آفتابنیوز :
پس از حادثه کاترینا، شما در اظهاراتی تند ادعا کردید که آخرین برگ های کتاب سرشار از شکست جورج بوش ، عراق و کاترینا هستند. به نظر شما، آمریکا در حال حاضر در چه شرایطی به سر می برد؟ خوب، بی شک بزرگترین اشتباه ایالات متحده، حمله به عراق بوده است. از سوی دیگر پس از حمله، تدابیر اتخاذ شده توسط این کشور در عراق نیز به هیچ وجه برنامه ریزی شده نبود. هزینه ای که در عراق خرج شد به جیب منفعت طلبان رفت و نه سربازانی که از خانه و آشیانه خود دور شده بودند تا به طمع سردمداران خود پایان دهند. جنگ عراق، نبردی کاملا سیاسی بود. نه تنها حضور در عراق اشتباهی استراتژیک و فاحش بود بلکه کشور ما را به هدف مناسبی برای تروریست های بین المللی تبدیل کرد. این جنگ به اندازه ای تنفر و انزجار از ایالات متحده را در سطح جهانی برانگیخت که حتی نوه های ما نیز از این خصومت بی بهره نخواهند ماند. کشتن مسلمانان بی گناهی که هیچ دشمنی با ما و کشورمان نداشتند، تنها باعث خلق مشکلات بیشتر شد.
اما در خصوص کاترینا، این حادثه مصیبت طبیعی بود که هیچ کس را یارای جلوگیری از آن نبود. با این وجود، مصیبت هایی که پس از آن توسط مقامات در راس ایالات متحده برای بازماندگان به ارمغان آورده شد، بسیار وحشتناک تر از خود حادثه بود. بزرگترین معضل این بود که در آن زمان تمامی منابع ما در عراق نگه داشته می شدند.
مشکل دوم این بود که نیروهای امداد و خدمات بسیار دیر در محل حضور یافتند. جورج دبلیو بوش در زمانی که بازماندگان این حادثه در ترس و وحشت به سر می بردند در حال بازی گلف و خوردن کیک تولد با جان مک کین بود. جورج بوش با مردم کشورش بسیار فاصله دارد و این بزرگترین مشکل وی است. در حقیقت کاترینا در میان مردم به مونیکا جورج بوش تبدیل شده است. البته مونیکایی که بسیار خطرناک تر از یک رقیب است.
شاید کاملا منطقی باشد که بازماندگان سربازان آمریکایی که در جنگ جان خود را از دست دادند. اقدام به اعتراض به مقامات کنند اما آنچه به رهبری شما اتفاق افتاد، بسیار بی سابقه بود. آیا هرگز پیش از آغاز این حرکات، چنین تصویری از اعتراض خود داشتید؟ این سؤالی است که همواره از من پرسیده می شود. اما چرا هیچ کس به این فکر نمی کند که برای یک بار هم که شده می توان به مقام مقدس جورج بوش اندک اعتراضی کرد؟
این همان سؤالی است که من از شما دارم. من هم نمی دانم. من به این مسأله بسیار فکر کردم و سعی می کنم آن را عملی سازم. بیش از این قرار بود برای یک هفته به انگلیس رفته و با جان کاینرس که از اعضای پارلمان است در این خصوص صحبت کنم که متاسفانه این سفر لغو شد. درست سوم آگوست بود که چهارده نفر جان خود را از دست دادند و جورج بوش تنها به گفتن این جمله اکتفا کرد که این سربازان جان خود را برای هدفی متعالی از دست دادند و ما نیز باید راه آنها را ادامه دهیم.
پس از تجمع در مقابل مزرعه شخصی جورج بوش و عدم حضور وی در جمع شما، اعلام کردید که این اقدام جورج بوش در واقع به منزله بنزینی بود که بر روی آتش اعتراض ها ریخته شد و در صورتی که وی تنها برای چند دقیقه در جمع شما حاضر می شد بی شک همه چیز تغییر می کرد.
در صورتی که وی با من صحبت می کرد، بی شک باران دروغی بود که بر سر من ریخته می شد. من نیز در برابر تمامی این دروغ ها واکنش نشان می دادم و قطعا این دیدار چندان خوشایند نبود. در حقیقت روند حرکت به سوی صلح با عدم حضور وی در جمع ما، رونق بسیاری یافت.
جورج بوش مشاور امنیت ملی خود و معاون کاخ سفید را به دیدار با شما فرستاد. در این دیدار چه گذشت؟
آن ها از من پرسیدند اگر رئیس جمهور را ببینی چه چیزی به وی خواهی گفت و من نیز پاسخ دادم: تنها یک سوال در ذهنم وجود دارد،: آن هدف عالی که فرزندم به خاطر آن جان خود را از دست داد، کجاست؟
آن ها نیز تنها یک پاسخ داشتند: دور نگه داشتن ایالات متحده از خطر تروریسم و برقراری آزادی و دموکراسی در آن.
پس از آن در مقام طول این دیدار، وقت ما با توجیه تراشی های مقامات به هدر رفت و من در نهایت خطاب به آنها گفتم:شاید من یک مادر داغدیده باشم اما هرگز یک احمق نخواهم بود.
من از زمان آغاز جنگ از این قبیل شعارها بسیار شنیده بودم. بنابراین تنها می خواستم رئیس جمهور را ببینم. آنها نیز تنها ادعا کردند که سخنان من را به گوش رئیس جمهور خواهند رساند.
جورج بوش تصور می کرد که با فرستادن مقامات ارشد کابینه خود می تواند من را متقاعد کرده و به این اعتراضات پایان دهد.
بیش از یک سال است که من سخنان شمار را در قالب مقالات متعدد در اینترنت می بینیم. دستاورد این حرکات چه بوده است؟
فکر می کنم همین اقدامات من را بسیار مشهور کرد. البته شهرت جهانی من بسیار ناگهانی رخ داد. زمانی که مادر من سکته کرد، فرزندانم در اروپا در حال گذراندن تعطیلات خود بودند من و همسرم تصمیم گرفتیم این موضوع را به آن ها نگویم اما آنها از طریق تلویزیون از این موضوع اطلاع یافتند. این اتفاقات نه تنها توجه جهانی را به سمت ما جلب کرد بلکه باعث افزایش حساسیت رسانه ها نیز شد. شعار و هدف من از ابتدا تاکنون هیچ تغییری نکرده است. من در کنفرانس های بسیاری حضور یافته و صحبت کردم اما سخن من همواره یکی بوده است.
فکر نمی کنید که رسانه ها سخنان شما را سانسور کرده و برخی از رک گویی های شما را هرگز بیان نکردند؟ حقیقت این است که خداوند همواره کسانی را که صراحتا سخن گفته و یا حقیقت را بیان می کنند، دوست داشته است. ترزا هانیز کری نیز به دلیل همین صراحت گویی هایش به حاشیه رانده شد.
آیا دوست دارید اندکی در خصوص واژه هایی که صراحتا به کار می برید مانند جنایت جنگی که برای آمریکایی ها بیگانه است، اندکی صحبت کنید. این عبارت در کنوانسیون ژنو آمده است. هیچ شکی وجود ندارد که آمریکا مرتکب جنایت جنگی شده است. این واژه کلمه ای است که یا سفید است و یا سیاه. حد متوسطی برای آن وجود ندارد. در خصوص این قبیل واژه ها تنها یک سؤال وجود دارد:آیا شما به سر آن سرباز شلیک کرده اید یا خیر؟ به محض این که پاسخ «بله» باشد، قضفیه کاملا تمام شده است. این یک جنایت است و براساس قوانین آورده شده در کنوانسیون ژنو، این عمل یک جنایت جنگی محسوب می شود.
جورج دبلیو بوش یک تروریست واقعی است. تعریف شخصی وی از تروریست، فردی است که انسان های بیگناه را به خاک و خون بکشد. این تعریف دقیقا مطابق با شخصیت وی است.
تاکنون بیش از صد هزار عراقی بیگناه جان خود را از دست دادند البته تعداد افغانی هایی را که قربانی این طمع بوش شدند نیز نباید فراموش کرد.
من همواره جان والش را به خاطر تاسیس بنیاد «والش» که وظیفه آن جلوگیری از رانندگی جوانان در حین مستی است، ستایش می کنم. او نیز مانند من زمانی که پسرش را بر اثر رانندگی در حین مستی از دست داد به اقدام مثبتی برای جلوگیری از قربانی شدن سایرین اندیشید.
اندکی در خصوص پسرتان صحبت کنید؟ او پسر بسیار آرامی بود. هرگز عصبانی نمی شد. او فرزند بزرگ من بود و من فرصت بسیاری را صرف تعلیم و تربیت وی کرده بودم. او هرگز برای هیچ کس دردسر درست نمی کرد.
چه شد که به ارتش پیوست؟ وی ابتدا با یکی از افرادی که سربازان داوطلب را تشویق به حضور در جنگ می کرد ملاقات کرد. وعده های بسیاری به وی داده شد که به هیچ کدام عمل هم نشد. خوب به یاد دارم که می سال 2000 بود و نه یازدهم سپتامبر. جورج بوش حتی پیش از آن که به عنوان رئیس جمهور برگزیده شود، آرزوی حمله به عراق را در سر داشت.
آن ها به پسرم وعده بیست هزار دلار پول نقد و یک لپ تاب را دادند که هیچ کدام از آنها عملی نشد.
آیا هرگز در خصوص جنگ عراق با وی صحبت کردید؟
بله. هیچ کدام از اعضای خانواده من با این جنگ موافق نبودند. آخرین باری که با وی صحبت کردم گفت:کاش می توانستم به عراق نروم اما این وظیفه من است و باید به آن عمل کنم. او همواره فکر می کرد که حضورش در عراق باعث ایجاد امنیت در کشورش می شود، او هرگز نفهمید که هیچ ارتباطی میان این دو وجود ندارد.