آفتابنیوز : ليلا دين مى نويسد: چه كسى مى توانست حدس بزند كه اين دختر كوچك، روزگارى روياروى «ليلا خالد» هواپيماربا قرار خواهد گرفت.
ليلا خالد مرا منتظر گذاشت، او مى خواست تر و تازه به نظر برسد. كسى كه روزگارى به نام زيباترين جنگنده «راه آزادى» جهان نام گرفته بود، به وضوح مى انديشيد كه دلايلى براى زندگى دارد. در ۵۷ سالگى، آثار دو زايمان و حتى سيگار كشيدن مفرط نتوانسته اند او را تكيده كنند، ولى ظاهر ليلا خالد شباهتى به يك انقلابى ندارد.
طى چند دقيقه پس از ملاقاتمان، خالد شيرينى هاى پخت اردن پناهگاه او، همسر و دو پسر نوجوانش را به من تعارف كرد. به دنبال شيرينى ها، چاى هم آورده شد و پس از آن، سيگار و طى آن، داستان زندگى او را شنيدم. اين زن به تحت نظارت بودن عادت كرده و به شدت به آن پايبند است. از زمانى كه در ۴ سالگى، خانه اش در «حيفا» به اشغال سربازان اسرائيلى درآمد، او براى تصوير راه آينده و رهايى از وجود بى حاصل قالبى خود جنگيد. سن، جنسيت، وضعيت پناهندگى و خفت ناشى از آنها از نظر ليلا همگى به معناى مبارزه بوده است.
در صورتى كه رسانه هاى عمومى بپذيرند، زندگى او از ۲۴ سالگى و پر از نفرت آغاز شده است. در واقع، پس از ترك حيفا، كوشش هاى او بيش از آنكه بر مبناى تصميم سياسى باشد، اكثراً فعاليت هايى روزمره بود. ليلا در سن ۱۴ سالگى به عنوان ششمين فرزند از ۱۲ فرزند خانواده در جنوب لبنان در فقر به سر مى برد. البته وى آنجا را هرگز خانه خود تلقى نكرده است. مدرسه او، چادرى بود كه ۱۱۹ كودك ديگر در آن درس مى خواندند. تفنگداران دريايى ايالات متحده و ارتش لبنان به منظور سركوبى شورشى عليه رئيس جمهورى لبنان وارد شهر شده بود و اعضاى خانواده خالد در اين شورش شركت داشتند. او به ياد مى آورد كه «وظيفه من بردن غذا براى آنها بود، سربازان به دخترى ۱۴ ساله و غذا در دست، اجازه عبور مى دادند».
اين دختر بيش از آنكه به سكه اى براى خريدن شيرينى بينديشد، به اميد آنكه اتمام وظايفش منجر به مأموريت هاى بيشتر شود و روزى مجاز به پيوستن جنبش ملى عرب و كوشش براى آزادى فلسطين به سر مى برد. «مادرم مانند مادران فلسطينى مى گفت، ما روزى به فلسطين بازمى گرديم». بدين ترتيب، او اعتقاد به حق بازگشت به حقوق غيرقابل مذاكره را در ذهن ما مى نشاند. مادر ليلا به رغم اين تفكر يكى از مخالفان بزرگ او بود «او با جنبش ملى عرب مخالف بود، او نمى خواست ما به عنوان دختران در شهرى بسيار محافظه كار درگير اين مسائل شويم. زيرا ملاقات دخترانش با مردان بدنامى به بار مى آورد».
مادر ليلا فقط با دخالت او در سياست مخالف نبود. خالد امتحانات نهايى خود را با درجه ممتاز گذرانده بود. او كه مى خواست راه تحصيلى خود را در درجات بالاترى ادامه دهد، با نظريات مادرش روبه رو مى شد كه «تو اين مدارك را براى چه مى خواهى، براى آويختن در آشپزخانه؟». او در رؤياى تحصيل در رشته كشاورزى بود و جدايى او از اصول معمولى زنانگى بود كه او را در يكى از رويارويى هاى متعدد با مطبوعات غرب قرار داد، و به هنگام فارغ التحصيلى صداى آمريكا با افراد فارغ التحصيل ممتاز مصاحبه مى كرد، از من پرسيد كه چرا در رشته كشاورزى تحصيل كردم و من گفتم، ما به فلسطين بازخواهيم گشت و اسرائيلى ها رودرروى ما خواهند ايستاد. جنگى در خواهد گرفت و اسرائيلى ها درخت ها را خواهند سوزاند. بنابراين پس از پايان تحصيل من مى خواهم سرزمينم را براى همگان تبديل به درختزار كنم. خبرنگار متعجب شد، زيرا پخش مصاحبه به طور مستقيم بود و او نمى توانست از گفته هاى من چيزى را حذف كند.
خالد با مادرش مبارزه كرد. او با سازمان مبارزه با قحطى سازمان ملل متحد نيز مبارزه كرد. او با دانشگاه بيروت مبارزه كرد. او با شوونيست هايى كه مخالف پذيرفتن زنان در رشته علوم بودند، مبارزه كرد. او در تمام اين مبارزات پيروز شد، ولى نتوانست حتى سال اول را به پايان برساند، زيرا ديگر پولى در بساط خانواده موجود نبود. «برادرم به من گفت كه نمى توانيم از عهده مخارج تحصيل تو برآييم، پدرمان فلج شده و نيازمند بسترى شدن در بيمارستان و درمان است». او همچنان بر فرصت از دست رفته خود متأسف است. او براى يافتن كار در كويت مجبور به جدايى از خانواده اش شد. »من مى گريستم و زار مى زدم و بسيار عصبانى بودم. به مادرم گفتم كه من جز براى مرگ يا براى دخالت در سياست بازنمى گردم».
بدين ترتيب، ليلاى محكوم، تبديل به قهرمان اصلى داستان شد. او پس از توفيق در برپايى جبهه خلق براى آزادى فلسطين ( PLFP ) در كويت عازم اردن شد. در آنجا او به اردوگاه نظامى پيوست. پس از تكميل آموزش، به رغم سرزنش هاى نزديك ترين وابستگانش، از بازگشت به خانه و كسب نقش نان آور سر باز زد. او در نامه اى به مادرش، تغييرات روحى اش را چنين بازگو مى كند. «من مى خواهم به يك تصميم گيرنده تبديل شوم، من ديگر نمى خواهم از كسى اطاعت كنم، من تبديل به يك رزمنده آزادى خواهم شد».
زندگى شخصى او چيزى است كه هر زن فلسطينى مى تواند از عهده آن برآيد، او به شدت آگاه است كه «اگر در دوره كودكى، قلمى طلب مى كردم به من مى گفتند اين قلم از آن تو نيست، تو نمى توانى حتى مدادى داشته باشى، زيرا تو در فلسطين نيستى و ما خارج از سرزمين مان چيزى نداريم». بالاخره در سال ،۱۹۶۹ ليلا از طرف رهبران جبهه خلق به مأموريت فرستاده شد. او از پناهگاهش در دره اردن عازم ديدار «وديعه حداد» شد كه مسؤول فعاليت هاى بين المللى جبهه بود. مأموريت براى ربودن هواپيما به او ابلاغ شد. او ترسيدن را انكار مى كند. «من مى خنديدم، زيرا خود را در حالى كه كيفى بر پشت داشتم، در حال ربودن هواپيما مى ديدم». بقيه مطلب به طور مستند در تاريخ وجود دارد. اولين هواپيماربايى در سال ۱۹۶۹ صورت گرفت و فلسطينيان را مطرح كرد. مورد دوم با شكست روبه رو شد و منجر به زندان رفتن او در لندن و بحران بين المللى بين انگليس، ايالات متحده، اسرائيل و كشورهاى عربى شد. به علت اين شهرت است كه مردم به صحبت هاى ليلا گوش فرامى دهند.
خالد در كنفرانس شلوغ اخير در لندن باعث سكوت شگفت آورى شد، او گفت: «فقط يهوديان در جنگ دوم جهانى نمرده اند». او ضد سامى بودن را انكار مى كند.» «آنها يهودى بودند، يهوديان فلسطين، قبل از آنكه صهيونيست ها سرازير شوند. روزى كه خانواده ما از حيفا گريخت، من با دوست كوچك يهودى ام «تامارا» مشغول بازى بودم. مادرم براى بردن من آمد، مادر تامارا و او بر ماندن ما اصرار كردند. مادرش مى گفت اگر امروز اينجا را ترك كنيد، به شما اجازه بازگشت نخواهند داد».
او مايل است صهيونيسم را از دين يهود جدا بداند. «ما نيازمند آنيم وضعيتى را كه صهيونيست ها ايجاد كرده اند، تغيير دهيم، يعنى اعتقاد آنها به اينكه انتقاد از دولت اسرائيل، انتقاد از يهودى بودن است را بر هم زنيم.» او اين اعتقاد را با اشاره به همكارى فراموش شده بين صهيونيست ها و نازى ها در حين جنگ دوم جهانى به اثبات مى رساند. او صهيونيست ها را مسؤول سرگردانى آشكار يهوديان سوسياليست مى داند.
در عين حال، به اعتقاد او، «صهيونيست ها به سختى مى كوشند كه پشت مذهب پنهان شوند. اين جنگ عليه مذهب نيست. اين جنگ عليه امپرياليست ها و نياز آنها به نفت است. آنچه آنها روند صلح مى نامند، چيزى بيش از يك بازى سياسى بين آمريكا، صهيونيست و سازمان ملل متحد نيست. اين روند شامل ما نمى شود.»
معلوم نيست كه اين تمايز بين يهودى گرى و تخريب هايى كه اسرائيلى ها انجام داده اند، بر ساكنان اردوگاههاى فلسطينى ها چنان روشن باشد. آيا واقعاً ليلاً پيشنهاد مى كندكه اسرائيل حق بازگشت به فلسطينيان را بدون هيچ بهانه اى اعطا كند.؟ او مى گويد: «من مى پذيرم كه زمانه عوض شده و اينك سال۱۹۶۷ نيست، با وجود اين ما قبلاً با يهوديان زيسته ايم ومى توانيم دوباره اين كار را انجام دهيم. حكومت صهيونيستى ادعا مى كند كه جاى كافى براى ما وجود ندارد و همچنين منافع كافى در دسترس نيست، ولى مى بينيم كه آنها روسها و اروپاى شرقى ها را براى سكونت در سرزمين هاى اشغالى دعوت كرده اند.» صرفنظر از موضع ما نسبت به ليلا و نحوه انتقام گيرى او در مقابل سركوب مردمش روشن است كه آتش هاى سرخوردگى كه در خانواده هاى فلسطينى مجبور به آوارگى برافروخته شده است، طى نسلها فروزانتر مى شود. او يك شعار مردمى فلسطينى را ترجمه مى كند.«هر كودكى در سرزمينى زاده مى شود ولى در فلسطين، سرزمين در درون كودكان زاده مى شود.»
من از او راجع به حد و اندازه توجيه اين اعتقاد در روشهاى خشونت آميز انتفاضه فعلى سؤال مى كنم. وى پاسخ مى دهد: «من فردى خشن نيستم ولى هنگامى كه مردم به قتل مى رسند، زنان ما مورد هتك حرمت قرار مى گيرند، خانه هاى ما تخريب مى شود و در حالى كه اشغالگران در خواب هستند، آيا شما انتظار داريد ما به سوى آنان گل پرتاب كنيم؟ اگر ما اعتراض كنيم، ما را مى كشند. اگر هواپيما برباييم، آنگاه جهان گوش فرا مى دهد.» من نظر او را به وضعيت موجود، بخصوص استفاده از جوانان در عمليات انتحارى جلب مى كنم. شايد به مناسبت توجه او به وخامت مسأله و شايد به علت غم براى كشته شدگان، صدايش را پايين مى آورد و مى گويد «شما بايد دريابيد كه كودكان بزرگ شده در اردوگاهها اين كار را انجام مى دهند. در آنجا زندگى بسيار غم انگيز است. مردم آينده نامعلومى دارند، به نظر مى رسد فلسفه جديد سازمان ملل متحد آن است كه شما زنده ايد پس وضعيت تان رضايتبخش است، حتى اگر زندگى سگى داشته باشيد.»
او استدلال مى كند كه جامعه بين المللى بايد عينيت گرا باشد. «آنها به مرگ هزاران فلسطينى به چشم زيانهاى جنگ مى نگرند، ولى مرگ اسرائيليان را به ديده ديگرى نگاه مى كنند. آنها اعمال اسرائيل نسبت به ما را قانونى تلقى مى كنند، چرا كه آن را يك دولت مى دانند. چون ما فقط سنگ در دسترس داريم. نه تانك و نه كوكتل مولوتف داريم و نه موشك هسته اى. بنابراين ما تروريسم هستيم!! چگونه فقط يك سوى درگيرى طرف فعال جنگ شناخته مى شود؟
او مخالف اين انديشه است كه اين بمبگذاريها، انتقام جويى است. «صرفاً به دليل آن است كه آنها (فلسطينيان) چيز ديگرى براى جنگيدن ندارند. بنابراين بدنهايشان رابه عنوان سلاح به كار مى برند.» آيا انتحار به معناى سرخوردگى است؟ ليلا ادامه مى دهد كه «نه، ما مردمى سرخورده نيستيم، ما زندگى را دوست داريم و نه مرگ را. به علاوه، صدها سال طول كشيد كه صهيونيست ها كشورى با پايتختى بيت المقدس بنا كنند. بنابراين من مى پذيرم كه بازگشت ما به حيفا دو برابر اين طول مى كشد.»
مشكلات فراوانند، ولى آيا ليلا مى تواند راه حلى نشان دهد؟ «در پايين ترين سطح، هركسى وظيفه اى دارد و فقط در آن سطح است كه روند حقيقى صلح مى تواند وجود داشته باشد، او پژواك هوشيارى فلسطينى ها نسبت به ۵۰سال عهدشكنى از سوى اسرائيل و سازمان ملل متحد است.» در ،۱۹۴۸ شرايطى براى اسرائيل به وجود آمد كه به عنوان دولت معرفى شود و مى بايست بپذيرد كه فلسطينيان حق بازگشت دارند. اينك اسرائيل يك دولت شناخته مى شود و ماحق بازگشت نداريم. سازمان ملل متحد ۳قطعنامه مبتنى بر درخواست حق بازگشت صادر كرده است، ولى اين اسناد در صندوق مانده اند و كسى كليد آن را ندارد.
او قاطعانه از مردم اسرائيل مى خواهد كه از زندگى تحت حاكميت جنايتكاران سرباز زنند. مردم عرب، «آريل شارون» را به خاطر مى آورندكه صدها سرباز مصرى كه در صحراى سينا شكست را پذيرفته بودند، دفن كرد. آيا انتظار مى رود مردم اسرائيل از دست راستى هاى افراطى بگريزند؟ او معتقد است كه تغييرى در جريان است «يهوديان سوسياليست در اسرائيل سربرمى آورند.» ادعاهاى او در اسرائيل مورد پذيرش قرار گرفته است. سربازان اسرائيلى به طور روزافزون زندان را به خدمت وظيفه ترجيح مى دهند و بيانيه سرپيچى از جنگ وراى مرزهاى۱۹۶۷ را امضا كرده اند.
ليلا نقطه نظرهايش را روشن مى كند: «در آغاز، ما بايد راه حل دوكشور را بپذيريم، ولى بالاخره در زمانى مناسب اين دوكشور بايد به يكديگر بپيوندند و كشورى واحد تشكيل شود و تمام فلسطييان حق بازگشت داشته باشند و آنگاه است كه هر دو گروه ملتى حقيقتاً دموكراتيك خواهند ساخت.» روياى او آرمانگرايانه است و من در او شكى پيش رونده را درمى يابم كه آيا تا به وقوع پيوستن اين رؤيا زنده خواهد ماند. خالد قبل از آنكه برود تا داستانش را براى گروه ديگرى تعريف كند، كارتى به من مى دهد و اصرار مى كند كه به هر دليل و در هر زمان كه خواستم با او تماس بگيرم. بر روى كارت نوشته شده است،«ليلا خالد، عضو كميته مركزى جبهه خلق براى آزادى فلسطين، شوراى ملى فلسطين و اتحاديه عمومى زنان فلسطين. ليلاى قهرمان تا حدودى تبديل به ليلاى تصميم گيرنده شده است.
در پايان با اين پرسش از ليلا به مطلب پايان مى دهم كه آيا او معتقد است رزمندگان آزادى مى توانند بازنشسته شوند، خنده اى كه پس از سؤال شنيده مى شود، صداى آغشته به دود و وقار را بر هم مى زند. «بازنشسته؟ آن وقت چه كسى به من احترام خواهد گذاشت؟ كودكانم؟ من از نقشى كه دارم، راضى هستم.» او علاقه اى را به ماركس مطرح مى كند ومى گويد: «مبارزه، شادمانى است و شادمانى مبارزه است.»