کد خبر: ۲۱۷۶۶۴
تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۳۹۲ - ۰۹:۵۱

برادر اعدامی زنده شده: پاهایم برای رفتن به سردخانه راه نمی رفت

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: شرق نوشت:

برادر «علیرضا ممقانی» اعدامی زنده‌شده هنوز باور ندارد برادرش زنده ‌است و بابت احتمال اجرای دوباره حکم او نگران است. او می‌گوید نمی‌تواند آنچه را که شب اعدام و فردای آن روز اتفاق افتاد به‌درستی به‌یاد بیاورد. برادر علیرضا در گفت‌وگویی کوتاه با خبرنگار ما درباره آخرین وضعیت برادرش توضیح داده است.

حال برادرتان ظاهرا رو به بهبود است. الان در چه وضعیتی به‌سر می‌برد؟
خیلی خوب است. خداراشکر. دکترهایش از روند بهبود او خیلی راضی هستند.

او را ملاقات کرده‌ای؟
نه هنوز به دیدنش نرفتیم.

چرا؟
می‌ترسیم شوکه شود و ایست قلبی کند. ازدست‌دادن دوباره او وضعیت بدی را برای ما درست می‌کند. با دکترهایش هم مشورت کردیم. آنها گفته‌اند آمادگی ملاقات دارد اما ما خودمان هنوز آمادگی نداریم.

بچه‌هایش چطور؟ آنها به دیدن پدرشان رفته‌اند؟
نه هنوز نرفته‌اند همان‌طور که گفتم هیچ‌کدام از ما به‌دلیل اینکه ممکن است علیرضا شوکه شود به دیدنش نرفتیم.

پس چطور از حال او باخبر می‌شوید؟
مرتب با بیمارستان و دکترهایش در تماس هستیم و کارهایی که لازم است را انجام می‌دهیم. از حالش باخبر هستیم اما هنوز هیچ‌کدام از اعضای خانواده نتوانسته‌اند آنچه اتفاق افتاده را هضم کنند و همه شوکه هستیم.

درباره شب اعدام توضیح می‌دهی؟
دوست ندارم درباره آن حرف بزنم ضمن اینکه موقع اعدام آنجا نبودم.

سوال من درباره آخرین ملاقات با برادرتان است.
یک روز قبل از اعدام من، خواهرم، همسر برادرم و دو دخترش به دیدنش رفتیم. وضعیت خیلی بدی بود. حال همه خیلی بد بود اصلا نمی‌توانم برایتان بگویم چه حالی داشتیم. چنددقیقه‌ای همدیگر را دیدیم و بعد هم خداحافظی کردیم و آمدیم. خیلی اوضاع بدی بود خدا برای هیچ‌خانواده‌ای پیش نیاورد. اصلا نمی‌توانم برایتان توصیف کنم که چه وضعیتی بود.

از ماجرای زنده‌بودنش چطور مطلع شدید؟
آن شب نتوانستم درست بخوابم. حال همه اعضای خانواده بد و اعصاب همه خرد بود. حدود ساعت شش‌صبح دنبال کارهای خودم رفتم می‌خواستم شرایط را برای حضورم در ختم آماده کنم. راستش نمی‌توانستم از جایم بلند شوم و به سردخانه بروم تا جنازه برادرم را تحویل بگیرم. انگار پاهایم راه نمی‌رفت. به دایی‌ام گفتم تو برو. دایی‌ام که به سردخانه رفته ‌بود خبر داد علیرضا زنده ‌است.

دایی‌تان با شما تماس گرفت و خبر را داد؟
راستش یادم نیست دقیقا چه کسی زنگ زد اصلا نمی‌دانم چه شد هنوز هم گیج هستم. چیز زیادی از آن دقایق یادم نیست.

به بچه‌های برادرت چه کسی خبر داد؟
اصلا نمی‌دانم فقط می‌دانم در عرض یکی، دودقیقه همه اعضای خانواده مطلع شدند انگار بین زمین و آسمان بودم گیج بودم.

چه احساسی داشتی؟
مسلما خوشحال شدم آنقدر شوکه بودم که حتی نمی‌توانستم نفس بکشم. همان‌جایی که ایستاده ‌بودم نشستم و گریه کردم.

برادرت به‌دلیل مواد سابقه داشت. درباره اینکه نباید این کارها را بکند با او صحبت نکرده و تذکر نداده بودی؟
علیرضا فرزند چهارم خانواده‌ است. من از او دوسال کوچک‌تر هستم. اول به‌دلیل کوچک‌تربودنم و دوم به‌دلیل اینکه هیچ‌وقت دوست نداشتم وارد حریم خصوصی کسی بشوم با او درباره این مسایل صحبت نمی‌کردم.

پدر و مادرتان چطور؟
مسلما آنها نصیحتش می‌کردند چون از کارهایی که علیرضا کرده‌ بود خیلی ناراحت بودند. هیچ پدر و مادری دوست ندارد بچه‌اش اعدام شود. بنابراین تاجایی که ممکن بود سعی می‌کردند این اتفاق نیفتد.

برادرتان سه‌سال در زندان منتظر اجرای حکم بود و ظاهرا سه‌فرزند هم دارند. در این مدت چه کسی خرجی بچه‌ها را می‌داد؟
خداراشکر مادرشان زن فهمیده‌ای است. از بچه‌ها خوب نگهداری می‌کند. ما هم نمی‌گذاشتیم، آنها تنها بمانند. پدرشان در زندان بود اما این بچه‌ها خدا را داشتند و خداوند روزی‌رسان است. ما دورشان بودیم و نمی‌گذاشتیم تنها باشند.

بچه‌ها در حال حاضر چه می‌کنند؟
هر سه ‌درس می‌خوانند. آنها از این اتفاق آنقدر خوشحال هستند که نمی‌توانم توصیف کنم در چه وضعیتی هستند. درسشان را می‌خوانند می‌خواهند وقتی توانستند پدرشان را ببینند نمرات خوبی را که گرفته‌اند به او نشان دهند.

کی به ملاقات برادرتان خواهید رفت؟
دکترها گفته‌اند حنجره‌اش آسیب دیده و فعلا نمی‌تواند حرف بزند. گفته‌اند خوب می‌شود اما زمان می‌برد. ما هم هروقت وضعیت روحی‌مان خوب شود و بدانیم برادرمان هم آمادگی دیدار ما را دارد و باور کرده که هنوز زنده‌ است و از آن وضعیت بیرون آمده به دیدارش می‌رویم. هنوز صحنه‌های شب آخر جلوی چشمم است. امیدوارم دیگر تکرار نشود.

رییس قوه‌قضاییه و وزیر دادگستری هر دو گفته‌اند که برادرتان اعدام نمی‌شود. بنابراین اعدام مجدد منتفی به‌نظر می‌رسد؟
البته رییس قوه‌قضاییه گفتند به‌لحاظ عاطفی درست نیست دوباره اعدام شود اما به‌هرحال خداوند خیرشان بدهد و بچه‌هایشان را برایشان نگه دارد. من می‌دانم برادرم دیگر وارد این کارهای خطرناک نمی‌شود. اعدام‌نشدن برادرم درواقع کمک به فرزندانش است. آنها در دنیای کودکی خود خیلی خوشحال و شاد هستند انگار همه خوشبختی دنیا نصیبشان شده ‌است. من و همه اعضای خانواده‌ام از رییس قوه‌قضاییه و وزیر دادگستری خیلی ممنون هستیم و دعا می‌کنم خداوند برای هیچ بنده‌ای اتفاقی مثل اعدام را پیش نیاورد. شب آخر خیلی بد بود، خیلی زیاد

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین