آفتابنیوز : آفتاب: شهروز ابراهیمی - استادیار روابط بین الملل در دانشگاه اصفهان - در دنیای امروز، کشورها می توانند با همدیگر روابطی داشته باشند و در عین حال اختلافات خود را حفظ نمایند. عرصه روابط بین الملل عرصه دوستی و دشمنی تمام عیار نیست. به غیر از معدودی کشورها که یا دوستِ دوست (مثل آمریکا و اسرائیل و آمریکا و انگلیس) هستند و یا دشمنِ دشمن (مثل آمریکا و ایران – آمریکا و کره شمالی، آمریکا و کوبا)، عرصه روابط بین الملل عرصه ای است که محل رقابت و همکاری در عین حفظ اختلافات است. عرصه رقابت و همکاری عرصه بزرگ خاکستری است که بازیگران توان تعامل با یکدیگر را به منصه ظهور رسانده و بتدریج در چارچوب تعامل هویتهای جدیدی کسب کرده و براساس هویتهای جدید ودر چارچوب یادگیری اجتماعی و جامعه پذیر، جامعه پذیر می شوند. این عرصه است که در آن بازیگران می توانند با یکدیگر روابط معقول و قاعده مند ایجاد کرده و ضمن مدیریت وقاعده مند کردن اختلافات وبه رسمیت شناختن برخی تفاوتها و ارزشها،از همکاری و تعامل با یکدیگر سود ببرند. بازیگرانی که در دو طیف دوستی و دشمنی(دوستی محض و دشمنی محض) هستند معمولأ از این روابط سود زیادی حاصلشان نمی گردد. در دوستی افراطی، ممکن است یک بازیگر ضعیف استقلال خود را از بین برده و سرنوشت و بقای خود را به بازیگر قوی(مثل روابط بسیاری از اعراب منطقه خلیج فارس با امریکا) بسپارد وبا عوض شدن شرایط بین المللی و جایگاه آن بازیگر ضعیف درنزد بازیگر بزرگ، بقایش به خطر بیافتد ضمن این که با چالش داخلی هم مواجه می گردد. نمونه آن وابستگی صرف شاه ایران به آمریکا بود که در نهایت بقایش تهدید شد و این از بین رفتا بقا در سایه وابستگی صرف به آمریکا بوده که با تغییر شرایط داخلی و بین المللی و جایگاه آن بازیگر نزد بازیگر قدرتمند(آمریکا) از بین رفت و مضافأ که عوامل داخلی مشروعیت آن را به چالش کشیده و نتیجه آن سرنگونی شاه بوده است. امروزه کشورهای عرب منطقه خلیج فارس تقریبأ در یک چنین موضعی هستند. گازیوروسکی اندیشمند علوم سیاسی اصولأ عامل مهم وقوع انقلاب اسلامی ایران وسرنگونی نظام شاه را همین وابستگی یکجانبه شاه به قدرت بزرگ آمریکا می داند. از طرف دیگر در چنین حالتی حتی در برخی موارد بازیگر بزرگ نیز می تواند اسیب ببیند. یک قدرت بزرگ با حمایت صرف وهمه جانبه از یک بازیگر کوچک ممکن است سیاست خارجی خودرا در گرو بازیگر ضعیف قرار دهد که نمونه آن حمایت یکجانبه آن از اسرائیل است و برخی سیاست خارجی آمریکا را گروگان اسرائیل می دانند که نمونه آن اندیشمند بزرگ روابط بین الملل جان مرشایمر و فیلسوف سیاسی نوام چامسکی است. همینطور آمریکا با حمایت یکجانبه از شاه ایران خود هم دچار ازدست دادن منافع خود در ایران در فردای انقلاب اسلامی ایران شد.
دشمنی صرف هم، همچون دوستی صرف مشکلات و چالشهای بزرگ برای هردو طرف به همراه دارد. دشمنی صرف و افراطی دو بازیگر با یکدیگر نیز ممکن است منجر به سوئ برداشتها و تنشهای شدید گردد و هردم ناقوس جنگ ممکن است در میان دوکشور به صدا دربیاید. ضمن این که بازی با حاصل جمع صفر در چنین شرایطی به نفع اتباع داخلی دو طرف نیست. نمونه ان بین ایران و امریکا و کره شمالی و آمریکاست که در چندین مرحله تا استانه جنگ هردو طرف پیش رفته اند ویا آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی که تا استانه جنگ اتمی پیش رفتند. ضمن این که این دشمنی صرف به ضرر مردمان این جوامع و شرکتها و بخش خصوصی بوده است. این تا استانه جنگ رفتن در نتیجه وضعیت موازنه قدرت و معمای امنیت می باشد که نظریه رئالیسم و نورئالیسم در روابط بین الملل بدان می پردازد. ضمن این که معمای امنیت می تواند به مسابقه تسلیحاتی منجر شده و منابع به جای این که در جهت رفاه مردم دو کشور هدایت گردد بالعکس بسوی تسلیحات تهاجمی سوق می یابد.
به استثنای معدودی از بازیگران روابط بسیاری از کشورها برمبنای رقابت و همکاری است که در ان بازیگران ضمن این که می توانند با همدیگر تعامل داشته باشند و بازی برد- برد را به نمایش بگذارند از طرح اختلافات و مدیریت مسالمت امیز اختلافات هم ابایی ندارند. این چیزی است که مکتب کلان لیبرالیسم و نولیبرالیسم به آن می پردازد و در این چارچوب دولتها می توانند اختلافات خود را به طرق مختلف همچون دیپلماسی و چانه زنی حل و فصل نمایند. نظریه ای در ذیل لیبرالیسم است که بیان می کند کشورهای دمکراتیک با یکدیگر نمی جنگند. اگر به زبان ساده این نظریه را ترجمه کنیم معنی آن این است که دوتا آدم عاقل با یکدیگر دعوا نمی کنند. ولی طبیعی است که بین دو تا ادم عاقل همواره امکان بروز اختلاف و تعارض منافع وجود دارد ولی فرق دو تا ادم عاقل با ناعاقل این است که دو عاقل سعی می کنند با مذاکره اختلافات خود را تصفیه کنند در حالی که دو تا ناعاقل برعکس در همان مرحله اول به دعوا روی می آورند. در دنیای امروز روابط بین الملل بسیاری از کشورها با همدیگر نه دوستی صرف و نه دشمنی صرف دارند. روابط بسیاری از کشورها در اروپا و افریقا و اسیا و آمریکا حکایت از تعامل، ضمن حفظ اختلافات می کند. چین و امریکا نمونه کشورهایی هستند که ضمن این که به برقراری روابط با یکدیگر پرداخته، در برخی حوزه ها اختلافات خود را حفظ کرده اند و در برخی مصادیق خط قرمزهای خود را هم دارند. همین طور روسیه با آمریکا و روسیه با اتحادیه اروپا و غیره.
جمهوری خلق چین و آمریکا ضمن این که در سایه دشمنی با یکدیگر در چند دهه بعد از انقلاب چین، بطور نیابتی (مثلأ در جنگ دو کره و همینطور در جنگ ویتنام) با یکدیگر درگیر شدند از ثمرات همکاری با یکدیگر هم محروم شدند. با ابتکارات چوئن لای و کیسینجر بود که بسوی برقراری روابط گام برداشتند ضمن این که از ثمرات بزرگ همکاری بهره مند شدند که تا به امروز ادامه دارد اما این مستلزم صرف نظر کردن از اصول و ارزشهای خود نبود و در جایی که لازم باشد هردو برسر اصول خود کوتاه نیامده اند و سعی نموده اند که با درایت و قاعده مندی اختلافات خود را حل و فصل نموده و یا حداقل اختلافات با یکدیگر را به رسمیت بشناسند.
امروزه بسیاری از کشورها در میان دو طیف افراطی دوستی صرف و دشمنی صرف هستند. این عرصه خاکستری عرصه بازی برد- برداست. عرصه است که در آن روابط معقول با یکدیگر برقرار کرده و از ثمرات همکاری بهره مند می گردند. ضمن این که نه تنها استقلال خود رابه خطر نیانداخته اند بلکه در جهت تقویت استقلال خود گام برداشته اند. نمونه ان روابط ترکیه و آمریکاست که ضمن بهره مندی دو کشور از این روابط، ترکیه استقلال خود را به خطر نیانداخته و در جاهایی از اصول خود صرف نظر نکرده است که نمونه آن عدم اجازه به آمریکا برای استفاده از خاک این کشور در حمله به عراق در آوریل 2003 می باشد. روابط قاعده مند ترکیه با آمریکا و اروپا به این کشور اجازه داده که در سایه اطمینان نسبی امنیت در محیط پیرامون خود، منابع بیشتری را - که در غیر این صورت صرف نظامی گری می شد- بسوی رشد اقتصادی هدایت نماید.
ایران و امریکا نیز محکوم به دوستی صرف (مثل زمان شاه) و محکوم به دشمنی صرف نیستند. ما نیز می توانیم این روابط را معقول نموده و ضمن حفظ اختلافات (همچون چین و امریکا، چین و اتحادیه اروپا، روسیه و چین، روسیه و آمریکا و روسیه و اتحادیه اروپا ، ترکیه و اتحادیه اروپا و ترکیه و آمریکا و کلأ مثل بسیاری کشورهای دیگرجهان) از ثمرات همکاری و تعامل بهره ببریم و در سایه اطمینان نسبی و تعدیل موازنه قدرت و معمای امنیت به رفاه داخلی و ارتقای استاندارد زندگی مردم بپردازیم.