آفتابنیوز : آفتاب: به گزارش جام جم آنلاین طبق آخرین آمار رسمی (نتایج سرشماری سال 90) در ایران بیش از 21 میلیون و 110 هزار خانوار زندگی می کند که در 88 درصد آنها مردان مسئول تامین معیشت خانوار هستند و در 12 درصد باقیمانده، زنان بار زندگی را به دوش می کشند.
اینها یعنی چرخ زندگی نزدیک به 2.5 میلیون خانوار به وسیله زنان می چرخد؛ زنانی که بسختی شغل پیدا می کنند، اغلب از مزایای بیمه بی بهره اند و به سبب سال ها تحمل سختی به انواع بیماری های جسمی و روحی مبتلا می شوند.
آن طور که عادل آذر، رئیس مرکز آمار ایران تشریح می کند فقط 18 درصد زنان سرپرست خانوار موفق به پیدا کردن شغل می شوند و 82 درصد از این قافله جا می مانند، یعنی زنانی که هیچ شغلی ندارند، تحت پوشش هیچ بیمه ای نیستند و برای گذران زندگی یا به اطرافیان خود وابسته می شوند یا ممکن است برای امرار معاش پایشان بلغزد.
زنان سرپرست خانوار که جمعیتی 2.5 میلیون نفری دارند زنان کمتر از 35 سال، 35 تا 64 سال و شصت وپنج ساله ها به بالا را شامل می شود که البته آمارها نشان می دهد بیشتر زنان سرپرست خانوار، زنانی میانسال هستند. در این میان وضع زنان سرپرست خانوار در برخی استان ها بهتر از زنان استان های دیگر است، به طوری که آمارها تائید می کند زنان سرپرست خانوار در استان سیستان و بلوچستان بیش از زنان استان های دیگر در مضیقه اند.
این مضیقه از این بابت است که زنان سرپرست این استان کمترین درآمد سالانه را دارند به طوری که متوسط درآمد آنها در طول سال سه میلیون و 300 هزار تومان است که به تعبیر عادل آذر، رقمی در حد فاجعه است. زنی که در طول یک سال فقط می تواند سه میلیون و 300 هزار تومان درآمد داشته باشد، معنی اش این است که درآمد روزانه اش فقط 9000 تومان است که در طول یک ماه به 270 هزار تومان می رسد؛ یعنی درآمدی که با آن حداقل نیازهای خانواده را نیز نمی توان تامین کرد.
تهران؛ وضع بهتر می شود
سختی زندگی یک زن سرپرست خانوار که در مناطق دورافتاده و جایی در نزدیک مرزها ساکن است هر چه به سمت مرکز کشور پیش برویم کمتر و کمتر می شود، به طوری که طبق آمارها، وضع زنان سرپرست خانوار در تهران بهتر است.
گرچه پایتخت نیز با انواع پیچیدگی ها و مشکلات درگیر است و زندگی و امرار معاش در آن کار ساده ای نیست، اما آمارها نشان می دهد که زنان سرپرست خانوار این شهر (و استان تهران) زندگی بهتری دارند، به طوری که متوسط درآمد این زنان در طول سال 14.5 میلیون تومان است. زنی که درآمدش در طول یک سال به این اندازه است یعنی هر روز 40 هزار تومان و در طول یک ماه، یک میلیون و 200 هزار تومان درآمد دارد که بی شک با این مبالغ می توان زندگی راحت تر و با کیفیت تری نسبت به زنان سیستانی داشت که باید زندگی روزانه شان را با 9000 تومان رتق و فتق کنند.
البته این تفاوت ها دلیل دارد و آن این که امکان به دست آوردن شغل در تهران به علت تنوع مشاغل و فرصت های بیشتر شغلی، مهیاتر از استان های دیگر است.
شاید هم به همین علت است که در سال های اخیر موج مهاجرت زنان به تهران شدت گرفته و فقط با سرزدن به ایستگاه های متروی پایتخت می توان صدها زن دستفروش با لهجه های مختلف را دید که بین جمعیت فشرده واگن ها دنبال کسب درآمد می گردند.
بی سوادی، رنج مضاعف زنان سرپرست
می گویند باسوادی نعمت است و آنهایی که از این نعمت بی بهره اند رنجی مضاعف می برند. این رنج را در زنان سرپرست خانوار که درصد بی سوادی در آنها بالاست، می توان بخوبی درک کرد. نتایج سرشماری سال 90 نشان می دهد که بیشتر زنان سرپرست خانوار بی سواد یا کم سواد هستند که از این بابت استان های سیستان و بلوچستان و هرمزگان در صدر قرار دارند.
این در حالی است که 11 درصد از زنان بی سواد سرپرست خانوار، کمتر از 35 سال دارند و 44 درصد از آنها نیز در گروه سنی 35 تا 64 سال هستند.
همچنین مطابق آمارهای رسمی، 55 درصد زنان سرپرست خانوار، بی سواد و 19 درصد از آنها کم سواد (تحصیلات ابتدایی) هستند که بخوبی معلوم می شود 74 درصد از زنان سرپرست خانوار کل کشور تا چه اندازه به علت بی سوادی، شکننده اند.
زنان سرپرست، نیازمند حمایت های واقعی
هشت درصد از زنان سرپرست خانوار معلولند، هفت درصد از آنها بیماری جسمی دارند، 14.5 درصدشان نیز بیماری روانی و 30 درصد از آنها از کارافتاده اند.
اگر این گفته های رئیس مرکز آمار ایران را به بی سوادی این قشر از زنان اضافه کنیم و تاکید اکبر ترکان، مشاور ارشد رئیس جمهور را مبنی بر این که 76 درصد زنان سرپرست خانوار زیر خط فقرند، به این مشکلات بیفزاییم، آن وقت شرایط دشوار زندگی این بخش از جمعیت کشور قابل لمس تر می شود.
در واقع، بی سوادی در کنار ناتوانی های جسمی و روانی از زندگی زنان سرپرست خانوار معجونی از درد و رنج می سازد که فقط با اعمال حمایت های مستمر قابل علاج است اما هم اکنون چتری که این زنان را زیر پوشش می گیرد آن قدر کوچک است که همه را زیر سایه خود نمی برد، مدرکش نیز گفته های عادل آذر، رئیس مرکز آمار ایران است که می گوید فقط 46 درصد از زنان سرپرست خانوار تحت پوشش نهادهای حمایتی (کمیته امداد، بهزیستی، بنیاد شهید، شهرداری و...) هستند.
این آمار به این معنی است که 54 درصد از این زنان، یعنی رقمی بیشتر از جمعیتی که تحت پوشش هستند، به حال خود رها شده اند و هیچ حامی قانونی ندارند. طبیعی است زنی که مورد حمایت نباشد و به علت نداشتن سواد و تخصص، توان داشتن شغل را از دست می دهد، یا به ازدواج های ناخواسته تن می دهد تا دیگر دغدغه سرپناه و غم نان نداشته باشد یا برای امرار معاش به راه های نامتعارف متوسل می شود که نتیجه انتخاب این راه نیز چیزی جز تشدید مشکلات نیست.
البته اگر زنی یکی از این دو راه را انتخاب نکند، ناچار می شود با سیلی صورت را سرخ نگه دارد و در این راه مشکلات مختلفی را تحمل کند که این نیز به فرسوده شدنش منجر می شود.
در این میان فرزندان این زنان نیز از لحاظ مالی، آموزشی و بهداشتی زندگی سختی را تجربه می کنند و اگر همچون مادر خود موفق به ادامه تحصیل نشوند، هم به جرگه آدم های بی سواد و کم سواد می پیوندند و هم شانس خود برای به دست آوردن جایگاه های بالای اجتماعی را از دست می دهند.
به همین علت به نظر می رسد فراتر از وعده هایی که تاکنون داده شده، این زنان و فرزندانشان به برقراری سیستم بیمه ای بویژه بیمه عمر و نیز ایجاد مراکزی که بر توانمندسازی این افراد تمرکز دارد و حمایت هایش به خوداشتغالی شان منجر می شود، نیاز فوری دارند.