آفتابنیوز : دولت علوى افزون بر رفاه عمومى، اهتمام خود را براى سعادت مردم به كار بست و اولين رسالت خود را اجراى احكام و آموزههاى الهى قرار داد، و در اين مسير، برقرارى عدالت اجتماعى را مهمترين هدف فعاليتهاى سياستهاى اقتصادى خود نهاد. سياستهاى اقتصادى امام به گونهاى طراحى و اجرا شد كه كرامت و عزت انسانها رعايت شده، به واقعيات و شرايط موجود نيز توجه كافى گرديد.
بنابراين اساس مقاله حاضر در دو بخش تنظيم گرديد: در بخش اول، نقش و ماهيت دولت، رابطه آن با مردم، وظايف و منابع مالى و سرانجام اندازه دولت مورد بحث قرار مىگيرد. سپس در بخش دوم، سياستهاى اقتصادى دولت، تعريف سياستهاى اقتصادى، تبيين وضعيت اقتصادى در زمان خلافت حضرت و اهداف سياستهاى اقتصادى به ويژه سياستهاى مالى، بررسى و تحليل مىگردد . خلاصه و نتيجهگيرى نيز در آخر ارائه مىشود.
.1 نقش دولت در اقتصاد مسئله نقش دولت به گونهاى نزديك با سازمان اجتماعى كه در آن وجود دولت مسلم فرض مىشود مرتبط است، سازمان اجتماعى كه براى جامعه متصور است، احتمالا طيف پيوستهاى از ديدگاه آزادسازى (حدأقلكننده دولت) تا ديدگاه جمعگرا (حداكثر كننده دولت) را در بر مىگيرد . بر اساس هر يك از اين ديدگاهها، اهداف، وظايف، امكانات و اختيارات دولت قابل ترسيم است. بحث درباره سازمان اجتماعى و فلسفه سياسى حكومت از منظر امام على عليه السلام از حوصله اين مقاله بيرون است، ولى به اجمال درباره ماهيت و هدف دولت و مردم اشاره كرده، تمايزات اساسى دولت اميرالمؤمنين را با دولتهاى رقيب برمىنماييم. سپس با بررسى وظايف و منابع دولت علوى به گمانهزنى در حدود دخالت دولت در اقتصاد در انديشه امام على عليه السلام مىپردازيم.
1ـ.1 ماهيت دولت اسلامى دولت، تجلى برتر وحدت سياسى مردم يك جامعه است. اساس اين وحدت، عاطفه (جغرافيا، نژاد، خون، زبان و تاريخ) يا فكر (الهى يا الحادى و ...) است. (2) اما آنچه كه هر جامعهاى را وا مىدارد تا دولت تشكيل دهد، انگيزه اجتماعى زيستن انسانها است. تنظيم روابط متقابل انسانها، اجراى مقررات و ضمانت اجرايى، مستلزم وجود دستگاه قدرتمندى است. از اين رو امام على عليه السلام در پاسخ به شعار لا حكم الالله از سوى خوارج چنين پاسخ مىدهند: مردم، به زمامدار نيازمندند، خواه نيكوكار باشد يا بدكار؛ تا مؤمنان در سايه حكومتش به كار خويش مشغول و كافران هم بهرهمند شوند و مردم در دوران حكومت او زندگى را طى كنند و به وسيله او اموال بيتالمال جمعآورى گردد و به كمك او با دشمنان مبارزه شود. نيكوكاران در رفاه و مردم از دست بدكاران در امان باشند. (3) ايجاد امنيت، نظمآفرينى و پاسدارى از حقوق مردم و جلوگيرى از تعدى، شأن هر حكومتى است . برخى از سخن على عليه السلام چنين فهميدهاند كه تنها عامل تعيينكننده قوه اجرايى، توانمندى در تدبير امور كشور، حفظ امنيت و حراست از مرزها است؛ (4) يعنى حكومتها وظيفهاى جز رسيدگى به حاجات اوليه مردم ندارند، خواه حكومت دينى و خواه حكومت غيردينى. (5) حال آنكه مراد امام در اين خطبه، بيان اهميت نظم و امنيت است؛ زيرا بنابر فرموده ديگرى از امام على عليه السلام، «پيشواى دادگر از باران پيوسته بهتر است و جانور درنده و آدمخوار از فرمانرواى ستمكار بهتر مىباشد و فرمانرواى بيدادگر از فتنه دائمى نيكوتر است.» (6) شارح اين كلمات در اين مقام مىگويد: «بديهى است كه ظلم يك كس هر چند بسيار ولى سهل باشد نسبت به اين كه فرمانروا و حاكمى نباشد كه آن سبب هرج و مرج مىشود. و هر كه را قدرتى بر فتنه و شر مىباشد آن را پيشه گيرد و فتنه دائمى گردد.» (7) افزون بر اين، تأمل در بيانات اميرالمؤمنين نشان مىدهد كه اجراى قانون اسلام وظيفه اصلى حكومت اسلامى است: (8) وجود امام براى امت لازم است تا امورشان را برپا دارد و آنان را امر و نهى نمايد و حدود را در بينشان اجرا نموده و با دشمنان بستيزد و (9) ... . بنابراين حوزه وظايف دولت اسلامى، پيگيرى مصالح مردم و سامان بخشيدن به امور جامعه است، و در يك جامعه اسلامى اين امور، اعم از امور دنيوى و آخرتى است. به عبارت ديگر هدف دولت، سعادت بشر (اصلاح مردم) است. (10) برقرارى حاكميت خداوند و استوارسازى ارزشهاى الهى و رشد كرامتهاى انسانى، محور تمام نقشهاى دولت در تمام زمينههاى اجتماعى است؛ چنان كه امام على عليه السلام مىفرمايد : همانا، زمامدار امين، خدا در زمين و برپادارنده عدالت در جامعه و عامل جلوگيرى از فساد و گناه در ميان مردم است. (11) البته از منظر اسلامى ارزش امور دنيايى مردم به اعتبار ارزش امور اخروى است. در واقع دولت اسلامى با فراهم نمودن رفاه و آسايش افراد جامعه، زمينه ديندارى را مهياتر نموده، ارزشهاى الهى را ترويج مىكند. همچنين مسئوليت امور اخروى، بعد جديدى به نقش دولت مىدهد و بنابراين امكان مىدهد تا دولت سياستهايى را پيش گيرد كه با تحقق آنها مسلمانان تكاليف دينى خود را به نيكى انجام داده، كمالات الهى و انسانى را كسب نمايند.
چنين دولتى تنها مىتواند در محدوده شريعت عمل كند. متفكران اسلامى ميان دو حوزه عمليات دولت در محدوده شريعت فرق مىگذارند. (12) اولين حوزه اختيارات دولت، شامل اجراى مقررات و قوانين ثابت ـ مانند وضع زكات و منع ربا ـ است، و دومين حوزه جايى است كه شريعت در اختيار حاكم اسلامى قرار داده است (منطقةالفراغ) (13) تا با توجه به شرايط و ضرورتهاى اجتماعى، قوانين و مقرراتى را وضع و اجرا نمايد و يا در مقام تزاحم قوانين ثابت، تصميم لازم را اتخاذ نمايد؛ چنان كه امام عليه السلام بر اسب زكات بستند و بدين وسيله مالياتى غيرثابت (حكومتى) را وضع كردند. (14) همچنين براى مبارزه با احتكار و گرانفروشى تمهيداتى انديشيدند و حفظ سطح زندگى مردم را بر لوازم و پيامدهاى مالكيت شخصى ترجيح دادند.
بنابراين دولت علوى ـ و به طور كلى دولت اسلامى ـ هم در هدف و هم در محدوده عمل، با دولتهاى ديگر فرق ماهوى دارد. دولتهاى ليبرال و سوسياليستى در جهان امروز، يا به دنبال رفاه مادى عمومى و يا در پى حداكثر كردن رفاه كاركنان دولت (نظريه انتخاب عمومى) و يا هر دو هستند. (15) اما در انديشه جامعنگر امير عدالت، هدف غايى دولت سعادت مادى و معنوى همه مردم است . از اين رو تشخيص سعادت و رسيدن به آن از توان انديشه محدود انسان خارج است و نيازمند رهبرى امت كه از غيب مدد گيرد (16) و لاجرم در محدوده شريعت عمل نمايد. بر اساس آموزههاى علوى، هيچ چيزى جز برقرارى عدالت ـ به عنوان هدف ميانى وظايف دولت ـ به اصلاح جامعه كمك نمىكند. آنچه حكومت علوى را در اين زمينه از ديگر دولتها متمايز و برتر مىسازد، آن است كه عدالت در اين حكومت، نه يك آرمان دور بلكه يك برنامه نزديك و عملى است. (17)
1ـ.2 رابطه دولت و مردم دولت علوى، به حسب ماهيت و جوهر خود، دولتى خيرخواه و خدمتگزار است؛ زيرا چنين دولتى هدفش تحقق حاكميت الهى، و استوارسازى ارزشهاى انسانى و تكريم انسانها (تعقيب سعادت مردم) مىباشد.
امام على عليه السلام به كارگزاران خود خاطر نشان مىكند: پس خود داد مردم را بدهيد و در معاشرت با آنان انصاف را فرو مگذاريد و براى برآوردن نيازهايشان، حوصله به خرج دهيد. شما خازنان رعيت هستيد و وكيلان امت و سفيران امامان. (18) در انديشه امام على عليه السلام حكومت طعمهاى نيست كه دولتمردان بدان طمع ورزند؛ بلكه امانتى است در دست آنان. اشعث بن قيس كه در دوران حكومت خليفه سوم، استاندار آذربايجان بود، حكومت را به معناى رايج عصر خود، يعنى خود محورى و خودكامگى مىپنداشت؛ از اين رو امام بدو نوشت: كارى كه به عهده تو است طعمه تو نيست، بلكه بر گردنت امانتى است. آن كه تو را بدان گمارده، نگهبانى امانت را به عهدهات گذارده. تو را نرسد كه آنچه خواهى به رعيت فرمايى، و بىدستورى به كارى دشوار درآيى. در دست تو مالى از مالهاى خدا است عز و جل، و تو آن را خزانهدارى تا آن را به من بسپارى. اميدوارم براى تو بدترين واليان نباشم. والسلام. (19) امام واليان را نه فقط به انصاف با مردم بلكه به خوشرفتارى و مهرورزى سفارش بسيار فرموده است؛ چنان كه به مالك اشتر نيز مىنويسد: مهربانى به رعيت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ايشان را شعار دل خود ساز. چونان حيوانى درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى؛ زيرا آنان دو گروهند: يا همكيشان توأند هستند يا همانند تو در آفرينش ... . (20) كارگزارى در دولت علوى با توجه به اهداف بلند و انسانساز دولت، قبل از تخصص نيازمند تعهد و خودسازى است؛ هرچند تنظيم دقيق وظايف و حقوق كارگزاران و نظارت بر عملكرد آنان از سياستهاى مهم دولت علوى بوده است. آن كه خود را پيشواى مردم مىسازد، پيش از تعليم ديگرى بايد به ادب كردن خويش پردازد، و پيش از آن كه به گفتار تعليم فرمايد، بايد به كردار ادب نمايد، و آن كه خود را تعليم دهد و ادب اندوزد، شايستهتر به تعظيم است از آن كه ديگرى را تعليم دهد و ادب آموزد. (21) علاوه بر نيت خيرخواهانه و سلوك متواضعانه كارگزاران، اساس روابط مردم و دولت بر حقوق متقابلى استوار است كه در كلام على عليه السلام بزرگترين حقوق واجب الهى بشمار آمده، موجب پايدارى روابط و اصلاح امور دولت و جامعه و برپائى دين و آشكار شدن عدالت و .. . مىگردد: بزرگترين حقها كه خدايش واجب كرده است، حق والى بر رعيت است، و حق رعيت بر والى، كه خداى سبحان آن را واجب نموده و حق هر يك را بر عهده ديگرى واگذار فرمود، و آن را موجب برقرارى پيوند آنان كرد و ارجمندى دين ايشان. پس حال رعيت نيكو نگردد جز آن گاه كه واليان نيكورفتار باشند، و واليان نيكورفتار نگردند جز آن گاه كه رعيت درستكار باشد. پس چون رعيت حق والى را بگزارد و والى حق رعيت را به جاى آورد، حق ميان آنان بزرگمقدار شود، و راههاى دين پديدار، و نشانههاى عدالت بر جا، و سنت چنان كه بايد اجرا. پس كار زمانه آراسته گردد و طمع در پايدارى دولت پيوسته و چشم آز دشمنان بسته (22) و... . يكى از حقوق مهم در دولت علوى مشاورت با مردم و مشاركت آنان در تصميمگيرىها است كه امام عليه السلام آن را يكى از سياستهاى اصولى خود در ابتداى خلافت اعلام فرمودند : اى مردم اين امر (حكومت) امر شما است؛ هيچكس جز آن كه شما او را امير خود گردانيد، حق حكومت بر شما را ندارد. ما ديروز هنگامى از هم جدا شديم كه من پذيرش ولايت شما را ناخوشايند داشتم، ولى شما اين را نپذيرفتيد و جز اين كه من تشكيل حكومت دهم، رضايت نداديد . آگاه باشيد كه من كسى جز كليددار شما نيستم و نمىتوانم حتى يك درهم به ناروا از بيتالمال برگيرم (23) ... . على عليه السلام امور مردم را آشكارا اداره مىكرد و در هر امر بزرگ و مهمى با آنان به مشورت مىنشست. اگر آنان در امرى مخالفت مىكردند، رأى آنها را مىپذيرفت و بدان عمل مىكرد و همين امر سبب مىشد كه آنان گستاختر شوند. (24) در دولت علوى از آن جا كه قانون شريعت حاكم است و بر اساس آن حقوق متقابل مردم و حكومت تعيين مىگردد، نيازى به انداختن پرده جهل راولزى براى تعيين معيارهاى عدالت اجتماعى نمىباشد. (25) دولتها نيز در الگوى حكومت علوى، اسرارى جز آنچه براى حفظ مصالح ملى لازم است، ندارند : بدانيد، حقى كه شما بر عهده من داريد، اين است كه چيزى را از شما مخفى ندارم، جز اسرار جنگ را، و كارى را بىمشورت شما نكنم، جز اجراى حكم خدا را و ... . (26)
1ـ.3 وظايف دولت علوى دوران حكومت امام عليه السلام با آشفتگىهاى سياسى و توطئههاى فراوان داخلى توأم بود . عدم ثبات و كشمكشهاى داخلى، فرصتهاى بسيارى را براى تحول و اصلاحات اقتصادى مورد نظر حضرت از بين برد. بنابراين دستورالعملهاى اميرالمؤمنين به كارگزاران، منبع مغتنم و مناسبى براى ترسيم چند و چون وظايف دولت در انديشه حكيمانه حضرت مىباشد. اهم اين وظايف كه در واقع احياى وظايف دولت نبوى و برخاسته از ماهيت متمايز دولت اسلامى است، به شرح زير است:
1ـ3ـ.1 تعليم و تربيت
آموزش مردم و ايجاد زمينههاى پرورش كرامت انسانها و اصلاح مردم، از مهمترين وظايف دولت اسلامى است. امام عليه السلام تلاش براى اصلاح مردم را از وظايف واجب پيشوايان شمرده، مىفرمايد: (27) بر امام واجب است كه حدود اسلام و ايمان را به افراد جامعهاش بياموزد. (28) در عهدنامه خود به مالك اشتر اصلاح مردم را وظيفه حكومت قلمداد مىكند. (29) در جاى ديگر مىفرمايد: «اما حق شما بر من اين است كه شما را نصيحت كنم ... و به شما آموزش دهم تا جاهل نمانيد و شما را تربيت كنم تا بياموزيد [و بر طبق آن رفتار كنيد] ....» (30) در ضمن خطبهاى وظيفه امام را چنين مىشمارد: همانا بر امام نيست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده: كوتاهى نكردن در موعظه و كوشيدن در نصيحت و زنده كردن سنت و ... . (31) عملكرد خود را نيز در اين باره چنين توصيف مىنمايد:
آيا حكم قرآن را ميان شما جارى نداشتم و ...؟ رايت ايمان را ميان شما پابرجا كردم و مرزهاى حلال و حرام را برايتان جدا ... و با گفتار و كردار خويش معروف را ميان شما گستردم و با خوى خود شما را نشان دادم كه اخلاق گزيده چيست، ... . (32)
1ـ3ـ.2 حفاظت از دين و مبارزه با بدعتها
حكومت علوى با اجراى حدود الهى و سنت نبوى سهم بزرگى در برپايى نظام اسلامى داشت و وظيفه خود مىدانست تا از دين پاسدارى و با كجانديشىها و بدعتها مبارزه منطقى كند. امام عليه السلام اين مهم را در شمار وظايف دولت نبوى برشمرده، مىفرمايد: بدو حكمهاى نادانسته را آشكار كرد و بدعتها را كه در آن راه يافته بود، كوفت و بر كنار كرد، و حكمهاى گونهگون را پديدار. (33) وظيفه پاسدارى از دين را براى دولت اسلامى برترين عبادت قلمداد مىكند و خطاب به عثمان مىفرمايد: بدان كه فاضلترين بندگان خدا نزد او امامى است دادگر، هدايت شده و راهبر، كه سنتى را كه شناخته است بر پا دارد و بدعتى را كه ناشناخته است، بميراند. (34) در نامهاى به عمر بن ابىسلمه مخزومى هنگام عزل او ازولايت بحرين، دليل عزل او را چنين بيان مىكند: من مىخواهم به سروقت ستمكاران شام بروم، و دوست داشتم تو با من باشى؛ چه تو از كسانى هستى كه از آنان در جهاد با دشمن يارى خواهند و بديشان ستون دين را برپا دارند. انشاءالله. (35) نيز كارنامه امام در مبارزه با تحجرگرايى خوارج و پافشارى بر اصول مسلم شريعت در مقابل طمع مارقين گواه صدقى بر اهتمام امام عليه السلام بدين امر بوده است.
1ـ3ـ.3 ايجاد امنيت برقرارى امنيت در سرحدات و داخل كشور، همواره از دغدغههاى اصلى دولتها است. بنابراين امام على عليه السلام فلسفه تشكيل حكومت را برقرارى امنيت برمى شمارند و مىفرمايند : مردم به زمامدار نيازمندند، خواه نيكوكار باشد يا بدكار؛ تا مؤمنان در سايه حكومتش به كار خويش مشغول و كافران هم بهرهمند شوند و مردم در دوران حكومت او زندگى را طى كنند و به وسيله او اموال بيتالمال جمعآورى گردد و به كمك او با دشمنان مبارزه شود، جادهها امن و امان، حق ضعيفان از نيرومندان گرفته شود، نيكوكاران در رفاه و مردم از دست بدكاران در امان باشند. (36) آن جا كه رابطه انسان با انسان، رابطه ظالم و مظلوم، غارتگر و غارت شده و آزادىستيز و آزادىخواه است، هدف دولت علوى ايجاد امنيت براى مظلومان است: فيا من المظلومون من عبادك. (37) معيار تقدس جامعه و دولت اسلامى طبق بيان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم وجود آن اندازه از امنيت است كه حق ضعيف را بتوان بدون اضطراب و لكنت زبان از قوى بستاند: لن تقدس امتى يؤخذ للضعيف حقه منالقوى غير متمتع. (38) اين معيار شامل دو مطلب است: يكى اين كه مردم بهطور كلى روحيه ضعف و زبونى را از خود دور كنند و در مقابل قوى ـ هر اندازه كه قوى باشد ـ شجاعانه بايستند، به لكنت زبان نيفتند و ترس نداشته باشند، و ديگر اين كه اصلا نظامات اجتماعى بايد طورى باشد كه در مقابل قانون، قوى و ضعيفى وجود نداشته باشد. (39)
1ـ3ـ.4 تأمين اجتماعى
امام على عليه السلام وصيت رسول گرامى اسلام را درباره نيازمندان در دوران حكومت خود به جد پىگرفت. پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به اميرالمؤمنين فرمودند: امور طائفه ديگر از مساكين و نيازمندان را پايمال نكن و لازم است كه براى آنها بخشى از مال خدا را اختصاص ده و حق معينى را كه خداوند متعال از زكات براى آنان قرار داده است، بين آنها توزيع نما. (40) بنابراين امام عليه السلام ضمن سفارش به مالك اشتر نسبت به افراد تهيدست، مىفرمايد : براى رضاى خدا آنچه را كه از حق خود درباره ايشان به تو امر فرموده به جا آور و قسمتى از بيتالمال كه در دست دارى و قسمتى از غلات و بهرههايى كه از زمينهاى غنيمت اسلام به دست آمده در هر شهرى براى ايشان مقرر دار. (41) حكومت علوى تأمين از كارافتادگان و بازنشستگان را سرلوحه برنامه خود قرار داده است. امام به مالك توصيه مىكند كه: تيماردار يتيمان باش و غمخوار پيران از كارافتاده كه بيچارهاند و دست سئوال پيش كسى دراز نكنند و اين كار بر واليان دشوار و گران است و هرگونه حقى دشوار و گران آيد ... . (42) به قثم بن عباس، كارگزار خود در مكه مىنويسد: در مال خدا كه نزد تو گرد مىآيد، نظر كن! آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه نزديكت هستند بده، و آنان كه مستمندند و سخت نيازمند . و مانده را نزد ما بفرست تا ما نيز آن را به نيازمندانى كه نزد ما هستند، قسمت كنيم . (43) اين حكايت نيز از اميرالمؤمنين معروف است كه روزى پيرمردى نصرانى را ديد كه تكدى مىكند از حاضران پرسيد، او كيست؟ گفتند: نصرانى است. حضرت فرمود: «او را به كار گرفتهايد تا آن جا كه پير و ناتوان گرديده و رهايش نمودهايد.» سپس دستور داد تا از بيتالمال بر او انفاق نمايند. (44) برنامههاى تأمين اجتماعى حكومت علوى چنان گسترده بود كه هيچكس در كوفه به سر نمىبرد ـ حتى از پايينترين طبقات مردم ـ مگر اين كه از گندم (خوراك)، مسكن و آب فرات بهرهمند بود. (45)
1ـ3ـ. 5 مبارزه با تبعيضها و بىعدالتىهاى اقتصادى
يكى از برنامههاى روشن حكومت علوى، برقرارى عدالت و احقاق حق مظلومان و برخورد شديد با تبعيضها، انحصارات، رانتخوارىها، و پايمالكنندگان اموال عمومى بوده است. امام در روز دوم خلافت، سياستهاى خود را در اين زمينه به اطلاع مردم رساند: (46) سوگند به خدا [اگر بخشيده عثمان را بيابم] به مالك آن بازگردانم، اگر چه از آن زنها شوهر داده و كنيزكان خريده شده باشد؛ زيرا در عدل و درستى، وسعت و گشايش است و آن كه عدالت را برنتابد، ستم را سختتر يابد. (47) كلبى مىگويد: آن گاه فرمان داد همه سلاحهايى را كه در خانه عثمان پيدا شده بود و آنها را عليه مسلمانان به كار گرفته بودند، بگيرند و در بيتالمال نهند. همچنين مقرر فرمود شتران گزينه (نجائب) زكات را كه در خانهاش بود، تصرف كنند و شمشير و زره او را هم بگيرند؛ اما كارى به سلاحهايى كه در خانه عثمان بود و بر ضد مسلمانان از آن استفاده نشده بود، نداشته باشند و از تصرف همه اموال شخصى عثمان كه در خانهاش و جاهاى ديگر است، خوددارى شود. نيز دستور فرمود اموالى كه عثمان به صورت پاداش و جايزه به ياران خود و هر كس ديگر داده است، برگردانده شود. چون اين خبر به عمرو بن عاص رسيد، (48) براى معاويه نوشت: «هر چه بايد انجام دهى انجام بده كه پسر ابىطالب همه اموالى را كه دارى از تو جدا خواهد كرد؛ همانگونه كه پوست عصا و چوبدستى را مىكنند.» (49) امام عليه السلام بر اساس همين شيوه زمامدارى مالك را به شدت از رانتجويى اطرافيانش برحذر مىدارد و به او چنين مىنگارد: و بدان كه والى را خويشاوندان و نزديكان است و در ايشان خوى برترىجويى و گردنكشى است و در معاملات با مردم رعايت انصاف نكنند. ريشه ايشان را با قطع موجبات آن صفات قطع كن؛ به هيچيك از اطرافيان و خويشاوندانت زمينى را به اقطاع مده؛ مبادا به سبب نزديكى به تو پيمانى ببندند كه صاحبان زمينهاى مجاورشان را در سهمى كه از آب دارند يا كارى كه بايد به اشتراك انجام دهند، زيان برسانند و بخواهند بار زحمت خود بر دوش آنان نهند؛ پس لذت و گوارايى نصيب ايشان شود و ننگ آن در دنيا و آخرت بهره تو گردد. امام عليه السلام در يك كلام انحصارطلبى دولت را نفى مىكند؛ آن جا كه به مالك مىفرمايد: و اياك و الاستئثار بما الناس فيه اسوة؛ (50) و بپرهيز از اين كه به خود اختصاص دهى، چيزى را كه همگان را در آن حقى است.»
توجه به حقوق مردم در بيتالمال و دقت در رساندن حقشان به طور كامل به آنان، نكته بسيار عميقى است كه بايد كسانى كه پيروى از الگوى حكومت علوى در سر مىپرورانند از امامشان بياموزند. حقى را كه خداوند براى مردم قرار داده است با بهانههايى حتى نظير فسق و نفاق نمىتوان از آنان دريغ نمود. در بلنداى نظر امير مؤمنان، بهاى ايمان در ظرفهاى كوچك دنيايى نمىگنجد. سنت نبوى و سيره علوى سفره رحمت خداوند را آن چنان گسترده مىدانند كه براى تمامى مخلوقات خداوند در آن نصيبى است و از اين رو على عليه السلام از پيروانش مىخواهد كه اين حق الهى را پاس دارند و خود را به اين صبغه كريمانه الهى بيارايند. امام خطاب به كژانديشان خوارج، سنت نبوى را چنين يادآور مىشود: ... مىدانيد كه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ... دست كسى را كه مرتكب دزدى شده بود قطع كرد و زناكار غير محصن را تازيانه زد؛ ولى سهمى را كه از غنايم نصيبشان مىشد به آنان پرداخت و رخصت داد كه با زنان مسلمان ازدواج كنند. رسولالله صلى الله عليه وآله وسلم آنان را به سبب گناهى كه مرتكب شده بودند، مؤاخذه كرد و حد خدا را بر ايشان جارى ساخت؛ ولى از سهمى كه اسلام برايشان معين كرده بود، منعشان ننمود و نامشان را از ميان مسلمانان نزدود. (51)
1ـ3ـ. 6 عمران و آبادى حكمت علوى به پيروى از تعليمات الهى، انسانها را مأمور عمران و آبادى زمين و بهرهمندى از آن مىداند. درباره وظيفه آدم عليه السلام پس از هبوط به زمين مىفرمايد: فاهبطه بعد التوبة ليعمر ارضه بنسله
خداوند آدم عليه السلام را پس از توبه به زمين فرود آورد، تا با نسل او زمين خود را آباد گرداند. (52) امام براى به فعليت رساندن وظيفه ياد شده به دست مردم، دولت را موظف به آباد كردن زمين مىنمايد. از اين رو در ابتداى نامه خود به مالك، يكى از وظايف اصلى او را آباد كردن مصر برمىشمارد. (53) حكومت علوى با درك توان بخش خصوصى در آبادكردن زمين، مسئوليت عمده دولت را حمايت از اين بخش و كاستن از موانع بر سر راه توليد مىداند. از اين رو به مالك مىنويسد كه خراج را طورى تنظيم كند كه مانع توليد نشود و نسبت به امور بازرگانان و صنعتگران توجه خاصى مبذول داشته، به آنان كمك نمايد. (54) امام على عليه السلام براى حمايت از بازار ـ همانند زمان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ـ به ساختن بازار اقدام كرده و سپس آن را در اختيار تجار قرار داده است. (55) از ايشان روايت شده است كه از حجرههاى بازار كرايه نمىگرفت. (56) در روايتى ديگر آمده است كه از گرفتن اجاره كراهت داشت. (57) در نامهاى به فرظةبن كعبالانصارى كارگزار بهقباذات (58) به او سفارش مىكند، در لايروبى نهرها به كشاورزان كمك نمايد. بلاذرى نامه حضرت را چنين گزارش كرده است: اما بعد؛ گروهى از مردم منطقه مأموريت تو نزد من آمدند و يادآورى كردند كه نهرى از آنها پنهان و از بين رفته است و در صورتى كه آن نهر را حفر نموده و آماده سازند، ديار آنها آباد مىگردد و بر پرداخت خراج خود توانايى پيدا مىكنند و بر بيتالمال مسلمين نيز افزوده مىشود. از من خواستند نامهاى به تو بنويسم تا آنها را به كار گرفته، براى حفر نهر و لايروبى آن، آنها را جمع نمايى و در اين راه به آنان كمك مالى كنى. اما من اين را صحيح نمىدانم كه كسى را مجبور به كارى بكنم كه كراهت دارد. آنها را دعوت نما، پس اگر نهر آن گونه بود كه آنها مىگفتند، هر كسى بخواهد او را براى كار بفرست و نهر از آن كسى است كه روى آن كار كند، نه آنان كه مايل به همكارى نيستند. اگر آن را آباد سازند و قوى گردند، براى من محبوبتر است از آن كه ضعيف شوند. والسلام. (59)
1ـ3ـ.7 افزايش رفاه و درآمدهاى مردم بهبود زندگى مردم و افزايش درآمدها و بهرهمندى آنان از بيتالمال نيز از وظايف مهم حكومت علوى بود. دولت اسلامى نه تنها براى تأمين نيازهاى اساسى از كارافتادگان و بازنشستگان و فقرا تلاش مىكند، بلكه مىكوشد تا جامعه اسلامى از رفاه در شأن خود برخوردار باشد . امام على عليه السلام افزايش درآمدهاى مردم را حق مردم بر دولت برمىشمارد: فاما حقكم على ... و توفير فيئكم عليكم (60) همچنين در ترسيم وظايف زمامدار مىفرمايد: و اصدار السهمان على اهلها؛ (61) يعنى تقسيم اموال بيتالمال در بين مستحقان. (62)
1ـ3ـ. 8 نظارت بر بازار و تنظيم آن امام على عليه السلام شخصا اوضاع بازار را زيرنظر داشتند و ضمن دعوت بازاريان به رعايت موازين اخلاقى و شرعى، نرخها را بررسى كرده، بر معاملاتى كه بين مشترى و فروشنده در جريان بود نظارت مىكردند و با احتكار و گرانفروشى نيز سخت مبارزه مىنمودند.
از امام باقر عليه السلام چنين روايت شده است كه آن حضرت، بامداد هر روز، از منزل خود در كوفه، به طرف بازار روانه مىشد و در حالى كه تازيانهاى دو سويه به نام سبيبه بر دوش آويخته بودند، بازار به بازار مىگشتند. در هر بازار نزد سوداگران مىايستادند و ندا مىدادند كه اى گروه تجار، از خداوند ـ عزوجل ـ بترسيد. چون تجار صداى حضرت را مىشنيدند، دست از كار كشيده، گوشها بدو سپرده و چشم بر او مىدوختند. آن گاه حضرت مىفرمود: پيش از كار از خدا خير بخواهيد و با تسهيل كار داد و ستد بركت جوييد، و به خريداران نزديك شويد و خود را به حلم بياراييد كنيد و از سوگند باز ايستيد و از دروغ كناره گيريد و از ستم دورى جوييد... ربا نگيريد و با پيمانه و ترازوى درست كار كنيد، و مال مردم را كم نگذاريد و در زمين فساد نكنيد. سپس بازارهاى كوفه را مىگشتند و آن گاه باز مىگشت و [در دارالحكومه] براى رتق و فتق امور مردم مىنشست. (63) در فضايل الصحابه از ابىالصهبار چنين نقل مىكند:
«على بن ابىطالب را در شط كلاء ديدم كه از قيمتها مىپرسيدند.» (64) در دعائم الاسلام روايت شده است كه على عليه السلام در حالى كه تازيانهاى در دست داشت، در بازارها قدم مىزد و هر كس را كه كم فروشى مىكرد و يا در تجارت غش مىنمود، با آن مىزد. اصبغ مىگويد: روزى به حضرت گفتم يا اميرالمؤمنين، بگذار اين كار را من به جاى شما انجام دهم و شما در خانه بنشينيد. حضرت فرمود: «اى اصبغ اين چه نصيحتى است كه به من مىكنى؟.» (65) امام، به اين نيز بسنده نمىكردند و افرادى را براى نظارت و رسيدگى به امور بازار در مناطق ديگر مىگماشتند؛ چنان كه به رفاعة بن شداد قاضى منصوب خود بر اهواز نامهاى نوشت و در آن امر نمود كه ابن هرمه را از بازار بردارد و شخص ديگرى را متولى بازار نمايد . (66) امام عليه السلام هم بازاريان را به رعايت حال خريداران و ارزان فروشى تشويق مىكرد و هم پيوسته بر قيمتها نظارت و با احتكار و گرانفروشى مبارزه مىكردند. از اين رو به مالك چنين دستور مىدهند: از احتكار منع كن كه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم از آن منع كرده است و بايد خريد و فروش به آسانى و بر موازين عدل صورت گيرد؛ به گونهاى كه در بها نه فروشنده زيان ببيند و نه بر خريدار اجحاف شود. پس از آن كه احتكار را ممنوع داشتى، اگر كسى باز هم دست به احتكار كرد، كيفرش ده و عقوبتش كن تا سبب عبرت ديگران گردد؛ ولى كار به اسراف نكشد. (67) امام همچنين از شكلگيرى انحصار در بازار نهى كردهاند. به مالك مىنويسند: و اعلم مع ذلك أن فى كثير منهم ضيقا فاحشا، و شحا قبيحا، و احتكارا للمنافع، و تحكما فى البياعات و ذلك باب مضرة للعامة و عيب على الولاة؛ «با اين همه بدان كه بسيارى از ايشان [ بازاريان] را روشى ناشايسته است و حريصاند و بخيل، احتكار مىكنند و به ميل خود براى كالاى خود بها مىگذارند. با اين كار به مردم زيان مىرسانند و براى واليان نيز مايه ننگ و عيب است.» (68) مرحوم خويى در معناى «تحكما فى البياعات» مىنويسد كه آن حرص جهنمى است كه موجب تشكيل شركتها و انحصارات جبارانه مىشود. از اين رو كالاهاى مورد نياز مردم را با انواع حيله و با نيروى سرمايه جمعآورى كرده و بهر قيمتى كه خود مىخواهند و با هر شرط و قراردادى آنها را مىفروشند و منافع خود را دو چندان مىنمايند. (69) مرحوم خويى برداشت خود را با معناى احتكار منافع تأييد مىكند و احتكار را بر دو قسم مىداند:
.1 احتكار اجناس، كه موضوع بحث فقها در باب بيع است و برخى حكم به حرمت و برخى ديگر حكم به كراهت آن دادهاند.
.2 احتكار منافع، كه مقصود از آن حرص در گرفتن سود و فايده از معاملات، بيش از مقدار مشروع است؛ به طورى كه اين حرص و ولع موجب تشكيل شركتهاى انحصارى شود.
از نظر وى گويا منظور حضرت، قسم دوم احتكار است؛ زيرا اولا امام على عليه السلام نتيجه ضيق فاحش و بخل قبيح را احتكار خوانده است؛ در حالى كه منظور از احتكار در فقه، احتكار اجناس و حبوبات مىباشد. دوم اين كه حضرت «تحكما فى البياعات» را به احتكار منافع عطف نمودهاند كه ال در البياعات (جمع معرف به الف و لام) افاده عموم مىكند؛ در حالى كه احتكار فقهى چنين معنايى را نمىرساند. (70) برخى از فقها چنين تفسيرى را از احتكار منافع خيلى روشن نمىپندارند؛ ولى در معناى «تحكما فى البياعات» تفسير فوق را ممكن مىدانند؛ زيرا «زورگويى در خريد و فروش به اين است كه يك چيزى از قيمت عادله گرانتر فروخته شود در اثر اين انحصاراتى كه توليد كردند و سطح قيمتها را يك عده خاصى در اختيار خودشان گرفتند. اين سبب مىشود كه در خريد و فروش زورگويى بشود و اين عمل غير از احتكار است.» (71)
1ـ3ـ.9 جمعآورى ماليات و تنظيم بيتالمال دولت اسلامى براى تأمين وظايف خود اقدام به جمعآورى ماليات و تنظيم بيتالمال كرد. (72) از اين رو امام على عليه السلام كارگزارانى را براى جمعآورى زكات، خراج، جزيه و .. . تعيين نمودند. (73)
1ـ.4 منابع مالى دولت علوى دولت علوى، براى اداره جامعه و اداى وظايفى كه بيان شد، داراى اموال و درآمدهايى است . برخى از اين اموال به طور مستقل متعلق به دولت است (انفال) و برخى ديگر متعلق به عموم مسلمانان، كه در عين حال در اختيار دولت اسلامى قرار دارد. در واقع دولت اسلامى از آن جا كه حافظ منافع و مصالح عامه جامعه است، سرپرستى اين اموال را بر عهده دارد. امام عليه السلام درباره انواع مختلف مالها، مىفرمايد: قرآن بر پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم نازل گرديد و مالها چهار قسم بود: مالهاى مسلمانان كه آن را به سهم هر يك ميان ميراثبران قسمت نمود؛ غنيمت جنگى كه آن را بر مستحقانش توزيع فرمود؛ خمس كه آن را در جايى كه بايد نهاد، و صدقات كه خدا آن را در مصرفهاى معين قرار داد. (74) در كلام امام عليه السلام اموال غيرشخصى شامل فىء، خمس و صدقات شود.
قرآن كريم فىء را در سوره حشر چنين معرفى مىنمايد:
وما أفاء الله على رسوله منهم فما أوجفتم عليه من خيل ولا ركاب ولكن الله يسلط رسله على من يشاء والله على كل شيء قدير ما أفاء الله على رسوله من أهل القرى فلله وللرسول ولذي القربى واليتامى والمساكين وابن السبيل كي لا يكون دولة بين الأغنياء منكم (75)
محققان درباره مفهوم فىء در آيه شريفه و روايات، نظرهاى مختلفى دادهاند. (76) شايد با توجه به ظاهر روايات بتوان گفت فىء شامل غنائم جنگى، انواع انفال، خراج و جزيه مىشود. آيه انفال در غنائم جنگ بدر نازل شده است، اما بعد از آن لفظ انفال در اموالى كه از طريق غير جنگ به دست آمده، استعمال شد. بنابراين بر خراج و جزيه اطلاق نمىگردد . غنائم جنگى نيز قسيم انفال و فىء است و بر حسب استعمالات شايع، لفظ فىء مساوى با لفظ انفال و يا ـ اگر خراج و جزيه را شامل انفال ندانيم ـ اعم از آن است. فىء و انفال نيز قسيم صدقات و خمساند. (77) البته فىء در سخنان متعدد اميرالمؤمنين عليه السلام گويا شامل غنائم جنگى نيز مىشود . (78) امام عليه السلام در نامهاى به يكى از كارگزاران خود ـ كه در اموال عمومى خيانت كرده بود ـ فىء را ملك مجاهدان بر مىشمارد: ... تبتاع الإماء و تنكح النساء من أموال اليتامى والمساكين والمؤمنين والمجاهدين الذين أفآءالله عليهم هذه الاموال. (79) تو چگونه از مال يتيمان، مساكين و مؤمنان مجاهد ـ كه خداوند اين اموال را بدانان بازگرداند ـ كنيز مىخرى و زنان به نكاح درمىآورى؟ به هر روى امام عليه السلام هر يك از منابع مالى را به طور جداگانه بيان مىكند؛ چنان كه آيه شريفه انفال را اين گونه شرح مى دهد : ان للقائم بامورالمسلمين الانفال التى كانت لرسول الله، قال عزوجل يسألونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول. فما كان لله و لرسوله فهو للامام. (80) در طليعه نامه خود به مالكاشتر نيز وظيفه او را جمعآورى خراج (و جبايةخراجها) برمىشمرد . (81) جزيه نيز از منابع مالى حكومت اسلامى است كه از اهل ذمه گرفته مىشود. (82) بنابراين منابع مالى در حكومت علوى، بدين قرارند:
ـ زكات و صدقات.
ـ خمس.
ـ غنائم جنگى.
ـ فىء كه شامل خراج و جزيه مىشود.
ـ انفال.
همچنين ماليات حكومتى را نيز مىتوان بر منابع مالى دولت افزود. زيرا بنابر نقل امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) حضرت امير عليه السلام بر هر اسب از اسبهايى كه آزاد مىچريدند، در هر سال دو دينار و بر اسبهاى تندرو در هر سال يك دينار وضع نمود. (83) بنابر ظاهر اين روايت، حضرت ماليات جديدى قرار داده است. هر چند اغلب فقها اين روايت را بر زكات مستحبى حمل كردهاند، از ظاهر روايت چنين برمى آيد كه امام عليه السلام چنين زكاتى را مىگرفتند. بنابراين مىتوان حكم در اين روايت را در برابر رواياتى كه زكات را منحصر بر نه چيز مىشمارند، حكم حكومتى ولى امر دانست.
منابع مالى در دوران على عليه السلام از وضعيت مناسبى برخوردار نبود و اولين خلل بعد از مرگ عثمان و روى كار آمدن على پيدا شد؛ زيرا مصر ديگر مالى را براى مدينه و برخى مناطق حجاز نفرستاد. (84) بيتالمال بصره بر اثر تسلط عايشه و طلحه و زبير، بر آن پخش و پراكنده شد. (85) آشوبهاى خراسان در اين دوره نيز موجب ضعف منابع دولت شد. (86) علاوه بر موارد پيش گفته، جنگهاى آزادىبخش كه در دوران سابق، موجب عايدات فراوانى مىشد، به سبب جنگهاى داخلى متوقف شد و به طور كلى اوضاع و احوال اقتصادى دوران على را آشفته كرد و درآمد جامعه را تنزل داد؛ در حالى كه در دوران عثمان، درآمدها در اوج خود بود. (87) اميرالمؤمنين عليه السلام با وجود درگيرىهاى سياسى و نظامى فراوان، هرگز از حفظ درآمدهاى عمومى غافل نشد و آن چنان در امر بيتالمال سختگير بودند كه بعضى از كارگزاران متخلف از ترس مجازات شديد به دشمن حضرت پيوستند. تصرف در بيتالمال، هر چند به ظاهر پسنديده ولى خارج از حكم قانون و شرع ـ از بازرسى امام عادل استثنا نشد و خطاكار همانند خائنى كه اموال بيتالمال را براى خود و اطرافيانش مصرف كرده است، حسابرسى و مجازات مىشد . داستان مصقلة بن هبيره را براى نمونه در اين جا ذكر مىكنيم: معقل بن قيس (يكى از سرداران سپاه على) در نبردى نصاراى بنى ناجيه را اسير كرد و در مسير به مصقلة بن هبيره شيبانى، كارگزار على عليه السلام در «اردشير خره» برخورد. عدد اسرا پانصد تن بود. زنان و بچهها با ديدن مصقله، شروع به گريه كردند و فرياد مردان بلند شد: «اى ابوالفضل، و اى پناه دهنده ضعفا، ... بر ما منت نهاده، ما را خريده و آزادنما.» مصقله تحت تأثير احساسات واقع شده، گفت: «به خدا قسم كه بر آنها صدقه مىدهم؛ زيرا خدا صدقهدهندگان را پاداش مىدهد ....» آنان را به پانصد هزار درهم خريد. معقل اسرا را به او تحويل داد و گفت در فرستادن مال براى اميرالمؤمنين شتاب نما. مصقله گفت الان مقدارى از آن را مىفرستم و همين طور تا اين كه چيزى از آن باقى نماند. معقل حضرت را از ما وقع مطلع ساخت ... حضرت متوجه شد كه مصقله اسرا را آزاد كرده و از آنها مالى جهت آزاديشان نگرفته است. از اين رو فرمود: «من مصقله را نمىبينم جز اين كه مسئوليتى را به عهده گرفته است كه به زودى در آن گرفتار خواهد شد.» سپس حضرت طى نامهاى به او نوشت. «اما بعد. از بزرگترين خيانتها، خيانت به جامعه است و بزرگترين غش به مردم شهر، غش و خيانت به امام و رهبر . پانصد هزار درهم از حق مسلمين پيش تو است، وقتى كه فرستاده من آمد، به وسيله او آنها را بفرست و گرنه وقتى كه نامه مرا مطالعه كردى، به جانب من حركت كن. همانا به فرستاده خود گفتهام كه حتى يك ساعت تو را تنها نگذارد. مگر اين مال را بفرستى.» (88) مهمترين نكتهاى كه از حكومت حكيمانه علوى بايد آموخت حركت اصولى و رسالتمدارانه حضرت است: در حالى كه درآمدهاى دولت كاهش يافته و از سوى ديگر هزينههاى آن ـ بر اثر درگيرىهاى نظامى و بسط عدالت و رفع فقر از چهره جامعه ـ رو به فزونى است، امام حكيم، افزايش زودگذر منابع دولت را وجهه همت دولت خود نساخت و در جمعآورى مالياتها مصلحت مردم را بر هر چيز ديگرى مقدم داشت، و سياستها و تدابيرى را به كار بست كه الگوى مناسبى براى سياستگذاران و كارگزاران كشورهاى اسلامى شد.
1ـ .5 اندازه دولت علوى
دولتها بسته به تركيب عواملى چون فرهنگ، موهبتهاى طبيعى، فرصتهاى تجارى و توزيع قدرت، در شكلها و اندازههاى مختلف بودهاند. (89) تقسيمبندىهاى متفاوتى درباره انواع دولت از جهات مختلف (رابطه دولت با شهروندان، اهداف اقتصاد كلان، در رابطه با توسعه و ...) صورت گرفته است. (90) يكى از مهمترين معيارهاى دستهبندى، تقسيم بر پايه قلمرو دخالت دولت در اقتصاد است . بر اين پايه دولتها را به سه دسته كلى تقسيم مىكنند:
.1 دولت حداقل (كلاسيك)؛
.2 دولت متوسط (رفاه)؛
.3 دولت حداكثر (برنامهريزى متمركز). (91)
تبيين امورى كه دولتها بر عهده دارند، مىتواند در جهت تمايز اين دولتها و همچنين تا حدودى در سنجش اندازه دولت علوى در بين دولتهاى رقيب مفيد باشد. اين امور در اصطلاح بودجه شامل موارد زير مىباشند: (92) امور عمومى: مجموعهاى از وظايف كلاسيك و عمومى دولت كه موجبات برقرارى عدالت، حفظ نظم و امنيت داخلى، روابط خارجى، وضع قوانين و مقررات و اعمال حاكميت دولت را در تنظيم روابط دستگاههاى دولت با يكديگر، تنظيم روابط دستگاههاى دولت با مردم و تنظيم روابط دستگاه دولت با نيروى كار و سرانجام تنظيم روابط افراد با يكديگر در برابر قانون به منظور حفظ نظام كشور تعيين مىنمايد.
امور دفاعى: مجموعهاى از وظايف دولت كه در جهت حفظ و حراست از مرزهاى كشور و برقرارى ثبات سياسى از طريق دفاع نظامى و غيرنظامى كشور به منظور حفظ و گسترش امكانات توسعه اقتصادى و اجتماعى را فراهم مىآورد.
امور اجتماعى: مجموعهاى از وظايف دولت كه امكانات زيست مطلوب انسان را در اوقات مختلف كار، فراغت و استراحت جهت تعادلهاى اجتماعى برقرار مىكند.
امور اقتصادى: مجموعهاى از وظايف دولت كه امكانات توليد به توزيع و مصرف را از طريق ايجاد و توسعه ظرفيتهاى اقتصادى در جهت تعادلهاى اقتصادى در جامعه برقرار مىسازد .
.1 دولت حداقل در اين نوع دولت، هم مالكيت عمومى و هم ميزان مداخله دولت در حداقل لازم است. ترجيحات انفرادى محترم بوده و منافع اجتماعى مبتنى بر منفعت فردى است. دولت، تنها نقصها و كاستىهاى مكانيزم بازار را جبران مىكند. حد تصدىگرى در اين نوع دولت، محدود به امور عمومى، امور دفاعى و تا حدود اندكى به امور اجتماعى (آموزش و ...) است.
.2 دولت حداكثر دولت برنامهريز متمركز، قطب مخالف دولت حداقل است. در اين دولت افزون بر تمامى ابزارهاى توليد كه به تملك دولت در مىآيد، همه تصميمات اقتصادى نيز به طور متمركز از سوى دولت اتخاذ مىشود، و دولت در تمام امور چهارگانه فعال است.
.3 دولت متوسط طيفى از انواع دولتها است كه در حد فاصل ميان دو حد افراطى اين تقسيمبندى قابل شناسايىاند . دولت رفاه، دولتى است كه علاوه بر امور عمومى و دفاعى، در امور اجتماعى و اقتصادى نيز فعال است. البته مفهوم دولت رفاه، مانند مفاهيم فقر و برابرى فرصت، اگر غيرممكن نباشد، بسيار سخت است. (93) طيف گستردهاى از دولتها در اين عنوان جاى دارند.
دولتها با ايفاى نقش بيشتر در زمينه امور اجتماعى و همچنين تصدى بيشتر در امور اقتصادى به دولت حداكثر نزديك مىشوند. اما دولتهايى نيز با واگذارى امور اقتصادى به بخش خصوصى، به سمت دولت حداقل گرايش دارند؛ هر چند بر عهده گرفتن وظايف در امور اجتماعى نيز مىتواند اين دولتها را از يكديگر متمايز سازد. نمودار زير انواع دولتها را در رابطه با نقش آنها در اقتصاد، نشان مىدهد. (94) سهم دولت در اقتصاد 100% .
دولت برنامهريزى متمركز .
دولت برنامهريزى بخشى .
دولت سوسيال ـ دموكرات .
دولت رفاه .
دولت كينزى .
دولت حداقل كلاسيكى اكنون با توجه به وظايف و منابع مالى و اختيارات دولت علوى، مىتوان جايگاه آن را كمابيش روشن ساخت.
دولت علوى، مانند ديگر دولتها، در امور دفاعى فعال بود. در انديشه امام على عليه السلام، برقرارى سپاه جز به وسيله خراج امكانپذير نيست. (95) بنابراين هزينه تجهيزات و استحكامات دفاعى و پرداخت حقوق پرسنل نظامى، مانند زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله از بيتالمال تأمين مىشد.
در تشكيلات ساده دولت علوى، امور داراى ويژگىهاى خاص است. هر چند قانون حكومتى در دايره شرع تعيين مىشود، حكومت علوى در سه زمينه زير براى خود اختيارات حقوقى قائل بود:
الف. اختيار قانونگذارى در قلمرو آزاد در مقابل احكام ثابت و دائمى، احكام متغيرى وجود دارد كه بنابر مقتضيات و مصالح زمان به وجود آمدهاند. محدوده پيدايش اين احكام متغير، مباحات است. ولىامر بر مبناى ولايتى كه بر جامعه دارد، در دايره اين مباحات تصرف مىكند و بنابر مقتضيات و مصالح مورد نظر حكم الزامى را تشريع و وضع مىنمايد. سياستهاى اقتصادى امام از قبيل جلوگيرى از احتكار، ضامن دانستن رنگرزان و طلاسازان به منظور رعايت احتياط در مورد اموال مردم (و مراقبت در حفظ آنها) (96) دستور اخذ ماليات از اسب، (97) و غيره ... (98) اساس حق قانونگذارى وى در اين دايره مىباشد.
ب. تشخيص اولويتها و نيازها و عناوين ثانويه
اجراى حقوق اقتصادى در بعضى موارد موجب تزاحم دو حق اجتماعى و يا يك حق اجتماعى و يك حق فردى مىگردد. تشخيص حق و حكم اهم و تقديم آن بر حكم الزامى از وظايف و اختيارات حقوقى ولى امر است.
ج. ولايت بر تطبيق اقتصاد اسلامى يكى ديگر از مسئوليتهاى حقوقى ولى امر، ولايت و اختيارات وى درباره اجرا و تطبيق قوانين و احكام اسلامى و تعيين شكل و قالب مناسب با روح اين قوانين است. تعيين قضات، استانداران، كارگزاران، بازرسان و ناظران بر بازارها و دستوراتى كه حضرت براى اجراى دقيق و نحوه آن به كاركنان دولت مىدادند، بر پايه همين اختيار حقوقى بوده است.
حفظ امنيت، مبارزه با ظلم و تعدى و احقاق حقوق مظلومان در دستگاه حكومت علوى ـ همچنان كه گذشت ـ از اهميت بسيار بالايى برخوردار است. از اين رو امام به مالك اشتر درباره دستگاه قضاوت مىنويسد: آن گاه، با جديت هر چه بيشتر قضاوتهاى قاضى خويش را بررسى كن و در بذل و بخشش به او سفره سخاوت را بگستران، آن چنان كه نيازمنديش از بين برود و حاجت و نيازى به مردم پيدا نكند. (99) همچنين روايت شده است كه حضرت نمىپسنديدند حقوق قاضى از طرفين دعوا گرفته شود؛ بلكه بيتالمال را منبع تأمين حقوق قاضى مىدانستند. (100) معتقد بودند وضع زندگى كارمندان دولت بايستى از چنان كيفيتى برخوردار باشد كه جلوى خيانت آنان را از بيتالمال بگيرد. سپس حقوق كافى به آنها بده؛ زيرا اين كار آنان را در اصلاح خويش تقويت مىكند و از خيانت در اموالى كه زير دست آنها است، بىنياز مىسازد. به علاوه اين حجتى در برابر آنها است، اگر از دستورات سرپيچى كنند، يا در امانت خيانت ورزند. (101) حكومت علوى به دليل مسئوليت در برابر امور دينى و معنوى جامعه، با كسانى كه درصدد تخريب اعتقادات مردم و بدعتگذارى در دين مردم بودند، مبارزه منطقى و سخت مىكرد. از اين رو بر هزينه اداره دستگاه حكومت علوى افزوده مىشد.
دولت علوى بر اثر آرمان عدالتخواهى، در امور اجتماعى هزينه سنگينى را متحمل شد. محو سايه شوم فقر از جامعه اسلامى، حمايت از سطح زندگى مطلوب براى كليه اعضاى جامعه و تأمين بازنشستگان، قلم عمدهاى از منابع مالى دولت علوى، به ويژه زكات و نيمى از خمس را به خود اختصاص مىداد.
هزينه آموزش و پرورش نيز يكى از موارد و مصرف بيتالمال بود؛ هر چند در آن دوران وظيفه دولت به گستردگى امروز نبوده است. عمران و آبادى شهرها و روستاها نيز از دغدغههاى اصلى حكومت علوى است. (102) گفتنى است كه نقش بخش اختيارى (103) (خيريه) در تأمين امور دفاعى و اجتماعى در اسلام بسيار حائز اهميت است. انفاقات شبانه و حمايت مستمر از مستمندان و اوقاف متعدد و گسترده كه توسط امام على حتى در دوران خلافت صورت گرفت، گواه صدقى است كه اين بخش مىتواند دولت را در اين امور يارى رساند و از گسترش حجم دولت بكاهد.
برخلاف امور عمومى، دفاعى و اجتماعى كه حكومت علوى در آنها بسيار فعال بود، در امور اقتصادى كمتر دخالت كرده است. نظارت بر بازار و حمايت از بخش خصوصى از طريق كمك به ايجاد امور زيربنايى و رفع موانع توليد و كاهش بار مالياتى، موضوعاتى هستند كه دولت در اين زمينه نقش داشت. تصدى دولت در امور اقتصادى شايد در سطح حفظ و نگهدارى چارپايان متعلق زكات و احتمالا زمينهايى كه براى چراى اين گونه حيوانات و نظاير آن قرق مىشده است، محدود مىگرديد. البته زمينهاى خراجيه در مالكيت دولت بود كه براى كشت، در اختيار زارعان قرار مىگرفت؛ در عوض از آنها خراج دريافت مىشد. ولى زمينها و شغلهايى نيز مالكيت خصوصى داشتند.
بنابراين دولت علوى را مىتوان دولت متوسط قلمداد نمود كه در امور اجتماعى مسئوليت زيادى را بر عهده داشت. ولى ذكر يك نكته درباره اين گمانهزنى لازم است:
تبيين اندازه دولت علوى با توجه به معيارهاى وظايف، منابع و اختيارات قانونى صورت گرفته است؛ اما اين كه آيا اندازه دولت در زمان فعلى نيز بدينسان است، احتياج به يك بررسى فقهى و تطبيق احكام با توجه به شرايط و مقتضيات زمان دارد. در حالى كه منابع فقهى عمدتا قرآن و روايات ساير ائمهعليهم السلام بوده و رواياتى كه از امام على عليه السلام موجود است براى استنباط تمام احكام مسئله كافى به نظر نمىرسد، جهتگيرى كلى دولت علوى با توجه به آنچه گذشت و همچنين اهداف و سياستهاى اقتصادى حضرت ـ كه در بخش دوم بدان اشاره مىشود ـ به سمت دولت متوسط با وضعيت پيشگفته مىباشد.
.2 سياستهاى اقتصادى دولت علوى سياستهاى اقتصادى هر دولتى، تبلور انديشه و منش دولتمردان در حل مشكلات اقتصادى ـ اجتماعى جامعه است. در دولت مسئول و خدمتگزار علوى ـ همانگونه كه در بخش پيشين گذشت ـ دغدغه اصلى، حفاظت از كرامت مردم و نه بقاى خود است. اقدامات و تدابير به گونهاى اتخاذ شدهاند كه مردم نقش برجستهاى را ايفا كنند. دولت در اين راه بسترساز و حامى حركتهاى مردمى در تمامى عرصههاى اجتماعى مىباشد؛ زيرا نه تنها به توانايى مردم اعتماد بود، بلكه اين مردم هستند كه بايد مسئوليت اداره زندگى خود را در ابتلائات، رونق و ركود برعهده گرفته، نردبان ترقى را بپيمايند. مهمترين ويژگى و برترى دولت علوى بر دولتهاى رقيب، مراقبت از اين اصول و روى نتافتن از آن، در وضعيتهاى دشوار است. امام على عليه السلام با درك صحيح از نابهسامانىها و انحراف از آرمانهاى مقدس و بلند نبوىصلى الله عليه وآله، كوشيد تا علىرغم مشكلات تحميلى، تدابيرى در پيش گيرد كه اهداف عالى اسلام را تضمين نمايد. بخش دوم مقاله، براى اثبات اين مدعا به بررسى وضعيت جامعه اسلامى تا پيش از خلافت امام عليه السلام، اهداف و سياستهاى اقتصادى دولت علوى مىپردازد.
2ـ.1 مفاهيم كلى 2ـ1ـ.1 تعريف سياست اقتصادى سياست اقتصادى بخشى از سياست دولتها است. سياست اقتصادى به معناى خاص، كليتى از تدابير اقتصادى است. با ديدگاهى محدودتر ـ مىتوان آن را كاربرد تدابير خاص براى وصول به اهداف معين تلقى كرد. (104) امروزه از علم اقتصاد دو گونه استفاده مىشود: نخست استفاده، تشريح، تبيين و پيشبينى سير توليد، تورم و درآمدها است؛ ليكن بسيارى برآنند كه ثمره تلاشهاى فوق را بايد در كاربرد دوم اين علم، يعنى بهبود بخشيدن به عملكرد اقتصادى يافت. (105) در اين صورت سياستهاى اقتصادى در حوزه اقتصاد دستورى قرار مىگيرد؛ زيرا تدابير اقتصادى معمولا شامل قضاوت درباره ارزشها است؛ يعنى با مسائل «چه بايد باشد» و «چه نبايد باشد» سر و كار دارد. از اين جهت سياست اقتصادى منشأ مجادلههايى درباره ارزش نظريههاى اقتصادى و سياست اقتصادى واقع مىشود. (106) البته سياست اقتصادى به منزله يك علم اثباتى در علم اقتصاد، درباره ديدگاههاى گوناگون در اين حوزه بحث مىكند. اين علم مىكوشد ابتدا واقعيات محسوس و عينى را كه ضمن عمل به دست آمده است، بهطور منظم بيان و درجهبندى كند. مهمترين وظيفه اين علم در اين زمينه توضيح اين مطلب است كه چرا عاملان اقتصادى در شرايط معين بهطور نمونهاى و خاص رفتار مىكنند. در مرحله بعدى، تحليل هدفها و مناسبات بين هدفها و پيشبينى تأثيرات ناشى از تدابير اقتصادى را ـ كه با روشهاى گوناگون و در مشاهده با مقامات صلاحيتدار سياسى حاصل مىشود ـ مورد بحث قرار مىدهد. بنابراين مبانى توضيحى علم سياست اقتصادى ـ در مقايسه با مبانى تئورىهاى اقتصادى ـ عموما كمتر انتزاعى است. (107)
2ـ1ـ.2 ساختار منطقى مسائل سياستهاى اقتصادى مسائل فراوانى كه سياست اقتصادى با آنها درگير است، جدا از ويژگىهاى خاص زمان و مكان وقوع آنها، ساختار منطقى مشابه و واحدى دارند. در واقع مسئله سياست اقتصادى از سه عنصر تشكيل مىشود:
ـ وضعيت.
ـ اهداف.
ـ ابزارها.
وضعيت به منزله اولين عنصر، عبارت است از وضعيت كنونى اقتصاد. وضعيت، همچنين شامل عوامل على و چگونگى ادامه توسعه و روند احتمالى آن در آينده نيز مىشود. اين وضع ممكن است مستقل از هر فعاليت سياسى و صرفا از طريق تحقيقات اقتصادى تحليل شود. به هر روى بايد در نظر داشت كه هميشه هدفها و ابزارها به وسيله عاملان سياستها به يك وضعيت معين مرتبط مىشوند. (108) اهداف، به منزله عناصر تشكيلدهنده سياست اقتصادى، گوياى مسير حركت عمل سياسىاند. اصولا براى اينكه بتوان دست به عمل زد، مقامات سياسى بايد ذهنيت روشنى درباره اين كه در اصل چه مىخواهند و چه شرايطى را در بررسى وضعيت مطلوب مىدانند، داشته باشند. از اين رو مىتوان هدفها را نوعى تصورات مربوط به وضعيت مطلوب سياسى تعريف كرد.
يك هدف ممكن است در عين حال ابزارى در راه نيل به اهداف بالاتر باشد. در چنين حالتى، اين هدف از هدفهاى اوليه يا هدفهاى بينابين است. در حالى كه هدف بالاتر را مىتوان هدف نهايى يا عالى ناميد. ويژگى هدف ناب ـ اگر بخواهيم اين اصطلاح را در جاى خود و با دقت به كار بريم ـ در اين است كه به سهم خود ابزار رسيدن به هدفهاى ديگر قرار نگيرد .
در تشريح مسائل سياست اقتصادى، اين مشكل هست كه در قلمرو خاص اقتصاد به هيچ وجه هدف نهايى مطرح نمىشود، حتى رفاه ملى و اعتلاى سطح زندگى مردم كه همواره و بيشتر به منزله هدف نهايى سياست اقتصادى در نظر گرفته مىشود، در نهايت فقط ابزارى براى تحقق هدفهاى اجتماعى ـ سياسى دولت است. (109) روابط بين هدفها از وضعيتى ناشى مىشود كه در آن چندين هدف مطرح مىباشد. در اين صورت بايد ميان سه دسته از هدفها تفاوت گذاشت؛ يعنى:
.1 اهداف خنثا؛
.2 اهداف رقيب؛
.3 اهداف مكمل و هماهنگ.
ابزارها براى تغيير وضعيت طبق هدفها استفاده مىشوند. در منابع علمى و تحقيقى از واژههاى ابزار، متغير ابزار، شاخصها (پارامترها)ى عمل، وسيله، تدابير، اسباب، دخالت و مداخله، غالبا به يك معنا استفاده مىشود. در كنار آن رسم و سنتى هست كه به موجب آن «ابزار» را در معناى عام مىفهمد؛ اما هنگام كاربرد، آن را به صورت تدابير يا اقدامات درمىيابد . مثلا تعرفه گمركى يك ابزار و تغيير دادن آن يك تدبير يا اقدام مىباشد. (110) ابزارها با توجه به شكل و محتواى آنها و بر حسب ديدگاههاى گوناگون طبقهبندى مىشوند . در فهرست زير نظم و ترتيب آن از لحاظ آموزشى، منطقى و درست جلوه مىكند. از اين لحاظ ابزارها به سه دسته تقسيم مىشوند:
.1 رهنمود اخلاقى ـ معنوى يا كاربرد ابزارى اطلاعات. در اين موارد پايه و اساس قانونى وجود ندارد و طبق محاسبات در عمل تقريبا نيمى از امور سياست اقتصادى را تشكيل مىدهد .
.2 ابزارهاى كيفى يا شرايط چهارچوبى حقوقى. بر اساس چهارچوبهاى حقوقى براى تنظيم فعاليت عاملان اقتصادى در سطح اقتصاد خرد و براى فعاليتهاى اقتصاد خرد و كلان، دولت به كار گرفته مىشود.
.3 ابزارهاى كمى. ابزارهاى كمى بر اساس زيربناى حقوقى براى سياست اقتصاد خرد و اقتصاد كلان مورد استفاده قرار مىگيرند. (111) در مرحله اجرا، كاربرد ابزارها مسائل گوناگونى را به همراه دارد. يكى از مهمترين آنها مقاومت افراد و مقاماتى است كه مشمول اين سياستها مىشوند و همين امر به مشكل شدن اجراى تدابير و اقدامات سياستهاى اقتصادى مىانجامد. عاملان اقتصادى با انگيزههاى متعدد اقتصادى و غيراقتصادى در برابر سياستهاى اقتصادى از خود مقاومت نشان مىدهند.
2ـ1ـ.3 انواع سياستهاى اقتصادى، اهداف و ابزار در اقتصاد در طول تاريخ، ملتها تلاش چندانى براى تأثيرگذاردن بر كاركرد اقتصادى خود نداشتهاند؛ اما با بسط اقتصاد كلان جديد، دانش چگونگى تأثير سياستهاى دولت بر اقتصاد پيشرفت كرده است. بدينسان اكنون شناخت بهترى نسبت به ابزارهاى سياست اقتصادى وجود دارد.
در ميان هدفهاى عمده، اشتغال كامل، ثبات قيمتها، توزيع مجدد درآمدها، رشد و ثبات بينالمللى (موازنه پرداختها) به درجات گوناگونى به وسيله بيشتر دولتهاى جديد و پيشرفته دنبال شدهاند. (112) هر دولتى براى دستيابى به اهداف اقتصاد كلان خود، انواع گوناگونى از ابزارها و سياستها را به كار مىگيرد كه مهمترين آنها عبارتند از:
.1 سياست مالى. شامل مخارج دولت و مالياتبندى است. مخارج دولت نسبت ميان مصرف عمومى و مصرف خصوصى را كاهش مىدهد؛ ولى ممكن است بر سرمايهگذارى و توليد بالقوه نيز تأثير گذارد. سياست مالى، دستكم در كوتاهمدت بر مخارج كل و از اين رو بر توليد ناخالص ملى و تورم تأثير مىگذارد . (113) همچنين از سياست مالى مىتوان براى توزيع مناسب درآمد، استفاده كرد.
.2 سياست پولى. بانك مركزى به منظور تنظيم حجم پول (عرضه پول)، سياست پولى در پيش مىگيرد. تغييرات عرضه پول موجب بالا يا پايين رفتن نرخ بهره (سود) شده، بر سرمايهگذارى، توليد ناخالص ملى (واقعى و بالقوه) مؤثر خواهد بود.
بانك مركزى از طريق به كارگيرى عمليات بازار باز (خريد و فروش اوراق)، تغيير نرخ تنزيل، تغيير نرخ ذخاير قانونى و همچنين از طريق تعيين اعتبارات (به طور مستقيم) مبادرت به سياست پولى مىكند. (114)
.3 سياستهاى درآمدى.
ابزارهاى مستقيم دولت براى تأثيرگذارى بر روند دستمزدها و قيمتها به منظور تعديل تورم است. البته اين سياستها معمولا با فشار بر دستمزدهاى واقعى، موجب تغيير توزيع درآمد نيز مىشوند.
در كشورهاى توسعهيافته، پنج نوع سياستهاى عمده درآمدى تجربه شده است. يك نوع از آن بر رهنمودهاى ناصحانه متكى است. اين نوع سياست تا حدودى كارفرمايان و كاركنان را تشويق مىنمايد تا نسبت به افزايش كمترى در دستمزدها و حقوق به توافق برسند. انواع ديگر شامل تثبيت دستمزدها، قراردادن يك حد قانونى براى افزايش دستمزدها و شاخصبندى دستمزدها است . (115)
.4 سياست اقتصادى خارجى.
در واقع همان بهكارگيرى سياستهاى مالى و پولى در رابطه با صادرات و واردات است.
طبيعى است كه با توجه به اطلاعات ناكافى و مسائل اقتصادى خاص دوران صدر اسلام، سياستهاى اقتصادى دولت علوى در يك مفهوم تقريبى و به معناى نسبتا عامترى مورد بررسى قرار مىگيرد .
2ـ.2 وضعيت اقتصادى به هنگام خلافت على عليه السلام
پيش از آنكه امير مؤمنان على عليه السلام زمام امور را به دست گيرد، تحولات اقتصادى عظيمى به تدريج در جامعه و حكومت روى داد و مناسبات متعادل اقتصادى عصر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به شدت دگرگون شد: و عدالت اقتصادى رخ برتافت و استكبار اقتصادى جلوه يافت. اين تحول در دوران خليفه سوم به صورت چپاول اقتصادى و مسكنت مالى، جامعه را به بحران كشاند. ثروتها و دارايىهاى عمومى در اختيار يك طبقه خاص قرار گرفت؛ به طورى كه جامعه به شدت گرفتار انبوهدارى و فزونخواهى از يك سو و نيازمندى و نادارى از ديگر سو شده بود.
نگاه مالكمدارانه حاكمان و زمامداران به مردمان و نيز به اموال و دارايىها سبب مىشد كه هرگونه كه خود مىخواستند با مردمان و حرمت ايشان و نيز اموال و امانتهايى كه در اختيار آنان بود، رفتار كنند.
على عليه السلام در خطبه شقشقيه عثمان را اينسان مىشناساند: ... تا سومين به مقصود رسيد و همچون چارپا بتاخت، و خود را در كشتزار مسلمانان انداخت، و پياپى دوپهلو را آكنده كرد و تهى ساخت. خويشاوندانش با او ايستادند، و بيتالمال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر كه مهار برد، و گياه بهاران چرد؛ ... (116) مسعودى دوره زمامدارى عثمان را چنين بيان مىكند:
در ايام عثمان بسيارى از صحابه، ملكها و خانهها فراهم كردند؛ از جمله، زبير بن عوام خانهاى در بصره ساخت كه تاكنون يعنى به سال سيصد و سى و دو معروف است ... در مصر و كوفه و اسكندريه نيز خانههايى بساخت ... موجودى زبير پس از مرگ پنجاه هزار دينار بود و هزار اسب و هزار غلام و كنيز داشت (117) ... عبدالرحمن بن عوف زهرى خانه وسيعى ساخت. در طويله او يكصد اسب بود. هزار شتر و ده هزار گوسفند داشت و پس از وفاتش يك چهارم از يك هشتم [132] مالش 84 هزار دينار بود. (118) [كه در مجموع 2688 هزار دينار مىشود] ابن ابىالحديد معتزلى در شرح بيانات پيشگفته على عليه السلام به بخشش عثمان از بيتالمال به اقوام خود تصريح مىكند: «عثمان چراگاههاى اطراف مدينه را به بنىاميه اختصاص داد و به مروان فدك را بخشيد و دستور داد تا از بيتالمال صد هزار درهم به او بدهند. زيد بن ارقم مسئول بيتالمال نزد عثمان آمد و در حالىكه مىگريست كليدها را جلوى او نهاد. عثمان گفت: آيا از اينكه دخترم را عروس كردم مىگريى؟ زيد گفت: نه، بلكه من گمان كردم كه تو اين مال را عوض اموالى كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم انفاق كردى، دريافت نمودى. به خدا قسم اگر به مروان صد درهم داده شود، بسيار زياد است. سپس عثمان گفت: پسر ارقم كليدها را بگذار تا غير تو را انتخاب كنيم». (119) در اين دوره بخشش قطائع و صوافى و زمين موات بسيار فزاينده شده بود، و با وجود اينكه عمربن خطاب در كوفه اقدام به اقطاع نمود، به طلحه و جرير بن عبدالله و الربيل بن عمرو بخشيد. (120) اما عثمان در بخشش قطائع فردى سخاوتمند و اهل مسامحه بود. بنابراين بسيارى از بزرگان صحابه، زمينهايى را كه گاه به مساحت يك روستا بود، بخشيد. عثمانبن عفان به عبدالله بن مسعود (رض) زمينهاى نهرين، به عمار بن ياسر استنيا و به خباب صنعاء را بخشيد. عثمان همچنين قريه هرمزان را به سعد بن مالك اعطاء نمود. (121) ابن آدم نقل مىكند كه نه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و نه ابوبكر و نه عمر زمينى را نبخشيدند و اول فردى كه زمين را بخشيد و آن را فروخت، عثمان بود. (122) چند نقل ابنآدم با ساير نقلهاى تاريخى درباره اقطاعات پيامبرصلى الله عليه وآله، ابوبكر و عمر سازگارى ندارد؛ ولى اين را كه اولين فروشنده زمينهاى عمومى، عثمان بود، تأييد مىكند.
مسعودى درباره ثروت شخص عثمان مىنويسد:
«عبدالله بن عقبه گفت كه دارايى عثمان در نزد خزانهدارش در روزى كه كشته شد، 150 هزار دينار و يك ميليون درهم بود و ارزش زمين او در وادىالقرى و حنين و غير آن به 100 هزار دينار مىرسيد و اسبان و شتران بسيارى بر جاى گذاشت.» (123)
بنابراين طبيعى بود كه مردم در زمان عثمان از فزونى خراج بر او شكايت برند. (124) تبعيضات ناروا و سياستهاى غلط عثمان، موجب شد تا تعليمات اسلامى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم كه تحول مهمى در مناسبات اجتماعى و اقتصادى ايجاد نمود، كمرنگ شود. امام على عليه السلام در خطبهاى نتيجه دورى جامعه از سنت محمدى صلى الله عليه وآله وسلم را، چنين بيان مىفرمايد: شما در زمانى زندگى مىكنيد كه نيكى از آن رخت بربسته و پيوسته دورتر مىرود و بدى بدان روى نهاده است و پيوسته پيشتر مىآيد. شيطان طمع در هلاكت مردم بسته و اكنون زمانى است كه اسباب كارش نيك مهيا شده و مكر و فريبش به همهجا راه يافته است. شكارش در چنگال او است. به هركجا كه خواهى چشم بگردان و مردم را بنگر؛ آيا جز درويشى كه از درويشىاش رنج مىبرد يا توانگرى كه نعمت خدا را كفران مىكند يا بخيلى كه در اداى حق خدا بخل مىورزد تا بر ثروتش بيفزايد يا متمردى كه گوشش براى شنيدن اندرزها گران شده است، چيز ديگرى خواهى ديد؟ اخيار و صالحان كجايند؟ آزادگان و بخشندگان چه شدهاند؟ كجايند آنان كه در داد و ستد پارسايى مىكردند و راه و روش پاكيزه داشتند. آيا نه چنين است كه همگى از اين جهان پست به جاى آنها ماندهايد؟ در ميان گروهى فرومايگان كه لبها از بههم خوردن و بردن نامشان و نكوهش اعمالشان ننگ دارد. در اين حال بايد گفت: انا لله و انا اليه راجعون. (125)
2ـ.3 هدفهاى سياستهاى اقتصادى دولت علوى
اهداف اقتصادى دولت علوى را مىتوان با توجه به تعريف دولت و مبانى تشكيل آن و همچنين وظايف دولت، استخراج كرد و بر شمرد. سياستهاى اقتصادى نيز تدابير و اقداماتى (ابزار) هستند كه براى رسيدن به اين اهداف اتخاذ مىشوند. اين اهداف براساس آنچه كه گذشت، شامل اهداف غايى و ميانى است كه مهمترين آنها بدين قرارند:
هدف غايى دولت اسلامى اصلاح و تعالى افراد جامعه است، و همانگونه كه بيان شد اصولا هدف تشكيل حكومت اسلامى برقرارى حاكميت الهى (ارزشها و حدود الهى) و نزديكتر نمودن مردم به سوى خداوند است. امام على عليه السلام در اين باره مىفرمايد: پروردگارا، تو مىدانى كه آنچه ما كرديم نه براى اين بود كه ملك و سلطنتى به چنگ آوريم و نه براى اينكه از متاع پست دنيا چيزى بيندوزيم؛ بلكه به خاطر آن بود كه نشانههاى از بينرفته دينت را بازگردانيم و اصلاح را در شهرهايت آشكار سازيم؛ تا بندگان ستمديدهات، امان يابند و قوانين و مقرراتى كه به دست فراموشى سپرده شده بود، بار ديگر عملى گردد (126) .... امام عليه السلام در طول حكومت خود بيش از هر چيزى مردم را به تقواى الهى مىخواند و آنان را از افتادن در دام دنيا و ماديگرى نهى مىفرمود. وى براى نيل به اين هدف عالى، اهداف ميانى را در حوزههاى فرهنگى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى پيگيرى كرد، كه مهمترين اهداف اقتصادى او، بسط عدالت اجتماعى ـ اقتصادى، عمران و آبادى (توسعه و رشد اقتصادى) و ثبات قيمتها بود.هر يك از اين اهداف ميانى را به شرح باز مىگوييم.
يك. بسط عدالت اجتماعى ـ اقتصادى
هنگامى كه امام على عليه السلام زمام حكومت را به دست گرفت، جامعه دچار فقر شديدى بود، و اين امر شكاف عميقى ميان دو طبقه ثروتمند و تهيدست به وجود آورد. از اين رو امام عليه السلام نهايت تلاش خود را صرف كرد تا چهره جامعه اسلامى را از اين ظلم مهلك پاك نمايد و مناسبات عادلانهاى را كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آورده بود، از نو حيات تازهاى بخشد. مبارزه همهجانبه و مستمر امام در راه عدالت، موجب شد تا نويسندگان از ايشان به عنوان صداى عدالت و شهيد راه عدالت، نام برند و در وصف دادگسترىهاى حضرت، دوست و دشمن سخن برانند. (127) آنچه عدالت را به عنوان هدف برنامهها و سياستهاى اقتصادى دولت علوى شاخص كرد، جايگاه عدالت در انديشه ناب و حكيمانه امام عليه السلام است عدالت عهد الهى است كه حضرت در خطبه شقشقيه چنين مىفرمايد: به خدايى كه دانه را شكافت، و جان را آفريد، اگر بيعتكنندگان نبودند و ياران، حجت بر من تمام نمىنمودند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمكار شكمباره را برنتابند و به يارى گرسنگان ستمديده بشتابند، رشته اين كار را از دست مىگذاشتم و پايانش را چون آغازش مىانگاشتم. (128) در انديشه امام عليه السلام نظام حكومت بر پايه عدل است (129) و قوام مردم بر عدل استوار. (130) حكومت پايدار نمىماند، مگر بر محور عدل. (131) يارى خداوند در صورتى شامل دولت مىشود كه بر پايه عدل و عقل بنا شود؛ آن چنان كه فرمود : هرگاه حكومت بر پايههاى عدل بنا شود و از حمايت عقل برخوردار باشد، خداوند طرفداران حكومت را يارى نموده، دشمنانش را خوار مىسازد. (132) احقاق حق ستمديدگان و جلوگيرى از هرگونه ظلم و جور، معيار مشروعيت حكومت است و تمام دلخوشى و انگيزه على در قبول زمامدارى، از كلامش به ابنعباس آشكار مىشود.
عبدالله بن عباس مىگويد: هنگامى كه على عليه السلام عازم جنگ با اهل بصره (جنگ جمل) بود، در ذى قار بر او وارد شدم، در حالىكه پارگى كفش خود را مىدوخت. پس به من گفت : قيمت اين كفش چند است؟ عرض كردم ارزشى ندارد، فرمود:
«سوگند به خدا اين كفش نزد من از امارت و حكومت بر شما محبوبتر است؛ مگر آنكه حقى را ثابت گردانم يا باطلى را براندازم (133) ...».
در ديدگاه امام على عليه السلام وجود فقر در جامعه، بر اثر عدم پرداخت حقوق واجب از سوى توانمندان است: خداوند سبحان روزى فقرا را در اموال توانگران مقرر داشته؛ پس هيچ فقيرى گرسنه نماند، مگر آنكه، توانگرى حق او را بازداشته است و خداى تعالى توانگران را بدينسبب بازخواست كند. (134)
دو. عمران و آبادانى (توسعه و رشد اقتصادى) رشد و شكوفايى اقتصاد جامعه، هدف مهم ديگر سياستهاى اقتصادى امام على عليه السلام بود . عمران و آبادى زمين و تأمين نيازهاى مادى انسان از تعليمات قرآن است كه مردم را به آباد كردن زمين فراخوانده و مىفرمايد:
هو أنشأكم من الأرض واستعمركم فيها (135) . او است كه شما را از زمين آفريد و آبادى آن را به شما واگذاشت.
امام عليه السلام درباره اين آيه مىفرمايد: پس خداوند سبحان مردم را به آباد كردن فرمان داده است، تا اين آبادنى ـ به سبب آنچه از زمين بيرون مىآيد، مانند حبوب و ميوهها و امثال آن، كه خداوند براى تأمين زندگانى بشر قرار داده است ـ زندگانى آنان را قوام بخشد. (136) در انديشه امام عليه السلام اصلاح مردم به اصلاح خراج و مؤديان آن مىباشد كه اين خود بستگى بسيارى به عمران و آبادى دارد. (137) سياستهاى امام عليه السلام در جهت حمايت از صنعتگران، تجار و اصلاح بازار به هدف رشد توليد و رونق اشتغال و رفاه عمومى بوده است.
على عليه السلام افزون بر برپايى عدالت براى محو فقر و تأمين نيازهاى اساسى فقرا، افزايش رفاه و درآمدهاى عمومى را نيز وجهه همت خود ساخت. تشويق مردم به كار و تحصيل معاش (138) و برنامههاى حمايت از بخش خصوصى، حتى با وقف قناتها و نخلستانهايى كه شخصا احداث كردند، به هدف افزايش اشتغال و بهرهمندى بيشتر مردم از مواهب الهى، صورت مىگرفت.
سه. ثبات قيمتها يكى از مهمترين وظايف و سياستهاى حكومت عدل على ـ همانگونه كه گذشت ـ نظارت بر بازار و تنظيم آن بود. سياستهاى تشويقى حضرت براى پايين نگه داشتن قيمتها و مدارا نمودن با مصرفكنندگان، در كنار تدابير حقوقى و عملى حضرت براى حمايت از قيمتهاى عادلانه و مبارزه با گرانفروشى و احتكار و انحصارات به هدف مهار قيمتها و در نتيجه رفاه عمومى و رونق بازار صورت مىگرفت.
روابط مابين هدفها اهداف سياستهاى اقتصادى به طور كلى به دو قسم عالى و ميانى تقسيم شد؛ بديهى است كه اهداف ميانى در طول هدف غايى قرار مىگيرند. پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و پيروان حضرت به ويژه امام على عليه السلام براى اعتلاى كلمه توحيد و ارزشهاى الهى، مرارتهاى فراوانى را تحمل كردند. محاصره اقتصادى و تحميل جنگها را به جان خريدند. البته اهداف ميانى وقتى مىتواند سياستهاى اقتصادى دولت اسلامى را هدايت نمايد كه در راستاى حاكميت الهى و ارزشهاى والاى انسانى باشد. اصولا ـ همانگونه كه گفته شد ـ وجه اصلى تمايز دولت اسلامى با دولتهاى رقيب تقدم امور دينى و معنوى مردم بر مصالح مادى و دنيوى آنها است. امير سخن در اين باره مىفرمايد: بدانيد كه زيان نمىرساند شما را ضايع شدن چيزى از دنياى شما، از آن پس كه اساس دين خود را پاس بداريد. بدانيد كه سودى نبخشد شما را، پس از ضايع كردن دينتان، آنچه از دنياى خود در ضبط آريد. (139) بر اين اساس هر سياستى كه به آبادانى و فربهى معيشت دنيوى بينجامد، ولى به ارزشهاى معنوى صدمه وارد كند، از نگاه حضرت مردود است. البته چنانچه اين جدايى صورت گيرد و مسائل معنوى قربانى ماديات شود، باز هم مصالح دنيوى با شكست مواجه خواهد شد و حتى دنياطلبان هم به رفاه مطلوب خود نخواهند رسيد؛ زيرا حذف گرايشهاى معنوى، خسارتهاى دنيوى فراوانى بر جاى مىگذارد و زندگى اجتماعى را با بحرانهاى جديد و شديد رو به رو مىكند: (140) مردم هيچيك از امور دينى را براى بهبود امور دنيوى ترك نكنند، جز آنكه خداوند سبحان براى آنان وضعى پيش آورد كه زيان آن بيش از سودش باشد. (141) دو هدف بسط عدالت اجتماعى ـ اقتصادى و رشد و توسعه، مىتوانند مكمل هم باشند. سياستهايى كه در جهت بهبود وضع فقرا اتخاذ مىشود با افزايش بهرهورى، بر عمران و آبادانى تأثير مثبت دارد و همچنين تدابيرى كه منجر به رونق توليد مىشوند، بيكارى را كاهش داده، سطح زندگى بيكاران را به سطح زندگى ساير مردم نزديك مىسازد؛ اما ممكن است پىگيرى دو هدف پيش گفته با توجه به ظرفيتها و شرايط كشور، به تزاحم انجامد. در اين صورت جانب عدالت برترى دارد؛ زيرا در انديشه علوى تحمل فقر و احساس اختلافات فاحش طبقاتى، مفاسدى به بار مىآورد كه مسير جامعه را از هدف اصلى منحرف مىسازد و برگرداندن جامعه به مسير اصلى ـ اگر غيرممكن نباشد ـ تاوان بسيار سنگينى خواهد داشت. مشكلات حكومت علوى و كوتاه بودن دوران آن، پارهاى از هزينه سنگين اصلاح جامعه و برگرداندن آن به مسير اصلى بود كه على عليه السلام پرداخت. (142)
2ـ.4 سياستهاى اقتصادى (ابزارها و تدابير) در دولت علوى امام على عليه السلام براى تحقق اهداف اقتصادى پيشگفته، سياستهايى را برنامهريزى كرد. برخى از اين سياستها در دوران حكومت حضرت به مرحله اجرا گذاشته شد، و پارهاى نيز در برنامه كار كارگزاران حكومت قرار گرفت. ابزارها ـ همانگونه كه اشاره شد ـ در يك تقسيمبندى كلى، شامل رهنمودهاى اخلاقى ـ معنوى، ابزارهاى كيفى (يا شرايط چهارچوبى حقوقى) و ابزارهاى كمى (يا كاربرد ابزارهاى كمى) مىشود.
رهنمودهاى اخلاقى ـ معنوى، مهمترين ابزار سياستهاى اقتصادى دولت علوى را تشكيل مىداد . اين ابزار هر چند پايه و اساس قانونى به خود نگرفتند، ريشه در اعتقادات مردمى داشتند كه بيش از سه دهه از دوره پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فاصله نگرفته بودند و هنوز تحول عظيم اعتقادى و اخلاقى از ذهن آنان محو نشده بود؛ هر چند انحرافات عميقى در تعليمات نبوى رخ داد. بنابراين فرهنگسازى، احياى مجدد اخلاقيات و اعتقادات و مبارزه با كجانديشىها محور سياستگذارى امام عليه السلام است.
انديشه اقتصادى در نزد امام عليه السلام بر پايه مسئوليتپذيرى استوار است؛ چه، انسان در برابر مردم و سرزمينها (بلاد) مسئول است. قلمرو مسئوليت او سرزمينهاى دور و چارپايان را هم دربر مىگيرد. او در برابر فقرا و مستمندان مسئول است تا غبار تنگدستى را از چهره آنان بزدايد. او در برابر هر قطعه زمين بايرى مسئول است و بايد آن را احيا كند تا گرسنهاى در جهان باقى نماند. اصل تلاش و جديت بر پايه مسئوليت استوار است.
كار از اركان هر اقتصادى است و امام عليه السلام با بيان اهميت كار در فرهنگ اسلامى، مردم را به كار و تلاش بيشتر ترغيب مىكرد. امام خطاب به مردم مىفرمودند: «هيچ حركتى در راه خدا مهمتر از تلاش شما براى رفع نيازهاى فرزندان و همسرتان نمىباشد». (143) امام اوقات مؤمن را به سه بخش تقسيم كرده، تأمين معاش را جزء اصلى برنامه مؤمن قرار دادهاند: مؤمن را سه ساعت است: ساعتى كه در آن با پروردگار خود راز مىگويد و ساعتى كه در پى تحصيل معاش خويش است و ساعتى كه به خوشىها و لذات حلال و نيكو مىپردازد. و عاقل در پى سه كار باشد: يا در پى اصلاح معاش يا در كار معاد يا در پى لذتهاى غيرحرام و نامكروه. (144) همچنين امور مفيد و كار هدفمند را به مردم مىشناساند. از حكمتهاى امام است كه «هر كس آب و زمين داشته باشد اما فقير بماند، خداوند او را از خود دور سازد». (145) در جاى ديگر مىفرمايد: حرفةالمرء كنز؛ (146) «گنجينه انسان شغل اوست.» درباره اهميت دامدارى فرمودهاند: فرشتگان خانهاى را كه در آن گوسفندى باشد، مقدس مىشمارند. (147) امام عليه السلام خود با كار سخت و احداث نخلستانها و قناتها و وقف آنها براى مردم نيازمند، نشان دادند كه كار در انديشه ايشان از اهميت بالايى برخوردار است. حتى در هنگام زمامدارى، شيوهاش را تغيير نداد و همچنان كار مىكرد: زمين شخم مىزد، چاه حفر مىكرد و به زراعت مىپرداخت و ... نوشتهاند: مردى اميرالمؤمنين را با بار شترى از هسته خرما ديد؛ از او پرسيد: چه حمل مىكنى؟ امام فرمود «صد هزار نهال خرما.» پس حضرت آنها را كاشت و هيچكدام فاسد نشد. (148) ابزارهاى كيفى استفاده از قواعد و قوانين حقوقى است كه با وضع قوانينى مناسب سعى در نيل به اهداف جامعه دارد. در اين مورد نيز امام على عليه السلام با تجديد سنت نبوى و احياى قوانين فراموش شده و اجراى آنها از اين ابزار نيز بسى سود جست.
مهمترين ابزار كمى در دولت علوى، سياستهاى مالى است. سياستهاى پولى تنها منحصر به حفظ ارزش پول بوده است. (149) قبل از هر چيز، دولت به نظارت بر كيفيت و عيار سكههاى دينار و درهم مىپرداخت تا قدرت خريد را حفظ كند. اعراب به علت فقر اقتصادى، قادر به ضرب سكه نبودند؛ از اين رو در داد و ستدها از سكههاى رايج در كشورهاى همسايه ـ مثل ايران، روم، يمن ـ استفاده مىكردند . (150) اين سكهها بر اثر تجارت اعراب با همسايگان وارد جزيرةالعرب مىشد و چون حجم تقاضاى پول در جزيره نسبت به تقاضاى كل ايران و روم ناچيز بود، تقاضاى منطقهاى جزيره تأثيرى بر تقاضا يا عرضه پول در ايران و روم نداشت بدين روى ارزش پول براى اقتصاد جزيرةالعرب به طور برونزا تعيين مىشد. (151) بر اين اساس تنها اقدام لازم براى حفظ ارزش پول در منطقه، مراقبت بر عيار سكههاى وارد شده بود كه از سوى دولت صورت مىگرفت.
با گسترش فتوحات اسلامى در سرزمينهاى تحت نفوذ روم و ايران، و كسب موفقيتهاى اقتصادى، مسلمانان به تدريج به فكر ضرب سكههاى طلا و نقره افتادند. (152) در زمان خلافت على عليه السلام در سال چهلم هجرى، سكههايى ضرب شد كه تمام آثار غيراسلامى از آن محو شده بود، و بر يك طرف آن به خط كوفى عبارت اللهالصمد لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد و در اطراف آن عبارت محمد رسولالله ارسله بالهدى و دين الحق ليظهره علىالدين كله و لو كره المشركون، حك شده بود. ولى پس از حكومت آن حضرت، ضرب سكههاى اسلامى متوقف شد و از رواج افتاد و نتوانست جايگزين سكههاى قبلى گردد. (153) در رابطه با سياستهاى درآمدى كه به منظور مهار تورم صورت مىگيرد علاوه بر اندرزهاى على عليه السلام به صاحبان مشاغل و نظارت ايشان بر قيمتهاى بازار شاهد تاريخى بر اتخاذ چنين سياستى به نظر نمىرسد. بنابراين با توجه به موقعيت و شرايط اقتصادى آن دوران و با توجه به ممنوعيت ربا، محور سياستهاى اقتصادى حكومت علوى را سياستهاى مالى تشكيل مىداده است كه در قسمت بعد به تشريح آن خواهيم پرداخت. همچنين به ابزارها و سياستهاى اخلاقى و حقوقى درضمن بحث اشاره مىكنيم.
2ـ . 5 سياستهاى مالى
سياستهاى مالى، شامل مجموعه تدابيرى است كه در رابطه با هزينههاى دولت و درآمدهاى عمومى ـ به ويژه مالياتها ـ براى نيل به اهداف اقتصادى مختلف اتخاذ مىگردد. دولت علوى براى تحقق عدالت اجتماعى، كمك به عمران شهرها، رشد و رفاه عمومى، از ابزار مالياتها و مخارج استفاده مىكرد. مخارج دولت علوى، هنگام بحث درباره وظايف حكومت علوى بيان و اندازه آن اشاره گرديد. سياستهاى مالياتى در بيانات امام على عليه السلام از جايگاه خاصى برخوردار است كه با تفصيل بيشتر بدان مىپردازيم.
منظور از مالياتها وجوهى است كه دولت اسلامى از مردم دريافت مىكند تا با آن مخارج عمومى را تأمين كرده، اهداف اقتصادى خود را جامه عمل بپوشاند. از ميان منابع مالى دولت علوى، مالياتها شامل زكات و صدقات، خمس، خراج و جزيه مىشد.
خمس در صدر اسلام عمدتا در خمس غنايم جنگى منحصر بود. در زمان خلافت عمر، به علت فتوحات عظيم مسلمانان درجنگ با ايران و روم و دستيابى آنان به غنايم بسيار جنگى، منابع خمس به صورت بىسابقهاى افزايش يافت. دامنه فتوحات اسلامى همچنان در زمان عثمان گسترش يافت و غنايم فراوانى نصيب مسلمانان گشت. يعقوبى، غنايم جنگ آفريقا را بالغ بر 2520000 دينار ذكر كرده است. (154) به روايت ابن اثير در زمان عثمان مسلمانان تمام آفريقا را در دو جنگ فتح كردند كه عثمان خمس حمله اول را به عبدالله بن سعد بن ابىالشرح و خمس جنگ دوم را به مروانبن حكم داد . (155) در دوران كوتاه خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام سه جنگ عمده جمل، صفين و نهروان روى داد كه هر سه آنها داخلى بود و غنيمتى گرفته نشد؛ يا قابل توجه نبود. (156) به همين جهت در عصر خلافت آن حضرت از غنايم سرشار دوران عمر و عثمان خبرى نبود و در موارد نادرى هم كه وجوهى از خمس به دست مىآمد، با رضايت اقرباى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم درمصالح اهم و براى رفع فتنههايى كه كيان اسلام را تهديد مىكرد، صرف مىشد . چنان كه بيهقى در سنن كبرى مىنويسد: «امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) و ابنعباس و عبدالله بن جعفر ـ رضىالله عنهما ـ سهم خويش را از خمس از حضرت مطالبه نمودند؛ امام فرمودند: اين حق شما است ولى من درگير جنگ با معاويه هستم، اگر مايل هستيد از اين حق خود درگذريد.» (157) بنابراين زكات، خراج و جزيه، عمدهترين مالياتها يا منابع مالى حكومت علوى را تشكيل مىدادند و امام نيز در اين باره، سخنان ارزندهاى دارند كه سياستهاى مالياتى دولت علوى را روشن مىسازد.
2ـ5ـ.1 زكات زكات (صدقه) يكى از دو منبع مهم مالى دولت اسلامى در صدر اسلام بود. زكات، واجب عبادى ـ مالى است كه موجب تقرب به سوى پروردگار مىشود. امام على عليه السلام در اين باره مىفرمايد: [و بدانيد كه] زكات همراه نماز مايه تقرب مسلمانان به خداوند است. بنابراين كسى كه زكات را با طيب خاطر بدهد، كفاره [گناهان] او محسوب شده، مانع و حاجبى از آتش براى او خواهد بود. پس نبايد كسى چشم به دنبال آنچه پرداخته بدوزد و در اداى آن براى خويش مشقت ببيند، يا به خاطر آن حسرت خورد؛ زيرا آن كس كه بدون طيب نفس براى دريافت مزد بيشترى آن را بپردازد به سنت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم جاهل است و از اجر و ثواب مغبون و در عمل گمراه و بسيار پشيمان خواهد شد. (158) زكات در انديشه امام عليه السلام علاوه بر بعد اخلاقى، داراى فوايد اجتماعى ـ اقتصادى نيز هست. امام مىفرمايد: پرداخت زكات، موجب صرف ثمرات زمين و غير آن به نيازمندان و مستمندان مىگردد. (159) و خداوند زكات را وسيله رزق قرار داده است. (160) زكات دارائىها را بيمه مىكند. (161) زكات مالياتى است كه موارد مشمول، مقدار و مصارف آن مشخص شده است. (162)
بنابراين در تعليمات حكيمانه امام بيشتر بر اجراى آن تأكيد شده است. در نامهاى به يكى از كارگزاران خود كه مأمور اخذ زكات بود، نوشت: برو با پرهيزگارى و ترس از خداوندى كه يگانه است و او را شريكى نيست. مسلمانى را مترسان و اگر خود نخواهد به سراغش مرو و بيش از آنچه حق خداوند است، از او مستان. چون به قبيلهاى برسى بر سر آب آنها فرود آى و به خانههايشان داخل مشو. آنگاه با آرامش و وقار به سوى ايشان رو تا به ميانشان برسى. سلامشان كن و تحيت گوى و در سلام و تحيت امساك منماى؛ سپس بگوى كه اى بندگان خدا، ولى خدا و خليفه او مرا به نزد شما فرستاده تا سهمى را كه خدا در اموالتان دارد، بستانم . آيا خدا را در اموالتان سهمى هست، كه آن را به ولى خدا بپردازيد؟ اگر كسى گفت نه، به سراغش مرو، و اگر كسى گفت: آرى، بىآنكه او را بترسانى يا تهديدش كنى [يا] بر او سخت گيرى يا به دشواريش افكنى، به همراهش برو و آنچه از زر و سيم دهد، بستان و اگر او را گاو و گوسفند و شتر باشد، جز به اجازت صاحبانش به ميان رمه مرو؛ زيرا بيشتر آنها از آن او است و چون به رمه چارپايان رسيدى، مانند كسى مباش كه خود را بر صاحب آنها مسلط مىشمارد و يا مىخواهد بر او سمت گيرد. چارپايى را رم مده و مترسان و صاحبش را در گرفتن آن مرنجان. پس مال را هر چه هست به دو بخش كن و باز او را در گرفتن يكى از آن دو بخش مخير نماى و در آنچه براى خود برمىگزيند متعرض آن مشو. سپس باقى را باز به دو بخش كن و باز او را در گرفتن يكى از آن دو بخش مخير نماى و در آنچه براى خود برمىگزيند، سرزنش منماى، و پيوسته چنين كن تا آن قسمت كه حق خداوند در آن است بر جاى ماند. پس سهم خدا را از او بستان و اگر پنداشت كه مغبون شده و خواست آنگونه قسمت كردن را برهم زند، از او بپذير و بار ديگر دو قسمت را يكى كن و باز قسمت از سر گير، تا سهم خدا را از مال او معين كنى و بستانى. و ستور پير و سالخورده و پاى و پشت شكسته و بيمار و لاغر و معيوب را مگير.
و چون مال مسلمانان را مىفرستى، آن را به كسى بسپار كه به ديندارى او مطمئن باشى تا آن را به ولى امر مسلمانان برساند و او ميان مسلمانان قسمت نمايد. و به نگهدارى آنها مگمار، مگر مردمى نيكخواه و مهربان و امين را كه نيكو نگهبانى كند؛ كسى كه با ستوران درشتى نكند و آنها را تند نراند و خستهشان نگرداند. پس، هر چه گرد آوردهاى، زود به نزد ما فرست تا ما نيز در جايى كه خداوند مقرر فرموده، صرف نماييم. (163) ... با بررسى و تأمل در اين نامه، نكات مهمى را درباره زكات به ويژه اجرا و اداره آن مىتوان به شرح زير برآورد:
.1 زكات و بودجه دولت. اعزام مأمور مالياتى و تبيين وظايف او نشان مىدهد كه دولت علوى جمعآورى و هزينه كردن زكات را وظيفه خود مىدانسته است. بنابراين زكات جزء بودجه دولت اسلامى به شمار مىرود. امام عليه السلام همانند رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مأمورانى را براى جمعآورى زكات و هزينه كردن آن به كار گماشتند؛ از جمله خنف بن سليم را بر صدقات بكر بن وائل گمارد و عهدى براى او نوشت كه در آن آمده است: پس هر كس از پيروان ما، از اهالى جزيره و مابين كوفه و شام، ادعا كند زكات خود را به عمال شام داده است، در حالىكه در حوزه (امنيتى) ما به سر مىبرد، پس تو او را از اين كار منع كن؛ زيرا نيروهاى سواره و پياده ما از او حمايت كردهاند، تو اين اجازه را به او نده، اگر چه حق آنگونه باشد كه او گمان كرده است، زيرا براى او نيست كه در سرزمين ما باشد و زكات مالش را به دشمنان ما بدهد. (164) روايت فوق دليل روشنى است بر اين كه زكات منبع مالى دولت است و بخشى از آن براى حفظ امنيت شهروندان هزينه مىشود.
.2 ادب مأمور مالياتى در هنگام شناسايى مؤديان. مأمور مالياتى بايد پرهيزگار، نرمخو و متواضع باشد و آشنايى لازم را با قوانين زكات داشته باشد. امام عليه السلام در نامه 26 نيز مأموران را به تقوا در پنهان و خلوت امر مىنمايد؛ زيرا براى مأمورانى كه در ارتباط پنهانى با مؤديان هستند، بسيار امكان لغزش و سوء استفاده (رشوه گرفتن) بسيار است.
.3 مالياتستانى مطابق قانون. هيچ مأمورى و يا مسئول حكومتى نمىتواند بيرون از قانون، مالياتى را وضع نمايد و يا بيش از مقدار مقرر در قانون از مردم ماليات بگيرد.
.4 زمينه اعتقادى و فرهنگى زكات. زكات واجب حقى است كه از سوى خداوند تعيين شده است . شايد بدين روى كه منابع طبيعى از آن عموم است و خداوند تبارك و تعالى به بندگانش اجازه داده است تا از آن بهرهبردارى كنند، ولى براى ديگران كه به نحوى در اين مال الهى شريكاند، حقى را واجب نموده است. از اين رو مؤديان زكات با اين اعتقاد، تكليف الهى خود را در برابر خداوند و نعمتهايش ادا مىنمايند و همانگونه كه اشاره شد، بدهى خود را با طيب خاطر مىپردازند تا بر درجات خود نزد خداوند بيافزايند.
. 5 اصل اعتقاد و خودتشخيصى. پرداخت زكات به عنوان يك واجب شرعى بر عهده مؤدى گذاشته شده است. از اين رو، اظهارات، ارزيابى و حتى ادعاى پرداخت از طرف او مسموع است. وقتى مؤدى اظهار مىدارد كه زكات بر گردن ندارد، مأمور نبايستى متعرض او گردد؛ در اين صورت طبيعى است كه امام به ارزيابى مؤدى اعتماد نموده است. (165) همچنين از اين رو است كه امام عليه السلام در نامه 26 به مأمور زكات سفارش مىكند كه نبايد به مردم بهتان زد و نسبت دروغ به آنان داد.
. 6 رفتار مأمور مالياتى هنگام جمعآورى زكات. امام عليه السلام درباره برخورد با مؤدى كه رأسا به بدهكارى خود اقرار مىكند، چنين توصيه مىنمايد:
يك. مأمور نبايستى موجب ترس و وحشت مؤدى شود.
شايان ذكر است كه در طول تاريخ در بسيارى از جاها مأمور مالياتى در نزد مردم ترسناكترين افراد بحساب مىآمده است.
دو. مأمور نبايستى مؤدى را تهديد نمايد.
حتى امروزه نيز در بسيارى از جاها به دليل ساختار غلط نظام مالياتى كشورها مأموران، براى تحصيل ماليات بيشتر اقدام به تهديد مؤديان مىنمايند.
سه. مأموران حق ندارند بر مؤدى ستم كنند و بيش از مقدار مقرر از او بگيرند.
چهار. مأمور نبايستى در جمعآورى زكات بر مؤدى سختگيرد. بنابراين بايستى با مؤدى نهايت مدارا و همراهى را در پيش گيرد. امام عليه السلام حتى هنگام جمعآورى جزيه مراعات حال مؤدى را مىكردند و از هر صاحب حرفهاى كالاى او را به عنوان جزيه مىپذيرفتند. ابوعبيد روايت مىكند: «على عليه السلام از هر صنعتگرى چنين جزيه مىگرفت: از سازنده سوزن، سوزن و از سازنده مسان، مسان و از بافنده ريسمان، ريسمان (166) ...». ابوعبيد معتقد است كه على عليه السلام اين كار را براى انفاق و آسان گرفتن بر مؤديان انجام مىدادند. (167) پنج. مأمور نبايد سرزده وارد ملك ديگرى شود؛ زيرا بيشتر مال از آن صاحب آن مىباشد . امام عليه السلام همچنين در نامه 26 مىفرمايد: ولا يرغب عنهم تفضلا بالامارة عليهم فانهم الاخوان فىالدين والاعوان على استخراج الحقوق.
.7 مراعات نظر مؤدى در هنگام وصول. امام عليه السلام به مأمور خود سفارش مىكند كه به مؤدى اختيار دهد تا زكات را از هر قسمت از مال خود، با حفظ شرايط آن، به دلخواه تحويل دهد؛ حتى درخواست تجديدنظر او را نيز بپذيرد.
. 8 رعايت مصالح بيتالمال. امام عليه السلام همانگونه كه درباره مؤديان سفارش مىكند، درباره بيتالمال نيز توصيه مىنمايد كه: اولا آنچه به عنوان زكات گرفته مىشود بايستى سالم باشد (پير، ضعيف، معلول، بيمار و معيوب نباشد) و دوم اينكه آنها را به دست امينى بسپارد كه از سلامت دينش اطمينان دارد.
تحليل توصيههاى حضرت امير در شرايط كنونى مىتواند روشنگر انديشه ژرف آن حضرت در ميدان اقتصاد باشد. البته تأكيد اين نكته به جا است كه دستورالعملهاى حكيمانه حضرت پيش از آنكه در زاويه تنگ ماديات تفسير شود، حكايت از بينش الهى او نسبت به انسان دارد. آن گاه كه كارگزار زكات را از فرود آمدن بر خانههاى مؤديان نهى مىنمايد، مىخواهد تا حريم امن خانواده و خلوت مردم از چشم اغيار دور باشد و بر فقر و غنا و احوال شخصى آنان دسترسى نباشد. (168) آن جا كه بر ادب كارگزار تأكيدات فراوان مىنهد و او را از بهتان زدن و نسبت دروغ دادن برحذر مىدارد، حفظ كرامت انسان را در حكومت اسلامى نشانه گرفته است. حتى با نهى از تجاوز از حد مشخص زكات و همچنين نهى از بىتوجهى نسبت به اموال مردم هنگام تحصيل زكات (رم ندادن گوسفندان)، احترام مال مردم را از نظر دور نمىدارد. اگر اجراى احكام الهى بر تقرب مردم به سوى خدايشان نيفزايد پس چه فرقى بين اين احكام و ساير قوانين وجود دارد، البته كه اعتماد تمكين مىآورد و هزينههاى جمعآورى زكات را كاهش مىدهد و بسترساز فرهنگ پرداخت زكات در جامعه اسلامى مىگردد. آشكار است كه حفظ بيتالمال و چگونه هزينه نمودن اموال آن نيز در ساختن چنين زمينههائى اثر فراوان دارد، كه اين نيز از نگاه تيزبين امير حكمت بيرون نمانده است.
2ـ5ـ.2 خراج خراج به مالى گفته مىشود كه مانند اجاره بر زمين خاصى وضع مىشود و مقاسمه نيز به معناى خراج است؛ با اين تفاوت كه مقاسمه بخشى از محصول زراعت است، ولى خراج به مقدار نقد مىباشد . همچنين مراد از قباله و طسق در كلام فقها همين خراج است. ميزان خراج از نظر شرعى معين نشده است و به نظر امام و مصلحت مسلمين بستگى دارد. (169) خراج، هر چند شباهت زيادى به خالصجات دولت دارد (170) ، بىشباهت به ماليات نيست؛ زيرا مالى است كه همچون ماليات از طرف دولت براى حفظ نظام اسلامى بر صاحبان زمينهاى خاص (خراجية) وضع مىشود. (171) به هرحال خراج جايگاه خاصى در سياستهاى مالى حكومت علوى داشت. چون ميزان خراج با نظر دولت اسلامى تعيين مىشود، دولت مىتواند با توجه به شرايط مؤديان، اهداف سياسى و مصالح جامعه اسلامى، مبادرت به تنظيم آن نمايد. امام على عليه السلام مهمترين سياستهاى خود را در نامه معروف خود به مالك اشتر، هنگام نصب او بر ولايت مصر بيان داشتهاند كه ضمن ذكر آن، به دستاوردهاى آن نيز اشاره مىكنيم و سپس به تحليل و بررسى آن مىپردازيم.
امام على عليه السلام در فرازى از نامه خود به مالك اشتر مىنويسد: در كار خراج نيكو نظر كن؛ به گونهاى كه به صلاح خراجگزاران باشد. زيرا صلاح كار خراج و خراجگزاران، صلاح كار ديگران است و ديگران حالشان نيكو نشود، مگر به نيكو شدن حال خراجگزاران. زيرا همه مردم روزىخوار خراج و خراجگزارانند؛ ولى بايد بيش از تحصيل خراج در انديشه آبادى زمين باشى، كه خراج حاصل نشود، مگر به آبادانى زمين و هر كه خراج طلبد و زمين را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاك كرده است و كارش استقامت نيابد، مگر اندكى. هرگاه از سنگينى خراج يا آفت محصول يا خشك شدن چشمهها و يا كمى باران، يا دگرگونى زمين در اثر آبگرفتگى و فساد بذرها و يا تشنگى بسيار زراعت و فاسد شدن آن، شكايت نزد تو آورند، از هزينه و رنجشان بكاه، آنقدر كه اميد مىدارى كه كارشان را سامان دهد و كاستن از خراج بر تو گران نيايد؛ تا اندوختهاى شود براى آبادانى بلاد تو و زيور حكومت تو باشد و تو را به نيكى ستايش كنند و در گسترش عدالت از ناحيه تو با خرسندى سخن گويند. تو نيز خود در اين ميان مسرور و شادمان خواهى بود. افزون بر آن، تو مىتوانى با تقويت آنها از طريق ذخيرهاى كه برايشان نهادهاى اعتماد كنى، و نيز مىتوانى با اين عمل كه آنها را به عدالت و مهربانى عادت دادهاى، به آنان مطمئن باشى، چرا كه گاهى براى تو گرفتارىهايى پيش مىآيد كه بايد بر آنها تكيه كنى. در اين حال آنها با طيب خاطر، پذيرا خواهند شد و عمران و آبادى تحمل همه اينها را دارد. اما ويرانى زمين را تنگدستى مردم آن سبب شود و مردم زمانى تنگدست گردند كه همت واليان، همه گردآوردن مال شود و به ماندن خود بر سر كار اطمينان نداشته باشند و از آنچه مايه عبرت است، سود برنگيرند. (172) از بيانات امام عليه السلام اين نكات، برمى آيد:
.1 خراج مهمترين وسيله تأمين مخارج رفاه عمومى است. امام عليه السلام اصلاح حال مردم و قوام لشكريان را در وجود خراج مىدانند.
.2 سامان يافتن خراج و خراجگزاران، بسته به وجود امنيت قضايى و كارگزاران حكومتى به ويژه دستاندركاران مالياتى باانصاف و مردمدار است.
.3 خراجستانى نبايد مانع رشد توليد گردد. بنابراين دولت بايد ميزان خراج را با توجه به توانايى پرداخت و انگيزههاى سرمايهگذارى در مردم وضع نمايد.
.4 تخفيفهاى مالياتى سرمايهاى در دست مردم است كه با بهكارگيرى آن در امر توليد، عايدات آن به دولت نيز بازمىگردد.
. 5 تخفيف مالياتى موجب جلب اعتماد مردم و در نتيجه موجب مشاركت عمومى مىگردد.
امام عليه السلام در نامهاى ديگر ضمن تأكيد بر اهميت كارگزارى خراج، به مردمدارى و مراعات بدهكاران مالياتى سفارش بسيار مىكنند: ... شما رعيت را گنجورانيد و امت را وكيلان و امامان را سفيران. حاجت كسى را روا ناكرده مگذاريد، و او را از آنچه مطلوب او است بازمداريد [و براى گرفتن] خراج، پوشش زمستانى و تابستانى [رعيت] را مفروشيد و چارپايى كه بدان كار كنند و بندهاى را كه [در اختيار دارند]. و براى درهمى كسى را تازيانه مزنيد و دست به مال كسى مبريد. (173) مردى از قبيله ثقيف مىگويد: على ابن ابىطالب عليه السلام مرا به امارت بانقيا و بخشى از سواد كوفه برگزيد و در حالىكه گروهى از مردم حضور داشتند به من فرمود: «خراجت را بنگر! پس تمام كوشش خود را در آن به كار ببر و درهمى ازآن را ترك نكن. پس هرگاه اراده رفتن به محل خدمتت را داشتى نزد من بيا.» وقتى نزد آن حضرت رفتم به من فرمود: «آنچه از من شنيدى يك نقشه بود، مبادا مسلمان يا يهودى و يا نصرانى را به خاطر درهمى از خراج مورد ضرب و شتم قرار دهى و يا چهارپايى را كه وسيله كار مردم است، براى درهمى خراج بفروشى . همانا ما امر شدهايم كه از مردم آنچه زائد بر نيازشان است، بگيريم.» (174) خراج ـ همانگونه كه اشاره شد ـ يكى از مهمترين منابع دولتهاى اسلامى است. عمر پس از فتح سواد (عراق) به سال 14 هجرى، از تقسيم اراضى ميان فاتحان مسلمان خوددارى كرد و به جاى آن نظام مالياتى خراج را جايگزين ساخت و اين كار مبدأ وضع خراج در اسلام بود . از نظر تاريخى تقريبا مسلم است كه اين كار با راهنمايى و ارشاد اميرمؤمنان على انجام گرفته است. مآخذ سنى و شيعى و زيدى همه نقل نمودهاند كه وى پس از فتح سواد از عمر خواست از تقسيم كردن اراضى ميان سپاهيان خوددارى كند و آن را به عنوان يك منبع درآمد براى جامعه اسلامى باقى نگاه دارد. عمر با آن كه برخى ديگر از صحابه پيامبر اصرار بر تقسيم اراضى داشتند، نظر اميرمؤمنان على را پذيرفت و بدان عمل كرد. (175) از نظر تاريخى ترديدى نيست كه اميرمؤمنان على عليه السلام در دوران خلافت خود عملا روش عمر را كه خود به او توصيه نموده بود، در پيش گرفت (176) ؛ چنان كه خراج روستاهاى مدائن را به روش مساحت مقرر داشت. (177) البته ميزان خراجى كه على عليه السلام در اين موارد وضع نمودند، در رواياتى از شيعى و سنى و زيدى مشخص شده است كه با مقررى عمر در بيشتر محصولات اختلاف دارد. (178) از مصعب بن يزيد انصارى روايت شده است:
«اميرالمؤمنين على عليه السلام مرا بر چهار روستاى مدائن، بهقياذات، نهر سير (ياشير) و نهر جوير به كار گمارد و به من دستور داد تا بر هر جريب زراعت پر محصول يك و نيم درهم و بر هر جريب زراعت متوسط يك درهم و بر هر جريب زراعت كم محصول دو سوم درهم و بر هر جريب انگور ده درهم و بر هر جريب خرما ده درهم و بر هر جريب باغى كه در آن انگور و خرما كاشته شده است، ده درهم [خراج] وضع كنم و امر نمود كه نخلهاى تكى را براى استفاده رهگذران و ابن سبيل، ناديده گرفته، چيزى از آنها نگيرم... .» (179) از امام حسين عليه السلام نيز روايت شده است كه امام على عليه السلام بر زمينهاى خراج بر هر جريب زراعت گندم پر محصول دو درهم و دو ثلث درهم و يك من گندم و بر هر جريب گندم وسط دو درهم و بر هر جريب گندم كم محصول يك درهم و بر هر جريب نخل و درخت ده درهم و بر هر جريب نيشكر و انگور ده درهم خراج وضع نمود. (180) از دو روايت ياد شده بر مىآيد كه اميرالمؤمنين عليه السلام ميزان خراج را بر اساس توانايى پرداخت مردم، وضع مىكردند.
عايدات خراج براى مصالح مشترك مسلمانان مصرف مىشد كه موارد آن مانند تشكيل و تقويت سپاه اسلام و تشكيلات قضايى و حفاظت مرزهاى سرزمين اسلامى و بناى پلها و راهها و ساير نيازمندىهاى جامعه بود. (181) بنابراين درآمد خراج، جزيه و زكات، مهمترين منابع تأمين مالى دولت علوى بود. ميزان وصول اين درآمد بهطور كلى به ساختار نظام مالياتى و همچنين اداره آن بستگى داشت. در وضع ماليات، دقت در انتخاب پايه مالياتى و جدول نرخ مناسب، بايستى مورد توجه قرار گيرد . نرخ مالياتى تصاعدى بالا معمولا به منظور كسب درآمد مالياتى بيشتر و همچنين توزيع مناسبتر درآمد و ثروت در نظر گرفته شدهاند؛ ولى هم در نظر و هم در عمل نتايج خوشايندى در پى نداشته است. رابطه منفى بين نرخهاى ماليات بردرآمد و رشد اقتصادى و در نتيجه افزايش ظرفيت و درآمد مالياتى از مباحث عمده و مشاجره برانگيز بوده است. وضع مالياتهاى سنگين، پيامدهايى به شرح زير خواهد داشت:
الف. نرخهاى بالا موجب اختلال در قيمتهاى نسبى تعيين شده توسط بازار و آثار جانشينى منفى مىشود. اين اثر احتمالا رفتار اقتصادى توليدكنندگان و عرضهكنندگان عوامل توليد را مختل مىسازد؛ زيرا مالياتهاى سنگين بازدهى نهايى پسانداز، سرمايهگذارى و تلاش كارى را كاهش داده، موجب كاهش اراده و رغبت و نااميدى در مؤديان مىشود و در نتيجه سطح فعاليتهاى اقتصادى كم شده و توليد پايين مىآيد. امروزه اقتصاددانان طرف عرضه، از اين ديدگاه حمايت مىكنند. (182)
ب. نرخهاى بالاى مالياتى يكى از عوامل مهم فرار و اجتناب مالياتى است. مؤديان هنگامى كه تصميم مىگيرند كه ماليات خود را بپردازند (تمكين مالياتى) و يا به انحاى مختلف قانونى، نظير رهاكردن شغل مشمول ماليات و يا عدم كشت محصول (اجتناب مالياتى) (183) و يا به روشهاى غيرقانونى مانند عدم اعلام درآمد و يا كمتر گزارش كردن آن (فرار مالياتى) (184) از زير بار مالياتى شانه خالى كنند، به انگيزههاى موجود در نظاممالياتى توجه مىنمايند . تجربه نشان داده است هر گاه نرخهاى مالياتى پايين باشد، افراد تمكين مالياتى خود را افزايش مىدهند. (185) مالياتهاى سنگين به دلايل پيشگفته در بند الف، موجب مهاجرت متخصصان، سرمايه و ثروتهاى بزرگ از كشور مىشود. صاحبان عوامل توليد به دنبال تحصيل سود بيشتر، امكانات خود را در جايى به كار خواهند گرفت كه بازدهى بيشترى عايد آنها كند. اساسا مردم ظلم را به هر شكل آن بر نمىتابند. اميرالمؤمنين چون زيادبن ابيه را به جاى عبداللهبن عباس به فارس و شهرهاى تابع آن حكومت داد، بدو گفت: استعمل العدل و احذر العسف و الحيف، فان العسف يعود بالجلاء و الحيف يدعو الى السيف؛ «كار به عدالت كن و از ستم و بيداد بپرهيز كه ستم رعيت را به آوارگى وادارد و بيدادگرى شمشير را در ميان آرد.» (186)
د . هر گاه مؤديان، سنگينى ماليات را بيش از طاقت خود احساس نمايند، تا حد امكان مىكوشند آن را بر دوش ديگران گذارند.
ه . نرخهاى مالياتى بالا هر چند در كوتاهمدت درآمد مالياتى را افزايش مىدهد، در بلندمدت با تغيير رفتار مؤديان و كاهش توليد و فعاليتهاى اقتصادى درآمد مالياتى كاهش مىيابد . امكان رابطه معكوس پايين نرخهاى مالياتى و درآمد مالياتى توسط ابنخلدون تبيين گرديد . (187) او معتقد است كه حكومتها در اوايل سلطنت خود از طريق وضع مالياتى معين و اندك، درآمد وسيعى را كسب مىنمايند؛ در حالىكه در آخر سلطنت با وضع مالياتهاى سنگين، درآمد كمى را جلب مىكنند. (188) اقتصاددانان جديد همچون آدام اسميت، ژان باتيست سى (189) و دو پوئى، (190) بر واقعيت فوق صحه گذاشتهاند.آرتور لافر (191) منحنى معروف خود را در سال 1974 ترسيم نمود. به طور خلاصه،نقطهشروع قضيه منحنى لافر اين ايده ساده است كه درآمد مالياتى در نرخهاى مالياتى صفر يا 100 درصد صفر مىباشد و سپس با افزايش تدريجى نرخها، درآمد مالياتى نيز افزايش مىيابد؛ تا اينكه درآمد مالياتى در يك نرخ معين حداكثر شده و از آن به بعد با افزايش نرخ، كاهش مىيابد. بنابراين هر گاه نرخ مالياتى به قدرى بالا باشد كه در قسمت شيب منفى منحنى قرار گيرد، كاهش نرخهاى مالياتى منجر به افزايش درآمدهاى مالياتى خواهد شد. (192) ابنخلدون در مزيت پايينبودن بار مالياتى مىنويسد: هنگامى كه ميزان تقسيمبندى و تكاليفى كه بر رعايا تحميل مىكنند، اندك باشد، مردم با شيفتگى و پشت كار به كوشش و فعاليت مىپردازند و در نتيجه آبادانى به طور روزافزون توسعه مىيابد؛ زيرا در نتيجه كمى باج و ناچيز بودن مقدار خراج، نيكو حال مىشوند و زندگانى آنان قرين بهبود و رفاه مىگردد و هر گاه آبادانى توسعه يابد بر شماره تكاليف و تقسيمبندى خراجستانى افزوده مىشود و در نتيجه خراج كه از مجموعه اين تكاليف به دست مىآيد، نيز فزونى مىيابد. (193) امروزه در سطح وسيعى طرفداران عرضه از كاهش نرخهاى نهايى بالاى مالياتى حمايت مىكنند . كاستن از تعداد و مقدار نرخهاى مالياتى در دو دهه اخير تقريبا سرلوحه تمام اصلاحات مالياتى در جهان قرار گرفته است. تجربه اصلاحات نشان مىدهد كه اين اصلاحات از پيچيدگى نظام مالياتى كاسته، اجراى آن را آسانتر مىكند؛ ضمن اينكه تمكين مالياتى را نيز بهبود مىبخشد. همچنين اختلالزايى مالياتها را كاهش داده، موجب رونق كار و رشد توليد مىگردد . (194) در واقع سياست كاهش نرخهاى مالياتى و بهطور كلى كاستن از بار مالياتى، سياست انبساطى مالى و در جهت افزايش اشتغال و رشد توليد مىباشد. اين سياست از طريق معافيتهاى مالياتى مناسب با شرايط و احوال اقتصادى و توانايى مؤديان نيز هدف افزايش توليد را محقق مىسازد؛ ضمن اينكه مصرف جامعه را در سطح مناسب حفظ مىكند تا بهرهورى نيروى كار و زندگى كريمانه فرد دستخوش تغييرات ناخوشايند نگردد. تحليل امام عليه السلام در اين مورد، حكايت ديگرى از بينش و خوشبينى حضرت نسبت به توانايى مردم در امر توليد است. امام عليه السلام تخفيف را به عنوان ذخيره و گنجينهاى مىداند كه بالاخره در عمران و آبادى كشور به كار گرفته مىشود و به عبارت ديگر تخفيف مالياتى بسان پسانداز و انباشت سرمايه در دست بخش خصوصى است كه اگر به دست دولت قرار گيرد، ممكن است مستقيما در چرخه توليد وارد نشود.
علاوه بر تبعات ناميمون اقتصادى كه بر شمرديم، در انديشه امام عليه السلام و در حكومت علوى، آثار ناخوشايندتر اخلاقى و اجتماعى مالياتهاى سنگين، از اهميت بيشترى برخوردار است. مردم براى فرار از ماليات به دروغ و تقلبهاى گوناگونى متوسل مىشوند. كسانى كه توانايى فرار از ماليات يا نهادن آن بر گردن ديگرى را دارند، بار مالياتى كمترى را تحمل خواهند كرد و در نتيجه عدالت مالياتى در دو سطح افقى و عمودى نقض مىشود. افراد با درآمد و توانايى پرداخت يكسان به يك اندازه ماليات نمىدهند و همچنين افراد با توانايى پرداخت بيشتر نيز به طور نسبى، ماليات كمترى مىپردازند.
مشاهده تصوير ناعادلانه از نظام مالياتى، اعتماد بين مردم و دولت را سست نموده، به مشاركت عمومى لطمه زند. در چنين قضاى مسمومى عزم ملى بر خارجكردن كشور از بنبستهاى اقتصادى و تقاضاى ايثار از مردم، خيالى باطل خواهد بود. اگر اجراى نادرست و رفتار غير مردمدارانه دستاندركاران ماليات را بر وضع نامناسب ماليات اضافه كنيم، عمق آثار گفته شده، بهتر روشن خواهد بود.
خلاصه و نتيجهگيرى از بررسى و مطالعه دولت و سياستهاى اقتصادى از نظر امام عليه السلام در دو بخش، نتايج زير را مىتوان نام برد:
.1 دولت علوى با توجه به تعهد و مسئوليتش در برابر اجراى احكام و تعليمات الهى، درپى سعادت افراد جامعه است و حكومت بهترين وسيله براى تحقق چنين هدفى است.
.2 عدالت بهترين بستر و مناسبترين زمينه براى تعالى انسانها و مهمترين هدف دولت علوى است.
.3 دولت علوى نماينده مردم و در نتيجه خدمتگزار آنها بود. البته روابط بر اساس حقوق متقابل است، و دولت علوى نيز رابطه ولايى با مردم داشت.
.4 دولت علوى در جهت كمك به سعادت مردم وظايفى را در دو حوزه معنوى و مادى نظير احقاق حقوق مظلومان، مبارزه با انحرافها و بدعتها و رانتها، آموزش و تربيت، تأمين اجتماعى، و ايجاد رفاه و حمايت از رشد توليد توسط بخش خصوصى، بر عهده گرفت.
. 5 دولت علوى در جمعآورى منابع بيتالمال، به ويژه در حفظ و جلوگيرى از حيف و ميل آن بسيار دقيق بود.
. 6 دولت علوى ضمن اينكه در امور دفاعى و امور عمومى به ايجاد امنيت، برقرارى عدالت قضايى و نظارت بر كارگزاران حكومت توجه خاص داشت، در امور اجتماعى نيز بسيار فعال بود؛ اما در امور اقتصادى به نظارت و تنظيم بازار و حمايت از بخش خصوصى و رفع موانع توليد بسنده مىكرد و در نتيجه دولتى متوسط و ظاهرا فعال ـ به جهت نظارت و تنظيم بازار ـ بود .
.7 با توجه به بحرانهاى روحى و معنوى و انحراف از تعليمات اسلامى ـ به ويژه در دوران عثمان ـ هدف سياستهاى اقتصادى عليه السلام احياى سنت نبوى و برقرارى مناسبات اسلامى دوران حكومت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بود. بنابراين برقرارى عدالت، اولين هدف برنامه و سياستهاى دولت علوى را تشكيل مىداد، و امام با اين جهتگيرى نشان دادند كه جامعه رنجور از ظلم و تعدى حاكمان جور و روابط ظالمانه، جز با شربت عدالت، تلخ كامى خود را از ياد نمىبرد و بر محور توحيد استوار نمىگردد.
. 8 امام عليه السلام عدالت اسلام را با ارائه برنامهها و سياستهاى اصولى به ويژه در حوزه مالياتها با واقع نگرى به تاريخ نشان داد. از اين رو امام از اهداف كلان عمران و رشد و حفظ سطح زندگى مردم (ثبات قيمتها) در سياستهاى اقتصادى خود غافل نشد.
.9 سياست امام در مالياتهاى ثابت مانند زكات، اجراى صحيح آن بود. اعتماد به مردم و جلب مشاركت آنان از طريق اتخاذ روش خودارزيابى و خودتشخيصى در كنار اخلاق و رفتار پسنديده عاملان زكات و رعايت دقيق قوانين توسط آنان، ثمرهاى است كه از سياستهاى معنوى و حكيمانه علوى به دست آمد.
.10 امام در وضع مالياتها (اجرت) از املاك دولتى (زمينهاى خراجيه)، توجه خاصى به رشد و توليد و وضع مردم داشت. از اين رو به شدت از سنگينى بار ماليات در حكومت علوى نهى شده است. بخش خصوصى مورد اعتماد بود و در دولت كارآمد علوى رابطه دولت و مردم بر اساس هميارى و مشاركت استوار شده كه اين رابطه از اعتقاد همكيشى و برادرى نشأت مىگرفت كه رهبر و كارگزاران آن، خود را خدمتگزار مردم مىانگاشتند.
فهرست منابع الف. منابع فارسى و عربى . 1 قرآن مجيد.
. 2 نهجالبلاغه، ترجمه جعفر شهيدى، چاپ يازدهم، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران / . 1376
. 3 نهجالبلاغه، ترجمه عبدالمحمد آيتى، چاپ اول، انتشارات بنياد نهجالبلاغه، تهران / . 1376
. 4 الاسس الاسلامية، محمدباقر الصدر، دارالفرات، بيروت / 1410 ه .
. 5 الاموال، ابوعبيد، تحقيق محمدخليل هراس، دارالكتب العلمية، بيروت / 1406 ه .
. 6 اقتصاد، پل ساموئلسن و ويليام نوردهاوس، ترجمه عليرضا نوروزى و جهاندوست مترجمان، تهران / . 1373
. 7 اقتصاد صدر اسلام، كاظم صدر، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتى، تهران / . 1374
. 8 اقتصاد كلان نظريهها و سياستهاى اقتصادى، فريدون تفضلى، چاپ دوم، نشر نى، تهران / . 1366
. 9 اقتصادنا، محمدباقر الصدر، مكتبالاعلام الاسلامى، قم / 1375 ش.
. 10 امكان جايگزينى ماليات بر درآمد با خمس و تبيين آثار آن بر برخى متغيرهاى اقتصاد كلان، محمدتقى گيلك حكيمآبادى، رساله دكترى، دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران / . 1379
. 11 انسابالاشراف، البلاذرى، دارالفكر، بيروت / 1417 ه .
. 12 اهداف و آرمانهاى حكومت از ديدگاه امام علىعليه السلام، محمد سروش، مجموعه انديشهنامه امام علىعليه السلام (زير چاپ)
. 13 بازار در سايه حكومت اسلامى، جعفر مرتضى عاملى، دفتر انتشارات اسلامى، قم / بىتا . . 14 بحارالانوار، علامه مجلسى، الطبعة الثالثة، دار احياءالتراث العربى، بيروت / 1403 ه .
. 15 بودجهريزى دولتى در ايران، عليرضا فرزيب، چاپ ششم، مركز آموزش مديريت دولتى، تهران / . 1377
. 16 پول و نظامهاى مالى، بخش فرهنگى جامعه مدرسين، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم / . 1375
. 17 تاريخ طبرى، الطبرى، الطبعة الخامسه، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت / 1409 ه .
. 18 تاريخ اليعقوبى، اليعقوبى، دار صادر، بيروت / بىتا.
. 19 تحفالعقول، الحرانى، تصحيح علىاكبر غفارى، كتابفروشى اسلاميه، تهران / 1400 ه . ق.
. 20 تطور الاوضاع الاقتصادية فى عصرالرسالة والراشدين، نجمان ياسين، دارالشؤون الثقافية العامة، بغداد / . 1991
. 21 تهذيبالاحكام، الشيخالطوسى، الطبعةالثانية، دارالاضواء، بيروت / 1413 ه .
. 22 جلوه تاريخ در شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحديد، ترجمه و تحشيه محمود مهدوى دامغانى، نشر نى، تهران / . 1367
. 23 حكمت و حكومت، مهدى حائرى يزدى، چاپ اول، شادى، 1995 م.
. 24 الحكومة الاسلامية فى احاديثالشيعة الامامية،
. 25 خرد و آزادى، به كوشش كريم امامى و عبدالحسين آذرنگ، باغ آينه، تهران / . 1372
. 26 دراسات فى ولايةالفقيه و فقهالدولة الامامية، حسين علىالمنتظرى، دارالفكر، قم / 1411 ه .
. 27 درسهائى از نهجالبلاغه، حسينعلى منتظرى، حزب جمهورى اسلامى، تهران / . 1361
. 28 دعائمالاسلام، ابوحنيفه نعمان بن محمد، تحقيق آصفابن علىاصغر فيضى، الطبعةالثالثة، دارالمعارف، مصر / 1389 ه .
. 29 زمين در فقه اسلامى، حسين مدرسى طباطبائى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران /
. 30 سفينةالبحار، محدث قمى، مؤسسة انتشارات فراهانى، تهران / بىتا.
. 31 سياست اقتصادى عمومى، اوتمار آيسينگ، ترجمه هادى صمدى، سمت، تهران / . 1378
. 32 سياستهاى پولى در بانكدارى بدون ربا، سعيد فراهانىفرد، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم / . 1378
. 33 سيماى كارگزاران على بن ابىطالب اميرالمؤمنينعليه السلام، علىاكبر ذاكرى، چاپ سوم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم / . 1375
. 34 شرح غررالحكم و دررالكلم، آمدى، تصحيح مير جلالالدين حسينى ارموى، ترجمه آقاجمال خوانسارى، چاپ چهارم، دانشگاه تهران / . 1373
. 35 شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحديد، داراحياءالتراث العربى، بيروت / بىتا.
. 36 العقد المنير (فى مايتعلق بالدراهم والدنانير)، موسى حسينى مازندرانى، مروى، تهران / 1357 ه .
. 37 على و فرزندانش، طه حسين،
. 38 فتوحالبلدان، البلاذرى، دارالفكر، بيروت / 1412 ق.
. 39 فى ظلال نهجالبلاغة، محمدجواد مغنيه، الطبعةالثالثة، دارالعلم للملايين، بيروت / . 1973
. 40 قاطعة اللجاج فى تحقيق حل الخراج، المحقق الكركى، مؤسسةالنشر الاسلامى، قم / بىتا .
. 41 قيام و انقلاب مهدى، مرتضى مطهرى، صدرا، قم / .1368
. 42 الكافى، الكلينى، دارالاضواء، بيروت / 1407 ه .
. 43 الكامل فىالتاريخ، ابن اثير، دارالكتب العلمية، بيروت / 1407 ه .
. 44 كتابالخراج، ابن آدم، فى كتابالخراج، ابويوسف، ابن آدم و ابن رجب، دارالمعرفة للطباعة والنشر، بيروت / بىتا.
. 45 كتابالخراج، ابويوسف، فى كتابالخراج، ابويوسف، ابنآدم و ابنرجب، دارالمعرفة، للطباعة والنشر، بيروت / بىتا.
. 46 كتابالسنن الكبرى، البيهقى، دارالمعرفة، بيروت / بىتا.
. 47 كتابالسياسه المدنية، ابونصر الفارابى، المكتبةالزهراء، تهران / . 1366
. 48 كنزالعمال، الهندى، مؤسسةالرسالة، بيروت / 1409 ه .
. 49 مالية عمومى و اقتصاد دولت، يدالله دادگر، انتشارات موسسه فرهنگى ـ هنرى بشير علم و ادب، تهران / . 1378
. 50 ماهيت و ساختار دولت در ايران، محسن رنانى، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى (منتشر نشده)، قم / . 1379
. 51 مبانى علم اقتصاد، ژاكمن الكس و هانرى كولكان، ترجمه منوچهر فرهنگ، دانشگاه ملى ايران (شهيد بهشتى)، تهران / . 1354
. 52 المبسوط، الشيخ الطوسى، المكتبةالمرتضوية، طهران / 1363 ش.
. 53 مدارا و مديريت، عبدالكريم سروش، صراط، تهران / . 54 . 1376 مروج الذهب، المسعودى، دارالفكر، بيروت / 1409 ق.
. 55 مستدركالوسائل و مستنبطالمسائل، حاجى نورى، الطبعةالثانية، مؤسسة آلالبيتعليه السلام، لاحياءالتراث، بيروت / 1408 ه .
. 56 مسندالامام زيد، زيد بن على، دارالكتب العلمية، بيروت / بىتا.
. 57 مقدمة ابنخلدون، ابنخلدون، دار احياءالتراث العربى، بيروت / بىتا.
. 58 المكاسبالمحرمه، امام خمينى، مع تذييلات لمجتبى الطهرانى، مطبعة مهر، قم / . 1381
. 59 منهاجالبراعة فى شرح نهجالبلاغه، الخوئى، مكتبةالاسلامية، طهران / بىتا.
60 موسوعةالامام على بن ابىطالبعليه السلام، الرىشهرى، دارالحديث، قم / 1421 ه .
. 61 نقش دولت در جهان در حال تحول، بانك جهانى، گروه مترجمين، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى بازرگانى، تهران / . 1378
. 62 النقود الاسلامية، المقريزى، تحقيق محمدالسيد بحرالعلوم، انتشارات شريف، 1407 ه .
. 63 نهجالسعادة فى مستدرك نهجالبلاغة، محمدباقر المحمودى، مؤسسة الطباعة والنشر وزارة الثقافة والارشاد الاسلامى، تهران / 1418 ه .
. 64 وسائلالشيعة، الحرالعاملى، الطبعةالرابعة، دار احياءالتراث العربى، بيروت / 1391 ه .
منابع ديگر . 1 الراعى و الرعية، توفيقالفكيكى، الطبعةالثالثة، مؤسسه نهجالبلاغه، طهران / 1402 ه .
. 2 انديشههاى اقتصادى در نهجالبلاغه، محسن حائرى، ترجمه عبدالعلى آلبويه لنگرودى، انتشارات بنياد نهجالبلاغة، تهران / . 1378
. 3 حكومت حكمت، مصطفى دلشاد تهرانى، چاپ سوم، خانه انديشه جوان، تهران / . 1378
منابع انگليسى «~ 30 / 97/ Experiencesand Guidelines, Carlos Silvant and Katherine Baer , IMF , WP : 1. Designing a Tax Administration Reformsterategy ~»
«~ .,Economics of Zakah , Islamic Development Bank, IslamicResearch andTraining Institute , Jeddah , 1996 (ed) 2. Fole of zakag , The Islamic Quasi WealthTax in SourceAllocation , Masud Vi Alam , Chaudhury , in Kagf ~»
«~ . IMF , Washington , D. C. , 1987,(ed)Side Tay Policy , Its Relevance to Developing Countries ,Ved Gandhi ـ 3. Supply ~»
«~ . 4. Tax Structure andTax Compliance , James Alm , Roy Bahi andMatthew N. Murray , The Review of Economics and Statistics ,Vol 72 , No. 4 , 1990 ~»
«~ .238 ـ , Lessonsin Islamic Economics , Islamic DevelopmentBank , Jadeh , PP. 199 (ed) 5. The Ecinomic Role of State in Islam , Monzer , Kahf , inKahf ~»
«~ . The Macmillan Press Limited , London , 1987,(eds) 6. The New Palgrave a Dictionary of Economics , John , Eatwell andet. al ~»
«~ .22/95 / 7. The Reform of Tax Administration , Vito Tanzi and AnthonyPellechio , IMF , WP ~»
«~ .(1997) 54 (arts Number) 8. Theories of state intervention , Ajit Karnik , Journal of theuniversity of Mumbai ~»
«~ . 9. Ther Economics of The Welfare State , Nicholas Barr , ThirdEdition , Oxford University Press , 1998 ~»
«~ .43/ 92 / 10. Trends andFuture Direction in Tax Policy Reform , A LatinAmerican Perspective, Parthasarathi , Shome , IMF , WP ~»
پىنوشتها: 1) در اين مقاله، دولت و حكومت، به يك معنا و شامل همه قوا به كار مىرود.
2) الصدر، محمدباقر، الاسس الاسلامية، ص . 346
3) نهجالبلاغه، خ . 40
4) حائرى، مهدى، حكمت و حكومت، ص . 196
5) سروش، عبدالكريم، مدارا و مديريت، ص 370 ـ . 373
6) شرح غرر و درر، ج 6 ، ص . 236
7) همان .
8) نهجالبلاغه، خ .105 در بحث از «وظايفدولت» در اين باره بيشتر سخن خواهيم گفت.
9) مجلسى، بحارالانوار، ج 93 ، ص . 40
10) و اصلاح اهلها، نهجالبلاغه، نامه . 53
11) آمدى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 2 ،ص . 604
«~ .206 ـ P. 205«The Economic Role of state in Islam »Monzer Kahf ( 12 ~»
13) الصدر، محمدباقر، اقتصادنا، ص . 380
14) ر.ك: ص .16
«~ .P.III« ,Theeonies of state intervention »Karnik , Ajit ( 15 ~»
16) الفارابى، ابونصر، كتابالسياسة المدنية، ص . 78
17) ر.ك: ص 29 ـ . 30
18) نهجالبلاغه، نامه . 51
19) نهجالبلاغه، نامه . 5
20) نهجالبلاغه، نامه . 53
21) نهجالبلاغه، حكمت . 371
22) نهجالبلاغه، خ . 216
23) ابناثير، الكامل فىالتاريخ، ج 3 ، ص 193 ـ 194؛ الطبرى، تاريخالرسل والملوك، ج 3 ، ص . 450
24) ر.ك: طه حسين، على و فرزندانش، ص . 187
25) امامى، كريم و آذرنگ، عبدالحسين (گردآورندگان)، خرد و آزادى، ص . 331
26) نهجالبلاغه، نامه . 50
27) شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 6 ، ص . 30
28) همان، ج 4 ، ص . 318
29) نهجالبلاغه، نامه . 53
30) نهجالبلاغه، خ . 34
31) نهجالبلاغه، خ . 105
32) نهجالبلاغه، خ 87 ؛ همچنين ر.ك: خ . 182
33) نهجالبلاغه، خ . 161
34) نهجالبلاغه، خ . 164
35) نهجالبلاغه، نامه . 43
36) نهجالبلاغه، خ . 40
37) نهجالبلاغه، خ .131
38) نهجالبلاغه، نامه . 53
39) مطهرى، مرتضى، قيام و انقلاب مهدى (عج)، ص . 60
40) حاجى نورى، مستدركالوسائل، ج 13 ، ص . 158
41) نهجالبلاغه، نامه . 53
42) همان.
43) نهجالبلاغه، نامه . 67
44) الحر العاملى، وسائلالشيعه، ج 11 ، ص . 49
45) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 40 ، ص . 327
46) ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ص . 90
47) نهجالبلاغه، خ . 15
48) در آن زمان عمروبن عاص به درايلة (از سرزمينهاى شام) گريخته بود.
49) ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ترجمه دكتر محمود مهدوى دامغانى، ج 1 ، ص 135 ـ . 136
50) همان.
51) نهجالبلاغه، خ . 127
52) نهجالبلاغه، خ . 91
53) نهجالبلاغه، نامه . 53
54) نهجالبلاغه، نامه . 53
55) عاملى، جعفرمرتضى، بازار در سايه حكومت اسلامى، ص . 27
56) الحر العاملى، وسائل الشيعه، ج 12 ، ص 300 ؛ الطوسى، تهذيبالاحكام، ج 7 ، ص . 9
57) الحرالعاملى، وسائل الشيعه، ج 6 ، ص .383
58) اسم سه منطقه در بغداد است كه از طريق شط فرات مشروب مىشوند. اهالى آن منسوب به قباد بن فيروز، پدر انوشيروانانند. (ذاكرى، علىاكبر، سيماى كارگزاران علىبن ابىطالب اميرالمؤمنين، ج 1 ، ص 176 ـ 177).
59) بلاذرى، انسابالاشراف، ج 2 ، ص 390؛ ذاكرى، علىاكبر، همان، ج اول، ص 178 ـ 179؛ اليعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2 ، ص 203؛ المحمودى، نهجالسعادة فى مستدرك نهجالبلاغه، ج 5 ، ص 32 ـ . 33
60) نهجالبلاغه، خ . 34
61) نهجالبلاغه، خ . 105
62) المغنيه، محمدجواد، فى ظلال نهجالبلاغه، ج 2 ، ص . 116
63) الكلينى، الكافى، ج 5 ، ص 153؛ الحرانى، تحفالعقول، ص . 216
64) الريشهرى، موسوعة الامام على بن ابىطالب عليه السلام، ج 4 ، ص . 177
65) دعائم الاسلام، 2/538/.1913 همچنين براى رواياتى در همين زمينه رجوع كنيد به: الريشهرى، همان، ص 175 ـ . 182
66) همان، ص . 167
67) نهجالبلاغه، نامه . 53
68) نهجالبلاغه، نامه . 53
69) الخوئى، منهاجالبراعة، ج 20 ، ص 70 ـ . 269
70) همان، ص 271 ـ . 272
71) منتظرى، درسهايى از نهجالبلاغه، ص . 263
72) نهجالبلاغه، نامه 53؛ الطبرى، تاريخ الرسل و الملوك، ج 4 ، ص . 543
73) ر.ك: ذاكرى، سيماى كارگزاران علىبن ابى طالب و مقاله «بيت المال» در مجموعه حاضر .
74) نهجالبلاغه، حكمت . 270
75) يعنى: و آنچه را خدا از آنان [بهره] به رسولش بازگردانده [و بخشيده] چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن، نه اسبى تاختيد و نه شترى ... آنچه راخداوند از اهل اين آبادىها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.
76) بحث تفضيلى اين مطلب را در مقاله «بيتالمال» در همين مجموعه ملاحظه نمائيد. همچنين به منبع زير مراجعه كنيد: المنتظرى، حسينعلى، در اسات فى ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلاميه، ج 3 ، ص 343ـ . 364
77) همان، ص 349 ـ . 350
78) نهجالبلاغه، خطبههاى، 34، 40، 232 ، نامههاى 20 و . 43
79) نامه . 41
80) غررالحكم، ج 6، ص .370 انفالى كه به رسول خدا اختصاص دارد، از آن حاكم اسلامى است . خداوند مىفرمايد: «از تو درباره انفال مىپرسند؛ بگو: از آن خداوند و فرستاده او است .» پس هر چيز كه به خداوند و فرستادهاش اختصاص دارد، مال امام است.
81) نهجالبلاغه، نامه . 53 همچنين ر.ك: خطبههاى 34 و . 40
82) همان، نامه . 53
83) الحرالعاملى، وسائلالشيعة، ج 6 ، ص . 51
84) الطبرى، تاريخالرسل و الملوك، ج 4 ، ص . 100
85) اليعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج 2 ، ص . 168
86) البلاذرى، فتوحالبلدان، ص . 399
87) نجمان ياسين، تطور الاوضاع الاقتصاديه فى عصرالرساله و الراشدين، ص . 340
88) ذاكرى، سيماى كارگزاران علىبن ابى طالب، ج 1، 8 ـ . 366
89) بانك جهانى، نقش دولت در جهان در حال تحول، ص 44 ـ . 46
90) رنانى، محسن، ماهيت و ساختار دولت در ايران، ص 2 ـ 10 ؛ دادگر، يدالله، ماليه عمومى و اقتصاد دولت، فصل دوم.
91) همان.
92) فرزيب، علىرضا، بودجهريزى دولتى در ايران، 234 ـ . 250
«~ .9ـNicholas Barr, The Economics of the Welfare State,P.6 ( 93 ~»
94) رنانى، ماهيت و ساختار دولت در ايران، ص ؟
95) نهجالبلاغه، نامه . 53
96) الحرالعاملى، وسائل الشيعه، ج 13 ، ص 272 ـ 274 ؛ الشيخ الطوسى، تهذيب الاحكام، ج 7 ، ص 219 ـ . 220
97) ر.ك: ص .16
98) عاملى، جعفرمرتضى، بازار در سايه حكومت اسلامى، ص 65 ـ . 75
99) نهجالبلاغه، نامه . 53
100) الحكومة الاسلامية فى احاديث الشيعة الامامية، ص .6
101) نهجالبلاغه، نامه . 53
102) همان .
«~ Voluntary Sector ( 103 ~»
104) ايسينگ، اوتمار، سياست اقتصادى عمومى، ترجمه هادى صمدى، ص . 8
105) ساموئلسن، پل و ويليام نوردهاوس، اقتصاد، ترجمه، نوروزى و جهاندوست، ج 1 ، ص . 25
106) تفضلى، فريدون، اقتصاد كلان، نظريهها و سياستهاى اقتصادى، ص . 26
107) ايسينگ، همان، ص . 9
108) همان، ص . 10
109) همان، ص . 18
110) همان، ص . 23
111) همان، ص 2ـ . 5
112) ژاكمن، الكس و هانرى تولكان، مبانى علم اقتصاد، ص . 697
113) ساموئلسن و نوردهاوس، ص . 145
114) سياستهاى پولى در نظام بانكدارى غيرربوى با تغيير نرخ سود و اعتبارات صورت مىگيرد . ر.ك: فراهانىفرد، سعيد، سياستهاى پولى در بانكدارى بدون ربا.
«~ .51 ـ PP.750« ,The New Palgrave a Dictionary of Economics » eds)Eatwell, John, Milgate and Newman ( 115 ~»
116) نهجالبلاغه، خطبه . 3
117) المسعودى، مروجالذهب، ص . 332
118) همان، ص . 333
119) ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ص 9 ـ . 168
120) الطبرى، همان، ج 3 ، ص . 589
121) ابويوسف، كتابالخراج، ص 62؛ البلاذرى؛ فتوحالبلدان، ص 3 ـ . 272
122) ابنآدم، كتابالخراج، ص . 79
123) المسعودى، همان، ص . 332
124) همان، ص . 337
125) نهجالبلاغه، خ . 129
126) نهجالبلاغه، خ . 131
127) بحث تفصيلى عدالت اقتصادى را در مقاله «توزيع درآمد» در همين مجموعه ببينيد.
128) نهجالبلاغه، خ . 3
129) العدل نظامالامره. شرح غرر، ج 1 ، ص . 198
130) العدل قوامالرعية. همان، ج 1 ، ص . 198
131) من عمل بالعدل حصن الله ملكه. همان، ج 5 ، ص . 355
132) همان، ج 3 ، ص . 168
133) نهجالبلاغه، خ . 33
134) نهجالبلاغه، حكمت .320
135) هود، آيه . 61
136) حاجى نورى، مستدركالوسائل، ج 13 ، ص 65 ـ . 66
137) در اين زمينه در مباحث بعدى به تفصيل سخن خواهيم گفت.
138) ر.ك: الرىشهرى، همان، ص 5 ـ . 169
139) نهجالبلاغه، خ . 173
140) محمد سروش، هدفها و آرمانهاى حكومت از ديدگاه امام على عليه السلام، در مجموعه حاضر.
141) نهجالبلاغه، حكمت، . 103
142) علىعليه السلام با تمام علم و تدبير و قدرت چنين تاوانى داد؛ حال تاوان دولت اصلاحگرى كه قطرهاى از درياى على است، چقدر سنگين خواهد بود.
143) دعائمالاسلام، 2/15/ . 9
144) نهجالبلاغه، حكمت . 390
145) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 103 ، ص . 65
146) الرىشهرى، همان، ص . 173
147) قمى، عباس، سفينةالبحار، ج 2 ، ص . 719
148) الكلينى، الكافى، ج 5 ، ص . 77
149) فقدان بانكدارى و بهويژه بانك مركزى و وجود مبادلات پاياپاى و حرمت ربا مىتواند دلايل محدوديت سياستهاى پولى باشند.
150) حسينى مازندرانى، العقد المنير ...، ج 1 ، ص 35؛ المقريزى، النقود الاسلامية، ص 3 ـ . 6
151) صدر كاظم، اقتصاد صدر اسلام، ص . 159
152) ر.ك: بخش فرهنگى جامعه مدرسين، پول و نظامهاى پولى.
153) المقريزى، همان، ج 1 ، ص . 46
154) اليعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2 ، ص 165 ، ر.ك: الطبرى، ج 4 ، ص . 256
155) ابناثير، الكامل فىالتاريخ، ج 2 ، ص . 484
156) اين امتنانى از سوى امام بر اهل بغى بوده است؛ چنان كه امام صادق عليه السلام مىفرمايد : «هرگاه علىعليه السلام تمام اهالى بصره [ حاضران در جنگ جمل] را مىكشتند و اموال آنها را مىگرفتند، براى حضرت حلال بود؛ ولى حضرت بر آنان منت نهاد تا بر شيعيانش بعد از او امتنان كنند.» (الحرالعاملى، همان، ج 11 ، ص 58 ـ 59)
البته اگر چه حكم عفو و منت يك حكم ولايى بوده است، حكم موسمى و در مورد خاص نيست؛ بلكه حكم حكومتى مستمر تا عصر ظهور حضرت قائم عليه السلام است كه به خاطر حفظ شيعه و اتمام حجت بر دشمنان شيعه در مواجهه با شيعه است. (المنتظرى، همان، ج 3 ، ص 295 ـ 296 و 315)
157) البيهقى، السنن الكبرى، ج 6 ، ص 558 ، ح 12960 ؛ الهندى، كنزالعمال، ج 4 ، ص . 519
158) نهجالبلاغه، خطبه . 199
159) نهجالبلاغه، خ . 192
160) نهجالبلاغه، حكمت . 252
161) و حصنوا اموالكم بالزكاة ... . نهجالبلاغه، حكمت . 146
162) برخى از محققين زكات را به خاطر همين ويژگىها شبه ماليات دانستهاند؛ ر.ك:«~ . Chaudhury, Masud ul Alam, Role of Zakah, the Islamic Quasi WealthTax inSource Allocation ~»
163) نهجالبلاغه، نامه . 25
164) دعائمالاسلام، ج 1 ، ص 259؛ المحمودى، نهجالسعادة، ج 4 ، ص . 142
165) البته هنگام امتناع مؤدى و يا به كار بردن حيله براى فرار از پرداخت زكات، به طورى كه حق جامعه از زكات ضايع شود، حاكم اسلامى مىتواند اقدام كرده زكات را بگيرد.
166) ابوعبيد، همان، ص . 49
167) همان.
168) ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 15 ، ص . 153
169) المحققالثانى، قاطعةاللجاج فى تحقيق حلالخراج، ص . 70
170) ر.ك: حسين مدرسى طباطبائى، زمين در فقه اسلامى، ج . 2
171) امام خمينى، المكاسبالمحرمه، ج 2 ، ص . 279
172) نهجالبلاغه، نامه . 53
173) نهجالبلاغه، نامه . 53
174) الكلينى، الكافى: ج 3 ، ص 535 ؛ الشيخالطوسى، تهذيبالاحكام، ج 4 ، ص . 86
175) مدرسى طباطبائى، حسين، همان، ص . 68
176) الحرالعاملى، ج 11 ، ص 116؛ الشيخالطوسى، تهذيبالاحكام، ج 4 ، ص . 120
177) همان.
178) مدرسى طباطبائى، همان، ص .258
179) الحرالعاملى، همان؛ الشيخ الطوسى، همان، ص . 105
180) زيد بن على، مسندالامام زيد، ص . 175
181) الشيخ الطوسى، المبسوط، ج 2 ، ص 29 و 34 و . 61 همچنين سخنان حضرت عليه السلام نيز اين موارد را تأييد مىنمايد.
«~ .P«,side Tax Policy to Developing countries, A summary ـelevance of supplyR» Ved , Gandhi ( 182 ~»
«~ .Tax avoidance ( 183 ~»
«~ .Tax evasion ( 184 ~»
«~ .13 ـ P. 603« ,Tax structure andTax compliance »,James, Alm and et.al ( 185 ~»
186) نهجالبلاغه، حكمت . 476
187) هر فرد منصفى با تأمل در حكومت امام عليه السلام در مىيابد كه او در كشف چنين رابطهاى پيشقدم بوده است.
188) ابنخلدون، مقدمه ابنخلدون، ص . 279
«~ .Jean , Baptiste , say ( 189 ~»
«~ .Dupuit ( 190 ~»
«~ .Artur Laffer ( 191 ~»
192) . ؟
193) ابنخلدون، همان، ص . 344
194) ر.ك: محمدتقى گيلك حكيمآبادى، امكان جايگزينى ماليات بر درآمد با خمس و تبيين آثار آن بر برخى متغيرهاى اقتصاد كلان، فصل سوم.