آفتابنیوز : آفتاب: اقتباس از رمانهای بزرگ اغلب نتیجه خوبی نداشته و این درحالی است که اغلب اقتباسهای سینمایی موفق براساس رمانهای نه چندان مهم و یا داستانهای کوتاه بودهاند. با این حال هستند اقتباسهایی از رمانهای بزرگ که روی پرده سینما هم جذاب بودهاند، این اقتباسها اغلب براساس رمانهای قرن نوزدهمی بودند.
اما اقتباسهای ناموفق اغلب درمورد آثار ادبی رخ میدهد که خاص و متفاوت هستند و فیلمنامهنویس را به چالش میکشند. «خشم و هیاهو» ویلیام فاکنر، «اولیس» جیمز جویس و «موبی دیک» هرمان ملوین از جمله چنین آثاری هستند که باجود تلاشهایی، هیچ کدام اقتباسهای سینمایی کاملی نداشتهاند.
با این حال هر چند وقت یک بار کارگردانی پیدا میشود که نزدیکی خاصی با یک کتاب حس میکند، کتابی که به نظر هم نمیآید به درد اقتباس سینمایی بخورد اما فیلمساز موفق میشود بدون آنکه از قدرت کتاب بکاهد آن را به تصویر بکشد. در پسگفتار چاپ جدیدی از رمان «پیکنیک در کنار جاده» نوشته سال 1972 آرکادی و بوریس استروگاتسکی، بوریس چندین بار به «اقتباس سینمایی درخشان» آندری تارکوفسکی از این رمان اشاره میکند. تارکوفسکی فیلم «استاکر» را براساس این رمان علمی-خیالی ساخته است.
طرح جلد جدید «پیکنیک در کنار جاده»
جالب اینجاست که خارج از اروپای شرقی بیشتر مردم با فیلم تارکوفسکی آشنا هستند تا خود رمان! خواندن این رمان با در ذهن داشتن تصاویر تارکوفسکی میتواند تجربهای روشنگر باشد. از نظر سبکی، رمان «پیکنیک در کنار جاده» همان وجههای را داشت که رمانهای علمی-تخیلی در آن دوران داشتند، زمانیکه ژانر علمی- تخیلی هنوز «محترم» نشده بود. اما امروز بیشتر قدر این رمان دانسته میشود.
اما رمان دو برادر روسی ایده مرکزی متفاوت و تاملبرانگیزی دارد: چند دهه پیش از آغاز داستان، بیگانههای فضایی در چند نقطه زمین فرود آمدهاند و برای مدتی زندگی کرده و چیز جالبی پیدا نکرده و از زمین رفتهاند. اما آنها از خود رد و آثار هنری برجا گذاشتهاند، چیزهایی که به نظر آشغال و زباله میآیند و همین دانشمندان را به چالش کشیده است.
این بقایا بسیار خطرناک هستند و جاهایی که بیگانهها حضور داشتند به «منطقه» شهرت یافتهاند، دور «منطقه»ها دیوار کشیده شده و ورود به آنها ممنوع است. در این بین قاچاقچیهایی به نام «استاکر» پنهانی وارد این مناطق میشوند و چیزهایی با خود بیرون میآورند و در بازار سیاه به قیمت گزاف میفروشند.
برادران استروگاتسکی
برخی از نفسگیرترین بخشهای کتاب مربوط به توصیف همین بقایای غیرزمینی است. این اشیاء تاحدی توصیف شدهاند که استاکرها قدرت درک آنها را داشتهاند. برای همین این اجسام در ذهن خواننده بسیار مرموز هستند، درست همانطور که برای استاکرها.
یکی از این بقایا «سلول فضایی» است، باتریهایی که قدرت بازتولید خود را دارند، دیگری «فریادکش»ها هستند که قدرت ایجاد صداهایی بسیار بلند را دارند که سگها را میترساند و دیگری «کره زرین» است که فقط یکی از استاکرها قادر به دیدن آن است، این کره میتواند پنهانیترین خواستههای فرد را برآورده کند.
«پیکنیک در کنار جاده» تجربیات استاکری به نام ردریک شوهارت را از اولین گشت و گذارش در منطقه (که شبیه آمریکای شمالی و نزدیکی مرز کاندا است) در سن 23 سالگی تا رویایی او با کره زرین در 32 سالگی را دنبال میکند.
در چند جای کتاب اشاره میشود که فرزندان استاکرها یا با ظاهری «ازشکلافتاده» به دنیا میآیند یا قدرتهای خارقالعادهای دارند، مثلا بدن دختر شوهارت را سراسر مو پوشانده است. همسر او از شغلش نفرت دارد و از او میخواهد کارش را رها کند. اما شوهارت وقتی استاکری معلول به او از جای کره زرین میگوید دوباره راهی منطقه میشود. برخورد او با کره زرین حالتی ماورایی و روحانی دارد.
نمای معروفی از فیلم «استاکر»
تارکوفسکی در اقتباس سینمایی خود به نام «استاکر» به پتانسیلهای تمثیلی استاکر و منطقه میپردازد. او رابطه شوهارت و دیگر استاکرها را بسیار تقلیل میدهد و فقط به منطقه (که مرموز و گنگ است) و حضور یک استاکر بسنده میکند و حتی از اینکه برای این استاکر نامی بگذارد، پرهیز میکند. استاکر فیلم مانند شوهارت یک دختر دارد که در منطقه آسیب دیده است اما مشکل او تا فصل پایانی حیرتانگیز فیلم فاش نمیشود.
معمایی که «پیکنیک در کنار جاده» را در خود حل کرده (شبیه معمایی که «سولاریس» نوشته استانیسلاو لم در آن غرقه بود و تارکوفسکی از این رمان هم اقتباسی معرکه عرضه کرده است) حضور پدیدههایی است که علم زمینی قادر به توضیح آنها نیستند. این معما در فیلم نیز با قدرت تمام حضور دارد.
در فیلم استاکر همراه خود چیزی از منطقه بیرون نمیآورد بلکه راهنمای افرادی است که میخواهند برای کشف مرکز منطقه (محل کره زرین) وارد آن شوند. در فیلم کره زرین جای خود را به اتاقی داده که در آن تلفنی وجود دارد. این اتاق ماننده کره در کتاب، پنهانیترین خواستههای کسی را که وارد آن شده، برآورده میکند.
تارکوفسکی برای اینکه مطمئن شود بیننده متوجه منظور او شده داستان مردی را که وارد اتاق میشود و بعد به خانه برمیگردد و میبیند ثروتمند شده به داستان اضافه کرده است. این مرد در ادامه خود را میکشد چراکه متوجه میشود او هم مانند بسیاری از آدمها فردی مادی و دنیاگرا است.
آندری تارکوفسکی
درواقع نقطه مرکزی کتاب برادران استروگاتسکی یعنی همان کرهای که آرزوها را برآورده میکند، خطرناکترین بخش روایی کتاب است، این بخش به نظر بسیار کلیشهای میآید اما پرداخت آن در فیلم بسیار ماهرانه است.
تارکوفسکی برای رسیدن به هدف خود المانهایی از ملودرام نیز به داستان افزوده است، یکی قضیه سلاح هستهای مخفیشده است که با روایت تمثیلی او بسیار همخوان است. هرچند جمله پایانی رمان به نوعی «پایان خوش» است اما به نسبت فیلم متقاعدکنندهتر است، فیلم در معما پایان میگیرد اما نمیتوان با توجه به لحن کلی فیلم این مسئله را ضعف حساب کرد.
از دو برادر روسی، بوریس زنده مانده است. او در پسگفتار کتاب اشاره میکند برداشت متفاوت تارکوفسکی از رمان «پیکنیک در کنار جاده» حق مطلب را درمورد رمان ادا کرده چراکه داستان آن دقیقا براساس تفکر مرکزی کتاب بنا شده است. به گفته او کتاب و فیلم مکمل یکدیگر هستند و هر یک دیگری را غنی میسازد.
چاپ جدید «پیکنیک در کنار جاده» به ترجمه اورسلا کی. لوگوئین توسط انتشارات شیکاگو ریویو پرس در مجموعه «کلاسیکهای بازکشفشده» منتشر شده است.
فیلم «استاکر» محصول سال 1979 است. این فیلم 163 دقیقهای برنده جایزه کلیسای جهانی از جشنواره فیلم کن شده است.
خبرآنلاین
{$old_album_161652}