آفتابنیوز : آفتاب: حمید شانس در گفتوگو با ایسنا، افزود: از جمله این افراد هنرمندی بود که از کوکاکولا تبلیغ و حمایت میکرد و میگفت زنده باد کوکاکولا. این قبیل هنرمندان پیرو جریانی از هنرمندان بودند که سعی میکردند هنرشان را در تطابق با شرایط اقتصادی مطرح کنند و طبعا در نتیجهی چنین امری در مظمون این کارهای هنری هم تغییراتی ایجاد شد.
او دربارهی ارتباط برقرار کردن هنر و اقتصاد گفت: این ارتباط برای جامعهی هنری مانند یک شمشیر دو لبه عمل میکند و دربارهی آن نیز نتایج متضادی بیان شده است.
او افزود: از زمانی که رشد اقتصادی به صورت توسعه کالایی انبوه با شکل گرفتن بازار ناشناس صورت گرفت؛ چرخهی اقتصادی به شئون انسانی غالب شد و باعث تحولاتی در ارتباطات انسانی شد و البته در این میان برای هنرمندان نیز شرایط تازهای ایجاد کرد. شرایط تازهای که به دنبال آن، ارزش کار هنرمند را به جای ارزش هنریاش بازار شکل میدهد. بازاری که ارزش سودمندی ایجاد نمیکند بلکه ارزش آن درسودآوری است.
در نتیجهی چنین امری اتفاقی میافتد که به تبع آن کار هنرمند به مثابه یک کالا در بازاری ناشناس و خارج از روابط عاطفی به فروش میرسد و هنرمند هم ناگزیر برای امرار معاش کالای خود را میفروشد. این در حالی است که بخش دیگری از هنرمندان هستند که تولید اثر هنری را به منظور سودمندی برای انسان و داشتن قابلیتهای عاطفی آن میسازند. این هنرمندان در جوامع سرمایهداری به روشنفکر غیر موافق چرخه اقتصادی و سیاسی تبدیل میشوند.
شانس افزود: باید به این نکته توجه کرد که در جوامع معاصر هیچ عرصهای از مناسبات اجتماعی نیست که بدون تعریف موتور محرکهی اقتصادی و ایجاد زمینهای برای انجام فعالیتهای اقتصادی بتواند به حیاتش ادامه دهد. حتی عرصههایی که به شدت برای زندگی اجتماعی ضروری به حساب میآیند. در نتیجهی چنین امری در عرصهی تولید انسانی هم تحول ایجاد شده است به این معنا که تولید یه جای مصرف برای برای فروش انجام میشود. چنین وضعیتی برای هنر هم اتفاق افتاد و این باعث تغییر در شیوههای ارزیابی کیفیت آثار هنری هم شد.
این هنرمند پیشکسوت گفت: در رنسانس، هنر وظیفهی نمایش فضیلت داشت. ولی وقتی که عرصههای اقتصادی گسترش پیدا کرد فضیلت جایگاه خود را از دست داد و ارزیدن و ارزش مالی جای آن را گرفت و در شرایط کنونی اگر هنر میخواهد به حیاتش ادامه دهد و از سایر بخشهای فرهنگ و اجتماع جا نماند نیازمند این است که به اقتصاد بپردازد و البته همین که هنر پای خود را در عرصهی اقتصاد میگذارد، قابلیتهای هنری را از طریق بازارهای فروش آن میسنجند.
او در بخشی از سخنانش گفت: در ایران هم چنین وضعیتی پیش آمده است، در سالهای اخیر روند خرید و فروش آثار هنری به این صورت شده است که گالریدارها آثار را میفروشند و باید از آن سود ببرند. در نتیجه از هنرمندی که خودشان آن را تبلیغ کردهاند حمایت میکنند و روی اثرش قیمتگذاری میکنند و این قیمتگذاری شاخصی برای تعیین ارزش هنری آثار است که از عواملی مانند عرضه و تقاضا و معروفیت هنرمند و سایر عوامل مربوط به اقتصاد هنر ناشی شده است. در چنین شرایطی بسیاری از هنرمندان به دست هنرمندان دیگر نگاه میکنند و به جای اینکه به ارتقای کیفت آثار توجه کنند به دنبال تقویت شاخصههایی میگردند که به وسیلهی آن بتوانند موقعیت خود را بهتر کنند.
شانس توضیح داد: اکنون هنرمندان ما در مقابل مجموعهای از برنامهها قرار دارند که قرار است کار آنها در آنجا سنجیده شود. مانند اکسپوهایی که کار هنرمندان در آنجا به فروش میرسد. هرقدر یک اکسپو موفقتر باشد جایگاههای مهمتری را برای هنرمند تضمین میکند و هرچه اکسپو موفق تر باشد شاخصهایش به شاخصههای شیوههای تولید آثار هنری تبدیل میشود. در چنین وضعیتی کسانی موفق هستند که اقتدار مالی حاصل از فروش آثار هنری آنها بیشتر باشد. این وضعیت باعث شکلگیری باند و باندبازی، بایکوت کردن عدهای از هنرمندان، حمایت از هنرمندان دیگر و شیوهی هنری خاص میشود و باعث میشود که این باندها بعد از مدتی قدرتمند و قدرتمندتر شوند.
این هنرمند گفت: این اتفاقی است که تا حد معینی در مملکت ما افتاده است و ناقض بروز دموکراتیک هنر در بازار است. در چنین شرایطی کسانی که با جریان اغواگر تبلیغات هنر هماهنگ نیستند در انزوا قرار میگیرند و به این ترتیب قابلیت هنری عدهای از هنرمندان که منعکس کنندهی بخشی از عواطف اجتماعی هستند، در رقابت نابرابر قرار میگیرد و وضعیت ناموزونی، در رشد فضا و ساختار هنری ایجاد میشود، این پدیده به هیچ عنوان، قابل دفاع نیست.
این هنرمند مجسمهساز افزود: اکسپوها و حراجها دو وجه دارند. آنها ناگزیر باید رشد کنند و از سویی دیگر هم بیماری و ناهنجاریهای خود را دارند. به این ترتیب به مجرد اینکه عرصهی هنر به وسیلهی شاخصهای اقتصادی حیات خود را رشد و تداوم دهد و درگیر عوارض بازارهای داخلی و بین المللی هنر میشود. برای جلوگیری از این وضعیت باید شرایطی ایجاد شود که جریانهای مختلف هنری بتوانند قابلیتهای خود را عرضه کنند.
شانس در پاسخ به این سوال که آیا وظیفهی ایجاد چنین شرایطی به عهدهی دولت است، گفت: خیر NGOها و نهادهای دموکراتیک و انجمنهای هنری با مدیریت و سیاستگذاری میتوانند اینکار را بکنند و البته نباید چنین برنامهای از طریق مجموعهداران و گالریداران انجام شود. بلکه باید از طریق هنرمندان و آموزگاران انجام شود که به طو جدیتری در جریان نیازمندیهای تحولات هنری قرار دارند. وقتی ساختار دموکراتیکی بر رشد هنر حاکم باشد تعامل و تعادل بیشتری برای بروز کار همهی هنرمندان و رشد همهی آنها فراهم میشود.