آفتابنیوز : آفتاب: به گزارش فرهیختگان، در
نشست رسیدگی به این پرونده که دیروز در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران
به ریاست قاضی «اصغرزاده» و با حضور چهار مستشار تشکیل شد، ابتدا نماینده
دادستان تهران، کیفرخواست را خواند.
او اظهار کرد: «اصغر» 29 ساله
متهم است 20 اردیبهشت 92 مرتضی اسماعیلی 42 ساله را که کارمند بانک و صاحب
یک بنگاه معاملات ملکی در شهریار بود به همراه همسرش رقیه اسماعیلی 37 ساله
و پسران هشت ساله آنها که دوقلو بودند به نامهای محمدرضا و محمدمهدی،
برای معامله عتیقههای خیالی از ملارد شهریار به بیجار کردستان کشانده است.
این مرد پس از دزدیدن 16 میلیون تومان که همراه مرتضی بود و
همچنین خالی کردن حسابهای بانکیاش هر چهار عضو این خانواده را به قتل
رسانده است.
نماینده دادستان تصریح کرد: اکنون با توجه به مدرکهای
موجود در پرونده برای اصغر تقاضای حکم قصاص در ملاعام و برای سه همدستش به
نامهای امیر، مجید و میلاد نیز به اتهام مشارکت در آدمربایی تقاضای
تعیین کیفر دارم.
سپس وکیل اولیای دم در جایگاه ویژه ایستاد و با
اشاره به متهم گفت: این مرد یک ماه قبل از کشتار، سه میلیون تومان از مرتضی
قرض گرفته بود و با آن پول یک کلت کمری تهیه کرده بود تا نقشهاش را اجرا
کند. اصغر، مرتضی را به بهانه معامله عتیقههای خیالی به بیجار کشاند. او
از مرتضی خواست تا اعضای خانوادهاش را به یک مسافرخانه در زنجان ببرد و
تنهایی سر قرار برود. اصغر برای اجرای نقشه شومش به سه همدستش 500 هزار
تومان پول داده بود تا دست و پای مرتضی را ببندند. اصغر سپس 16 میلیونی را
که مرتضی همراه داشت دزدید و او را مجبور کرد تا به برادرش پیامک بزند و از
او پول بخواهد. مرتضی هم پیامکی برای برادرش فرستاد و شش میلیون تومان پول
خواست. اصغر پس از برداشتن پولها نقشه قتل را اجرا کرد و مرتضی را خفه
کرد. سپس با تلفن همراه مرتضی با زن و بچهاش تماس گرفت و به بهانه طولانی
شدن معامله به دنبال آنها رفت. در میان راه رقیه را نیز با چادرش خفه کرد و
دست و پا و دهان دوقلوهای او را را با چسب بست و آنها را به صندوق عقب
انداخت. اما در حوالی آبیک قزوین متوجه شد آنها جان سپردهاند. به همین
خاطر جنازهها را در جاده رها کرد و گریخت و 20 روز بعد بازداشت شد.
وکیل
اولیای دم ادامه داد: حالا از طرف دختر 16ساله مرتضی و همچنین سایر اولیای
دم برای عاملان این جنایت حکم قصاص میخواهم. سپس متهم ردیف نخست در
جایگاه ویژه ایستاد و سناریوی جدیدی مطرح کرد.
این مرد گفت: مرتضی
همسایهام بود. او میگفت میخواهد در بیجار عتیقه معامله کند. چون
میدانست من هر هفته به بانه میروم و از آنجا لوازم خانگی برای فروش
میآورم از من خواست در این سفر همراهش باشم. مرتضی و خانوادهاش در یک
مسافرخانه در زنجان ساکن شدند تا با قاچاقچیان عتیقه در بیجار قرار
بگذارند. مرتضی اما میگفت قاچاقچیان جواب تماسهایش را نمیدهند. من مقابل
مسافرخانه منتظر مرتضی ایستاده بودم که یک خودروی زانتیا سفید به من نزدیک
شد. دو مرد جوان که یوسف و جبار نام داشتند و من هرگز آنها را ندیده بودم
گفتند ما را از کرج تا اینجا تعقیب کردهاند.
متهم ردیف اول افزود:
آنها گفتند مرتضی از آنها 200 میلیون تومان طلب دارد و حکم جلبشان را
گرفته است. آنها پیشنهاد کردند اگر از مرتضی برگه سفید امضا بگیرم در عوض
50 میلیون تومان به من میدهند. با این پیشنهاد وسوسه شدم و ماجرا را با سه
نفر از دوستانم در میان گذاشتم.
وی ادامه داد: صبح روز بعد مرتضی
گفت با قاچاقچیان قرار گذاشته است. من و او به سمت بیجار حرکت کردیم. در
میان راه با دوستانم تلفنی تماس گرفتم و آنها به حاشیه جاده آمدند. من به
دروغ به مرتضی گفتم سه پسری که در حاشیه جاده ایستادهاند همکلاسان
قدیمیام هستند و بهتر است آنها را هم سوار ماشین کنیم و تا جایی برسانیم.
مرتضی هم قبول کرد. وقتی دوستانم سوار ماشین شدند در فرصت مناسب با طناب
دست و پای مرتضی را بستند و او را در صندوق عقب انداختند.
متهم در
این بین شروع به سرفههای خونی مکرر کرد و حالش بد شد. به این ترتیب هیات
قضایی برای چند دقیقه اعلام تنفس کردند. با بهبود نسبی حال متهم، وی بار
دیگر در جایگاه دفاع ایستاد و گفت: من میخواستم در یک مکان خلوت از مرتضی
برگه سفید امضا بگیرم اما یکباره مردان زانتیاسوار سر رسیدند و مرتضی را با
خود بردند. از آن لحظه به بعد دیگر از سرنوشت مرتضی و اعضای خانوادهاش
خبری نداشتم تا اینکه بازداشت شدم. من تحت فشار قتل چهار عضو خانواده را
گردن گرفته بودم اما حالا میگویم بیگناهم. پس با توجه به طولانی شدن
محاکمه هیات قضایی وارد شور شد و ادامه نشست را به بعد موکول کرد.
گفتوگو با متهم ردیف نخستچند سال داری؟
۲۹ سال.
متاهلی؟
همسر و یک فرزند دختر دارم.
شغلت چه بود؟
هر هفته به بانه میرفتم و لوازم خانگی برای فروش به شهریار میآوردم.
چطور با مرتضی آشنا شدی؟
در نزدیکی خانهام بنگاه معاملات ملکی داشت به همین خاطر با هم رفیق شدیم.
ماجرای خرید عتیقهها چه بود؟
مرتضی میگفت ورشکسته شده و حالا به پول نیاز دارد. او میگفت قرار است یک مجسمه عتیقه معامله کند که 350 میلیون تومان میارزد.
چرا مرتضی برای معامله عتیقه همراه زن و بچهاش به بیجار آمد؟
او میگفت اگر زن و بچهاش در ماشین باشند پلیس به آنها شک نمیکند و به ماجرای معامله عتیقه پی نخواهد برد.
چطور ماجرا را با سه همدستت در میان گذاشتی؟
من
اصلا آنها را نمیشناختم. وقتی دیدم در یک قهوه خانه نشستهاند به آنها
گفتم در عوض گرفتن 500 هزار تومان پول کمکم کنند تا دست و پای یک مرد را
ببندم و او را به بیابان ببرم.
آنها شک نکردند؟
به آنها گفته بودم مساله ناموسی است.
چطور بازداشت شدی؟
20روز
پس از قتل سوار بر ماشینم در ملارد بودم که ماموران منرا بازداشت کردند.
چون از گوشی موبایلم بارها با مرتضی تماس گرفته بودم مرا شناسایی کردند.
گفتوگو با دختر قربانیچند سال داری؟
16سال.
چرا همراه خانوادهات به سفر نرفته بودی؟
امتحان داشتم به همین خاطر در خانه مادربزرگم ماندم.
چطور از ماجرا با خبر شدی؟
آخرین
بار وقتی با مادرم تماس گرفتم گفت در نزدیکی بیجار هستند اما بعداز آن
گوشی موبایل مادر و پدرم خاموش شد. با همه جا تماس گرفتیم اما کسی از آنها
خبر نداشت تا اینکه سه روز بعد جنازههای برادران دوقلویم در حوالی آبیک
قزوین پیدا شد.
برادرانت معلول بودند؟
برادران دوقلویم از
ناحیه دست دچار معلولیت بودند. یکی از آنها ستون فقراتش هم مشکل داشت و با
یک کلیه زندگی میکرد. اصغر با بیرحمی برادرانم را کشت.
چطور از مرگ پدر و مادرت با خبر شدی؟
بعد
از پیدا شدن جنازههای برادرانم پلیس اصغر را که دوست صمیمی پدرم بود
بازداشت کرد و او محلی که جنازههای پدر و مادرم را در آنجا رها کرده بود
به پلیس نشان داد اما حالا به دروغ میگوید در این قتلها دستی نداشته و
بیگناه است. او با دروغگویی میخواهد از مجازات رها شود.
جانیان خطرناک یا معتاد هستند یا مجنونسیما
فردوسیپور، روانشناس، در رابطه با جنایتهای فجیعی که جامعه را تحتتاثیر
قرار میدهد، میگوید: به نظر من اگر فردی در دعوا یا خصومت شخصی از روی
عصبانیت دست به قتل میزند،
شخصیت ضداجتماعی دارد که این شخصیت
باعث میشود ناخواسته دست به جنایت بزند. اختلال شخصیت ضداجتماعی، نوعی
اختلال شخصیت است که در آن فرد نمیتواند با موازین اجتماعی سازگار شود و
در قبال رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد.
اصطلاح شخصیت
ضداجتماعی همواره به صورت مترادف جامعهستیز به کار رفته است. این برچسب
یا اصطلاح این رفتار را خارج از معیارهای اخلاقی متداول جامعه توصیف میکند
و آن را بهعنوان یکی از جدیترین اختلالهای روانی در نظر میگیرد.
وی
ادامه میدهد: اما در جامعه ما اگر فردی دست به جنایتی فجیع بزند که در آن
مثلا سر کسی را ببرد یا به طرز فجیعی کسی را بکشد، یا اعتیاد دارد یا
جنون، چون یک فرد عادی و سالم نمیتواند دست به چنین جنایتهایی بزند. فرد
معتاد به مواد مخدر صنعتی پس از گذشت مدتی هیچگونه کنترلی روی رفتار خود
ندارد و در واقع مغزش به درستی کار نمیکند.
این افراد بعضا اعتیاد
به موادی مثل کراک، شیشه و دیگر مواد مخدر صنعتی دارند که دست به اینگونه
جنایتها میزنند. آنها بر اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر هیچ کنترلی روی
مغز خود ندارند و بدون اینکه متوجه شوند، دست به اینگونه جنایتها
میزنند.
فردوسیپور در ادامه میگوید: یکی دیگر از عوامل اینگونه
جنایتهای فجیع جنون است. در واقع مجنون کسی است که دچار آشفتگی روانی و
روحی بوده، فاقد قوه تمییز و تشخیص خوب و بد است، بهطوری که اعمالش فارغ
از اختیار و اراده اوست.
ممکن است انسان تحت تاثیر عوامل موقعیتی،
تعادل روانی و ارتباط خود را با واقعیت از دست بدهد و مرتکب جرم شود.
بیماران روانپریش به دلایل گوناگونی مرتکب جرم میشوند، اما عموما همان
انگیزههایی که در افراد غیرروانپریش سبب ارتکاب جرم میشود، در آنها هم
انگیزه ارتکاب جرم قرار میگیرد.
گاهی نیز امکان دارد به دلایلی که
ناشی از روانپریشی آنان از جمله هذیان، توهم و خودکاوی است، مرتکب جرم
شوند. برای نمونه، یک بیمار چون توهم شنوایی و دستوری دارد که به او فرمان
قتل کسی را میدهد، ممکن است مرتکب قتل شود. بنابراین به اعتقاد من تنها
دو دسته از انسانها مرتکب جنایتهای خیلی فجیع میشوند، کسانی که اعتیاد
دارند و کسانی که جنون دارند.