آفتابنیوز : آفتاب: عاتقه صدیقی همسر شهید رجایی یا یادآوری قطره اشکی که در چشمان همسرش هنگام حکم تنفیذ جمع شده بود، از بار سنگینی سخن گفت که شهید رجایی در اندیشه آن بود و اینکه آیا میتواند از عهده این مسئولیت برآید یا نه؟ البته همسر شهید رجایی در مورد غمی که از مدعیان ولایت فقیه میخورد و رنجی که در این دوران بر او میرود سخن گفت.
گزیده سخنان وی به این قرار است:
*شهید رجایی هنگام تنفیذ حکم، خیلی قیافه برافروخته و ناراحت کننده ای داشتند از این قبول مسوولیت و نگران بودند. به همین دلیل آن دعا را که در تنفیذ ریاست جمهوری نوشته بود و در برابر امام و مردم قرائت کرد، نشانگر همین حقیقتی است که عرض کردم. ایشان در آن دعا گفت خدایا مرا یک لحظه به حال خودم وامگذار، همانطور که دیگران به قدرت رسیدند و در این آزمایش نتوانستند خودشان را حفظ کنند.
*امروز اگر مردم کوچه و خیابان را با منافقین سازمانِ یافته و با تشکیلات برانداز یکسان ببینیم، این چه حقیقتی است؟ چطور اینها را در کنار هم قرار میدهیم؟ امروز اگر با مردم کوچه و خیابان آن گونه رفتار کنیم که با دشمن اصلی، به این دلیل است که حقیقت و مغز اسلام را درنیافته ایم.
*شهید رجایی راه حق را میرفت و بنیصدر راه باطل. اگر هم بخواهم ثابت کنم، نامههایی است که بنیصدر به شهید رجایی نوشته است و نامههایی که رجایی به بنیصدر نوشت که مرحوم آقای کیومرث صابری آن را چاپ کرد. نامههای شهید رجایی چقدر محترمانه، مودبانه و با سعهی صدر نوشته شده و نامههای بنیصدر چقدر بینزاکت و تند است.
* شهید رجایی تعدادی از وزرا و معاونین و افرادی که اطراف ایشان بودند را دعوت کرد و گفت که گروهی به نام «نقزن» تشکیل دهید. نقزن از نگاه ما افرادی هستند که انتقاد میکنند. هدف شهید رجایی این بود که گروهی بودند تا هر روز به او تذکر دهند و بگویند که کجا اشتباه کرده یا نکرده است.
*متاسفانه امروز یک عده فقط از صلح حرف میزنند و یک عده فقط از جنگ. حال آنکه اسلام هم دافعه و هم جاذبه دارد. شهید رجایی بر اثر خودسازی به این حقیقت رسیده بود. شهید رجایی اینطور نبود که با همه خوب و یا با همه بد باشد.
*آنچه باعث شد شهید رجایی رای بالایی برای نخست وزیری بگیرد گزارش عملکرد ایشان بود وگرنه از نظر معنوی روی شهید رجایی حساب نکرده بودند، از نظر دلسوزی هم نبود. در نه ماه نخستوزیری دست ایشان بسته بود و کارشکنیهای بنیصدر برای عدم حضور چهار وزیر باعث شده بود که هیات دولت به طور کامل تشکیل نشود که مسوولیت آن چهار وزارت خانه هم بر عهده ی شهید رجایی بود. فکرش را بکنید، نه ماه فشار اداره چهار وزارت خانه در شرایط انقلابی که نیاز مبرم به حضور آن چهار وزیر است. شهید رجایی توانایی خود را در آن دوره به خوبی نشان داد. زمانی که به ایشان گفتند مسئولیت نخستوزیری را قبول کن، جواب دادند «هستند کسانی که از من قویتر باشند.»
*برخی به نظرشان میآید که به صرف شعار دادن میتوانند رجایی شوند. وقتی که مردم را ابزاری نگاه میکنیم تصور میکنیم که پس لابد میشود ما هم با شبیهسازی آن کارها را بکنیم و عزیز مردم شویم، اینها غافل هستند و نشان میدهد که آن راه را نتوانسته اند بروند. مردم را حقیر و کوچک دیدن باعث این رفتارها میشود. میتوانم بگویم مردم حقیقت را دیدهاند که شهید رجایی بر قلبشان حاکم شد نه به صرف شعار.
* این شبیهسازیهایی که آقایان میکنند وهن و خیال و ظن و گمان است. شهید رجایی اگر میخواست این تیپی برود که دیگر شهید رجایی نمیشد. آقای طائب نمیداند که شاید دو نفر یک کاری را مانند هم انجام بدهند اما آن با چه نیت و نگرشی - که آقایان خودشان به ما یاد داده اند و الاعمال بالنیات - و این یکی با چه نیتی.
* آقای نبوی که زمانی افکار کمونیستی داشت وقتی در زندان اعمال و رفتار شهید رجایی را میبیند برمیگردد، یعنی توبه میکند. وقتی توبه میکند و به سوی حق باز میگردد کار درستی انجام داده یا کسی که قبلاً مسلمان بوده و بعد به قول آقایان افکار انحرافی پیدا کرده راه درست را رفته است؟ برای اثبات حرفم توضیح میدهم که آقای نبوی در زندان نمیدانست که در سال 57 انقلابی اتفاق میافتد و او کارهای میشود، سال 55 آقای نبوی با شهید رجایی همبند بود، وقتی آقای نبوی اعمال شهید رجایی را دید و به راه آمد با شهید رجایی در عمل همراهی میکند و زمانی که در زندان اقامهی نماز جماعت جرم محسوب میشد، آقای نبوی با آگاهی به این که آنها را شکنجه خواهند کرد، به همراه شهید رجایی شروع به خواندن نماز جماعت میکند. آقای نبوی از اولین کسانی بود که در آنجا به نماز جماعت میپیوندد و دستهجمعی به 30 نفر میرسند که آنها را به زندان عادی که در آنجا دزد و قاچاقچی و معتاد بودند میبرند و به آنها میگویند با اینها هر کاری خواستید میتوانید بکنید. آنجا جا برای خوابیدن نبود و اینها شبها را ایستاده میخوابیدند. وقتی آن زندانیها رفتار اینها را میبینند نه تنها اذیتشان نمیکنند بلکه جای خود را به اینها میدهند.
*این را هم بگویم که آقای نبوی در طول مسئوولیت شهید رجایی بعد از انقلاب و در دوران آقای هاشمی، امتحان خود را پس داده است؛ اگر آقای نبوی در آن مسئولیتها خیانت کرده بود امروز در بوق و کرنا کرده بودند.
*بله، آنها میخواستند مرا هم به عنوان همسر شهید رجایی پرچمدار پروندهی 8 شهریور قرار دهند، من چون در کار آنها هوای نفس دیدم سعی کردم خودم را دور نگه دارم تا در این دام نیافتم که آنها از دست من عصبانی شدند. پرونده آقای نبوی نزد امام برده شد و مختومه شد، اینها در هر شرایطی میخواهند این پرونده را باز کنند و هدف خودشان را دنبال کنند.
یک جریانی میخواهد امام را خراب کند. اینها میخواهند امام و شهید رجایی و تمام کسانی را که این راه را رفتهاند براندازی کنند تا خودشان را جایگزین آنها کنند. انگیزهی آنها چیست؟ عدهای از روی جهل و نادانی برای حفظ موقعیت خودشان و عدهای آگاهانه، یعنی میفهمند که چه میکنند. اگر متوجه شوند که این کارها به ضررشان است و دستشان رو میشود امروز این کار را نمیکنند.
*افرادی خیلی صادقانه و عادی و با هدف همدلی با ما ارتباط دارند، با برخیها ارتباط نداریم اما آنها میخواهند ارتباط سیاسی برقرار کنند. شورای مرکزی یک حزب از طرفداران آقای ناطق نوری در زمان کاندیداتوری ایشان، میخواستند با من ملاقاتی داشته باشند، زیرا یک گروه دیگر مخالف کاندیداتوری آقای ناطقنوری بود و اینها میخواستند او کاندیدا شود. زمانی هم که آقای احمدینژاد در سال 84 رییسجمهور شده بود برخی از آقایان مسئول میخواستند که ملاقات حضوری داشته باشیم که نمیدانم انگیزهشان چه بود اما خودم انگیزه را سیاسی دیدم و مخالفت کردم و احساس کردم که نگاه ابزاری به ما دارند. یک عده هم هستند که دعوتهایی از من میکنند و میخواهند به منزل ما بیاند که بعضی از آنها صادقانه است و بعضی جنبهی سیاسی دارد. مواقع انتخابات هم افرادی به خانه ما میآیند. ما میدانیم حتی برخی از آنها ما را قبول ندارند. ما با آنها اختلاف شدید سیاسی و دیدگاهی داریم.
*من گلهمندم از اینهایی که دم از ولایت میزنند در زمان امام به احکام حکومتی ایشان گوش نمیکردند و بیاعتنایی و کارشکنی میکردند و زمانی که اعتراض مردم به گوششان میرسید، مولوی - ارشادی میکردند، یعنی میگفتند احکام امام ارشادی است پس ما کار بدی نکردهایم و در این مسیر به احادیث زمان پیغمبر استناد میکردند که اصلاً شباهتی به آن نداشت. همین است، همینها الان دم از ولایت فقیه میزنند. من موضعم با آنها فرق میکند و اتفاقاً من از موضع ولایت وارد میشوم. به اصل ولایت فقیه معتقدم و حضرت امام را در زمان خودمان بالاترین انسان یافته بودم. یک چنین انسانی قابل پیروی است و ما سعی میکردیم از ایشان جلوتر نرویم.