آفتابنیوز : آفتاب- امیر مقدم: در شرایطی که متأثر از دغدغههای پیدا و پنهان، جمع شدن دولتیان گرد یکدیگر برافراشتن بیرق جبهه پایداری را رقم زده و سایه سنگین خود را بر تلاشها برای تحقق وحدت حداکثری اصولگرایان انداخته است، عملکرد بال رسانهای جریان فوق بسیار قابل تأمل است.
اقدام این سایت در به اصطلاح بازخوانی مواضع چهرههای شاخص اصولگرا نظیر باهنر و کاتوزیان به بهانه مصاحبههای اخیر این افراد و با جهتگیری کلیشهای "کسانی که ساکت بودند نباید در مرکزیت تصمیمگیری یا لیست واحد اصولگرایان قرار گیرند" غیر از آنکه مایه تأسف است بیانگر منویات درونی آقایان و احتمالاً خانمهای جبهه پایداری نیز هست.
این سایت که عملکردش را میتوان مصداقی برای "خودگویی و خودخندی" دانست، اخیراً و پس از تکذیب شدن ادعایش در تغییر در ترکیب 7+8 و اضافه شدن روحالله حسینیان به این ترکیب، به انتشار ادعاهای دیگری از زبان حمید رسایی به عنوان "ناگفتههایی پیرامون مهندس باهنر" پرداخته است که هرچند بهترین پاسخ برای منش و ادبیات به کار رفته از سوی رسایی، خاموشی است ولی ذکر چند نکته در این مورد خالی از لطف نیست.
با مروری به حوادث و اتفاقات سالهای گذشته به روشنی در مییابیم که همانهایی که فارغ از تعلقات تشکیلاتیشان در جامعه اسلامی مهندسین، در تعامل با دولتیان حمایت کور از احمدینژاد، چه قبل از انتخابات سال 88 و چه در بحبوحه انتخابات و حتی پس از آن را رقم رقم زدند و پس از آن نیز پروژه نافرجام و مضحک دبیرکلی مرتضی نبوی را در آخرین کنگره حزب دنبال کردند، اکنون و علیرغم اینکه مسؤولیت پاسخگویی به عهده آنها است، با فرار به جلو، به سواری گرفتن از موج حاصل از فضاسازیهای اخیر بالهای رسانهای جبهه پایداری مشغول شدهاند که البته جز این هم از آنان انتظاری نیست چرا که برای آنان همچنان و چون همیشه، اصل بر حفظ مقام و موقعیت دولتیشان است.
از سوی دیگر عدهای تصور کردهاند و به طمع افتادهاند که از نمد شکلگیری ائتلاف اصولگرایان حامی موسوی و مواضعی چون ترجمه موسوی در خانواده اصولگرایان، کلاهی عایدشان شود و این در حالی است که شکلگیری ائتلاف اصولگرایان حامی موسوی در ظرف زمان خود و با لحاظ کردن دهها فاکتور درونی و بیرونی خانواده اصولگرایان، نه تنها قابل تخطئه نیست که قابل دفاع نیز هست بهویژه در برابر اصولگرایانی که بدون توجه به شاخصههای اصلی اصولگرایی، اصولگرایی را به دولتگرایی ترجمه میکردند و میکنند و از همین رهگذر عنوان اصولگرایی قدرتطلبانه برازنده آنها است.
اگر بخواهیم منطق آقایان جبهه پایداری را ملاک حرف و عمل خود قرار دهیم، کلیت این جریان نوظهور را نیز میتوان در درون جریان انحرافی تعریف کرد چرا که بدون استثنا تقریباً همگی این افراد تا قبل از افتادن تشت رسوایی انحرافیون جزء ساکتین بوده و هنوز نیز هستند. به عنوان مثال در همان ابتدای حضور رأس جریان انحرافی در سازمان میراث فرهنگی، مهندس باهنر، به عنوان مدیرمسؤول جام، حتی حاضر به امضای مکاتبهای ساده با این شخص برای دریافت آگهی نبود، و این در حالی بود که در همان روزها کمکهای این سازمان به رسانههای ساکت و همراهی چون ... سرازیر بود.
در مقطع انتخابات نیز برآیند مواضع اصولگرایان شاخصی چون باهنر و کاتوزیان مشخص بود که همین به معنی زبان بسته نبودن این چهرهها است. زبان بسته کسانی بوده و هستند که همواره نسبت به تنزل سطح و جایگاه مدیران و وضعیت اسفبار اقتصادی و فرهنگی و ... کشور در شش سال گذشته سکوت کردهاند و همچنان به سکوت خود ادامه میدهند.
طرفه اینجاست که کسانی چهرههایی باسابقه و اصیل همچون باهنر را شاخص و اصیل نمیدانند که در ارتباط با خودشان اگر جستجوی کوچکی در سایتی مثل گوگل انجام دهیم، سابقهای را نمیتوان یافت چرا که تا چندی پیش یا کارمندانی معمولی و یا حداکثر مدیرکلی همراه در دولت اصلاحات بودند. جالب این است که این افراد از همه هم توقع پاسخگویی به خود را دارند. البته بهترین پاسخ به آنان همان خاموشی است؛ اگر توان درک آن را داشته باشند.