آفتابنیوز : آفتاب: رضا سلیمانی - معروف است که پیر ظریفی در نصایح همیشگی خود به شاگردانش میگفت: همواره با عقل خود قدم بردارید و با احساسات خود از نیازمندان دستگیری کنید و به حرف حرّافان معاند و نادان، گوش نکنید که شما اگر پیامبر هم باشید از زبان بعضیها آسوده نیستید زیرا، هر کاری کنید، آنان براساس جهل، یا تعصب و کینه خود در مورد شما قضاوت میکنند. اگر کار خیر کنید، میگویند حرص قدرت و شهرت دارد، اگر برای امرار معاش حلال تلاش کنید، میگویند حرص مال دارد، اگر کار نکنید، میگویند تنپرور است. خلاصه اگر برخیزید، میگویند به فتنهانگیزی میرود و اگر بنشینید میگویند، حتماً دارد نقشه میکشد و اگر ...
گویا نکات اخلاقی آن پیر ظریف و «اگرهای» متناقض آن، مصداق حال و روز امروز مخالفان آیتالله هاشمی رفسنجانی در سپهر سیاسی ایران است که باری به هر جهت و به هر قیمت و دستاویزی میخواهند با تخلیه حقد و کینه خود، شناسه بارزی از فعل «میگویند» باشند و تحت هر شرایطی بگویند «چون با وی مخالفیم، پس هستیم» اگر سکوت کند، داد وا اسلاما سر میدهند که چرا سکوت کرد؟! اگر سخنی بگوید فریاد میزنند که چرا سخن گفت؟!
این گروه کینهجو که همه هستی سیاسی، رسانهای و حتی مناظرهای خویش را در مخالفت با آیتالله هاشمی رفسنجانی میجویند، درمانده از اینکه دیگر برای تخریب (البته نا موفق) ایشان و خانوادهاش چه باید بکنند که تا به حال نکردهاند و انتقام نقش آفرینی ایشان در عرصه سیاسی کشور بویژه پس از انتخاب دولت یازدهم را چطور و چگونه بگیرند، این قدر ابا ندارند که به واسطه گفتار و رفتارهای متناقض پی در پی، سوژههای طنزی را خلق کنند که مردم از سرگردانی و درماندگی آنان در دایره تناقضات، بخندند.
به لایههای پنهانی و محافل تصمیم سازیهای متضاد حامی این گروه، کاری نداریم که بیش از نیم قرن، خود را مشغول بافتن کلاف سردرگمی کردهاند که هر بار مردم فرصتهای تاریخی پیدا نمودهاند، تمام رشتههایشان را پنبه کردهاند. من باب یادآوری و ذکر مصداق، تنها چند برگ کوچک از دفتر قطور تاریخ سازیهای این جماعت را ورق میزنیم که گاه آن قدر تحریفات ناشیانه دارد که به قول معروف «خنده آید خلق را!»
1ـ هشت سال دفاع مقدس مردم ایران علیه مثلث شوم، شرق، غرب و ارتجاع به عملگی حزب بعث عراق و شخص صدام حسین، با پیروزی نظامی و سپس سیاسی جمهوری اسلامی ایران به پایان رسید و همه قدرتهای جهانی انگشت به دهن، مات و مبهوت شدند که چگونه انقلابیون پر شور و اشتیاق، با ادبیات انسانی و انقلابی، کار کشتهترین دیپلماتهای کینهجوی سازمان ملل و قدرتهای جهانی را مجاب به اصلاح بندهای قطعنامه 598 کردند که طی آن، عراق آغازگر جنگ و متجاوز و ایران مظلوم و مستحق دریافت غرامت شناخته شد.
از فردای آن فتح الفتوح که تفسیر امروزی فتح المبین قرآنی برای صلح حدیبیه زمان پیامبر اکرم(ص) بود، یک گروه همزمان دو نقش متضاد را بازی میکردند: گاه از چگونگی طولانی شدن جنگ طی 8 سال میگفتند و فریاد سر میدادند که چرا جوانان مسلمان دو کشور را به کشتن دادند؟!
گروهی دیگر از بسته شدن درب شهادت و محروم شدن جوانان از بهشت، حسرت میکشیدند و اتفاقاً برای هر دو حالت هم دنبال مقصری میگشتند که بتوانند تحلیلهای تخیّلی و توهمی خویش را مستند سازند و هر دو گروه آیتالله هاشمی رفسنجانی را مقصر معرفی کرده و میکنند و چون هدفشان، هر وسیلهای را توجیه میکرد و میکند، اصلاً متوجه این حجم از تناقض در گفتار و نوشتار خویش نبوده و نیستند که صبح در سخنرانیها می گفتند: امام میخواست جنگ تمام شود و هاشمی رفسنجانی نگذاشت و عصر برای سرمقاله روزنامه یا سایت خویش مینوشتند: امام میخواست جنگ را تا پیروزی نهایی ادامه دهد، ولی هاشمی نمیگذاشت!!
2ـ پس از جنگ و خرابیهای گسترده آن، جبران عقبماندگیهای تاریخی ایران و عقب افتادگیهای هشت سال دفاع مقدس، نیازمند همتی بلند برای دنبال کردن سیاستهای سازندگی بود که امام راحل دستور تدوین آن را داده بودند و رهبری معظم انقلاب بر اجرای آن تأکید میکردند که پا نهادن در این عرصه بزرگ و تاریخی، مردمی بزرگ، ریسک پذیر و شجاع میخواست که این مسؤولیت را در آن شرایط خطیر کشور بپذیرد. این چنین شد که مردم طی دو انتخابات ریاست جمهوری در سالهای 68 و 72 رییس قوه مقننه آن زمان و جانشین فرماندهی کل قوا در هشت سال دفاع مقدس را انتخاب کردند تا دوران سازندگی و بازسازی کشور، شناسه مقطعی مشعشع از تاریخ انقلاب اسلامی شود و پس از آن، انتخاباتی پرشور در دوّم خرداد ماه سال 1376 برگزار شد و دوباره همان جریان و باز هم با تناقضات همیشگی، سر بر آوردند، به گونهای که به دلیل گیجی از نتیجه انتخابات، صبح در مصاحبهها میگفتند: انتخاب جناب آقای سید محمد خاتمی، نه بزرگ به سیاستهای هاشمی رفسنجانی بود و عصر در سخنرانیها میگفتند: عدم انتخاب جناب آقای ناطق نوری، نه بزرگ به سیاستهای هاشمی رفسنجانی بود!!
3ـ در گیر و دار آتش افروزیهای تروریستها در سرزمینهای اسلامی و در اوج جنایات بوکوحرام، طالبان، القاعده و اخیراً داعش، ناگهان مارهای افسرده سلفی که در خیزش بیداری اسلامی، سر در آخور دلارها برده بودند، گردن افراختند و با شیعیان در سرزمین وحی چنان کردند که ناگهان خبر تصویب حکم اعدام آیتالله نمر، همه را به شوک فرو برد و هر کس هر کاری که از دستش بر میآمد، انجام داد تا یکپارچگی امت اسلامی بیش از این مخدوش نشود.
در چنین شرایط خطیری، برخی از همین جماعت تناقضگو در روزنامههای خود فریاد برآوردند که چرا آیتالله هاشمی رفسنجانی در این مورد مهم سکوت کرده و اقدامی نمیکند؟ و چرا برای نجات آیتالله نمر هیچ موضعی نمیگیرد و اقدامی انجام نمیدهد؟!! و ....
درست در اوج این فضای یأس آلود برای دلسوزان واقعی اسلام، آیتالله هاشمی رفسنجانی با ارسال پیامی که براساس عرف دیپلماتیک و ادب اسلامی و انسانی نگارش شده است از ملک عبدالله پادشاه عربستان خواست تا برای جلوگیری از تفرقه جهان اسلام ترتیبی اتخاذ کند تا آیتالله شیخ نمر اعدام نشود که ناگهان آن جریان تناقضگوی سابق که به سکوت ایشان اعتراض میکردند در تناقضی فاحش و غیر قابل توجیه دوباره سر برآوردند و در روزنامهها و سایتهای خویش معترض شدند که آیتالله هاشمی رفسنجانی چرا به ملک عبدالله نامه نوشته و خواستار جلوگیری از اعدام آیتالله شیخ نمر شده است؟!! و یا از روی استیصال و درماندگی، برای خنثی کردن نقش ایشان در موفقیت احتمالی عدم اجرای حکم، سرمقاله زدند که اگر ملک عبدالله، درخواست آیتالله هاشمی رفسنجانی را بپذیرد حتما از قبل سروسری بوده و پشت پرده قرارمدارهایی گذاشته شده است!! و اینگونه است که سیاسیون دلواپس، از این موفقیت هم بوی شکست و خیانت استشمام میکنند!!
به راستی این همه گفتار و نوشتار متناقض از کدام اندیشه پر کینه و حسود تراوش میشود؟
چگونه ممکن است کسی که رقص قلم برای نوشتن «سرمقاله» و «یادداشت سردبیر» یک روزنامه را دارد، در کوتاهترین زمان ممکن تا این حد دچار آلزایمر سیاسی و جناحی شود و دو جملهی کاملاً متضاد بنویسد.
خداوند همه ما را در صراط حق و حقیقت استوار نگه دارد و به معاندین و مخالفین کینهجو نیز ذرهای انصاف، ادب و اخلاق اسلامی عنایت فرماید. آمین
«والسلام»