آفتابنیوز : 
برنامه هاى گسترده ايران كه در راستاى دستيابى به چرخه سوخت هسته اى تنظيم شده است، اكنون به مرحله اى از پيشرفت و توسعه رسيده است كه به جز موردى غيرمحتمل هيچ يك از دولت هاى آتى اين كشور هم توانايى چشم پوشى از آن را نخواهند داشت. در حال حاضر محور مباحث شكل گرفته ميان ايران از يك سو و اتحاديه اروپا و ايالات متحده از سوى ديگر بررسى نحوه ترغيب ايران به خاتمه دادن به برخى فعاليت ها همچون غنى سازى اورانيوم و در عوض به دست آوردن امتيازاتى چون كمك و مساعدت غرب به برنامه هاى هسته اى اين كشور در راستاى توليد برق است.
بديهى است مسئولان ايران هرگز حاضر نخواهند بود به اين تقاضا تن در دهند، مگر آنكه ايالات متحده و اتحاديه اروپا امتيازاتى فراتر از آنچه تاكنون پيشنهاد كرده اند بر روى ميز مذاكره قرار دهند. از سوى ديگر بايد در نظر داشت تا زمانى كه مذاكرات ادامه داشته باشد، دولت ايران حاضر نخواهد بود براى خود بحران آفرينى كند. در اين ميان اما آنچه كه مى تواند به بروز بحران منجر شود عدم تمايل سياستمداران تهران به تغيير سياست خود از يك سو و تمايل آگاهانه يا ناآگاهانه دولت بوش براى پذيرفتن ريسكى بزرگ و دست زدن به اقدامات مخاطره آميز از سوى ديگر است. تركيب اين دو مورد چشم اندازى را فراروى كارشناسان قرار مى دهد كه به موجب آن برخورد ميان دو طرف و ايجاد بحرانى جدى ناگزير مى نمايد.
استانداردهاى دوگانه دولت بوش در هنگام برخورد با برنامه هاى هسته اى ايران همانند اسلاف خود همواره سعى داشته است، ميان تمايل و نظر رسمى خود جهت تقويت رژيم عدم تكثير هسته اى جهانى (كه نيازمند همكارى گسترده جهانى است) و انتظارات و تقاضاهاى خاص خود از ايران و كره شمالى _ اعضاى باقى مانده محور اهريمنى _ تعادل ايجاد كند.
دولت بوش به موجب مفاد NPT متعهد است كه در راستاى حذف تسليحات هسته اى از زرادخانه هاى تمامى كشورهاى عضو _ و البته در نهايت خود آمريكا _ تلاش كند. آمريكا در حال حاضر همكارى گسترده اى را با روسيه آغاز كرده است تا از عدم دسترسى تروريست ها يا قاچاقچيان به مواد هسته اى باقى مانده از دوران شوروى سابق در جمهورى هاى استقلال يافته جلوگيرى شود. «طرح امنيتى عدم تكثير» يا PSI كه توسط واشينگتن جهت رديابى و قطع شبكه انتقال مواد هسته اى يا مواد مرتبط با فعاليت هاى هسته اى، طراحى و اجرا شده است، اكنون از حمايت اكثر كشورهاى جهان برخوردار است.
سياست ايالات متحده در قبال عدم تكثير همواره از دوگانگى استانداردها رنج مى برد. اين دوگانگى از نگاه برخى رياكارانه و از نگاه ديگران نوعى رئاليسم است. سياست آمريكا همواره دچار اين دوگانگى بوده است. از ابتداى عصر تسليحات هسته اى، دولت هاى آمريكايى بيش از آنكه نگران دستيابى دوستان و متحدان خود به تسليحات هسته اى باشند، نگران دستيابى دشمنان به اين تسليحات بوده اند. در دهه ۱۹۶۰ در حالى كه كاخ سفيد به بريتانيا و فرانسه جهت دستيابى به تسليحات هسته اى كمك مى كرد، همزمان احتمال حمله پيشگيرانه به چين و نابودى توان هسته اى در حال شكل گيرى اين كشور را نيز بررسى مى كرد.
ايالات متحده هر چند در برخورد با كره جنوبى و تايوان، رويكرد سختگيرانه اى را برگزيد، در حالى كه برنامه هاى هسته اى اين كشورها بيشتر به سرگرمى شباهت داشتند، اما در نقطه مقابل در طول يك دوره زمانى بلندمدت از فعاليت هاى اسرائيل و متعاقب آن هندوستان چشم پوشى كرده و حتى در عمل چراغ سبزى به آنان نشان داد. پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، پاكستان _ كه به جرأت مى توان آن را غيرمسئول ترين كشور در عصر هسته اى خواند _ همواره با نظر مثبت كاخ سفيد حمايت شده است.
دليل اين حمايت را نيز بايد در همكارى و همراهى فرد حاكم بر اين كشور با ايالات متحده در نبرد عليه تروريسم جست. اكنون تمام توان و انرژى ايالات متحده براى اعمال استراتژى عدم تكثير تسليحات هسته اى معطوف به چهار عضو معاهده عدم تكثير شده است. اين چهار امضا كننده پيمان عبارتند از: ايران، كره شمالى و تا اين اواخر ليبى و عراق. در شرايطى كه تخلفات ايران از ايفاى تعهدات خود مى تواند جدى و حتى نگران كننده تلقى شده و اين كشور به عنوان امضا كننده معاهده عدم تكثير با جرايمى نيز روبه رو شود، اما واقعيت اين است كه اين موضوع در قبال صدمات و لطمات جدى كه قهرمان ملى پاكستان دكتر خان به همراه تعدادى از همراهان خود با ايجاد شبكه اى از قاچاقچيان هسته اى در دبى، اسلام آباد، كوالالامپور و ساير نقاط جهان به معاهده عدم تكثير وارد كرده است، واقعاً ناچيز شمرده مى شود. هر عقل سليمى مى داند كه شبكه گسترده خان بدون آگاهى و حتى همراهى اطلاعات ارتش پاكستان يا ISI و رهبران برجسته نظامى _ از جمله ژنرال پرويز مشرف _ قادر به فعاليت نبوده و نيست.
دولت بوش اما هنوز حتى آمادگى ارائه درخواست صحبت مستقيم با خان را هم ندارد، چرا كه بر اين باور است اين اقدام مى تواند شرايط را براى پرويز مشرف كه در جريان افغانستان هنوز هم يار و همراه آمريكا محسوب شده و در ساير جبهه هاى احتمالى نبرد عليه تروريسم نيز مى تواند همراهى قطعى براى آمريكا باشد، به گونه اى نامساعد كند.
وجود اين استانداردهاى دوگانه، يكى از عمده دلايلى است كه مسئولان ايران و حتى انبوهى از شهروندان عادى اين كشور به اظهارات دولت بوش و اتحاديه اروپايى در مورد خطرات برنامه هاى هسته اى خود اهميتى نمى دهند. واقعيت اين است كه تا زمانى كه ايران از لحاظ فنى مطابق قواعد و قوانين NPT عمل مى كند، برنامه هاى هسته اى اين كشور را بايد كاملاً قانونى تلقى كرد. مسئولان ايران مى گويند كه دليل خصومت ايالات متحده به دليل سياست هاى تهران در مورد ساير مسائل همچون حمايت از گروه هاى مبارز و يا رد حق حيات اسرائيل است.
ايالات متحده فرصت بسيارى در اختيار داشت تا نيروگاه بوشهر را در همان دهه هاى ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ كه شاه تصميم به آغاز برنامه هاى هسته اى خود گرفته بود، به تعطيلى بكشاند. شاه ايران، اما در آن زمان متحد آمريكا و ستون اصلى حفظ امنيت خليج فارس بود. او مردى بود كه ما آمريكايى ها مى توانستيم به او اعتماد كنيم. او همزمان دوست اسرائيل نيز بود. شاه ايران، حكومت كشورى را در دست داشت كه رئيس جمهورى كارتر در سال ۱۹۷۸ از آن به عنوان «جزيره ثبات» نام مى برد. اين «جزيره ثبات» اما ظرف تنها چند ماه نابود شده و انقلاب ايران باعث شد تا شاه به بيرون افكنده شده و ايالات متحده مجبور به رويارويى با انقلاب اسلامى _ و ضد آمريكايى _ ايران شود. به صورت خلاصه مى توان اينگونه گفت كه هر زمان ايالات متحده قصد دارد بر سر ميز مذاكره هسته اى حاضر شود _ حال چه در وين، چه در ژنو و يا حتى نيويورك _ نه تنها ايران بلكه اكثر اعضاى NPT با نوعى بدبينى به روند مذاكرات، هدف و انگيزه آن مى نگرند.
از سوى ديگر بوش به وضوح به اين موضوع اشاره كرده است كه ايالات متحده اجازه نخواهد داد ايران به تسليحات هسته اى دسترسى پيدا كند.
رئيس جمهورى آمريكا در سخنرانى ۱۸ ژوئن ۲۰۰۳ خود در كاخ سفيد گفته است: جامعه بين المللى بايد گرد هم آمده و به وضوح به ايران نشان دهد كه ساخت تسليحات هسته اى توسط اين كشور را تحمل نخواهند كرد. سخنان بوش را بايد انعكاسى واضح از سياست اين كشور تلقى كرد. اما پرسشى كه مطرح مى شود، اين است كه چگونه بوش و اروپائيان قرار است به توافقى با ايران دست يابند كه باعث محروم ماندن اين كشور از حق دستيابى به چرخه سوخت مستقل مى شود؟ پاسخ اين است كه اين اقدام قطعاً محكوم به شكست است مگر اينكه مسئولان ايران و شهروندان اين كشور متقاعد شوند كه چنين معامله اى ارزش گذشتن از اين حق قانونى را دارد.
چه بايد كرد؟ هيچ توافقى ميان ايران و ايالات متحده امكان پذير نيست مگر اينكه حداقل دو تغيير اساسى صورت گيرد. تغيير نخست اين است كه مسئولان ايران بايد آماده مذاكره با آمريكا بر سر مسائل مهم مرتبط با روابط ميان دو كشور شوند و تغيير دوم به دولت آمريكا بازمى گردد كه بايد آماده مذاكره با حكومتى شود كه خواهان تغيير تمامى ساختار آن است.
گذشته از امكان شكل گيرى «معامله بزرگ» ميان ايران و ايالات متحده بايد بررسى كرد كه گزينه هاى ممكن در آينده نزديك كداميك هستند؟ تصميم مشترك ايالات متحده و اروپا براى ارجاع پرونده ايران به شوراى امنيت به اتهام تخلف از NPT مى تواند، در صورت حمايت روسيه، چين و ساير اعضاى شوراى امنيت از يك سو و قطع ارتباطات اقتصادى برخى كشورها مانند ژاپن با ايران از سوى ديگر ضربه اى كارى به ايران محسوب شود. در چنين شرايطى ممكن است مسئولان ايران به تفكر فرو روند. اين روند به ويژه اگر تحولات خاورميانه در جهتى خلاف خواست آنها پيش برود، تشديد مى شود. تثبيت صلح ميان فلسطين و اسرائيل، پايان حضور نظامى سوريه در لبنان، خلع سلاح حزب الله و ظهور عراقى دموكراتيك و حامى آمريكا از جمله اين تحولات محسوب مى شوند. اما احتمال اين موارد به اما و اگر هاى سياسى محدود مى شوند. كسب حمايت اعضاى شوراى امنيت در گرو اثبات تخلف بديهى و آشكار ايران از تعهدات خود در قبال NPT است. تاكنون ايرانيان با هوشيارى بسيار توانسته اند از وقوع اين امر جلوگيرى كنند.
روسيه و چين منافع اقتصادى بسيارى در ايران داشته و دولت ايران را دولتى دوست تلقى مى كنند. در اين ميان منافع آنها با گذر زمان در ايران افزايش مى يابد. اين امر به طور خاص در مورد چين با توجه به نياز روز افزون اين كشور به انرژى صادق است.
آلترناتيو ديگر در اين ميان استفاده از نيروى نظامى است. حمله نظامى گسترده آمريكا به زيرساخت هاى هسته اى ايران مى تواند صدمات قابل توجهى به برنامه هاى ايران وارد آورد. اين امر براى دولتمردان محافظه كار ايرانى گران تمام خواهد شد.
شهروندان ايرانى در اين صورت تصويرى از اين دولتمردان محافظه كار به عنوان افرادى كه آنچنان در ايجاد تعادل روابط خود ناتوان هستند كه كشور را هدف حملات نظامى آمريكا قرار داده اند، خواهند داشت. انتخاب اين گزينه البته مستلزم آن است كه ايالات متحده به اين يقين برسد كه هيچ گزينه ديگرى جز اعلان جنگ به ايران وجود ندارد. در اين شرايط، اما بديهى است كه اقدام آمريكا به صورت فراگيرى محكوم خواهد شد. اين محكوميت حتى از سوى نزديك ترين متحد آمريكا يعنى بريتانيا نيز صورت خواهد گرفت. با توجه به اثبات نادرستى اطلاعات آمريكا در مورد عراق و تسليحات كشتارجمعى اين كشور اثبات دست يافتن ايران به بمب هسته اى بسيار دشوار است مگر اينكه تهران خود با انجام اقدامى بدون تفكر، مانند آزمايش هسته اى اين امر را تسهيل كند. دل بستن به حمايت اسرائيل به جاى شكل دادن به اتحادى يكپارچه عليه ايران نيز بسيار دور از عقل است. از سوى ديگر بايد اين احتمال را نيز در نظر داشت كه هر چند چنين حمله اى مى تواند به برنامه هاى هسته اى ايران صدمه بزند، اما در نهايت به مصمم تر شدن اين كشور براى دستيابى به تسليحات هسته اى منجر خواهد شد.
در شرايطى كه به نظر مى رسد هيچ يك از اين گزينه ها قابل اتكا نيستند، آيا مى توان چشم انداز مساعدى براى حصول به توافقى سياسى متصور بود؟ توافقى كه امتيازات ارائه شده به طرفين به قدرى باشد كه آنها را وادار به جدى گرفتن آن كند؟
اين امر تنها در صورتى امكان پذير بود كه محافظه كاران عمل گراى ايرانى در مقابل محافظه كاران ايدئولوژيك قدرت را در دست مى گرفتند و تبديل به بازيگران اصلى قدرت مى شدند. آيا حضور شخصى مثل هاشمى رفسنجانى مى توانست به چنين معامله اى منتهى شود؟ آيا او مى توانست اين موضوع را به دوستان خود بقبولاند؟ آيا دولت بوش حاضر به مذاكره با اين شخص و دولت ايران مى شد؟
ايالات متحده هدف غايى خود از اعمال فشار بر ايران را پايان برنامه هاى تسليحات هسته اى، پايان حمايت از گروه هاى تروريست مخالف اسرائيل و مشاركت در عراق و افغانستان مى داند و ايران نيز اهداف خود را در پايان تحريم هاى آمريكا و شناسايى جمهورى اسلامى به عنوان بازيگرى تاثيرگذار و همزمان مشروع در تحولات منطقه جست وجو مى كند.
ترغيب كنگره آمريكا به برداشتن اين گام ها واقعاً دشوار است. از سوى ديگر نهادهاى امنيتى ايران نيز به شدت به هر نوع معامله اى با «شيطان بزرگ» به ديده ترديد مى نگرند.
بنابراين در شرايطى كه تمامى نشانه ها حاكى از عدم امكان حل معضل فعلى است، بايد به دنبال راهكارى راديكال و جديد بود، راهكارى كه يافتن آن متضمن رويكردى جديد چه از سوى واشينگتن و چه تهران است. در اين شرايط دولت آمريكا بايد خود را براى مواجهه با بحرانى كه به زودى فراروى واشينگتن و متحدان اروپايى اين كشور قرار خواهد گرفت، آماده كند. در صورت شكل گيرى اتحادى جدى ميان اروپا و آمريكا ممكن است ايران حاضر باشد برنامه هسته اى خود را براى چند سال به تعويق بيندازد، اما در نهايت هيچ راهى وجود ندارد كه ايالات متحده، اتحاديه اروپا و يا حتى شوراى امنيت بتوانند مانع از دستيابى ملتى با ۷۰ ميليون شهروند مغرور و منابع فراوان به توان هسته اى حتى تسليحاتى آن شوند. با توجه به مجموع شرايط بهتر است كه ايالات متحده به همراه دوستان و همراهان خود _ به ويژه كشورهاى حاشيه خليج فارس _ وارد گفتمان جدى شده و در شرايطى كه به نظر مى رسد توان هسته اى ايران غيرقابل پيشگيرى بوده و جنگ پيشگيرانه با ايران نيز گزينه اى غيرقابل قبول است، راهكارهاى جديدى بينديشند. در اين ميان آن چه اهميت مى يابد اجتناب اروپا و آمريكا از هر نوع اقدام خصمانه عليه ايران و موافقت با يكديگر بر سر يك استراتژى مشترك براى ارائه پيشنهاداتى فراتر از چارچوب غيرموثر «هويج و چماق» به ايران و جامعه بين المللى است.
مانيفست جنگ قرن 21
بر محورايران تنظيم شده
ايدئولوژی مرگبار افراط گرايان اسلامی چالش بزرگ اين قرن است
دراين مانيفست، عملا جمهوری اسلامی دشمن دولتهای خاورميانه عربی معرفی شده و همه آنها به جبهه مقابله با ايران دعوت شده اند. اسلام شناسانی كه در تنظيم اين مانيفست سهم داشته اند، با بهره گيری از نتيجه عملكرد روحانيون و غير روحانيون مرتجع دينی در ايران كه دم از جهاد و استشهاد میزده و حكم مرتد و ارتداد صادر میكنند، مینويسند: افراط گراها با جهاد، برای كشتار تروريستی مسيحيان و يهوديان و هندوها و نيز مسلمانان فرقههای ديگر را مرتد مینامند.
تروريستها با قدرت اقتصادی، نظامی و سياسی بيشتر میتوانند با توليد سلاحهای كشتار جمعی، انهدام اسرائيل، ارعاب اروپا، تهديد مردم آمريكا و تهديد دولت آمريكا به انزوا را پيش تر ببرند. مساجد كه آلت دست تروريسم قرار گرفته اند و فن آوری امروزی قدرت ويرانگر آنها را چند برابر كرده است. ما به همراه دولتهای بسياری از كشورهای ديگر در جهت نابود كردن شبكههای تروريستی و ناتوان كردن رهبران آنها در حال اقدام هستيم. ما مصمم هستيم تا سلاحهای كشتار جمعی در اختيار رژيمهای شرور و متحدان تروريستشان قرار نگيرد. از دوستان خاورميانهای خود، از جمله مصر و عربستان سعودی میخواهيم راه اصلاحات را پيش بگيرند.
سخنان جورج بوش در مركز تجارت بين المللی "رونالد ريگان " به تاريخ 6 اكتبر، يك سخنرانی معمولی نبود. متنی كه بوش آن را دراين سخنرانی و در حضور صاحبان بزرگترين كارتلهای اقتصادی امريكا و سران نظامی، اطلاعاتی، امنيتی و قضائی امريكا قرائت كرد مانيفست مرحله نوينی از جنگ طلبی امريكاست كه بنا بر اشارات مكرر- حتی گاه بصورت آشكار- ايران را هدف گرفته و از اين پل برای غلبه بر خاورميانه و صف آرائی در برابر روسيه و چين میخواهد عبور كند. سكوت و سانسوری كه به وسائل ارتباط جمعی ايران برای انتشار و پرداختن به اين سخنرانی تحميل شده، هرگز از اهميت بسيار جدی آن عليه ايران نمی كاهد، تنها بربیخبری مردم ايران از آنچه درحال وقوع است میافزايد. رهبران جمهوری اسلامی سكوت و سانسور را اختيار كرده اند، زيرا مردم میتوانند و بايد معترض سياستهای داخلی و منطقهای سران جمهوری اسلامی كه زمينه تحقق چنين مانيفست جنگ طلبانهای از سوی امريكا را فراهم میكند بشوند.
متن سخنرانی بوش بسيار دقيق و بدون ترديد با بهره گيری از دانش اسلام شناسان تنظيم شده و در حقيقت اين اسلام شناسان بخشی از آن تيم ورزيده، جنگ طلب و تئوری ساز ناشناسی اند كه اين مانيفست را تدوين كرده اند. اين مانيفست میتواند جهت گيری تاريخی قرن 21 را تعيين كند و حاكميت كنونی ايران نيز میتواند در خدمت تحقق آن باشد و عمل كند. فاجعه همين است. خراب شدن اين آوار - كه امريكا برای پيروزی در رقابتهای اقتصادی خود با اروپا و كنترل بحران اقتصادی خويش آن را يگانه چاره تشخيص داده- بر سر ملت ايران. از اين مانيفست و آوار بوی هيروشيما میآيد. آنها كه سرنوشت كشور را در دست گرفته اند، فاجعه را اتمی كرده اند و مردم را چنان بيگانه با حاكميت وبیاعتناء به سرنوشت آن، كه نسبت به سرنوشت خويش و ايران نيز دچار رخوت انديشه شده اند. بخش قابل توجهی از مردم نيز زير رگبار خرافات و تبليغات مذهبی مسخ شده و خويش را باخته اند. چهره ضد آزادی، ماجراجو و سركوبگر حاكميت، كه غارت و غارتگری را نيز زير چتر حمايت خود گرفته، 8 سال مقابله با اصلاحات و ترويج خرافات مذهبی، ادامه خصوصی سازی و تشويق و حمايت از اقتصاد تجاری حاكم، كه نابودی توليد ملی و اعتصابات و تظاهرات و تحصنهای مكرر كارگری حاصل مستقيم آنست، نااميدی و نارضائی وسيع جوانان و بويژه زنان از وضع موجود، فساد واعتياد گسترده، نظامی تر شدن حاكميت در همه عرصهها، سياست حمايت از عمليات تروريستی درخارج از كشور- عراق، افغانستان و لبنان- كه علی لاريجانی رئيس شورای عالی امنيت ملی جمهوری اسلامی رسما در آستانه انتخابات رياست جمهوری اخير بارها آن را يگانه راه حل برای چانه زنی با امريكا بر سر ميز مذاكره اعلام كرد و اكنون سياست غالب است، به ميدان آمدن دوباره روحانيونی نظير مصباح يزدی و خزعلی كه بهترين مصداقها برای راه يافتن به مانيفست بوش اند، كابينه و رئيس جمهوری كه جهان را شهرداری تهران تصور كرده و عملكرد 3 ماهه او مطلوب ترين حاصل را برای كاخ سفيد داشته و... تنها گوشههائی از واقعيات است. واقعياتی كه اگر نبود، چنين ساده و صريح مانيفست جنگی قرن 21 جورج بوش نمی توانست ايران را نمونه و هدف آشكار جنگی اعلام كند.
بدين ترتيب است، كه مانيفست جنگی بوش را نه يكبار، كه چند بار و با دقت بايد خواند. اين، تنها يك سخنرانی نيست كه ما با نفرت از سياستهای جنگی كاخ سفيد از روی آن بگذريم و يا آن را نيز در رديف ديگر سخنرانیها و مصاحبههای كم تعقل بوش در سالهای اخير بگذاريم. اين يك دكترين جنگی است و آنها كه آن را تنظيم كرده و بدست بوش داده اند تا در چنان مجمعی آن را روخوانی كند، برای آينده ايران و منطقه و در ادامه آن "جهان" نقشههای هول انگيز در سر دارند. به همين دليل است، كه ما آن را تنها با حذف چند پاراگراف تكراری و تكرار هيستری ضد كمونيستی كاخ سفيد منتشر میكنيم و همگان را به خواندن و بازخواندن دقيق آن فرا میخوانيم. بخوانيم و بيانديشيم. به سرنوشت ايران و آينده منطقه و جهان. اين سخن بوش نيست، مانيفست جنگی سرمايه داری مهاجم و در بحران گرفتار آمده امريكاست.
مانيفست جنگ قرن 21
واشنگتن دی سی-6 اكتبر 2005- جورج بوش
حملات تروريستها در خدمت يك ايدئولوژی مشخص و متمركز است كه از مجموعهای از باورها و اهداف شيطانی و نه ديوانه وار تشكيل میشود. برخی آن را افراط گرايی اسلامی میخوانند، برخی ديگر نام جهادگرايی آشوب طلب بر آن میگذارند و ديگران به آن فاشيسم اسلامی میگويند. نام اين ايدئولوژی هر چه كه باشد با دين اسلام تفاوت بسيار دارد. اين شكل از افراط گرايی، اسلام را به خدمت يك ديدگاه خشن سياسی در میآورد كه خواستار تاسيس يك امپراطوری انحصار طلب نفی كننده تمام آزادیهای سياسی و مذهبی به وسيله تروريسم و خرابكاری و شورش است. اين افراط گراها از تفكر جهاد، دعوتی برای كشتار تروريستی بر ضد مسيحيان و يهوديان و هندوها و نيز مسلمانان فرقههای ديگر میسازند كه آنان را مرتد مینامند.
بسياری از اين مبارزان، اعضای سازمانهای تروريستی جهانی و بدون مرز مانند القاعده هستند كه تبليغ میكنند و سرمايه و كمكهای فنی مورد نياز افراط گرايان محلی را فراهم میسازند و رهبری عمليات بزرگ و وحشيانهای همچون 11 سپتامبر را بر عهده میگيرند. ساير مبارزان را میتوان در گروههای منطقهای يافت كه اغلب با القاعده، شورشهای شبه نظامی و جريانهای جدايی طلب در نقاطی مانند سومالی، فيليپين، پاكستان، چچنستان، كشمير و الجزيره ارتباط دارند. ديگرانی نيز وجود دارند كه در هستههای محلی شكل گرفته اند و از افراط گرايی اسلامی تاثير میپذيرند اما به طور مستقيم توسط آنان رهبری نمی شوند. افراط گرايی اسلامی بيشتر شبيه به يك شبكه نه چندان پيوسته با شاخههايی بسيار بيشتر از يك ارتش تحت فرمان واحد است. با اين وجود همه اين عناصر كه در ميدانهای جنگ پراكنده مشغول مبارزه هستند از ايدئولوژی و ديدگاه واحدی نسبت به دنيای ما برخوردارند.
ما ديدگاه افراط گراها را میدانيم، زيرا آن را به روشنی در تصاوير ويديويی، نوارهای صوتی، نامهها، بيانيهها و تارنماها اعلام كرده اند. نخست آن كه افراط گرايان میخواهند به تاثير آمريكا و غرب بر خاور ميانه بزرگ خاتمه دهند، زيرا ما از مردم سالاری و صلح حمايت میكنيم و بر سر راه خواستههای آنان قرار گرفته ايم. اسامه بن لادن، رهبر القاعده از مسلمانان خواسته است تا "دارايیها، پسران و پول خود را برای بيرون راندن كافران از سرزمينهايشان" وقف نمايند. شگردهای آنان برای رسيدن به اين هدف به مدت يك ربع قرن ادامه داشته است: آنان ما را میزنند و انتظار دارند كه فرار كنيم. آنان میخواهند كه ما بار ديگر تاريخ تلخ بيروت در سال 1983 و موگاديشو در سال 1993 را در مقياس بزرگ تر و همراه با پيامدهای بيشتر تكرار كنيم.
دوم آن كه شبكه مبارز میخواهد از خلا ناشی از عقب نشينی ايالات متحده برای در اختيار گرفتن زمام امور يك كشور استفاده نمايد تا حملات خود را از آنجا ترتيب دهد و مبارزه با حكومتهای اسلامی غير افراطی را از اين نقطه رهبری نمايد. افراطيان در دهههای گذشته بيش از هر جا مصر، عربستان سعودی، پاكستان و اردن را هدف اشغال قرار داده اند. آنان برای برههای از زمان در افعانستان به اين هدف دست يافتند. هم اكنون به عراق چشم دارند. بن لادن اعلام كرده است: "همه دنيا در حال تماشای اين جنگ و دو دشمن است. نتيجه يا پيروزی و افتخار و يا بدبختی و تحقير خواهد بود." تروريستها عراق را جبهه اصلی خود در مبارزه بر ضد انسانيت میبينند. و ما بايد عراق را جبهه اصليمان در مبارزه با تروريسم بدانيم.
سوم آن كه طبق باور مبارزان در اختيار گرفتن امور يك كشور، جمعيتهای مسلمان را گرد هم میآورد و برای آنان امكان براندازی همه حكومتهای ميانه رو و تاسيس يك مپراطوری اسلامی از اسپانيا تا اندونزی را فراهم میسازد . تروريستها با قدرت اقتصادی، نظامی و سياسی بيشتر میتوانستند برنامه كار اعلام شده شان مبنی بر توليد سلاحهای كشتار جمعی، انهدام اسرائيل، ارعاب اروپا، تهديد مردم آمريكا و تهديد دولت آمريكا به انزوا را پيشتر برند.
ممكن است برخی وسوسه شوند اين اهداف را به دليل تعصب آميز يا افراطی بودن، نشدنی تلقی نمايند. البته آنها تعصب آميز و افراطی هستند، اما نبايد كنار گذاشته شوند. دشمن ما كاملا متعهد است. همانگونه كه زرقاوی عهد كرده است، "ما يا بر نژاد انسان پيروز میشويم و يا به زندگانی جاويد میرسيم." و دنيای متمدن به خوبی میداند كه متعصبان ديگر تاريخ نيز از جمله، استالين، هيتلر و پل پوت(7) پيش از ترك عرصه تاريخ همه ملل را به جنگ و قتل عام كشاندند. لازم است با مردان بد نيت جاه طلببیوجدان با جديت برخورد شود و بايد آنان را پيش از چند برابر شدن جناياتشان متوقف سازيم.
شكست دادن شبكه ستيزه جويان دشوار است، چرا كه رشد آن مانند يك انگل به عذاب و سختی كشيدن ديگران بستگی دارد. افراط گرايان درگيریهای محلی را در خدمت بنا نهادن يك فرهنگ شكنجه میگيرند كه هميشه در آن كس ديگری مقصر است و راه حل هميشه به خشونت منتهی میشود. آنان از مردان و زنان جوان آزرده و سرخورده سوء استفاده میكنند و آنان را از طريق مساجد كه آلت دست تروريسم قرار گرفته اند به خدمت میطلبند و از فن آوری امروزی برای چند برابر كردن قدرت ويرانگرشان استفاده میكنند. اعضای جديد هم اكنون به جای آن كه در اردوگاههای دورافتاده آموزش ببينند میتوانند به كتابخانههای اينترنتی دسترسی داشته باشند كه در آنها چگونگی ساخت بمبهای كنار جادهای يا منفجر ساختن نارنجكهای موشكی آموزش داده شده است و اين امر خطر خشونت را حتی در داخل جوامع صلح آميز و مردم سالار انتشار میدهد.
تاثير افراط گرايی اسلامی همچنين توسط ياری دهندگان و قدرت دهندگان بيشتر میشود. آنان توسط نظامهای خودكامه و ياران مصلحتی مانند سوريه و ايران كه هدف مشتركشان آزار آمريكا و دولتهای اسلامی ميانه رو است و از تبليغهای تروريستی برای نسبت دادن خطاهای خودشان به غرب و آمريكا و يهوديان استفاده میكنند تحت پوشش قرار گرفته اند. اين افراط گرايان بر پايه مراكزی همچون خيريههای فاسد استوار هستند كه برای فعاليتهای تروريستی پول جمع آوری میكنند. آنان توسط كسانی كه پرخاشجويانه برای انتشار برداشتهای افراطی و تعصب آميز از اسلام در نقاطبیثبات سرمايه گذاری میكنند قدرت میيابند. ستيزه جويان همچنين توسط عناصری از رسانههای خبری عرب زبان كه به نفرت و نگرش ضد سامی دامن میزنند و نظريههای توطئه آميز را تغذيه میكنند و از آنچه در گذشته "مبارزه با اسلام" توسط آمريكا ناميده میشد صحبت میكنند و تقريبا يك كلام از اقدامات آمريكا برای محافظت از مسلمانان افغانستان، بوسنی، سومالی، كوزوو، كويت و عراق نمی گويند تقويت میشوند.
بنا بر باور برخی از آنها افراط گرايی حتی توسط اقدامات ائتلاف ما در عراق استحكام يافته است و طبق اظهار آنان حضور ما در آن كشور به نوعی باعث يا عامل خروش افراط گرايان شده است. به آنان يادآوری میكنم كه ما روز 11 سپتامبر در عراق نبوديم و با اين وجود القاعده به ما حمله كرد. نفرت افراط گرايان پيش از آن كه عراق مساله روز باشد وجود داشت و پس از آنكه اين كشور بهانهای در دستان آنان نباشد نيز ادامه خواهد داشت. دولت روسيه از عمليات آزاد سازی عراق حمايت نكرد و با اين وجود ستيزه جويان بيش از 180 دانش آموز را در بسلان به قتل رساندند.
افراط گرايان در طول سالها موارد زيادی را از جمله حضور اسراييلیها در كرانه باختری يا حضور نظامی ايالات متحده در عربستان سعودی يا شكست طالبان يا جنگهای صليبی هزاران سال پيش بهانه كرده اند تا به خشونت متوسل شوند. در حقيقت ما با مجموعهای از ظلم و جور مواجه نيستيم كه بتوان به آنها پرداخت و از حجمشان كاست. آنچه در برابر ما قرار دارد يك ايدئولوژی افراطی با اهدافی اصلاح ناپذير مبتنی بر به اسارت در آوردن همه ملل و ارعاب كل جهان است. هيچ يك از اقدامات ما قاتلان را به خروش دعوت ننمود و هيچ امتياز، رشوه يا اقدامی برای تسلی برنامههای آنان را برای كشتار دگرگون يا محدود نمی سازد.
آنان بر خلاف اين نظر كشورهايی را هدف قرار میدهند كه بيانديشند میتوان رفتارشان را از طريق خشونت تغيير داد. در برابر چنين دشمنی تنها يك واكنش كارآمد وجود دارد: ما هيچ گاه عقب نشينی نمی كنيم، هيچگاه تسليم نمی شويم و هيچ گاه به چيزی كمتر از پيروزی كامل قانع نمی شويم. (كف زدن.)
ايدئولوژی مرگبار افراط گرايان اسلامی چالش بزرگ ما در قرن جديد است. قاتل تئو ون گگ در دادگاهی در هلند به مادر گريان قربانی رو كرد و گفت: "من درد شما را احساس نمی كنم، زيرا به اعتقاد من شما يك كافريد." و بر خلاف ظاهر اين شعار مذهبی، بيشتر قربانيان دست اين ستيزه جويان، مسلمانان هستند.
ساده و روشن است كه قتل 25 كودك عراقی در يك بمب گذاری با اعدام معلمان عراقی در مدرسههايشان يا كشتار پرستارانی كه در بيمارستانها مشغول مراقبت از بيماران هستند قتل يا رد كامل عدالت و شرافت و اخلاقيات و مذهب به شمار میرود. اين ستيزه جويان تنها دشمن آمريكا و عراق نيستند، بلكه دشمن اسلام و انسانيت اند. (كف زدن.) سران آنان وانمود میكنند كه حزبی ستم ديده و نماينده مظلومان در برابر دشمنان ستمگرشان هستند. در واقع آنان دارای جاه طلبیبیپايان برای تسلطی فرمانروايانه هستند و آرزو دارند قدرت را از همه كس غير از خودشان بگيرند. آنان در حكومتهايشان كتابها و مجسمههای تاريخی را ممنوع اعلام كرده اند و با زنان وحشيانه رفتار میكنند. آنان به دنبال پايان بخشيدن به هر گونه مخالفت و نظارت بر تمام جنبههای زندگی و حكومت بر افراد هستند. تروريستها در حالی كه آيندهای عدالتمند و مقدس را وعده میدهند مشغول آماده سازی آيندهای آكنده از ستم و بدبختی هستند.
راديكاليسم اسلامی نيز دارای تضادهای فطریای است كه آن را محكوم به شكست میكند. با وحشت از آزادی. تنها بخش مدرن ديدگاههای اين مبارزان سلاحهايی است كه میخواهند بر عليه ما به كار گيرند. مابقی ديدگاههای خشونت آميز وبیرحمانه آنها به واسطه تصوير كج و منحرفی كه از گذشته دارند تعريف میشود - اعلام جنگ بر عليه انديشه پيشرفت. آنهايی كه از آزادی و پيشرفت نفرت دارند خود را به انزوا، نزول، و سقوط محكوم میكنند.
ما مصمم هستيم تا از حملات شبكههای تروريستی قبل از اينكه به وقوع بپيوندند جلوگيری كنيم. ما با سازماندهی مجدد دولت خود در حال ايجاد سيستم دفاعی گسترده و هماهنگی برای كشورمان هستيم. ما برای انجام وظيفه بسيار دشوار رديابی فعاليت دشمن بر اساس اطلاعاتی كه معمولا از منابع پراكنده داخلی و خارجی به صورت متفرقه و ناقص به دست میآيد در حال اصلاح آژانسهای اطلاعاتی خود هستيم. ما به همراه دولتهای بسياری از كشورهای ديگر در جهت نابود كردن شبكههای تروريستی و ناتوان كردن رهبران آنها در حال اقدام هستيم. با همكاری با يكديگر، ما تقريبا تمامی آنهايی كه مسئوليت مستقيم در حملات 11 سپتامبر داشتند و همچنين برخی از معاونان ارشد بن لادن و مديران و عاملان سازمان القاعده در بيش از 24 كشور را يا كشته يا دستگير كرده ايم. از ميان اين افراد، میتوان به مغز متفكر حمله به كشتی يو اس اس كول كه رئيس عمليات القاعده در منطقه خليج فارس بود، مغز متفكر حملات جاكارتا و اولين بمب گذاریهای بالی، يك برنامه ريز ارشد عمليات تروريستی زرقاوی كه مشغول برنامه ريزی حملاتی در تركيه بود، و بسياری از رهبران ارشد القاعده در عربستان سعودی اشاره كرد.
در مجموع، ايالات متحده و شركای ما از 11 سپتامبر تا كنون دست كم ده توطعه تروريستی بسيار جدی القاعده از جمله سه توطعه القاعده برای انجام حمله در داخل ايالات متحده را خنثی كرده ايم. ما همچنين دست كم پنج كوشش ديگر القاعده برای تعيين اهدافی در ايالات متحده يا وارد كردن عمال خود به داخل كشور را متوقف كرده ايم. اين پيشرفتهای پيوسته دشمن را زخمی كرده -- اما دشمن هنوز هم قادر به انجام عمليات در سطحی جهانی است. تعهد ما روشن است: ما به مبارزه ادامه خواهيم داد تا شبكههای سازمان يافته بين المللی تروريسم كشف و نابود شده و رهبرای آنها برای جنايتهای خود پاسخگو قرار گيرند.
دوم، ما مصمم هستيم تا سلاحهای كشتار جمعی در اختيار رژيمهای شرور و متحدان تروريستشان كه بدون راه دادن ترديدی به خود از آنها استفاده میكنند قرار نگيرد. با همكاری با بريتانيا، پاكستان، و ديگر كشورها، ايالات متحده يك شبكه بازار سياه بزرگ فناوری هستهای به رهبری عبدالقدير خان را كشف و نابود كرد. ليبی برنامههای سلاحهای هستهای و شيميايی و همچنين موشكی دور برد خود را رها كرد. و در سال گذشته، ما و شركايمان تحت طرح امنيت گسترش بيش از يك دوجين محموله مشكوك به ارتباط با فناوری تسليحاتی منجمله تجهيزات برای برنامه موشكی ايران را متوقف ساختيم.
اين پيشرفتها خطرات موجود بر عليه كشورهای آزاد را كاهش داده، اما از ميان نبرده. مردان خبيث كه قصد دارند از سلاحهای وحشتناكی بر عليه ما استفاده كنند برای دستيابی به آنها دائما میكوشند. و ما مصرانه در حال تلاش هستيم تا سلاحهای كشتار جمعی در دستان آنها قرار نگيرد.
سوم، ما مصمم هستيم تا گروههای راديكال از حمايت و پناه رژيمهای شرور برخوردار نشوند. دولتهای حمايت گر مانند سوريه و ايران دارای تاريخچه طولانیای در همكاری با تروريستها بوده و مستحق هيچ نوع صبری از سوی قربانيان تروريسم نيستند. ايالات متحده هيچ تفاوتی ميان آنهايی كه اقدامات تروريستی انجام میدهند و آنهايی كه از تروريستها حمايت میكنند يا به آنها پناه میدهند قائل نمی شود، چون همه آنها به يك اندازه قاتل هستند. (كف زدن) دولتهايی كه ترجيح میدهند با ترورسم متحد باشند، همچنين ترجيح میدهند كه دشمن تمدن باشد. و جهان متمدن بايد اين رژيمها را پاسخگو قرار دهد.
چهارم، ما مصمم هستيم تا مبارزان كنترل هيچ كشوری كه از آن به عنوان پايگاه و سكويی برای انجام عمليات تروريستی استفاده شود را به دست نياورند. به اين منظور، ما در كنار شركای افغانی خود بر عليه بقايای طالبان و متحدان القاعده آنها میجنگيم. به اين منظور، ما برای به انزوا كشيدن و مقابله با مبارزان در پاكستان با پرزيدنت مشرف همكاری میكنيم. و به اين منظور، ما با بقايای رژيم پيشين و تروريستها در عراق مبارزه میكنيم. هدف تروريسم براندازی يك دموكراسی در حال برخاستن، تصاحب يك كشور استراتژيك به عنوان ايمنگاهی برای تروريسم،بیثبات كردن خاورميانه، و حمله به آمريكا و ديگر كشورهای آزاد با خشونتی فزاينده است. هدف ما شكست دادن تروريستها و متحدانشان در مركز قدرتشان است -- و به همين دليل ما دشمن را در عراق مغلوب خواهيم كرد.
ائتلاف ما با برنامه نظامی جامع و مشخصی به همراه متحدان عراقی مان در حال پيش روی است. منطقه به منطقه، شهر به شهر، ما به منظور پاكسازی نيروهای دشمن عمليات تهاجمی انجام داده و نيروهای عراقی را باقی میگذاريم تا از بازگشت دشمن جلوگيری شود. ما در اين مناطق در تلاش هستيم تا بهبودهای ملموسی در زندگی شهروندان عراق ايجاد شود. ما در حال كمك رسانی به برخاستن دولت منتخبی هستيم كه مردم عراق را در برابر افراط گرايی و خشونت متحد میكند. اين كار خطرات زيادی برای عراقیها، و آمريكايیها و نيروهای ائتلاف دارد. در هيچ جنگی نمی توان بدون ايثار برنده شد -- و اين جنگ نيازمند ايثار بيشتر، زمان بيشتر، و اراده بيشتر است.
يازده ماه قبل در جريان عمليات فلوجه، تنها چند گردان ارتش عراق در عمليات رزمی شركت داشت. امروز بيش از 80 گردان ارتش در كنار نيروهای ما با شورشگران میجنگند. پيشرفت آسان نيست، اما پيوسته است. و هيچ فرد منصفی نبايد دستاوردهای مردم عراق را ناديده گرفته يا انكار يا رد كند.
فدراليسم دموكراتيك بهترين اميد برای متحد سازی جمعيتهای متنوع است، چون سيستم مشروطه فدرال به حقوق و رسوم مذهبی تمامی شهروندان احترام گذاشته و در عين حال به تمامی اقليتها از جمله سنیها سهم و صدايی در آينده كشور میدهد. اين درست است كه بذر آزادی همين اخيرا در عراق كاشته شده -- اما دموكراسی، پس از اينكه رشد كرد و به بار آمد، يك گل آسيب پذير نخواهد بود؛ درختی سالم و نيرومند است. (كف زدن)
برخی ناظران همچنين اينگونه ادعا میكنند كه به نفع آمريكا خواهد بود اگر ما به ضررها پايان دهيم و همين حالا عراق را ترك كنيم. اين خيال باطل و توهمی خطرناك است كه يك سوال ساده خلاف آن را به ثابت میرساند: آيا با قرار گرفتن عراق و مردم و منابع آن در كنترل زرقاوی و بن لادن ايالات متحده و ديگر كشورهای آزاد امن تر خواهند بود يا ناامن تر؟ پس از ساقط كردن ديكتاتوری كه از مردمان آزاده تنفر داشت، ما در كناری ساكت نمی ايستيم تا قاتلانی كه مصمم به نابود كردن كشور خود ما هستند كنترل عراق را از طريق خشونت به دست گيرند.
عنصر پنجم استراتژی ما در جنگ بر عليه تروريسم از ميان بردن فرصت تروريستها برای جلب نيروهای جديد از طريق جايگزينی نفرت و غيظ با دموكراسی و اميد در سرتاسر خاورميانه بزرگ است. اين پروژهای دشوار و بلند مدت است، و جايگزين ديگری هم ندارد. آينده ما و آينده اين منطقه با يكديگر مرتبط هستند. ما دوستان خاورميانهای خود از جمله مصر و عربستان سعودی را ترغيب میكنيم تا راه اصلاحات را پيش بگيرند و با احترام به حقوق و انتخابهای مردم خودشان اراده جوامع خود را در جنگ بر عليه تروريسم تقويت كنند. ما در برابر رژيمهای ظالم از دگرانديشان و تبعيد شدگان دفاع میكنيم چون دگرانديشان امروز رهبران دموكراتيك فردا خواهند بود. ما با طرح استدلال خود از طريق ديپلماسی دولتی، اعتقاد خود به خود مختاری، حاكميت قانون، آزادی دين، و حقوق برابر زن را به روشنی و با اطمينان كامل مطرح میكنيم. اين اعتقادات در هر سرزمين و هر فرهنگی صحيح و مقبول هستند.
در حالی كه ما سهم خود را در برخورد با راديكاليسم انجام میدهيم، میدانيم كه حياتی ترين فعاليتها در خود جهان اسلام انجام خواهد شد. و اين فعاليتها از هم اكنون آغاز شده اند. بسياری از علمای اسلامی با اشاره به آيه 32 سوره 5 قرآن كه میگويد كشتن يك انسانبیگناه مانند كشتن تمام بشريت است و نجات جان يك فرد مانند نجات تمام بشريت است، از هم اكنون به محكوم كردن تروريسم در انظار عمومی پرداخته اند. پس از حملات تروريستی لندن در 7 ژوئيه، امامی در امارات متحده عربی اعلام كرد، "هر كسی كه مرتكب چنين اعمالی شود نه مسلمان است و نه متدين." وقت آن رسيده كه كه تمام رهبران مسلمان متعهد در تقبيح و محكوم كردن ايدئولوژیای كه برای اهداف سياسی از اسلام سوء استفاده میكند و دينی شريف را آلوده میكند شركت كنند