آفتابنیوز : فرانسيس هريسون، خبرنگار شبكهي خبري انگليسي بي.بي.سي در گزارش تحت عنوان "منتظران عدالت در ايران" به تشريح جنايت و كشتار جمعي رژيم صدام در ايران پرداخته و نوشته است: آنها ميگويند بويي شبيه به سبزي فاسد، نوعي شكل جديدي از مرگ به مشام ميرسيد.
صبح آن روز در ژوئيه 1981، ساكنان زرده در اطراف يك زيارتگاه محلي گرد هم آمده بودند. در ابتدا صداي هواپيماهايي را شنيدند كه بالاي سرشان پرواز ميكردند، هيچ چيز غيرمعمولي براي روستايي كه در حاشيه كوهستاني خشك و خاك آلودگي كه ايران را از عراق جدا ميسازد، وجود نداشت.
امروز همه اشاره ميكنند كه صداي انفجارها چقدر كم بوده است، اين به طرز عجيبي با فاجعهاي كه به سويشان روانه شده بود، تفاوت داشت.
هر يك از هواپيماها در آن روز چهار بمب 250 كيلوگرمي را در اين روستا رها كردند، دود انفجارها زرد، سبز، قرمز و سياه بود. يكي از مردان گفت كه اين شبيه به باران بوده است و ديگري گفت مانند اين بود كه آسمان را با سلفون پوشانده باشند.
پرندگان از روي درختان به روي زمين افتاده و به دنبال آن مردم به روي زمين افتادند. در آن صبح و در محل زيارتگاه 275 تن كه بيشتر آنها زن و بچه بودند، جان سپردند. برخي از آنهايي كه نجات يافتهاند معتقدند بهتر بود كه در دم جان ميدادند. مانند هديهي 19 ساله، نام او به معناي موهبت است، اما اكنون به طرز بسيار بدي سربار خانوادهاش شده است.
او بايد روزي چهار ساعت زير كپسول اكسيژن باشد. كپسول اكسيژن گران قيمت است و بايد هفتهاي يكبار در نزديكترين شهري كه پس از سه ساعت رانندگي از روستا ميتوان به آن رسيد، پر شود.
هديه دوست دارد به دانشگاه برود، اما امكانش اصلا وجود ندارد. نهايت كاري كه ميتواند انجام دهد اين است كه به مادرش در شكستن گردوهايي كه اكنون فصل رسيدنشان است، كمك كند. او ميگويد: منتظر هستم تا بميرم. هر روز حالم بدتر ميشود و دكترها نميتوانند هيچ كاري انجام دهند.
بينايي، پوست و تنفساش تحت تاثير قرار گرفتهاند. هديه ميگويد هيچ اميدي به آينده ند ارد. از او پرسيدم: "آيا كاري هست كه اگر بخواهد، كسي بتواند برايش انجام دهد؟" سرش را تكان داد و گريست. او ميگويد بايد با هر كسي كه اين كار را با من كرده، چنين كنند تا بفهمد كه چه كرده است.
در بخش ديگري از اين گزارش تحت عنوان "سوختگيهاي شيميايي" آمده است: ديگران انرژي بيشتري براي خشمگين شدن دارند. گلپري ميگويد، ميخواهد صدام را همانطور كه او خواهرش را كباب كرده است، كباب كند.
به نظر بيرحمانه است، اما اين حقيقتا همان چيزي است كه اكنون در چهرهي گلبانو ديده ميشود. او به شكل بسيار بدي زشت شده است، پوست سوختهاش روي بينياش كشيده شده و بر دهانش چروكيده است.
گلبانو يك عكس سياه و سفيد گذرنامه را كه متعلق به زمان پيش از بمباران است، در دست گرفت و گفت:نگاه كن. صدام دليل اصلي اين است كه چرا شوهرم من و شش فرزندم را ترك كرد، زيرا من ديگر زيبا نبودم.
گلبانو صبح روز بمباران در زيارتگاه بود و براي شستوشوي مواد شيميايي از روي بدنش طرف نزديكترين چشمه دويد. وقتي كه آب را نوشيد و آن را به صورتش پاشيد، آخرين چيزي كه به خاطر ميآورد، اين است آب داغ بوده است.
او نميدانست كه يكي از بمبهاي شيميايي در منبع آب افتاده و منبع اصلي آب روستا را آلوده كرده است. او با شست و شو فقط خود را بيشتر مجروح كرد. گلبانو وقتي در بيمارستان چشم گشود، متوجه شد كه پنج برادرو پدرش در آن حمله كشته شدهاند.
در بخش ديگري از اين گزارش تحت عنوان "تاثيرات بر سلامتي" آمده است: در زيارتگاه خود را در حلقهي نجات يافتگاني ديدم كه ميخواستند داستانشان را بگويند. پير زني با پيراهن سنتي كردي دامنش را بالا زد و دكمههاي بلوزش را باز كرد تا آثار زخم و سوختگيهاي وحشتناك در تمام نقاط بدش را به من نشان دهد.
آن ها گفتند: همه داستان حلبچه را ميدانند، اما روستاي ما چه؟ شما را به خدا ما را فراموش نكنيد!
اين خبرنگار نوشت: آن چه كه فراموش شده است، آنها هستند. به من گفته شد كه من اولين روزنامهنگار ايراني يا خارجي هستم كه پس از بمباران به زرده رفته است.
اين گزارش حاكي است: 9 سال قبل بود كه پزشكان محلي تشخيص دادند تقريبا تمام جمعيت اين روستا از تاثيرات بلندمدت قرار گرفتن در معرض گاز خردل و گاز اعصاب رنج ميبرند و اين به معناي آن است كه 1500 تن از اين جميعت 1700 نفري، بيمارند؛ 70 مورد سرطان دارند كه 30 درصد رقم ناعادلانهاي است.
حتي هيچ كس صدمهي محيطي وارده و يا اينكه عواقب آن در نسلهاي بعدي چه خواهد بود را نميداند. به هر حال اين اولين جنگي بود كه در آن از گاز اعصاب استفاده شد.
در بخش ديگري از اين گزارش با عنوان "چشمهاي بسته" آمده است: بنابراين ايران 30 مورد از چنين حملاتي را در خاكش داشته است و در برخي از اين حملات بيش از 300 بمب شيميايي استفاده شده است.
ايرانيها ميگويند اين مورد روشن تبعيض است كه صدام مسوول جنايت در حلبچه باشد، اما به علت آنچه در مرز ايران مرتكب شده محاكمه نشود.
در بخش پاياني اين گزارش آمده است: در كل، صدام در آن روزها متحدي در برابر ايراني بود كه ديپلماتهاي آمريكايي را به گروگان گرفت. 18 سال بعد از آن واقعه، ساكنين زرده هنوز در انتظار آن هستند كه اين پرونده به صراحت مطرح شود و ميگويند تا زماني كه صدام در برابر چنين محكمهاي قرار نگيرد، محاكمهاش عادلانه نخواهد بود.