آفتابنیوز : آفتاب: به گزارش ایسنا، گزیده گفتوگوی این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با خبرآنلاین در پی میآید:
* یقینا یکی از مهمترین عوامل انتخاب آقای روحانی حمایت صریح و محکم آقایان هاشمی و خاتمی از ایشان بود. عامل بعدی ماجرای ثبت نام و سپس رد صلاحیت آقای هاشمی بود.
* این واقعا سوال مهمی است که چرا خیلی از تحریمیها با آمدن آقای هاشمی تغییر عقیده دادند و تمایل پیدا کردند بیایند در انتخابات شرکت کنند. به هر حال من مطمئن شده بودم که سونامی در حال راه افتادن است و خیلی نیرومندتر از حتی دوم خرداد است و تعجب می کردم که چرا روحانی و عارف کنار نمیروند. البته کنار رفتنشان مهم هم نبود یقین داشتم که با بودن هاشمی کسی به آنها رای نمیداد. تا آنکه آقای هاشمی در میان بهت، ناباوری و حیرت همه رد صلاحیت شد.
* موج رای دادن به هاشمی که به راه افتاده بود به سرعت داشت میرفت بالای 20 میلیون و هیچ استبعادی نداشت که به 30 میلیون هم برسه.
* چند روزی فضا مثل قبرستان شده بود. این روزها باور کنید یکی از تلخترین و ناامیدکنندهترین روزهای زندگی من بود. حالا کار کردن خیلی سخت شده بود در آن چند روز سختترین روزهای من بود چون افراد به من که بر میخوردند میگفتند دیگر چرا رای بدهیم؟ و تو هم که هنوز میگویی رای دهیم چگونه رویت میشود این را بگویی؟ دیگر خبری از کسی نبود که بخواهد به روحانی یا عارف رای بدهد. بر عکس ماها، اصولگرایان کبکشان خروس میخواند. با اینکه رقابتها هنوز رسما شروع نشده بود ولی آنها از این شهر به آن شهر و از این میتینگ و گردهمایی انتخاباتی به گردهمایی بعدی میرفتند. من در عین حال گرفتار یک وضعیت متضاد ذهنی و فکری شده بودم. نیمی از من همچنان میخواست که با تمام وجود باز به راه بیفتم و برای انتخابات بدوم. نیم دیگرم به من نهیب میزد که چرا نمیخواهی واقعیتها را ببینی؟ چرا اصرار داری خودتو گول بزنی؟ باید یک اعتراف پیش شما بکنم؛ من بعد از رد صلاحیت آقای هاشمی تا مرز تحریم و تصمیم به شرکت نکردن هم رفتم.
* مسئله یا موضوع فقط رد صلاحیت آقای هاشمی نبود. آن نیمه منفی من در برابر نیمه دیگرم که هنوز معتقد به شرکت بود میگفت که شاید اصلا جناح راست با کنار زدن آقای هاشمی میخواهد ماسک را کنار بگذارد و راه را بر مخالفانش ببندد و بدون تعارف وسط آمده است که یک رئیسجمهور اصولگرای دیگر برای 4 سال بعدی سرکار باشد. پس چرا دیگر ما بریم رای بدهیم؟ اما در عین حال یک چیزهایی وجود داشت که آن نیمه خوشبین را تقویت میکرد. از جمله و مهمترین آنها این بود که یواش یواش داشتم متوجه میشدم که مثل اینکه خاتمی و هاشمی از رو نرفتهاند و علیرغم رد صلاحیت هاشمی همچنان وسط میدان ماندهاند. یعنی به خودم میگفتم که خوب اگه بازی تمام شده و انتخابات 24 خرداد فقط یک شو است که یک نامزد اصولگرا از صندوق درآید، پس خاتمی و هاشمی چرا همچنان وسط میدان ایستادهاند و میدان را ترک نمیکنند؟ دو کار می توانستم بکنم؛ یکی اینکه بگویم اینها وانمود میکنند که باید شرکت کرد و در معذوریت اخلاقی هستند و یا اینکه آنها جدی پای کار هستند. من با شناختی که از آنان داشتم گزینه دوم را برگزیدم و گفتم حالا که شما میگید باید ایستاد من هم هستم.
* انتخابات برای من یک کنش سیاسی مهم بهشمار میرود و به نظر من مثل هر کنش سیاسی دیگر باید در چارچوب رهبری صورت گیرد.
* یک چیز مسلم است. من فکر میکنم اگر آقای هاشمی به آقای روحانی میگفتند که شما کنار بروید ایشان یقینا میپذیرفتند. برای اینکه آقای روحانی نیک میدانست که بدون حمایت هاشمی و خاتمی هیچ شانسی برای پیروزی ندارد.
* رد صلاحیت آقای هاشمی یک سکته قلبی سنگین بود. تقریبا همه دیگه دست از حیات بیمار شسته بودند اما درست در آخرین ثانیهها که متخصصین اورژانس دارن اون شوک برقی را وارد میکنند علایم خفیفی روی دستگاه ظاهر شد. علایم دیگری هم بود که نشان می داد بیمار داره دو مرتبه زنده میشه. مثلا ایستادگی هم عارف و هم روحانی بعد از رد صلاحیت. اگر هاشمی و خاتمی به عارف و روحانی گفته بودند که کنار بیایند هر دو آنان یقینا انصراف میدادند به عنوان اعتراض به رد صلاحیت آقای هاشمی. این یعنی اساسا دیگه اصلاحطلبان در انتخابات حضوری ندارند اما وقتی آقای هاشمی به آقای روحانی نگفت و آقای خاتمی هم به دکتر عارف نگفتند فهمیدم خبری هست و احتمالا آن قلب شروع به فعالیت کرده است. به همین دلیل فهمیدم که باید فعالیت کرد و تختهگاز جلو رفتم و علایمی که از رفتار این دو بزرگوار داشتم این بود که باید فعالیت کرد.
* اگر قرار بود بازی ادامه یابد و ما همچنان در این انتخابات باشیم باید از میان دو کاندیدا، یکی کنار میرفت. به همین دلیل آن نامه مشهور را نوشتم که آن دو بزرگوار بهناچار میبایستی نقش خطیر رهبری یک جریان اجتماعی را ایفا کنند و برای جنبش بزرگ اصلاحات و دموکراسیخواهی ایران از یکی از دو نامزد اصلاحطلب بخواهند که به نفع دیگری کنار برود تا اصلاحطلبان با یک نامزد وارد میدان شوند.
* انصراف عارف مثل ثبت نام هاشمی بود و باعث شد آن بیمار قلبی نه تنها قلبش حرکت کند که حتی بایستد و بدود.
* کار خاص روحانی در مناظرهها بود؛ به خصوص آنجایی که مقابل عابدینی (مجری گفتوگوی ویژه خبری) از عملکرد هستهای خود دفاع کرد. در مناظرهها خیلی خوب عمل کرد به خصوص در مناظره آخر که زیر دو خم قالیباف را گرفت و مثل کشتیگیرها اگر نگفته باشیم قالیباف را ضربه فنی که چند امتیاز به دست آورد.
* رای حسن روحانی مثل یک چای شیرین است؛ کجایش شکر و کجایش چایی است؟ میتوانیم حدس بزنیم درصدی رای به هاشمی و رای به خاتمی و درصدی برای حمله به قالیباف و درصدی برای دفاع از عملکرد هستهییاش و درصدی هم به خاطر نظرات امثال من است که چاره ای جز رای دادن نداریم. البته برای من چه در دوران انتخابات و چه حتی حالا خیلی پیام آمده و یا همینطوری شفاهی بهم میگن که ما نمیخواستیم رای بدهیم اما شما ما را کشاندید پای صندوق و وادارمان کردید که به روحانی رای بدهیم. اگر پشیمان بشویم مسئولیتش با شماست.
* ای بسا در آینده هم اگر خدای ناکرده مشکلاتی میان دو طیف هاشمی و خاتمی پیش بیاید باز هم این پرسش مطرح شود که چرا روحانی به نفع عارف کنار نرفت. اتفاقا یکی از کسانی که خیلی قاطع به این پرسش پاسخ داده من بودهام. از نظر جذابیت و پرستیژ سیاسی و اجتماعی عارف بالاتر از روحانی میایستاد اما ما زمستان و برف و سرما پیش رو داریم، ما گردنههای صعبالعبور در جلو داریم و خیلی طول نمیکشد که ما با مجلس اصولگرا، شورای نگهبان، صدا و سیما و سایر نهادهای قدرت طرف خواهیم شد. الان اول راه است و گل، شیرینی و تبریک و از این حرفها. خیلی خوشحال نشویم و غرور ما را بر ندارد که ما بردیم. این تازه اول راه است. صبر کنید که آیا روحانی میتواند برای وزرایش رای اعتماد بگیرد یا نه ... اصولگرایان نشان دادهاند که مثل عقاب ایستادهاند و نظاره میکنند تا ببینند روحانی چه میکند و کجا یک قدم کج میگذارد بریزند سرش. بواسطه این وضعیت و ساختار قدرت که رئیسجمهور باید در آن کار کند، من توان و ظرفیت آقای روحانی را خیلی بیشتر میبینم تا آقای عارف.
* نیروهایی که عاقلتر هستند و سرد و گرم چشیدهاند در این گردنهها با روحانی خواهند ماند؛ مثلا آقای عسگراولادی و ناطق و یا هاشمی ... تیپ هایی که با یک نخودچی سردیشان نمیشود و با یک کشمش گرمیشان. من معتقدم آیتالله امینی، جوادی آملی و واعظ طبسی و خیلی از روحانیون که سکوت کردهاند با وجود اینکه مشکلات را دیدهاند آنها پشت روحانی میایستند. افرادی مانند محمدرضا خاتمی، عباس عبدی، موسوی خوئینیها، ابراهیم اصغرزاده و خیلی از اصلاحطلبان خارج از کشور نمیمانند اما افرادی مانند سعید حجاریان، مصطفی تاجزاده، بهزاد نبوی و عبدالله رمضانزاده میمانند.
* به نظر من یک جریان سوم پراگماتیستی از دل این دو جریان شکل خواهد گرفت. احمدینژاد و این هشت سال اوج ایدهآلیسم اصولگرایان بود. احمدینژاد بدون اینکه خواسته باشد یا حتی متوجه باشد اصولگرایان را در طی این 8 سال پخته کرد و آنها را از رویاهای بی در و پیکر اصولگرایانه بیرون آورد.
* من به آقای روحانی چند روز بعد از پیروزیاش یک پیشنهاد کردم که در سرمقاله روزنامه شرق منتشر شد. خلاصهاش این بود که چرا از قالیباف، دکتر ولایتی و محسن رضایی در دولت دعوت نمیکنید؟ آقای محسن رضایی ادعا میکند که میتواند مشکلات اقتصادی را حل کند، اقتصاد هم خوانده و سالها هم در مجمع تشخیص مصلحت دارد تحقیقات و مطالعات از جمله اقتصادی انجام میدهد. خب! اجازه دهیم که از دانش و تخصصش استفاده شود. آقای قالیباف یک تکنوکرات است و خط سیاسی ندارد. از نظر اجرایی هم مدیر بسیار توانمند و موفقی بوده. میشود از ایشان برای وزارتخانههای مسکن یا راه و ترابری استفاده کرد. حالا نمیدانم که رضایی را میتوان وزیر کرد یا نه اما میتوان آنها را به میدان آورد تا بتوانند ایدههای خود را عملی کنند. حتی نظر من این است که اگر آقای دکتر جلیلی هم افتخار بدهند از ایشان هم در دولت استفاده شود. بیشترین تاکید من البته برای ولایتی است که یا وزارت خارجه برود یا رئیس مذاکرهکنندگان با 1 + 5 شود. او که میگوید با سارکوزی به توافق رسیده و دروغ نمیگوید نشان میدهد که با او مذاکره کرده است. بعلاوه ایشان مورد وثوق رهبری هم هستند. حتی از دولت آقای احمدینژاد هم همینطور. اشاره داشتم به سرکار خانم دکتر دستجردی و مهندس پرویز فتاح یا مهندس نیکزاد و ... را بیاورید تا این پدیده اتوبوسی آمدن و اتوبوسی رفتن از بین برود.
* شاید جلیلی را نتوان آورد اما قالیباف را میتوان آورد. کار با این همه سلیقه سخت خواهد بود یادمان باشد اینجا فرانسه و سوئیس نیست که بگوییم دولت وقتی نصف به علاوه یک را به دست آورد میتواند به راحتی کار کند. دیر یا زود حملهها آغاز خواهد شد. چارهای نیست که اینها را به میدان بیاوریم و از توان آنها استفاده کنیم. برخی از اینها توانمندیهای اثباتشدهای دارند مثل قالیباف برخی هم اثبات نشده مثل محسن رضایی. در هر صورت یا با توانمندی به روحانی کمک میکنند و اگر هم نداشته باشند به مرور کنار میروند. البته در چنین دولتی بحثها خیلی گسترده میشود. در ضمن فراموش نکنیم که اینجا ایران است و به موازات دولت آقای روحانی ما دولتهای دیگری هم داریم. روزنامه کیهان هم یک دولت است، سپاه هم یک دولت است، بسیج هم یک دولت است، جامعتین هم یک دولتند و ... برخی از این دولتها اساسا با رای مردم که دولت رسمی را به دنیا آورده خیلی راحت نیستند. خلاصه هر قدر دولت آقای روحانی پایگاه سیاسی گستردهتری داشته باشد در برابر آن دولتهای دیگر میتواند اعمال قدرت بیشتری بنماید. حتی به نظر من از احمدینژاد هم به عنوان مشاور سیاسی رییس جمهور میتواند استفاده کند.
* دخترانم به من می گفتند بابا لااقل از عارف دفاع کن چرا چسبیدی به روحانی؟! اما من معتقد بودم آنها نهادهای قدرت را نمیشناسند و تنها روحانی میتواند با اینها کار کند. این اوصاف و وضعیت کشور نشان میدهد انتظارات از روحانی خیلی بالاست ...
* من در مورد ایشان (احمدینژاد) خطا قضاوت کردم. فکر میکردم قدرتش خیلی بیشتر از چیزی است که در عمل نشان داد. من فکر میکردم به راحتی نمیتوانند از قطار قدرت پیادهاش کنند اما الان میبینم اشتباه میکردم. احمدینژاد متشکل و سازمانیافته حرکت نمیکرد اما به برخی هویت داد و دلیلی ندارد ما این هویت را از آنها بگیریم.
* نمیدانم چه درصدی اما یقینا شماری از اصولگرایان به آقای روحانی رای دادهاند. من فکر میکنم بر خلاف استدلال خیلی از اصولگرایان که میگویند اگر ما اجماع کرده بودیم و فقط یک نامزد میداشتیم وضعمان بهتر میشد اینگونه نمیشد و اتفاقا رای آقای روحانی خیلی بیشتر میشد. فرض بگیرید که همه آنها به نفع آقای جلیلی میرفتند کنار. به نظر شما آن 3 میلیون نفری که به آقای رضایی رای دادند همهشان میآمدند به دکتر جلیلی رای میدادند؟ به نظر من اصلا. یک تعدادی به جلیلی رای میدادند اما خیلی از آنها به جای انتخاب جلیلی به روحانی رای میدادند. ایضا خیلی از طرفداران آقای قالیباف یا ولایتی.
* این دو بزرگوار (هاشمی و خاتمی) دنبال سهم و حق نیستند. نه هاشمی و نه خاتمی و از این نظر هیچ نگرانی وجود ندارد. بخشی از اصلاحطلبان سهم خواهند خواست. به عبارتی طیف رادیکال سهم خواهد خواست مثلا بخشی از مجاهدین انقلاب و مشارکت. بخشی از اصولگرایان و کارگزاران.
* من معتقدم آقای روحانی مهمترین و اصلیترین و جدیترین کارش ایجاد درجهای از آزادی مطبوعات و رسانه است و این را باید از حاکمیت بخواهد. آزادی مطبوعات بزرگترین حسنی که دارد بدون اینکه روحانی متوجه بشود این است که بزرگترین مدافع روحانی خواهد شد. بزرگترین خدمت آقای روحانی که از آب، نان، گوشت، مرغ و تخم مرغ واجبتر است شکستن تابوهایی است که به صورت جهل در جامعه ما موج میزند. رادیو و تلویزیون در دست اصولگرایان از صبح تا شام در آن تبلیغ کنند اما اجازه بدهند به اندازه یک مثقال آزادی رسانه در کشور ایجاد شود. من سادهترین مسائل را درباره سوریه مینوشتم اما اجازه چاپ نمیدادند چون شورای عالی امنیت ملی ممنوع کرده بود. ایضا در مورد هستهیی، در مورد جنگ، در مورد شورای نگهبان و ...
* جامعه مدرسین و یا جامعه روحانیت و مجمع روحانیون سهمی در دولت آینده نخواهند داشت. مجید انصاری به عنوان یک فرد سهم دارد، موسوی لاری هم ممکن است جا داشته باشد. مسئله مهم اعتدال، میانهروی، آزادیخواهی و پرهیز از خشونت است. مسئله تعلق داشتن به روحانیت یا روحانیون مبارز، مشارکت یا موتلفه نیست.