آفتابنیوز : آفتاب: ۱۹ اوت ۱۹۹۱ کودتای نافرجامی در مسکو رخ داد که زمینهساز مهمترین تحولات سیاسی و جغرافیایی دههی آخر قرن بیستم شد. با فروپاشی شوروی ۱۵ کشور جدید به جامعهی جهانی اضافه شدند و چهرهی اروپای شرقی تغییر کرد.
رسانههای روسیه و شماری دیگر از کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق بخش بزرگی از مطالب امروز (جمعه ۱۹ اوت، ۲۸ مرداد) خود را به وقایع بیست سال پیش اختصاص دادند. دو دهه پیش در چنین روزی کمونیستهای تندرو کودتایی علیه میخائیل گورباچف تدارک دیدند که نه به کنار گذاشتن او، بلکه به فروپاشی بنیاد اردوگاه سوسیالیستی انجامید.
دستکاری میراث ۷۰ ساله گورباچف از سال ۱۹۸۵ میلادی که به دبیرکلی حزب کمونیست شوروی انتخاب شد دست به اصلاحات گستردهی سیاسی و اقتصادی در این کشور زد. هدف این اصلاحات احیای اقتصاد، بهبود سطح زندگی شهروندان و کاهش تصدیگری دولت در بخشهای مهم صنعت و تجارت شوروی اعلام شده بود.
بخش دیگری از برنامههای گورباچف باز کردن فضای سیاسی، و اعطای آزادیهای بیشتر به شهروندان و رسانهها بود. اغلب تغییرات پیشنهادی در این دوران به معنای گسست عمیق با سیاستهای حزب کمونیست در نزدیک به هفت دههی گذشته، و بیسابقه محسوب میشد.
برنامه و اقدامهای گورباچف که در سال ۱۹۹۰ جایزهی صلح نوبل را نصیب او کرد از همان ابتدا با مخالفتهای بسیاری، به ویژه از سوی اعضای قدیمی حزب کمونیست شوروی روبرو شد. میخائیل گورباچف متولد ۱۹۳۱ و نخستین رهبر حزب کمونیست بود که در زمان انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و تاسیس اتحاد جماهیر شوروی هنوز به دنیا نیامده بود.
کودتایی با نتیجهی معکوس گورباچف از سال ۱۹۸۸ نیروهای نظامی شوروی را از افغانستان خارج و در همین سال اعلام کرد کشورهای بلوک شرق میتوانند برخلاف گذشته در مورد سیاست خارجی خود بدون هماهنگی با مسکو تصمیم بگیرند. رهبر وقت حزب کمونیست شوروی هدف از اصلاحات خود را زنده کردن سوسیالیسم توصیف میکرد. اما باز شدن فضای سیاسی به رشد جنبشهای ملی و قومی در جمهوریهای اقمار این ابر قدرت و تضعیف مسکو انجامید. یکی دیگر از پیامدهای سیاستهای جدید مسکو تغییر ساختار سیاسی کشورهای اروپای شرقی، از جمله فروریختن دیوار برلین و وحدت دو آلمان بود.
رشد تمایلات ناسیونالیستی و جداییطلبانه در مناطقی مانند اوکراین، گرجستان، آذربایجان و ارمنستان شماری از اعضای قدیمی حزب را نگران تجزیهی شوروی و از کف رفتن جایگاه جهانی این کشور کرد. این افراد که در سطوح بالای حزب کمونیست و در میان فرماندهان ارتش از نفوذ زیادی برخوردار بودند کودتایی را علیه گورباچف تدارک دیدند که حاصلش دقیقا نقطهی مقابل خواست آنها بود.
ناخشنودی اکثریت روسها از فروپاشی شوروی هدف کودتای اوت ۱۹۹۱عزل گورباچف از قدرت و توقف روند اصلاحات مورد نظر او بود. این کودتا پس از سه روز به شکست انجامید. گورباچف که از ۱۹ تا ۲۱ اوت را در ویلای شخصیاش در کریمه در حبس خانگی گذرانده بود به مسکو بازگشت اما هرگز اقتدار سابق را به دست نیاورد. سرانجام با استعفای او در دسامبر سال ۱۹۹۱ پروندهی اتحاد جماهیر شوری نیز بسته شد.
به نظر میرسد دو دهه پس از کودتای سال ۹۱ افرادی که از پیامدهای این واقعه رضایت دارند در اقلیت هستند. نتایج یکی از تازهترین نظرسنجیها درباره فروپاشی شوروی که امروز (جمعه ۱۹ اوت) در برخی رسانههای روسی منتشر شد نشان میدهد بیش از نیمی از مردم روسیه معتقدند این کشور پس از کودتای نافرجام سال ۹۱ در مسیر درستی قرار نگرفته است. تنها ۲۷ درصد شهروندان این مسیر را "درست" میدانند.
بزرگترین فاجعهی جغرافیای سیاسی قرنخبرگزاری آلمان به نقل از منابع خبری و از قول رئیس پارلمان روسیه، بوریس کریسلف، مینویسد "وقایع سال ۹۱ نتوانست معضلاتی را که از دههها پیش در شوروی بر روی هم تلنبار شده بود حل کند." او که عضو حزب حاکم روسیهی متحد است تاکید میکند، پایان گرفتن اتحاد جماهیر شوروی زیانهای فراوانی به همراه آورد.
بوریس کریسلف میگوید «ارتباطهای اقتصادی قطع شد، سیاستهای اجتماعی فروریخت و خطرهای تازهای امنیت ملی کشور را تهدید میکرد.» او خاطرنشان میکند «این عواقب را پس از ۲۰ سال همچنان در برخی جمهوریهای سابق شوروی میتوان مشاهده کرد.» ولادیمیر پوتین نخستوزیر روسیه فروپاشی شوروی را "بزرگترین فاجعهی جغرافیای سیاسی قرن بیستم" خوانده است.
سرنوشت متفاوت ۱۵ کشور جدید در روسیه کم نیستند افرادی که مانند پوتین فروپاشی شوروی را فاجعه میخوانند و در حسرت "دوران با شکوه ابر قدرت جهانی" میسوزند. در این میان وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پانزده کشوری که با تجزیهی شوروی شکل گرفتند با هم بسیار تفاوت دارد. کشورهایی مانند استونی و لیتوانی که در روزهای دوم و سوم کودتا استقلال خود را اعلام کردند اکنون عضو اتحادیهی اروپا و ناتو هستند و از ثبات نسبی در همهی حوزهها برخوردارند.
در بین این کشورها برخی مانند آذربایجان به برکت منابع غنی انرژی به کشوری ثروتمند تبدیل شدهاند اما دارای فضای سیاسی بستهای هستند. برخی دیگر نیز مانند ارمنستان و اوکراین همچنان در کشاکش گذار به دموکراسی قرار دارند و شماری دیگر به ساختارهای ضد دموکراتیک شوروی سابق وفادار ماندهاند. به رغم این تمام این کشورها، حتا قدرتمندترینشان روسیه، پس از دو دهه همچنان دوران گذار را طی میکنند و زیرساختهای سیاسی و اقتصادی آنها محتاج تحول و اصلاحات عمیق است.