آفتابنیوز : آفتاب: به گزارش فرهیختگان، سه پسر دیگر نیز که یکسال قبل از جنایت از سوی این متهم مورد حمله قرار گرفته و زخمی شده بودند نیز در دادگاه حاضر شدند.
رسیدگی به این ماجرا از شامگاه ششم خرداد پارسال به دنبال جدال خونین چند پسر مست در پارک پردیسان در دستور کار پلیس قرار گرفت.
بررسیها نشان میداد در آن درگیری پسر 25 سالهای بهنام «حسن» کشته شده است. جنازه خونین با هماهنگی قضایی به پزشکیقانونی فرستاده شد و پلیس به تحقیق از دوستان «حسن» پرداخت.
یکی از آنها به نام «علی» به پلیس گفت: همراه حسن و دو دوست دیگرم «رضا» و «شاهین» برای تفریح به پارک پردیسان رفته بودیم. در آنجا مشروب خوردیم و مشغول قلیان کشیدن شدیم. حسن و شاهین با هم شوخی میکردند که شوخی آنها جدی شد و کار به دعوا کشید. در این بین آنها به روی هم چاقو کشیدند. وساطت من و رضا هم برای آرام کردن آنها بینتیجه ماند تا اینکه شاهین با چاقو به گردن حسن زد و گریخت. به دنبال اطلاعاتی که این پسر به پلیس داد ردیابی شاهین در دستور کار پلیس قرار گرفت. بررسیها نشان میداد این پسر پس از جنایت به مکان نامعلومی فرار کرده است. سه شبانهروز از این ماجرا گذشته بود که پلیس دریافت شاهین در یک باغ در حاشیه کرج پنهان شده است. به این ترتیب این پسر 24 ساله بازداشت شد و به کشتن دوستش در دعوای مستانه اعتراف کرد.
به دنبال بازسازی صحنه جرم کیفرخواست صادر و به شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در نشست رسیدگی به این ماجرا که دیروز به ریاست قاضی «عبداللهی» و با حضور چهار مستشار تشکیل شد پدر و مادر قربانی در جایگاه ویژه ایستادند و برای شاهین حکم قصاص خواستند.
سپس سه پسر که یک سال قبل از جنایت از سوی شاهین مورد حمله قرار گرفته بودند یک به یک در جایگاه ویژه ایستادند و گفتند: یک سال قبل از اینکه شاهین دستگیر شود از محل کار به خانه برمیگشتیم که شاهین با ماشین جلوی راهمان پیچید. چون اعتراض کردیم چاقو کشید و ما را زخمی کرد. در مدت یک سال به دنبال او بودیم تا اینکه فهمیدیم به جرم قتل بازداشت شده است. ما حالا از او شاکی هستیم. وقتی شاهین روبهروی پنج قاضی ایستاد به قتل اعتراف کرد و گفت: با دوستانم در پارک پردیسان مشروب خوردیم و مست بودیم که دعوا بالا گرفت. حسن به روی من چاقو کشید و من هم برای دفاع از خودم او را با سه ضربه چاقو زدم.
او درباره شکایت سه پسر جوان نیز گفت: قبول دارم قبلا با چاقو آنها را زخمی کرده بودم.وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود بهعنوان آخرین دفاع گفت: حرفی برای گفتن ندارم و حالا خیلی پشیمانم.