آفتابنیوز : آفتاب: خاورمیانه - شاید مشکلات اقتصادی و نبود امنیت را بتوان از عوامل انقلاب خواند اما آنچه خون مردمی را به جوش می آورد هیچ کدام از اینها نیستاز این پس داستان بهار عربی در تاریخ اینگونه بیان خواهد شد: ماجرا از روزی در ژانویه سال 2011 اغاز شد که یک جوان دوره گرد تونسی به نام محمد بوعزیزی توسط یک پلیس زن مورد ضرب و شتم قرار گرفت و البته بساطش هم به این سو و آن سو پرتاب شد.
او نسبت به این حرکت پلیس چند و چندبار اعتراض کرد اما کسی او و سخنانش را جدی نگرفت. عکس العمل او نیز به این حرکت به آتش کشیدن خود بود. شعله های آتشی که وی بر جانش افکند کل خاورمیانه را دربرگرفت.
اکنون سوال اینجاست که چه عاملی در رفتار نیروهای امنیتی با بوعزیزی نهفته بود که او اینچنین عکس العملی را از خود نشان داد؟ محوری ترین مساله در این بحث شان و منزلت انسانی است و البته فقدان احترام به آن. از منظر جامعه شناسی " شان و منزلت " زمانی معنای عملی پیدا می کند که دیگران آن را به رسمیت بشناسند. مساله ای هم اجتماعی و هم سیاسی. پلیس تونس با بوعزیزی مانند یک انسان برخورد نکرد. کسی که دولت خود را موظف به توضیح دادن به او نمی داند. بساطی را که منبع درآمد او بود برهم می ریزند و توضیحی هم نمی دهند. این همان شرایطی است که رالف الیسون در خصوص اوضاع سیاه پوستان در اوایل ده 20 بر زبان می راند: مردانی نامرئی که هیچ کس آنها را مانند سفیدپوستان یک انسان کامل نمی بیند.
دولت های اقتدارگرا اشتباهات و کمبودهای بسیاری را به نام خود سند زده اند. درست مانند دیکتاتورهای عربی می توانند فاسد ، آلوده به اشتباهات فاحش و البته ناکارامدی های اقتصادی باشند. تمام این نقصان ها می تواند عامل شکایت های عمومی باشد. اما اصلی ترین دلیل ضعف آنها یک نقصان اخلاقی است: دولتمردانی از این دست شان و منزلت اجتماعی شهروندان را رعایت نمی کنند. دولت چین به عنوان نمونه در اعطای شغل و امنیت به مردم خود موفق بوده اما درست مانند دولت های عرب به شان و منزلت اجتماعی شهروندان خود احترام نگذاشته است. زمین های کشاورزی را یک خان فاسد به کمک نیروهای دولتی در خدمت به نام خود سند می زند و از دست هیچ کس هم کاری برنمی آید. شان و اعتبار انسانی در هرنقطه ای از این دنیا محوری از سیاست است: حقق مساوی در برابر کار مساوی. یکی از اصلی ترین بنرهای مورد علاقه جریان های فمینیستی خواهان نه حقوق مادی مساوی که شان مساوی انسانی است .
فیلسوف آلمانی جورج هگل در این خصوص می گوید: تاریخ بشریت مملو از جدال برای به رسمیت شناخته شدن است. در دنیای سیاست این مفهموم پیچیده تر می شود چرا که مردم تنها دنبال شان و منزلت شخصی نیستند بلکه شان و اعتبار برای گروه هایی می خواهند که در آن عضویت دارند. به عنوان نمونه شان و شخصیت قایل شدن برای کردها یا امریکایی های بومی . هویت در سیاست در حقیقت سیاست به رسمیت شناختن است: به رسمیت شناختن عواملی مانند مذهب، جنسیت و یا قومیت .
در خصوص بهار عربی هم وضع بر همین منوال است. این تنها شان انسانی نیست که توسط دولتمردان عرب مورد اهانت قرار می گیرد. این دولتمردان حتی حق مسلمانانی را که می خواهند سیستم مذهب انها را به رسمیت بشناسند نادیده می گیرند. بسیاری از اسلام گراهای مسلمان تحت فشار نخبه های لیبرالی هستند که در جامعه آنها را بی سواد و یا متعصب می خوانند. آرزوی به رسمیت شناخته شدن شمشیری دولبه است. خشمی را منجر می شود که پویایی اجتماعی و انقلاب را علیه دولتمردان به کار خواهد گرفت. اکنون که سه دیکتاتور جهان عرب سقوط را تجربه کرده اند و دو یا سه رهبر دیگر نیز در صف ایستاده اند، باید به نقش این امر در انقلاب ها و خیزش های عمومی بیش از گذشته توجه کرد.