آفتابنیوز : آفتاب: رژیم استبدادی که نتوانسته است با تبعید امام خمینی و شکنجه و حصر یاران امام بر انقلاب مردم ایران فائق آید، دست به عملی خلاف اخلاق انسانی میزند و علیه رهبر جنبش مقالهای سراسر توهین منتشر میکند. مقاله به قلم رشیدی مطلق و در روزنامه اطلاعات هفدهم دی ماه ۱۳۵۶ چاپ میشود. رژیم شاه به خیال خود میتواند با لجنپراکنی به ساحت امام خمینی، باعث بدنامی امام و بریدن یاران و همراهان او از ایشان شود. اما برخلاف پیشبینی ظالمان، این مقاله خود باعث حرکتی انقلابی میشود که خون تازهای را در کالبد نهضت به جریان در میآورد.
مقاله توهینآمیزی که به سفارش دربار نوشته شده است باعث خشم و واکنش مردم و علما میشود. در واکنش به این مقاله اساتید انقلابی دروس عالی حوزه علمیه تصمیم به تعطیلی درسها میگیرند. در جلسهای با حضور آیتالله مشکینی، آیتالله نوری همدانی، آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله وحید خراسانی و... در منزل آیتالله نوری همدانی تصمیم گرفته میشود در اعتراض به این مقاله حوزه علمیه قم تعطیل و به این مقاله و توهین، اعتراض شود.
این تصمیم خود جرقهای برای آغاز طوفانی عظیم علیه رژیم میشود که با شهادت جمعی از مردم انقلابی در قم، قیام به سراسر ایران سرایت میکند و چهلم شهدای قیام یکی پس از دیگری، شهرهای ایران را در بر میگیرد و انقلاب فراگیر میشود.
شرح این ماجرا را به قلم آیتالله نوری همدانی میخوانیم: «...انتشار این مقاله خشم آقایان اساتید و فضلای حوزه علمیه قم را برانگیخت. به همین مناسبت، جلسهای در منزل اینجانب برگزار شد که در آن، آقایان مشکینی، مکارم و وحید خراسانی نیز حضور داشتند. در آن جلسه، تصمیم گرفته شد که به عنوان اعتراض به انتشار چنین مقالهای، حوزه قم تعطیل شود. حوزه قم که تعطیل شد، بازار هم تعطیل شد. فضلای حوزه و آقایان بازاریها به منزل مراجع و اساتید بزرگ میرفتند که در آنجا جلسات سخنرانی در اعتراض به رژیم برگزار میشد. روز نوزدهم دی که قبل از ظهر آقایان به منزل بعضی از اساتید رفته بودند، قرار گذاشته بودند که بعدازظهر منزل ما تشریف بیاورند. این قرار را در نماز جماعات هم اعلام کرده بودند. از حدود ساعت یک بعدازظهر عدهای از آقایان آمدند...رفته رفته جمعیت آمد منزل و کوچه از جمعیت متراکم شد؛ به گونهای که جمعیت به خیابان رسیده بود.
بنده آن روز لازم دانستم صحبتی بکنم. به نظر خودم سخنرانی جامع و تندی علیه جنایتهای رژیم شاه انجام دادم البته قبل از من، داماد اینجانب، آقای سیدحسین موسوی تبریزی، سخنرانی جامعی کردند. در آن سخنرانی من لازم دانستم که انگشت روی مرکز و منبع اصلی جنایتها بگذارم. از این رو، مرکزیت را هدف قرار داده و شاه را به سگ تشبیه کردم و این اشعار را در ضمن صحبت خود خواندم:
مه فشاند نور و سگ عوعو کند / هر کسی بر طینت خود میتند
چون تو خفاشان بسی بینند خواب / کاین جهان ماند یتیم از آفتاب
کی شود دریا ز پوز سگ نجس / کی شود خورشید از پف منطمس
در شب مهتاب مه را بر سماک / از سگان و عوعو ایشان چه باک
کارک خود میگذارد هر کسی / آب نگذارد صفا بهر خسی
ای بریده آن لب و حلق و دهان / که کند تف سوی ماه آسمان
خس، خسانه میرود بر روی آب / آب صافی میرود بی اضطراب
مصطفی مه میشکافد نیمه شب / ژاژ میخاید ز کینه بولهب
آن مسیحا مرده زنده میکند / آن جهود از خشم سبلت میکند
و این اشعار را که از مولوی است، بر جریان آن روز تطبیق کردم. مردم از این صحبت جامع و منطقی و کوبنده شارژ شدند و با شعارهای تند از منزل حرکت کردند.»
و اینگونه بود که تظاهرات علیه روز ۱۹ دی ماه قم شکل گرفت. خواسته مردم حمایت از ساحت مرجعیت و دفاع از امام خمینی بود و خواستار محاکمه عاملان توهین به امام و عذرخواهی رژیم بودند.
این خواسته معقول مردم که در تظاهراتی آرام و بدون خشونت در حال پیگیری بود، به مذاق حاکمان جور خوش نیامد و جواب تظاهرات مردم مسلمان را با گلوله و کشتار و... دادند. باز استبداد و خودرایی حاکمان مانع از آن شد که صدای اعتراض مردم خداجو را بشنوند و باز جواب تظاهرات مسالمتآمیز جنبش، کشتار توسط نیروهای رژیم بود. این بار اما دیگر شهرها نیز از جمله تبریز، اصفهان، شیراز و... به مناسبت چهلم شهدای قیام یکی پس از دیگری به تظاهرات برخاستند و تا ریشهکنی حکومت شاهنشاهی از پای ننشستند.
آیتالله نوری همدانی در خاطرات خود مینویسد: «به همین مناسبت، کوچه ما کوچه قیام نامگذاری شد و وقتی حضرت امام به قم مشرف شدند، به منزل ما نیز تشریف آوردند و به محضر ایشان عرض شد که انقلاب اسلامی از این خانه آغاز شده است.»
پس از این واقعه آیتالله نوری همدانی باز تحت پیگرد قرار میگیرند. یورش ساواک به منزل ایشان برای دستگیری آیتالله به علت مسافرت ایشان به تهران بینتیجه میماند ولی ایشان پس از بازگشت از مسافرت خود را به ساواک معرفی میکنند: «وقتی از تهران برگشتم، جریان را به من گفتند. من بعد از خداحافظی و آماده شدن، به ساواک تلفن زدم و گفتم: اگر با من کاری دارید از تهران برگشتهام.
حدود نیم ساعت بعد آمدند و مرا بردند. نیم روزی در شهربانی قم معطل شدم و بعد مرا به خلخال تبعید کردند.... [بعد از چند مدت] مرا به همراه چند مامور به سقز منتقل کردند. در سقز چند نفر دیگر از آقایان نیز تبعید بودند از قبیل آقای احمدی خمینی شهری، آقای سیدعلی دستغیب شیرازی و آقای فهیم کرمانی. دوران تبعید را با مشکلات فراوان آن سپری کردیم. دولت شریف امامی روی کار آمد، برای کسب وجاهت – به اصطلاح – زندانیهای سیاسی را آزاد کرد و تبعیدیها را برمیگرداند. همان زمان آیتالله العظمی منتظری و مرحوم آیتالله طالقانی آزاد شدند. در این زمان نیز من نیز از تبعیدگاه آزاد شدم.»
نامه ۱۲ امضایی و اعلام مرجعیت امام خمینی
پس از فوت آیتالله حکیم، جمعی از اساتید بزرگ حوزه علمیه قم از جمله آقایان آیتالله منتظری، آیتالله مشکینی، آیتالله ربانی شیرازی، آیتالله امینی، آیتالله انصاری شیرازی، آیتالله نوری همدانی و... تصمیم میگیرند که با صدور اطلاعیهای مرجعیت و اعلمیت امام را تأیید کنند. این عمل علاوه بر اینکه باعث میشد که مردم، بهتر با حضرت امام آشنا شوند و برای تقلید به حضرت امام مراجعه کنند، موجب این نیز میگردید که رژیم پهلوی در برخورد با امام که به عنوان رهبر نهضت شناخته میشد، در موضعی تدافعی قرار گیرد و لوای مرجعیت باعث شود که رژیم به فکر شهادت ایشان نیفتد.
به این سبب پس از فوت آیتالله العظمی حکیم، ۱۲ تن از اساتید حوزه علمیه قم با امضای نامهای که بعدها به عنوان نامه ۱۲ امضایی مشهور شد، مرجعیت و اعلمیت امام خمینی را برای مرجعیت تایید کردند.
آیتالله نوری همدانی که خود از اعضای اولیه تنظیمکننده نامه و از امضاکنندگان این نامه بودهاند، این جریان را اینگونه نگاشتهاند: «ما به لحاظ خصوصیات علمی و دیگر خصایص روشن و بارزی که در حضرت امام سراغ داشتیم، تصمیم گرفتیم کاری کنیم که چهره ایشان، خارج از حوزههای علمیه نیز برای مردم بهتر و کاملتر شناخته شود. از این جهت، تصمیم گرفتهایم اعلامیهای بدهیم که بعد از مرحوم آقای حکیم، مردم به حضرت امام مراجعه کنند.
۱۲ نفر از مدرسین حوزه علمیه قم، این اعلامیه را در تایید مرجعیت حضرت امام بعد از مرحوم آقای حکیم امضا کردند. از جمله آقایان آیتالله منتظری، مشکینی، ربانی شیرازی، ابراهیم امینی، انصاری شیرازی، فاضل، خزعلی، جنتی، صالحی نجف آبادی و اینجانب، اعلامیه را صادر کردیم... ما میدانستیم که راه حضرت امام و اندیشه ایشان درست و اساسی است. به این جهت، دوست داشتیم ایشان در این راه تقویت شوند. عکسالعمل آن هم بحمدالله خوب بود.»