آفتاب: عرفه روز دعا و روز نیایش و مناجات با پروردگار عالمیان است، دعایی که طبق فرموده علی(ع) همه هستی انسان هاست.
اساساً انسان از خودش چیزی ندارد و در این عالم او فقط مالک دعاست. وجود مبارک امام حسین(ع) ناتوان ترین مردم را کسی میداند که از دعا کردن عاجز باشد و میفرماید:
عرفه روز دعا و روز نیایش و مناجات با پروردگار عالمیان است، دعایی که طبق فرموده علی(ع) همه هستی انسانهاست. اساساً انسان از خودش چیزی ندارد و در این عالم او فقط مالک دعاست. وجود مبارک امام حسین(ع) ناتوانترین مردم را کسی میداند که از دعا کردن عاجز باشد و میفرماید: اعجز النّاس من عجز عن الدّعا؛ به همین جهت در روز عرفه گرچه روزه گرفتن مستحب است اما به خاطر اهمیت آن فرموده اند که اگر روزه موجب ضعف می شود و از دعا کردن بازمی دارد دعا خواندن بر روزه تقدم دارد. یکی از زیباترین و شیرینترین دعاها مناجات امام حسین(ع) در روز عرفه است.
آن حضرت در این دعای پرمحتوا و شیوا که در عصر روز عرفه و مناسبترین وقت دعا عرضه شده است، عالی ترین مضامین توحیدی را در قالب کلماتی دلنشین بیان میکند. امام حسین(ع) این مناجات عاشقانه را در فضائی معنوی و در کنار کعبه، مقدسترین جایگاه مسلمانان و با دلی پرسوز و چشمانی اشکبار قرائت کرده و به عنوان منشور جاویدان توحید برای اهل ایمان به یادگار گذاشته است.
مهمترین نیایشی که جنبه سیاسی، عبادی حج و زیارت را به خوبی تبیین میکند دعای عرفه عارف معروف در بین اهل معرفت و سیر شاهدان کوی شهود و شهادت، سالار جانبازان میدان نبرد توحید علیه طاغوت، و سرور پاکان و آزادگان، در ساحت فضیلت حضرت حسین بن علی (ع) است. این دعا هم دستور کفرستیزی و راه طاغوتزدایی و رسم سلحشوری و سنت سرکوبی جنایتکاران را ارائه میکند و ظهور ولایت الهی را نشان میدهد و هم تجلی هستی و ذات اقدس خداوند و ظهور گسترده و همهجانبه آن ذات مقدس و خفای هرچه غیر اوست در پرتو نور او و پی بردن به او از خود او به غیر او بها ندادن و غیر او را به او شناختن و ذاتش را عین شهود و مستغنی از استشهاد دانستن را تفهیم میکند.
عوامل تقویت قرب الهی
برخی از روزها برای دعا آمادگی بیشتری دارد. گرچه در هر فرصتی کسی بخواهد با خدای خود زمزمه کند، رواست؛ ولی بعضی زمانها و بعضی زمینها برای دعا کردن آماده تر است. خانه خدا اینچنین است که انسان احساس قرب بیشتری میکند.
در دعا اگر انسان نزدیک به ذات اقدس اله بشود، دعای او مستجاب تر است؛ قرب به خدا هم با دو حالت پیش میآید به عنوان مانعه الخلو، نه مانعه الجمع؛ آن دو حالت این است: یک وقت انسان در سایه تقربهای علمی و عملی به مقامی رسیده است که در بارگاه الهی شرف قرب نصیب او شده است. میشود جزء مقربین.
چون هر عمل خیری برای انسان با تقوا، «قربانی» است و اختصاصی به مسئله نماز ندارد؛ که گفته شد الصّلاه قربان کلّ تقی(۱)، درباره زکات هم همین تعبیر آمده است. نماز و زکات باعث تقرب بنده به خداست، قربانی اوست. هر کاری را که بنده قربه الی الله انجام میدهد، قربانی اوست و اگر در سالیان متمادی این تقرب برای او ملکه شد، میشود جزء مقربین. وقتی مقرب شد، دعای او مستجاب است. زیرا هیچ حجابی بین دعوت داعی و اجابت مجیب نیست...
راه دوم این است که خدا به انسان نزدیک باشد او که به همه نزدیک هست. اقرب ا لینا م ن حبل الورید (۲) است؛ چه برای مومن، چه برای غیرمؤمن. اما آن قرب تشریفی، آن قرب عنائی، آن قرب لطف و کرامت را نسبت به همه ندارد.
گرچه در سوره مبارکه حدید فرمود: هو معکم اینما کنتم (۳)، اما یک معیت مطلق است که با همه هست، معیت قیومیه است که با همه هست. دو تا معیت هم خدای سبحان در قبال این معیت مطلق دارد؛ یکی معیت رحیمیه است که در کنار انسان، لطفش حضور دارد تا هر وقت انسان بخواهد بلغزد، دستش را بگیرد. یک وقت یک معیت تهدیدی و قهاری و انتقامی هم با کفار و منافقان دارد که در کنارشان حاضر است که تا میروند دست به قلم ببرند، یا اقدام بکنند، دستشان را بشکند.
خدای سبحان آن معیت خاص و لطف مخصوصی که باعث اجابت دعا و حل مشکل است، که در دعای کمیل میگوئیم: هر وقت من رفتم بلغزم، تو حفظم کردی؛ خواستم یک چیزی بگویم که مصلحتم نبود، تو جلوی زبانم را گرفتی؛ خواستم یک چیزی بنویسم که مصلحت نبود، تو جلوی قلم را گرفتی؛ خواستم یک جایی بروم که مصلحت نبود، تو جلویم را گرفتی؛ وکم من عثار وقیته، و کم من مکروه دفعته؛ این معیت که خدا با انسان نزدیک است، لازم نیست انسان جزء مقربین باشد و به آن مقام والا رسیده باشد! همین که قلب منکسر و دل شکسته داشته باشد، انا ع ندالمنکس ره قلوبهم (۴)؛ لطف خدا آنجاست...
ما خدا را میخواهیم. چون کار از غیر او ساخته نیست. یا باید برویم پیش اوکه خیلی سخت ست؛ کار مقرّبین است. یا حالی داشته باشیم که او پیش مابیاید. فرمود: اگر دل شکسته داشتی، منم - منم نگفتی، خود را ندیدی، مغرورنشدی، همیشه قلب شکسته داشتی، آنجا خدا هست. ما حالا اگر نشد به حدّ سلمان واباذر برسیم، لاأقل یک دل شکسته ای داشته باشیم. کسی را نرنجانیم؛ نه درمباحثه، نه در گفتن! حیثیت همه را حفظ بکنیم ، آبروی همه را حفظ بکنیم خودمان را نشان ندهیم؛ بالأخره استعدادها فرق می کندهمه یکسان نیستند.
النّاس معاد ن کمعاد ن الذّهب والف ضّه (۵).
در همین سرزمین ما یکی علامه طباطبائی میشود، یکی علامه امینی، یکی هم یک انسان عادی. همه جا هم همین طور است. همه استعدادها یکسان نیست. همه درس خواندن ها و بحث کردنها، موفقیت نیست. اگر یک کسی یک رشدی داشت وقتی خود را ندید، کامیابی و توفیق نصیب اوست. تا علم و عقل بینی بیمعرفت نشینی / یک نکتهات بگویم خود را مبین که رستی
هدیه ما به پروردگار
مطلب بعدی آن است که ما باید یک حیثیتی داشته باشیم؛ یک خانهای یا اتاق امنی داشته باشیم که میهمان را بتوانیم پذیرائی کنیم. حالا که رفتیم پذیرائی کنیم، این حالت، یعنی حالت ا نکسار تا آخر باشد؛ حدوثاً و بقائاً باشد . اگر یک حالتی برای آدم پیش آمد که معلوم شد مهماندار خوبی است، قلب او مشروح شد، شرح صدر نصیب او شد، چیزی عائد او شد؛ این را باید حفظ بکند. حفظ کردنش هم به این است که باز مغرور نشود!
بالأخره ما که میرویم پیش مولایمان، یا حالا او آمده به مهمانی ما، یک چیزی باید هدیه کنیم دیگر! نمیشود با دست خالی پذیرائی کرد! این یک امری است معقول و مقبول که بالأخره ما چه وارد بشویم، میهمان بشویم، میزبان بشویم، یک چیزی باید بالأخره ببریم دیگر. همین طور با دست خالی که انسان نه میزبان میشود، نه میهمان !
چه چیزی پیش خدا ببریم که او قبول بکند؟ باز هم اینجا باید مواظب باشیم؛ بزرگان ما فرمودند ـ اوّلین بار این را استاد مرحوم آقای فاضل تونی (رض) در درس برای ما میفرمودند ـ انسان وقتی میرود پیش مولای بزرگش، باید یک چیزی را هدیه ببرد. هدیه هم یک چیزی باید باشد که آنجا نباشد. چون اگر آنجا فراوان باشد که خوب دیگر خوب هدیه نیست! و نبودنش هم کمال باشد، نه نقص. بگوییم ما علم آوردیم اولا او ب کلّ شیء علیم است، ثانیا این یک مختصر علمی هم که ما داریم، او عطا کرده است. و علّم النسان ما لم یعلم (۶).
بگوئیم ما زحمت کشیدیم، این که ما بکم من نعمه فمن الله (۷). بگوییم کمک مالی کردیم، کمک علمی کردیم، کتاب نوشتیم! اینها که آنجا خریدار ندارد! آنجا صحیح و نامتنهیاش هست. بنابراین کسی حقّ ندارد بگوید من زحمت کشیدم، عالم شدم و ... پذیرائی ما فقر است و مسکنت است و لا یملک لا الدّعا (۸) است و سلاحه البکاء (۹) است و همینها!
روی گرد آلود بر زی او که اندر راه او آبروی خود بری گر آبروی خود بری اگر آنجا رفتی و گفتی: خدایا! من آبرومندم.
امتیاز مقربان، مشاهده خدا
همه ما باید از خدای سبحان هراسناک باشیم، چون همه نعمت های ما از اوست، همه قدرت هم در اختیار اوست. فرمودند: نشانه عالم این است نّما یخشی الله من عباده العلماء (۱۰). این را وجود مبارک امام
حسین(ع) در دعای عرفه تشریح میکند. خوب همه باید از خدا بترسند ولی علماء شاخصه اصلیشان این است که خداترساند! خداترسی هم چند نوع است؛ یک وقت انسان از خدا میترسد که مبادا او را جهنّم ببرند یک وقت از خدا میترسد که مبادا او را بهشت ندهند. اینها همه ایمان به غیب است و درست هم هست.
امّا آن چیزی که در دعای نورانی سیدالشهداء (ع) هست، که به انسان منزلت میبخشد، به علماء میگوید شما میتوانید به یک مرحله بالاتر برسید، در همین دعای عرفه این جمله است که به خدا عرض میکند: اللّهمّ اجعلن ی م مّن اخشاک کأنّی أراک (۱۱). خدایا! اصل خشیت که هست، امّا آنطوری توفیق خشیت خودت را به ما بده که ما گویا تو را میبینیم. که این میشود ایمان به شهاده، نه ایمان به غیب!
همه ما ان شآء الله ایمان به غیب داریم ولی این ایمان به غیب آن نازلترین مرحله ایمان است! یؤم نون بالغیب (۱۲). جهنّم و بهشت هست، خدا هست، قیامت هست و... اما هیچکدام که با چشم سر دیدنی نیست، با چشم جان باید ببینیم ولی نمیبینیم!
عرض میکند خدایا! توفیق بده من طرزی از تو بترسم که گویا تو را میبینم. اللّهمّ اجعلنی ممّن اخشاک کأنّی اراک...از این به بعد دیگر آن خشیت، خشیت جهنّمی نیست! خوفاً من النّار نیست، بلکه این خوف و خشیتی است که لمن خاف مقام ربّه جنّتان (۱۳)، أمّا من خاف مقام ربّه و نهی النّفس عن الهوی (۱۴)، فنّ الجنّه هی المأوی و... از قبیل این طائفه آیات است. و لمن خاف مقام ربّه جنّتان یعنی دیگری اگر ۱ بهشت دارد، اینها دو بهشت دارند. یک انّ المتّقین فی جنّات و نهر(۱۵) هست، یکی فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر(۱۶) این میشود «جنّه اللّ قاء» عرض میکند خدایا! خشیت خودت را طوری نصیب ما کن که گویا تو را میبینیم؛ این یک بخش از دعاست.
اسارت نفس و رهن جان
همه ما کم و بیش، با شدت و ضعف این را در خود تجربه کردیم و تجربه میکنیم. میرویم، یک کار خیری را انجام دهیم، ولی نمیتوانیم، نمیشود! حالا یا نماز شب است، یا پرهیز از هر حرفی است، یا پرهیز از هر خاطره ای است، یا از خیالی است؛ کار، کار بدی است، میدانیم. میخواهیم هم ترک کنیم، امّا نمیتوانیم! بعضی از کارها، کار خیلی خوبی است؛ میخواهیم انجام بدهیم، ولی نمیتوانیم. این «نمیتوانیم» که خود ما میگوئیم، بعضیها هم میگویند، راست است. گاهی انسان واقعاً نمیتواند انجام بدهد!
از نتوانستن ما این است که ما آزاد نیستیم، در بندیم، اسیریم. اگر همه این راهها هست؛ یعنی مقصد خوب است، مقصود خوب است، راه باز است، ما هم تصمیم داریم، میخواهیم انجام بدهیم ولی موفق نمیشویم معلوم میشود یک جای کار گیر است! و آن، این است که دست و پای ما بسته است. اگر دست و پای ما باز بود، به خوبی انجام میدادیم. دلیلی هم که میخواهیم اقامه بکنیم، میبینیم برهانی نداریم. معلوم میشود ما بندیم! پایمان به یک جا گره خورده است. این را میگویند: «رهین».
حالا چرا ما در بندیم؟ چرا در گروایم؟ برای اینکه بدهکاریم. خب آدم بدهکار باید گرو بدهد دیگر! اگر کسی به زید و عمر بدهکار بود، مسائل مالی بود، این میتواند خانه و زمین و فرش را رهن بگذارد. امّا اگر به خدا و پیامبر و قرآن و عترت (علیهم الصّلاه و علیهم السّلام) بدهکار بود، یک گناهی کرده است، این را که دیگر زمین و خانه و فرش را رهن نمیگیرند! خود این آدم را رهن میگیرند. خود انسان در گرو است. تا فک رهن نشود، نمیتواند کار انجام بدهد.
این دو تا آیه دارد: آنها که اصحاب میمنتاند، اصحاب یمیناند، کارشان با یمن و برکت است، نقصی در کار اینها نیست، اینها بدهکار نیستند و برای همین آزادند. کلّ امرئب ما کسب رهیأ الا اصحاب الیمین و کلّ نفس بما کسبت رهینأ، الا اصحاب الیمین.
در دعای نورانی سیدالشهداء (ع) در عرفه، یکی از چیزهائی را که از ذات أقدس له مسئله کردند، شما هم ان شآء الله مسئلت میکنید، ما هم امروز مسئلت میکنیم این است که عرض میکنیم: خدایا! و فکّ رهانی(۱۷). چه مسائل مالی و دین و اینهائی که داریم، فکّ رهن بکن! هم توفیق بده دیون ظاهری ما ادا بشود و هم توفیق بده که دیون باطنی ما ادا بشود. نّدین الله احقّ أن یقضی.
شخصی آمد حضور وجود مبارک رسول گرامی(ص)، درباره حج سوال کرد: مادرم یا پدرم، مستطیع بودند، مکّه نرفتند الآن وظیفه ما چیست؟ فرمود: از مال او، از اصل مال او باید یک مقداری پول بگیرید، برای او حج ادا کنید، چرا؟ انّ دین الله احقّ أن یقضی. معلوم میشود حقوق الهی، دیون الهی است. اگر کسی یک تکلیفی را انجام نداد، بدهکار است. خوب بدهکار را گرو میگیرند. ما اگر تکالیف الهی را انجام دادیم، بدهکار نیستیم. وقتی بدهکار نبودیم، آزادیم. این میشود «فکّ رهن». آنوقت آدم یا چیزی را تصمیم نمیگیرد، یا اگر تصمیم میگیرد، به خوبی انجام میدهد.
یک وقت است خدا به کسی استعداد قوی نداد، آن هم مصلحت است. به همان اندازه خدای سبحان از او مسئولیت میخواهد. ممکن است در معاد یک کسی که عالم روستا شد، زحمت کشید، دین مردم را با اخلاص حفظ کرد، این اگر جلوتر از یک عالم حوزوی نباشد، دنبالتر هم نیست! این از بیانات نورانی حضرت امیر(ع) است که: الغ نا والفقر بعد العرض علی الله(18). چه کسی توانگر است، چه کسی تهی دست است که در دنیا معلوم نمیشود! در قیامت ممکن است معلوم بشود که آن عالمی که در روستا با اخلاص عمل کرد، اجرش اگر بیشتر از فلان استاد حوزوی نباشد، کمتر نیست. این به عند المنکس ره قلوبهم برمیگردد، به اخلاص برمیگردد، به صفای باطن برمیگردد، به اینکه برای چه کسی دارد کار میکند و چه چیزی را دارد میبیند برمیگردد. هزارها امّا و اگر دارد... .
درس اخلاق. قم. اول بهمنماه ۱۳۸۳
پینوشتها:
(۱) کافی. ج ۳. ص۲۶۵
(۲) سوره ق. ۱۶ ـ با تلخیص
(۳) حدید. ۴
(۴) منیه المرید. ص ۱۲۳
(۵) من لا یحضره الفقیه. ج۴. ص۳۸۰
(۶) علق. ۵
(۷) نحل. ۵۳
(۸) دعای کمیل
(۹) همان
(۱۰) فاطر. ۲۸
(۱۱) بحار الأنوار. ج ۵. ص۲۱۸
(۱۲) بقره. ۳
(۱۳) کافی. ج۱. ص۹۸
(۱۴) الرّحمن. ۴۶
(۱۵) نازعات. ۴۰ و ۴۱
(۱۶) قمر. ۵۴
(۱۷) بحار الأنوار. ج ۹۵. ص ۲۱۹