کد خبر: ۲۳۳۴۲۳
تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۶

طنز/ دیَه از زندگى سیرُم خدایا...

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: ناصر فیض در تهران امروز نوشت:

 

ندونُم ایور و او ور کدام است

ز بس سرگرم کارم سر کدام است

به هر شو که به خانه پا گذارم

ندونم دل که و دلبر کدام است

*

به سینه آتشى دیرُم خدایا

جوانى عینهو پیرُم خدایا

ز بس که گشنگى دادُم به این دل

دیَه از زندگى سیرُم خدایا

*

ته که ناخوانده‌اى علم سماوات

ته که کارِت درسته در خرابات!

چه دونى آسمون ما چه رنگه

بَرو او لا وینیم ارواح بابات!

*

شدم حیرون من از کار محبت

زدم بیرون ز بازار محبت

محبت چون نداره پول، لازم

دلى دیرٌم خریدار محبت

*

خدا را شکر اقلّاً این سبد هست

شدى مست و به دنبالت شدم مست

قدح از دست تو افتاد و بشکست

سبد از دست مو افتاد و نشکست!

*

نه دشمن مى شناسه ما رِ، نه دوست

دیه حتّى قیافه م عین لولوست

فقط یک مشتِ پُر از استخونُم

اگر قصابُم از تن واکره پوست

*

به غیر از پُست امدادى مبیناد

دیه وضعیت عادى مبیناد

ز بس که دوده تهرون از دو مترى

چشام میدان آزادى مبیناد!

*

یکى محصول رفسنجان پسندد

یکى هم پسته ى کرمان پسندد

یکى هم مثل من چون «بچه قم هِه!»

برا پُز شُم شده، سوهان پسندد

*

میاد نزدیک لب جونم شب و روز

نمى‌جوشه ولى خونم شب و روز

کف دستم گرفتم آبرومو

پىِ یک لقمه ى نونم شب و روز

*

تو که حتى یه دوزارى ندارى

گواهینامه ى گارى ندارى

با مو هرگز سر یارى ندارى

بَرو او لا با مِه کارى ندارى!

*

براى عده‌اى نان آفریدند

چرا نان بلکه ناندان آفریدند

نه سر دارم نه سامان با چه رویى

برایم بانک سامان آفریدند!
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین