آفتابنیوز : آفتاب: حجت الاسلام عبدالواحد موسوی لاری عضو مجمع روحانیون مبارز و وزیر کشور دولت خاتمی در مصاحبه با هفتهنامه مثلث به بررسی تشکل متبوعش پرداخت.
در ادامه گزیدهای از این گفتوگو میآید:
* نمیتوان گفت که در گذشته در مجمع روحانیون گرایشهای متفاوتی وجود داشت. در مقطع میان سالهای 76 تا 84 - یعنی از زمانی که دولت اصلاحات شکل گرفت - تعدادی از دوستان ما مانند آقای خاتمی، بنده و برخی افراد دیگر به دلیل درگیری با مسائل اجرایی، حضور کمرنگتری در مجمع داشتیم.
*از سوی دیگر، آقای کروبی به دلیل اینکه در مجلس بود و با افراد بیشتری آشنا بود و انگیزه بیشتری هم برای فعالیتهای بعدی داشت، طبعاً حضورش در مجمع پررنگتر بود. باتوجه به اینکه او دبیر مجمع بود، تعدادی نیروی جدید را به مجمع روحانیون دعوت کرد. پس از اینکه بر اثر حوادثی که پیش آمد از مجمع روحانیون کنارهگیری کرد، آن افراد نیز همراه با او مجمع را ترک کردند. البته چون این افراد از اعضای موسس مجمع نبودند، رفتنشان به معنای انشعاب در مجمع روحانیون نبود. تنها دو نفر مجمع را ترک کردند و آن هم آقایان کروبی و منتجبنیا بودند.
*رفتن آقای کروبی از مجمع به عنوان یک عضو باسابقه و نیرویی که در شکلگیری مجمع نقش داشت، مهم بود. البته آقای منتجبنیا نیز از اعضای اصلی و از موسسین مجمع بود که به همراه آقای کروبی مجمع روحانیون را ترک کرد. اما مجمع چارچوب خود را حفظ کرد و در عین حال جدیتر و در چارچوبی مناسبتر و منظمتر به کار خود ادامه داد. دلیل این موضوع هم این بود که بسیاری از نیروهای فعلی مجمع از فعالیتهای اجرایی فارغ شده بودند و حضور بیشتری در مجمع داشتند، مثل آقای خاتمی، آقای موسوی خوئینیها، آقای محتشمیپور.
* تقریباً میتوانم بگویم که هیچ زمانی وضع جلسات مجمع روحانیون مبارز تا این حد منظم نبوده است. شورای مرکزی هر دو هفته یک بار جلسه دارد، جلسات کمیته سیاسی نیز حسب نیاز برگزار میشود.
*(درپاسخ به این سوال که مجمع روحانیون دوره امام و دوره پس از امام تفاوتهایی دارد و مجمع روحانیون در این سالها مطیع کامل ولایت فقیه نبوده) صراحتاً عرض میکنم که به اعتقاد من، جریان روحانی رقیب ما - نمیخواهم از لفظ مقابل، مخالف و... استفاده کنم - چنین رفتاری را در عصر حضرت امام و بعد از امام همواره در پیش گرفتهاند. اینها در عصر امام ضمن اینکه به ایشان ارادت داشتند اما اینطور نبود که تمام نظرات امام را دربست بپذیرند. فیالمثل امام از دولت آقای موسوی حمایت میکرد اما آنها مخالفت میکردند. نامههای انتقادی برای امام مینوشتند و از ایشان به خاطر برخی کارها انتقاد میکردند... یا از جریانی که در مقابل امام میایستادند، حمایتهای صریح و روشن داشتند.
*البته من هیچگاه منتقد به آن رفتار نیستم؛ به دلیل اینکه آنها مجموعهای فکری بودند که امام خمینی را به عنوان رهبر نظام قبول داشتند اما ممکن بود با پارهای از دیدگاههای ایشان همراه نباشند و نسبت به آنها انتقاداتی داشتند و انتقادات خود را نیز مطرح میکردند. از این نظر باید از آنها تقدیر کرد که دیدگاه خود را به صورت صریح و روشن مطرح میکردند اما از این سوی ماجرا که آنها بعد از رحلت حضرت امام - مثلا همانگونه که در عصر امام منتقد امام می شدند در این زمان رویه اینچنینی در پیش نگرفتند و اینگونه نکردند - دیدگاههای تشکل خود را با دیدگاه رهبری برابر بدانند و هرکسی که دیدگاههای آنها را نپذیرد به مخالفت با رهبری متهم کنند، که نمیدانم چرا در آن زمان انتقاد از امام جایز بود، اما امروزه چنین نیست! من این را تفاوت دیروز و امروز آنها میبینم.
* تغییر مواضع در زمان امام و بعد از ایشان، از طرف مقابل قصه دیده میشود، نه از طرف ما.
*ما در آن زمان(دوران حیات امام) و این زمان در چارچوب ولایت فقیه حرکت کرده و میکنیم.
* ما پذیرفتهایم که رهبری در راس هرم این نظام است، طبعاً رهبری را پذیرفتهایم و اینکه با ایشان کار میکنیم یعنی التزام داریم، البته ممکن است در جایی هم انتقاد داشته باشیم که حتماً آن را مطرح میکنیم.
*(در پاسخ به این سوال که: رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه تاریخی 29 خرداد 88 بر پرهیز از هرگونه اردوکشی خیابانی تاکید کردند اما مجمع روحانیون با وجود تاکید ایشان برای 30 خرداد بیانیهای به منظور دعوت از مردم برای حضور در خیابانها صادر کرد. این تناقض را چگونه حل میکنید؟) ما قبل از این نماز جمعه یعنی در 28 خرداد تقاضای راهپیمایی را به وزارت کشور داده بودیم، اطلاعیهای نداده بودیم.
* بعد از نماز جمعه 29 خرداد بیانیه دادیم و رفتارها را نقد کردیم اما دعوت به حضور در خیابانها نداشتیم چرا که میخواستیم در چارچوب حرکت کنیم، گرچه اعتراض را حق خودمان میدانستیم.
* ما در 28 خرداد یعنی قبل از خطبههای نماز جمعه تقاضای رسمی به وزارت کشور ارائه کردیم اما وزارت کشور تا 30 خرداد پاسخ ما را نداد. زمانی هم که پاسخ داد ما از مردم خواستیم به خیابانها نیایند.
به هرحال ما یک جریان معترض بودیم ولی میخواستیم اعتراضمان را قانونی پیگیری کنیم و وقتی وزارت کشور جواب رد داد، گرچه این پاسخ را قبول نداشتیم اما به پیگیری اعتراضاتمان از طریق قانونی وفادار مانده و اعلام کردیم راهپیمایی نداریم.
*(در پاسخ به این سوال: شما به عنوان یک تشکل روحانی که میفرمایید معتقد به امام، ولایت و قانون اساسی هستید، وقتی رهبر معظم انقلاب تاکید کردند که اردوکشی خیابانی نکنید، چنددرصد احتمال میدادید که وزارت کشور به شما مجوز بدهد؟) پاسخ فوری برای یک جمع که باید جلسهای تشکیل و نظراتشان گرفته شود کمی دشوار است و زمان میبرد، ثانیاً ما باید منتظر میماندیم تا وزارت کشور پاسخ رسمی بدهد، احتمال میدادیم شاید برداشت وزارت کشور از فرمایشات رهبری این باشد که برگزاری راهپیمایی در چارچوب قوانین و با رعایت مسائل اشکالی ندارد.
* اگر شما برای بیان دیدگاههای خود تقاضای رسمی و قانونی ارائه کنید و یک میتینگ، تجمع یا راهپیمایی داشته باشید و مرجع قانونی به شما مجوز بدهد، معنای این حرف این است که آن مطلبی که رهبری در نماز جمعه گفتند، مصداقش این نیست بلکه مصداقش حرکتهای خارج از چارچوب است. ما که تقاضای قانونی کردیم، اگر وزارت کشور تصوری غیر از این داشت، باید همان ساعت پاسخ ما را میداد. رهبری سخنانی قابل تفسیر داشتند و گفتند که اردوکشی خیابانی نکنید. اگر وزارت کشور همین تفسیر را داشت و با فوریت ابلاغ نکرد، آنها باید جوابگو باشند.
*ما موضوعاتی داریم که این موضوعات برای ملت مشترک است. همه ما بر سر برخی خواستهها اشتراکنظر داریم. انتخابات سالم و آزاد خواست همه ماست. هیچکس در این مملکت نیست که احساس کند نباید انتخابات باشد. البته من برداشتهای شخصی از برخی گرایشات درون حاکمیت دارم که اگر مطرح کنم ممکن است شما بگویید این تهمت به آنهاست و آنها چنین نگاهی ندارند. اما بهطور کلی شما از زن خانهدار، کارگر ساده و کشاورز گرفته تا استاد دانشگاه و روحانی حوزه علمیه اگر بپرسید که انتخابات آزاد و رقابتی خوب است یا نه؟ همه میگویند ما این را میخواهیم. آقای موسوی، آقای کروبی، ما و دیگران همه و همه این را میخواهیم. پس ما در این مسأله با همه ملت از جمله آقای موسوی و آقای کروبی همراه هستیم و هیچ اشکالی هم نمیبینیم.
*هرجایی که دیدگاههای افراد(موسوی وکوبی) با خواست عمومی ملت و قانون اساسی در تعارض باشد، قاعدتاً ما همراه نیستیم. زمانی که ما قانون اساسی و خواست عمومی ملت را مبنا قرار میدهیم، قطعاً همین مبنا را دنبال میکنیم. امروز برداشت من این است که خواستههای این آقایان خارج از چارچوب قانون اساسی نبود. خواستههای آنها مبتنی بر قانون اساسی بود؛ یعنی آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی احزاب، آزادی مطبوعات، آزادی انتخابات و... خواستههای عمومی است. بنابر این ما در این زمینه هیچ اشکالی وارد نمیبینیم.
*مجمع روحانیون یک جریان اصلاحطلبی درون نظام است که تمام اهتمام خود را صرف سرافرازی و بالندگی نظام، حرکت در مدار ارزشهایی که بر اساس آنها پایهریزی و تا حدود زیادی در قانون اساسی متبلور و در رهنمودهای امام به خصوص در وصیت نامه سیاسی الهی ایشان منعکس شده، میکند. بنابراین ما یک جریان اصلاحطلب درون نظام هستیم و برای حفظ نظام تلاش میکنیم.
*ما معتقدیم باید جلوی انحرافاتی که در درون نظام رخ میدهد و اتفاقاتی که به تهی شدن نظام از محتوای خود میشود، ایستاد. نظام دو عنصر اصلی دارد که یکی جمهوریت است و دیگری اسلامیت. نمیتوان عنصر اسلامیت را فدای جمهوریت کرد و نمیتوان جمهوریت را به بهانه حفظ اسلامیت نادیده گرفت.
*نسبت ما با جنبش سبز اصلاحطلبی است. قطعاً با آنها وجه اشتراک داریم. ممکن است وجه افتراق هم داشته باشیم. اما بنای ما بیان نقاط افتراق با گروهها نیست، چرا که در مقطعی هستیم که نقاط اشتراک برای ما مهم است.
*ما دقیقاً نقاط افتراق خود را هم با آنها و هم با جریان متحجر داخلی روشن کردیم. یعنی از منظر ما، نقطه افتراق ما شکستن سقف نظام و خروج از آن است. ما همیشه گفتهایم که جریانی در داخل این نظام و زیر سقف جمهوری اسلامی هستیم. همین نقطه افتراق اصلی است با همه کسانی که اصل جمهوری اسلامی را نفی میکنند. حرفمان با جریان متحجر داخل نظام هم این بود که شما ناکارآمدی نظام را با بیانی دیگر مشابه سلطنتطلبان بیان میکنید. حرف ما با جریانی که انتخابات را زینتی میدانستند، مردم را نابالغ تلقی میکردند این است که این حرف شما همان حرف سلطنتطلبان است.
* ما در تمام بیانیههای مجمع و مواضع اعضای آن، روی یک نکته تردید نکردیم و آن اینکه بگوییم یک جریان اصلاحطلب در درون این نظام هستیم و به رفتار مدیران اعتراض داریم، نه به اصل نظام. همین وجه افتراق ما با براندازهاست. تمام بیانیههای مجمع تاکید بر تثبیت اصل حاکمیت نظام، تایید اصل نظام، حرکت در چارچوب نظام و حرکت در چارچوب قانون اساسی است.
*نظام ولایت فقیه یک سیستم است. این سیستم چارچوبی دارد که در راس آن ولی فقیه است و در قاعده این هرم نیز قوای سهگانه، نیروهای مسلح، آحاد مردم، نهادهای مدنی و... وجود دارند. وقتی ما از قانون اساسی حرف میزنیم، مگر میتوانیم بگوییم قانون اساسی را قبول داریم اما اصل ولایت فقیه را قبول نداریم؟ ما وقتی بر اجرای قانون اساسی تاکید میکنیم، یعنی حتما از ولایت فقیه دفاع میکنیم. ما وقتی میگوییم که اصلاحطلب درون این نظام هستیم، یعنی اصالتهای این نظام را - که ولایت فقیه از جمله آنهاست - قبول داریم. اگر قبول نداشتیم در این چارچوب قرار نمیگرفتیم.
*در یک حرکت عمومی که خواسته مردم برقراری عدالت و آزادی مشروع و قانونی است و حق قانونی خود را مطالبه میکنند، ممکن است تعدادی هم به بیراهه بروند. من با این افراد که سنخیتی ندارم.
* جریان مقابل ما شیوهای دارد و آن این است که میگویند شما بیایید و تکلیف خود را با فلان گروه روشن کنید. ما هم میگوییم شما چرا نمیآیید تکلیف خود را با فلان گروه روشن کنید؟ چرا بعد از شش سال جریان انحرافی را مطرح کردید؟ این جریان همان کسانی بودند که ما شش سال پیش اعلام کردیم که اینها در مسیر انقلاب اشکال ایجاد میکنند. چرا صف خود را جدا نکردید؟ چرا مملکت را به این روز کشاندید و حالا میگویید کشف کردهایم که یک جریان خاص به وجود آمده است؟
* افرادی که گرین کارت آمریکا را دارند یا حتی سیتیزن (شهروند) آمریکا هستند، به عنوان مشاور حکم دریافت کردهاند و برای آنها بنیاد تعریف شده است. مشخص است که اینها در جریان انقلاب تغییر ایجاد میکنند. چرا آقایان صف خود را از آنها جدا نمیکنند؟ البته فقط اینها منحرف نیستند، چرا آقایان صف خود را از دیگر منحرفان جدا نمیکنند؟
در زمان آقای خاتمی هم چنین اتفاقاتی رخ داد؛ یعنی جریانی که شاید اعتقاد چندانی به خط آقای خاتمی نداشته و به نام تندرو در جامعه شناخته میشدند، در کنار رئیسجمهور سابق قرار گرفتند و حتی بحث عبور از آقای خاتمی را هم مطرح کردند. شما چرا آن زمان نسبت به حضور چنین افرادی هشدار نمیدادید؟ * مگر آقای گنجی در شورای نگهبان زیر نظر آقای جنتی کار نمیکرد؟ همه مردم میگفتند که آقای گنجی در تشکیلات شما مشکل دارد، اما آیا کسی حاضر شد صف خود را از او جدا کند؟ آیا امروز حاضرند صف خود را از عناصر پیرامونی آقای احمدینژاد و رفتارهایشان به صورت عملی نه صرف رسانهای جدا کنند؟ چرا فقط زبانی میگویند فلانی و فلانی نباشند اما اقدامی نمیکنند؟
*
همینجا هم حافظهتان خوب کار نکرد. گنجی مدیر داخلی شورای نگهبان بود. شما چرا از آن طرف قضیه نگاه نمیکنید؟ آنها الان حاکم هستند. *ما که در بستر قانون اساسی حرکت میکنیم. ما هشت سال مسئولیت اجرایی در این کشور داشتیم. شما یک نمونه بیاورید که از قانون اساسی تخطی کردیم. بنده به عنوان کسی که وزیر کشور بوده، حاضرم نسبت به تمام کارهایی که در حوزه مسئولیت وزارت کشور شخصاً درباره آنها تصمیم گیرنده بودم، پاسخگو باشم. امروز آقایانی که در مصدر کار هستند باید پاسخگو باشند که چرا قانون اساسی را زیر پا میگذارند؟ چرا سند چشمانداز بعد از آن همه زحمتهایی که دولتهای پیشین کشیدند، بعد از چند سال فراموش شده است؟ چرا قانون برنامه چهارم توسعه زیر پا گذاشته شد؟
* آقای موسوی خویینیها شش یا هشت سال مشاور عالی رهبری بودند. یعنی مورد اعتماد کامل امام و رهبری بود و حداقل شش سال به عنوان مشاور عالی سیاسی رهبری، نظراتش را به رهبری منتقل میکرد. در رفتارهای ایشان هیچ مخالفت با نظرات و عقاید رهبری مشاهده نکردم. او یک شخصیت منضبط و دارای فکر کاملا منسجم است که رفتار و منطقش در یکدیگر تاثیر و نمود دارد.
* امروز سایتهایی که از بودجه بیتالمال ارتزاق میکنند و متعلق به نهادهای رسمی یا تشکلهای حاکم این مملکت هستند، نه تنها آقای موسویخوئینیها را به عنوان جاسوس آمریکا معرفی کردهاند، بلکه میگویند حرکتی که در سال 58 علیه آمریکا صورت گرفت، از طرف خود آمریکاییها طراحی شده بود. در حالی که آقای موسویخوئینیها از بدو پیروزی انقلاب تا زمان رحلت حضرت امام یک فرد تاثیرگذار بوده و حدود شش یا هشت سال هم مشاور عالی رهبری بوده است. حرف من این است که کار مملکت به کجا کشیده است که استوانههای انقلاب را اینگونه زیر سوال میبرند.
* اینکه گفته میشود آقای موسویخوئینیها فعالیتهای اصلاحطلبان را تئوریزه میکند از یک سو بزرگ کردن نقش آقای موسویخوئینیها و از سوی دیگر بیاهمیت کردن همه گروهها و شخصیتهاست، البته روشن است که چرا این نقش را پررنگ میکنند. وقتی جمعی در کنار یکدیگر مینشینند ممکن است فردی نظرات صائبتری داشته باشد و فرد دیگر ابعاد کمتری را ببیند. بنده هیچگاه خودم را با بزرگان مقایسه نمیکنم اما اینگونه هم نیست که خودم را صفر فرض کنم و همه عدد را در طرف دیگر ببینم.