آفتابنیوز : آفتاب: احسان شریعتی می گوید: «به قول شریعتی، این که مکتبی خود را حق می داند یا باطل، دیکتاتوری ایجاد نمیکند، بلکه باید دید آیا برای دیگری حق انتخاب و آزادی عقیده قائل است یا نه؟»
دکتر احسان شریعتی به مناسبت سي و ششمين سالگرد درگذشت دکتر علي شريعتی با روزنامه آرمان گفت و گو کرده است. خلاصه اظهارات وی در این گفت و گو را در ادامه می خوانید:
تاثیر آثار و تفکرات لويي ماسينيون بر رویکرد دکتر شریعتی
*لویی ماسینیون شرقشناس و اسلامشناس بزرگی بود. تلاش او این بود که اسلام و مسیحیت را به هم نزدیک کند. او زیر تاثیر عرفان اسلامی بود به خصوص حلاج که عمری را برای نوشتن زندگی او گذاشت. و البته در مورد سلمان فارسی هم کار کرده است که دکتر شریعتی آن کار را ترجمه کرده است و همچنین حضرت فاطمه که در «فاطمه فاطمه است» تاثیر آن را می بینیم. لویی ماسیون نگاهی معنوی میان ادیان توحیدی داشت و میکوشید به خصوص با عرفان میلن آنها پلی بزند. به عرفان خراسانی و ایرانی اولیه یعنی بینش آن عرفان «حالی یا شهودی» نزدیک بود و تاثیر او را بر دکتر شریعتی می بینیم؛ اما برخی از شاگردان ماسینیون مثل هانری كربن تحت تاثیر سهروردی که ماسینیون خود به او معرفی کرده بود و بعد به خصوص ابن عربي قرار داشتند. در این جا تفاوت هایی بین ماسینیون و هانری كربن هست که همان تفاوت را ما بین شریعتی و سایر نحله هاي عرفان نظری و وحدت وجود می بینیم.
عرفان در آثار و نوشته های شریعتی
*عرفانی که مدنظر دکتر بود، آن سنت عرفان اولیه خراسانی، عرفان حالی و شهودی بود که ماسینیون هم در غرب روی آن کار میکرد. نگاه شریعتی با عرفان نظری، «قالي یا (وحدت وجودی) متفاوت بود. این سنخ عرفان به مسئولیت اجتماعی هم قائل است. این جنبشهای عرفانی، جنبشهای انقلابی هم بودند. مثلا شما می بینید در جنبش هایی چون نقطويه، سربداريه و حتی تا صفویه، در آغاز، این ها نقش اجتماعی-اعتراضی مستقیمی بازی کردهاند. به جرات بايد گفت این عرفانی نیست که دنیا گریز و انزوا گرا باشد، بلکه عرفانی است که تعهد اجتماعی و مشخصاتی دارد که آن را با عرفان های صوفیانهٔ هندی و دنیاگریز متفاوت میکند. علاوه بر آن باز شریعتی نوعی بازخوانی از همان عرفان سنتی خراسانی هم میکند. یعنی با فلسفه های اگزيستانس جديد و نوعی نگاه مدرن به عرفان دارد که در تثلیث «عرفان، برابری، آزادی» از آن سخن میگوید. این عرفانی است که با عقلانیت انتقادی، اجتماعی یعنی جنبش آزادی و برابری، رابطه تناسب و تعادل و اکمال متقابل دارد. این طور نیست که فقط معنویت باشد و تعالی خواهی فردی درونی و دنیا و سیاست گریز.
تاثیر پذیری از استاد محمد تقی شریعتی
*استاد محمدتقی شریعتی در واقع بیشترین تاثیر را در میان آن «معبودهای من»، به تعبیر دكتر در كتاب كوير، داشته است. کتابخانه و آموزش استاد و راهی که باز کرد در زمینه نواندیشی دینی با تشکیل «کانون نشر حقایق اسلامی» در مشهد، بعد از شهریور 20، که جلسات قرآن و تفسیر و نهج البلاغه در مشهد داشتند و بعدا به تاسیس کانون انجامید. و خود دکتر علی شریعتی هم در آن زمان عضو این کانون بود، در ترجمه های اولیه ای که از جودت السحار مصری می کنند،« اصول اقتصادی اسلام » و خود استاد ترجمه میکند و «ابوذر، خداپرست سوسیالیست» را که دکتر شریعتی ترجمه و تالیف میکند. میبینیم که این همسویی و تاثیر اولیه را استاد بر دکتر داشته است.
تعريف شريعتي از آزادي و رابطه اش با عدالت
*آزادی آرمانی است که مانند عدالت، به این معنا قدمت دارد که در تاریخ بشر، به میزانی که انسان آگاه می شود ناقد وضع موجود میشود و میخواهد از وضعیت اسارت باری که احساس می کند در آن گرفتار است، آزاد شود. زندگی انسان روالی طبیعی دارد، جسمی دارد، در طبیعتی زندگی می کند و در چهارچوبی محدو-و-متعین است که شریعتی آنرا زندان طبیعت میخواند. این نخستین زندانی است که او تعریف کرده است. زندان دوم تاریخ است : هر کدام از ما یک تاریخی داریم که در زبان ما متجلی است. سومین زندان، زندان جامعه است، همه جوامع بشری، به خصوص در جوامع هند-و-اروپایی ، جوامعی طبقاتی بودند واستثماري بودهاند. بردهداری، فئوداليزم و كاپيتاليسم و ... بشر همهجا به دنبال عدالت و آزادی است و نمی خواهد به نظام های سلطنت و جباريت و اشرافیت (اريستو كراسي و اليگارشيکی که اقلیت حکومت کند، حتی رژیم تئوكراتيك روحانیتسالار) تن دردهد.
*تنها شکل مور قبول شریعتی نظم دموکراتیک است و اراده خدا در تاريخ بر این قرار گرفته که مردم حکومت کنند، زیرا مردم نمایندگان خدا هستند. نظام مردمسالار نسبت میان شهروندان، و تعریف شهروندی، از زمان یونان باستان، تساوی و آزادی شهروندان در برابر قانون است، دو شهروند با هم رابطه شان، رابطه دو انسان مستقل و آزاد و برابر است. در حالی که در نظام های کدخدامنشی و به اصطلاح دسپوتيسم در غرب که واژه ایرانی هم هست به استبدادی که می گویند، این یک نفر آزاد و ارباب است، بقیه رعیت یا سوژه های او هستند.
*خوب این را تفکر توحیدی که همگان را در برابر خدا مساوی می داند نفی میکند. انسان ، خدا در آفرینش در داستان خلقت آدم و نزدیک شدن به شجره ممنوعه ، در واقع این آزادی را میدهد که انتخاب کند و نه بگويد يا آري و مسئولیت انساناز اینجا شروع می شود؛ و در تاریخ و در جامعه مبارزه به دیش میرود تا می رسد به خود فرد که من از رانههای ناحودآگاه خود چگونه می توانم آزاد شوم؟ و به قول روانکاوان اگر ناخودآگاهم بر من حکومت میکند دیگر آزاد نیستم، این 4 زندان با 4 روش علم از زندان طبیعت آزاد میشود، پراکسیس یا عمل در تاریخ برای حرکت از جبر به سوی آزادی و در جامعه با مبارزه به سوی جامعه مردم سالار برابر و آزاد، و در فرد انسان به سمت رستگاري، فلاح و نجات معنوی که شعار اسلام است: لا اله الا الله .تفلحوا ! این ها همه یک رشته پروژه آگاهی-رهاییبخشی در اندیشه شریعتی است از این 4 زندان. و یکی از این ابعاد هم بُعد سیاسی آزادی است و به قول لوکزامبورگ: آزادی یعنی آزادی مخالف. اینکه به قول شریعتی، مکتبی خود را حق می داند یا باطل، دیکتاتوری ایجاد نمیکند، بلکه باید دید آیا برای دیگری حق انتخاب و آزادی عقیده قائل است یا نه؟!
دلیل گرایش جوانان ایران به آثار دکتر شریعتی
* پرسمان شریعتی اگر فقط پاسخی به صورت مسئله دوران خود بود، امروز کاملا منسوخ میشد، اما شریعتی چند بعدی بود و فراتر از دوران و گفتمان زمان خودش حرکت کرد. اول اینکه شخصیت و منش شریعتی خود برای نسل ما جذاب است. به همین دلیل كويريات ايشان مورد توجه امروز است، نکته دوم نقد سنت هست در اسلام شناسی شریعتی، اسلامیات او نقد دین و سنت و دین سنتی است :دین موروثی،خرافی و متعصبانه و ناخودآگاه که میگوید که اسلام باید« از زندان ارتجاع» آزاد شود تا مسلمین بتوانند از زندان استبداد ،استثمار و استعمار رها گردند. بنابراین ریشه را دراستحمار میداند. این جنبه نقد سنت و آگاهی بخشی هم برای نسل ما امروزه به روز و زنده است ، چون مورد و مصداق دارد، این دو جنبه البته از جنبه های دیگری که مربوط است به آن دوران و مسائل خاصی که دیگر گذشته است، امروزه بیشتر مورد توجه است.
«امت و امامت» از نگاه دکتر شریعتی و بحث تجربه دموکراسی
* بحث امت و امامت، نحستین سخنرانی دکتر بوده که در سال 48 در حسینیه ارشاد مطرح کرده و همزمان بوده با کنفرانس باندونگ 1955 ، که کشورهای غیر متعهد و به اصطلاح رها شده از استعمار و جنبش غیر متعهد ها به رهبری ناصر و تيتو و نهرو و ... آمدند و در آن جا بحث هایی مطرح شد. دکتر شریعتی هم متاثر از نتایج آن بحث ها بود که یرایش این مسئله مطرح شد که چگونه در جوامعی که توسعه نیافتند، میتوانیم دموکراسی لیبرال صوری را اجرا کنیم اگر بخواهد فقط صوری نماند؟ چون همین دموکراسی لیبرال صوري می تواند سلاحی در دست ازتجاع و استبداد شود. مثلا با تجربه ای که زمان دکتر مصدق در رای گیری انتخابات مجلس پیش آمد که فئودال ها آمدند و دهقان ها را بسیج کردند و رایسازی کردند، و او شرط با سواد بودن را مطرح کرد.
*این جا دکتر شریعتی بحثی دارد به نام «رأی-یا-رأس»، و این که چگونه می شود رأی را به یک رأی آگاهانه مستقل تبدیل کرد، در یک جامعهٔ نآگاه عقبمانده؟ در این جا میخواهد نقش روشنفکر را برجسته کند: یعنی نشان دهد که با آگاهیبخشی می توان به این جامعه آموزش داد تا بفهمد حقوق اش چیست، وظایفش چیست؟ ولی در اینجا ابهامی که وجود دارد در این تز یا نظریه است که در آن کشو ها به تجربه گذاشته شد، که روشنفکران انقلابی تا اطلاع ثانوی می توانند در قدرت دخالت کنند و آن را در دست بگیرند تا شرایط مساعد برای دمکراسی را بسازند، یک دموکراسی واقعی، یعنی آگاهی را بالا برند. مردم آموزش ببینند، مشارکت کنند و به تدریج دموکراسی برقرار شود. این مرحله گذار قائل شدن، یک ابهام و یک اشکال دارد و آن این است که در خود این آزمون دموکراسی، یعنی تناوب قدرت، همین دور های انتخاباتی است که مردم با نامزدها و برنامه ها آشنا می شوند و آگاهی بخشیده میشود. اگر قدرت خود را در معرض انتخاب عموم نگذارد و انتخابات دائم برقرار نباشد، اولا خود قدرت فاسد میشود و دوما مردم چگونه آگاه شوند؟ مردم باید تمرین دموکراسی کنند.
*این تجربه در کشورهای نامبرده ناموفق بود و بعدها دکتر شریعتی در آثار بعدي مانند بازگشت به خویش و سایر آثار در این تز و نظر تجدیدنظر میکند. یعنی میگوید اصلا روشنفکر نباید در قدرت وارد شود؛ روشنفکر باید فقط زمینه آگاهيبخشی را فراهم کند تا از میان مردم رهبران و قهرمانان و نمایندگانی برخیزند که آگاه شده باشند و بتوانند این دموکراسی را تحقق بخشند. این نظریه نهایی شریعتی است، و نکتهای که از «امت و امامت» باقی می ماند که همچنان معتبر است، به نظر من، خود صورت مساله است که اصلا فلسفه سیاسی اسلام و تشیع چیست؟ و این کاری است که شریعتی پس از آراء اهل مدینه فاضله فارابی و مقدمه ابن خلدون مطرح کرده است.
* و باید گفت که ما متون اندیشه سیاسی جدی کم داریم. اینکه به شکل ذاتی و مفهومی بیاید و بگوید که هدف سیاست و جامعه مدنی در اسلام و تشیع چیست؟ و با اینکه گفتیم اسلام یک دین سیاسی است، تاریخ اسلام متفکرین بزرگ سیاسی کم دارد و عجیب است. در حالی که مسیحیت با این که دینی است که می گوید باید کار قیصر را به قیصر واگذار کرد یعنی خود را غیرسیاسی میداند، بزرگترین متفکرین سیاسی در تاریخ آن به وجود آمدهاند، هم در عصر قرون وسطا اندیشمندانی داریم مانند خود آگوستین که شهر خدا را نوشته تا در قرون وسطای متاخر و اندیشمندانی چون پادوا و که «راه مدرن» را بنا نهادند. این ها اندیشمندان فلسفه سیاسی بودند و مفهوم «جامعه مدنی» را به ارمغان آوردند و بعد هم ماكياول و تئوریسین های قرارداد اجتماعی و حق طبیعی. و تا به امروز، که ما مشابه این متفکرین کم داریم.
*اما شریعتی با شجاعت آمد و بدون اینکه بترسد که متهم به راست و چپ شود، گفت صورت مساله این است. قطعا این خود نوعی فلسفه سیاسی (اسلام و تشیع) است که با فلسفه سیاسی كلاسيك لیبرال غربی (و سوسیال شرقی) متفاوت است. و بویژه در تشیع این دوره ها گذرانده شده و البته اجتهادی که شریعتی کرد و دستاورد بزرگ این کتاب بود، این است که دوره غیبت که ما در آن بسر میبریم، دوره دموکراسی است، دوره مردم سالاری که رهبری فرهمند موروثی دینی یا عقیدتی که ما در تشیع به آن قائل هستیم با غیبت خود، دوران غیبت کبری و راه رای و مردمسالاری را باز می کند و نیز در سویهٔ دیگر اینکه علمایی بیایند و آگاهی بخشی کنند تا مردم درست انتخاب کنند.