آفتاب: یعقوبی میگوید: علاقه به بازیهای جزئینگر و مینیمالیستی دارم. بیشتر نمایشهایم ترکیبی از صحنههای بسیار کوتاه است. تضاد و تلخی در زندگی واقعی ما همیشگی هستند. لب زدن بازیگران راهی برای بیان صحنههایی است که بازبینان بازبینها با آن مشکل دارند.
محمد یعقوبی در پروِژه بازتولید آثار نمایشی، نمایش «خشکسالی و دروغ» را که دو سال پیش با حضور مهدی پاکدل، رویا دعوتی، علی سرابی و آیدا کیخانی در سالن سایه تئاترشهر به اجرا برد؛ اینبار با حضور چند بازیگر جدید در سالن ایرانشهر به اجرا برده است. محمد یعقوبی(نویسنده و کارگردان تئاتر) از تغییرات اندک این اثر نسبت به دو سال گذشته میگوید و اینکه باید باتوجه مسایل روز؛ نکاتی به اثر که بیشتر شامل چند دیالوگ است؛ اضافه میشد.
***
نمایش جدید «خشکسالی و دروغ» به نسبت اجرای گذشته خود چه تغیراتی را در متن نمایشنامه شاهد است؟
تغییرات اعمال شده بسیار جزئی است و نمیتوان به آنها اشاره کرد و گفت در این صحنه این تغییرات اعمال شده است. من این کار را دو سال پیش نوشته بودم و نیاز به تغییر زیادی نداشت.
همانند اضافهشدن دیالوگ «مرگ قذافی»؟
دقیقاً.
بنظر میرسد این تغییرات جزئی بهصورت دیالوگ اضافه شده است؟
به هر حال ۲ سال از آن زمان گذشته و باید نکاتی باتوجه به مسایل روز برای اجرا به متن نمایشنامه اضافه میشد.
آیا انتخاب شما برای نام اثر این بوده که اگر دروغ بگوییم، خشکسالی میآید یا منظور دیگری داشتهاید؟
همانطور که در متن نمایش هم به آن اشاره شده؛ دشمن باعث خشکسالی و دروغ میشود. بنظر من؛ دروغ، خشکسالی میآورد و خشکسالی هم دروغ میآورد. انتخاب واژه دروغ و خشکسالی به تنهایی نام زیبایی نبود. بخاطر موسیقی؛ این نام را انتخاب کردم. ترکیب این واژه مثل تضادی که در ظاهردارند و مخاطب در ذهن خود میگوید که این دو چه ربطی به یکدیگر دارند و از این رو به فکر وادار میشود، در موسیقی آن هم تاثیرگذار است.این تضاد در نمایشنامه هم کاملا مشهود است.
شما از معضلی صحبت میکنید که گریبانگیر جامعه ما شده و آن را با طنز تجیمع کردهاید که در نهایت تلخی و طنز باهم جمع شدهاند.
مسئله تضاد و تلخی در زندگی واقعی ما هستند. مگر تلخی در زندگی و جامعه ما نیست؟ مگر در حال حاضر همه ما در زندگی در یک لطظه نمیخندیم و در لحظه دیگر نمیگرییم؟
من معتقدم اثری که کاملاً تراژدی باشد؛ تاثیرگذار نیست. در بیشتر کارهای من رگههایی از طنز وجود دارد چراکه بیشتر نمایشنامههای مدرن جهان کمدی- تراژدی یا تراژدی –کمدی هستند. تفاوت این دو با هم این است که وقتی میگوییم کمدی- تراژدی یعنی بار کمدی آن بیشتر است و اثر بیشتر کمیک است و وقتی میگوییم تراژدی – کمدی قضیه برعکس است. من در بیشتر کارهایم روش تراژدی- کمدی را پیش میگیرم و از بازیهایی که لحظههایی کمدی دارند؛ بهره میگیرم.
این مسئله در «یک دقیقه سکوت» هم قابل مشاهده بود.
بله، در بیشتر کارهای من؛ این مقوله دیده میشود. در زندگی هنریام در یک کار از این مقوله جدا بودم و تاکنون هم هیچ وقت برای اجرای آن مجوز نگرفتهام و آن نمایشنامه "از تاریکی" است. در "زمستان ۶۶" هم در بعضی از پردهها مردم میخندد چراکه من میخواستم در آن صحنهها مردم بخندد. در نمایشنامه "از تاریکی" که فکر میکنم سختترین کارم باشد؛ شاید اگر روزی تصمیم به اجرای آن بگیرم؛ در اجرا احتمالا تغییراتی در نمایشنامه خواهم داد تا رگههایی از طنز را در آن بگنجانم.
در اجرای دوباره نمایش «خشکسالی و دروغ»؛ گروه هم تغییراتی داشت. مهدی پاکدل و رویا دعوتی در اجرای ۲ سال گذشته بسیار حرفهای ظاهر شده بودند. انتخاب پیمان معادی و باران کوثری چگونه صورت گرفت؟
مهدی پاکدل بهدلیل مشغله کاری و بازی در فیلمی از "مجید مجیدی" نتوانست در اجرای دوم با ما همراه شود. در انتخاب گزینهها برای نقش او به پیمان معادی رسیدم که بازی بسیار قوی در سینما خصوصا در فیلم "درباره الی" داشت. بعداز انتخاب او؛ برای نقش آرش تصمیم گرفتیم بازیگر نقش مقابل او را هم تعییر دهم بطوری که با یکدیگر چفت شوند. در زمستان ۶۶ با باران کوثری کار کردم بود و از بازی او بسیار راضی بودم. درنهایت او را انتخاب مناسبی برای نقش مقابل پیمان معادی دیدم.
اما بازی در سینما با بازی در تئاتر تفاوتهای جدی دارد.
واقعیت این است که بازی در کارهای من، بازی پیچیدهای نیست و به معنای بازیهای درشت تئاتری نیست. من علاقه به بازیهای جزئینگر و مینیمالیستی دارم که بین همه رایج است. میدانستم آن چیزی را که میخواهم؛ پیمان معادی میتواند انجام دهد که بنظرم همان هم شد.
اما بسیاری نظرهای مخالف نظر شماست. احساس میشود او در مقابل دیگر بازیگران، بازی ضعیفی دارد و به نوعی خودش را مقابل تماشاگر باخته است. او "تپق" میزد و صدایش مناسب اجرای تئاتری نبود.
بله، احتمالاً شما و دوستان دیگر؛ نخستین تجربهی پیمان معادی را در اولین حضورش در صحنه تئاتر و در مقابل تمام استادان تئاتر دیدهاید. طبیعتاً طول میکشد که خود را با صحنه پیوند دهد ولی مشکل صدا و تپق او را قبول دارم که در شبهای بعد اجرا حل شد.
در این نمایش از تقطیع روایت و استفاده از نور و صدا درکنار یک ساختار نمایشی که بر پایه روابط شکل گرفته؛ سود بردهاید. چطور آنها را باهم تطبیق دادید؟
این مسئله متوجه مدل نوشتاری من است. معتقد به زیباشناسی لحظه هستم .لحظهها را دوست دارم. بیشتر نمایشهایم نیز ترکیبی از صحنههای بسیار کوتاه است.زمان میگذرد ۲ دقیقه، یک دقیقه و بعد...
و چرا از این روش هرباره استفاده میکنید؟
اینکه نور قطع نشود و جلوی چشم مخاطب پردهها و صحنهها جابجا شود؛ را در نمایشنامهای با نام"طنابهای ممکن" دارم. در این نمایشنامه بدون اینکه نور قطع شود؛ بازیگران را جابجا میکنم. این نوع روش در نمایش خشکسالی و دروغ جواب نمیداد و نیاز به استفاده از تقطیع روایت و خاموش شدن نور بهعنوان تغییر صحنه داشت.
استفاده از صداهای ذهنی هم به این منظور بود؟
صداهای ذهنی ناگفته آدمهایی است که به راحتی نمیتوانند آن را به یکدیگر منتقل کنند. صداهای ذهنی درواقع کاری را انجام میدهند که شما در دیالوگها و بازیها نمیتوانید بببنید. برای اینکه بگویم که در خلوت هرکدام از آنها چه میگذرد. چون میخواستم بهنوعی درون بازیگران را نشان دهم؛ راهی جز استفاده از صداهای ذهنی نداشتم. صدای ذهنی ابتداییترین روش مشورت است.
لب زدن بازیگران هم راهی برای فرار از ممیزی است؟
بله، جملاتی بود که از لحاظ کارشناسان بازبینی مشکلدار بود و استفاده از آنها جایز نبود. من با این روش؛ منظورم را به مخاطبم میرسانم.
چه لزومی بر استفاده از شیوه تکرار در موقیعت و گفتار داشتید؟
شیوه تکرار در گفتار از سه سال پیش تاکنون بهعنوان یکی از شاخصهای کارهایم مرسوم شده. این شیوه؛ یک موقعیت را از حالت سنگینی بیرون میآورد و آن را ذهنی به ذهنی میکند و مخاطب را به این فکر میاندازد که شاید این موقعیت واقعی نیست و میتواند این باشد.
در اجرای مجدد گویا تعویض لباسها و طراحی لباسها بیشتر شده؟
از اجرای گذشته به یاد ندارم که چندین لباس طراحی شد ولی به نظرم همین تعداد بود.
در طراحی لباس "آرش" طراحی خاصی پیش گرفته بودید و آن استفاده از لباسهای غیرمرسوم مثل لباسهایی که شعر روی آنها چاپ شده یا لباسهای جوانپسند امروز که در اجرای قبل نبودند.
بله، به پیشنهاد یکی از دوستان این کار انجام شد چراکه این نوع لباس؛ آرش را متفاوت از دیگران میکرد. آرش ازنظر شخصیتی، فکری و ذهنی متفاوتتر از سه بازیگر دیگر بود. سه بازیگر دیگر به راحتی دروغ میگویند ولی او ناگریز میشود که دروغ بگوید. دیگر بازیگران او را وادار به دروغ میکنند. آنها هستند که به زندگی شخصی او نفوذ میکنند. بنظر میآمد یکی از راههای متفاوت جلوه دادن او از طریق لباساش باشد.
شخصیت امید(علی سرابی)شخصیت دوگانهای است، شخصیتی که سعی میکند خود را مثبت جلوه دهد ولی در باطن دورغگوست. تماشاگر هم تضاد او پی میبرد. بازی سرابی بسیار قوی است و توانسته این تضاد را نشان دهد.
کاملاً این نظر درست است و او توانسته نظر مرا در نشان دادن شخصیت دوگانه امید به مخاطب نشان دهد. او نقش یک کودک صفت را بازی میکند و میگوید من مقصر نیستم ولی حرفهای او کاملا احمقانه است و سرابی این دوگانگی را به خوبی درآورده است.
انتخاب شعر "ریتا" از محمود درویش و استفاده آن بصورت دیالوگ در انتهای نمایش با چه هدفی بوده است؟
حال و هوای این شعر به لحاظ دیالوگی و داستانی با نمایش "خشکسالی و دروغ" بسیار همخوانی داشت. من بهدنبال شعری میگشتم که ارتباط دهنده زندگی این دو نفر به یکدیگر باشد و بهترین شعری که در جستجوهایم به آن برخورد کردم؛ شعر "ریتا و تنفگ" از "محمود درویش" شاعر لبنانی بود: میان چشمان من و ریتا / تفنگی است و کسی که ریتا را میشناسد / خم میشود / و نماز میبرد / برای خدایی / که در چشمان عسلی است / آه...ریتا / میان ما / یک میلیون گنجشک و تصویر است / و وعدههای بسیاری / که تفنگ / به رویشان / آتش گشوده است.
بسیار زیبا است.
چرا در اجرای مجدد سالن سایه را انتخاب نکردید و فکر نمیکنید سالن "بلک" برای اجرا مناسبتر بود؟
واقعیت این است که این سالن خالی نبود و از سال گذشته هم قرار بر این بود که درسالن ایرانشهر؛ نمایشی را به اجرا ببرم. هیچوقت باورم نمیشد که در تئاترشهر بتوان کار کرد چه برسد به اینکه من بتوانم کارهایم را دوباره بازتولید کنم. مدتی پیش زمستان ۶۶ در تئاترشهر به اجرا رفت و اگر از همان زمان به من میگفتند که در تئاترشهر اجرا کنم قطعا در سالن سایه اجرا میکردم.
فکر نمیکنید شرایط سالن باتوجه به اینکه سقفی بلند دارد و سکودار است؛ مناسب این اجرا نبود؟
بله، بهترین اجرا برای این نمایش سالنهای بلک هستند ولی وقتی دیدم که باید کارم را اجرا کنم؛ گفتم این هم تجربهای است و باتغییراتی میتوانم آن را در سالن ایرانشهر اجرا کنم.
ایلنا/ شادی کابیانی