آفتابنیوز : آفتاب: امروز کمتر کسی است که با حکایات و سفارشهای تاریخی و سخنهای نغز آشنایی نداشته باشد. "بایاتی" و شعر آذربایجان محشون از احساسات و عواطف بومی مردمی است که ترجمه این احساسات در اشعار فارسی محمدحسین شهریار موجود است. از سویی ادبیات آذربایجان، شیرین سخنانی چون پروین و ایرج میرزا را به فرهنگ ایرانی هدیه کرده است و الحان و نغمات زیبایی به فرهنگ ایرانی افزوده است.
با این حال این فرهنگ چندان که باید در زندگی و تربیت کودکان امروزی بروز و ظهور پیدا نمیکند و انگار کسی داعیهدار این فرهنگ نیست. انگار باید در سازمان میراث فرهنگی بخشی به نام اداره فلکلور اضافه کرد تا بسیاری از سخنهای نغز فرهنگ بومی اقوام مختلف ایران زوال نیابد.
محمد زینالی جامعهشناس و کارشناس فرهنگی در میزگرد فرهنگ عامه که در خبرگزاری ایسنا در اردبیل برگزار شد، در این خصوص میگوید: به وجود آمدن نهادی مانند رسانه و ادبیات رسمی به شدت فرهنگ بومی و قدیمی منطقه را تحت تأثیر قرار داده و موجب ایجاد حس نوستالژیک برای فرهنگ از دست رفته شده است. چه شده است؟ آیا هجوم بیمقدمه اشباح سیبرنتیک موجب از دست رفتن دار و ندار یک فرهنگ بومی شده است و نظریه زبانها و ماشینها، دیجیتال و جهان وطنی فرهنگهای محلی را به محاق برده است یا نه میتوانستیم با مدیریت صحیح این مرحله گذر را رد کنیم.
وی یادآور میشود: توپی به بزرگی رسانه به زمین خورده و هرچه کرده، از نگاه کارشناسان فرهنگ بومی اردبیل ظاهراً به ضرر فرهنگ بومی این منطقه بوده است. اما باز هم توجه به این مشکل را از رسانه و ابزارهای ارتباط جمعی میجویند تا آگاهی جامعه را نسبت به این فقدان برانگیزد.
حسین نوین رئیس دانشگده ادبیات علوم انسانی دانشگاه محقق اردبیلی در این باره میگوید: فلکلور جلوهای از تاریخ و ادبیات ملتهاست. گاهی فرهنگ تمدن کتبی و سند میشود و گاهی سند نمیشود و سینه به سینه منتقل می شود.
وی ادامه میدهد: فلکلور میتواند اخلاق و علم هم باشد. تجربیات پزشکی را هم در دل آن میتوان یافت. فرهنگ عامه جلوه تمدن، باور، بینش و تاریخ است، که سینه به سینه منتقل شده است و اخیرا در کتابها جمعآوری شده است و مطالعه این آثار، هویت ملی و تاریخی هر قومی را نشان میدهد.
این مدرس دانشگاه میگوید: اگر در تاریخ هم غرض باشد، در ادبیات غرض وجود ندارد. به قول مرحوم جلال آلاحمد بهترین اسناد تاریخی، ادبیات هر ملت است، هر ملت برای دوام خود باید فرهنگ عامیانه، هویت، تاریخ و ادبیاتش را حفظ کند.
وی میگوید: پایداری هر ملت و هر حکومت و توسعه هر ملت تکیه بر هویت ملی آنهاست، حتی بومیسازی صنعت باید بر مبنای هویت صورت گیرد. پیشرفت و استقلال در علم نیز باید بر مبنای هویت کشور صورت گیرد. فرهنگ عامیانه بخشی از فرهنگ تاریخی، ملی و هویتمان است. هویت ایرانی مانند شطرنجی از اقوام مختلف شکل گرفته و گاه فرهنگ عامه نشانگر بینش علمی و سیاسی مردم است. قصهها و باورهای عامیانه حتی در مواد خرافی دارای علم و دانش است.
نوین میگوید: روژه باستید در دانش اساطیر گفته است؛ باورهای عامیانه، دانش و علماند که ما آنها را خرافات میدانیم. ما با این دانش احساس ملت را میتوانیم پیدا کنیم و خط فکری و رشد و توسعه برای آنها تعریف کنیم.
دکتر نوین اضافه کرد: در ارومیه به وسیله دانشجویان سه استان آذربایجان غربی و شرقی و اردبیل و مغان به صورت میدانی ضربالمثلها، افسانهها، آداب و رسوم و غذاها و بازیهایشان را جمعآوری کردیم تا تاریخ و هویت و فرهنگ بومی منطقه را حفظ کنیم و در این مورد بیش از 10000 ضربالمثل گردآوری شد که در بین ضرب المثلها مشترکات و تفاوتهایی نیز به چشم میخورد.
این آثار از نظر ساختار، موضوع و زیباییشناسی مورد بررسی قرار گرفت که بخشی از آنها در کتابی منتشر شد.
به گزارش ایسنا، ممیزاده مدرس زبان آذری و استاد دانشگاه نیز در این خصوص میگوید: فرهنگ عامه موضوع گستردهای است، قبل از مدرسه و رادیو، تمام آموزشها توسط فلکلور صورت میگرفت، از این رو ملتها باید نگهبان هویت و خزینهشان باشند. در جمعآوری هویت قومی هر منطقه حتی ادبیات و فلکلور مشترک را نیز میتوان در بین اقوام مختلف ایرانی پیدا کرد.
ممیزاده میگوید: بشریت در رویکرد خود فرهنگ رفتاری واحد داشته و بسیاری از قصهها و داستانها در کشورهای مختلف و سرزمینهای مختلف سیر مشابهی داشته است. بسیاری از افراد ضرب المثلها و سخن پدران خود را جمعآوری میکنند اما امروز کار باید متفاوت باشد، به طوری که تحقیق فرهنگ عامه از طریق نظام آموزشی و کودکان انجام گیرد.
ضربالمثلها را باید شناسنامهدار کنیم و هر ضربالمثل فلکلور را با شناسنامه زبانی و لهجه آن منطقه ثبت کنیم، به طوری که شرایط جغرافیایی نیز مدنظر قرار گیرد.
وی انجام گیری این موضوع را تکلیف بزرگی بر عهده دولت میداند، به طوری که میگوید جمعآوری آثار پنهان شده در دل پدران و گذشتگان را میتوان با بردن موضوعات به مدارس و در بین دانشآموزان بهتر جمعآوری کرد.
این مدرس زبان آذری میگوید: وظیفه معلمان و مدارس در این زمینه بس بزرگ است و میتوانند با یک موضوع انشای بومی و منطقهای به جمعآوری هر چه بهتر ضرب المثلهایی که در دل خانواده و بزرگان پنهان شده کمک کنند تا تحقیق فرهنگ عامه از طریق نظام آموزشی و کودکان انجام گیرد و آثار معانی زیاد نهفته آنها استخراج گردد.
احمدی ناشر ومحقق فلکلور نویس نیز در تحلیل و بررسی جمعآوری فلکلور میگوید: اکثر ادبیات ما شفاهی بوده و به تدریج ثبت و کتابت شده و هر روز فنیتر هم میشود. وقتی میگوییم ادبیات عامه معنیاش فلکلور نیست، فلکلور و فرهنگ عامه بخشی از آن ادبیات عامه است. معانی که در انسانشناسی فرانسه شروع شده بیشتر به بحث زیستی میپرداختند و مالینوفسکی و مید به انسان شناسی فرهنگی پرداختند و به انسان تمام بعدی نگاه میکردند و انسان شناسی فرهنگی را ارجح قرار دادند و به اهمیت آن اشاره کردند، تایلور و مالینوفسکی بهترین تعریفها را از فرهنگ ارائه کردند و گفتند که فرهنگ "آداب و رسوم دینی" یا "تظاهرات ذهنی ملت" است.
وی اضافه کرد: فلکلور ریشه است، داستان ماه پیشونی سفید در همه کشورها ریشه یکسانی دارد، در زبانهای مختلف به صورتهای مختلف خوانده و دیده میشود. خاستگاه فلکلور شرق است ولی در غرب بیشتر به آن توجه میشود.
احمدی میگوید: تحلیل و بررسی مهمتر از جمعآوری فلکلور است، تا ابعاد سیاسی و اجتماعی آنها مشخص شود. داستانهای فلکلور حاصل قصههایی است که از جهان بیرونی به صورت پنهان به کودکان یاد داده شده است. از درون تحلیلهایی این چنینی میتوان کارهای جامعه شناختی و ادبی بسیاری انجام داد.
اما نوین در این زمینه میگوید: دنیای مجازی این فرهنگ را رو به زوال برد.
حبیب یزدانی نویسنده و محقق میگوید: چرا فرهنگ عامه و خادمان مورد توجه قرار نمیگیرند؟ بسیاری از خبرهای دولتی به خوبی پوشش داده میشود، ولی وقتی یک کتاب در مورد فرهنگ عامه کار میشود تحت پوشش قرار نمیگیرد و به ضرورت آن توجه نمیشود. چرا فرهنگ عامه و خادمان آن مورد توجه قرار نمیگیرند؟ چقدر دقت نظرها و کارهای نظری توسط محققان انجام شده است ولی مورد بیمهری قرار گرفتهاند.
نوین میگوید: وقتی فرهنگ عامه دانش و فرهنگ شود میتواند جای خود را باز کند. مشکل ما بیشتر از فرهنگمان است و کسی هم که کار میکند از دریچه خودش وارد بحث میشود. مسئولین به فرهنگ به دید سیاسی نگاه میکنند و به احساس ملت و از درون به آن توجه نمیکنند. مردم هم به این موضوع اعتقاد زیادی ندارند. مردم هم باید به دانش عامیانه خود توجه کنند، تا زمانی که فرهنگ به صورت دانایی درنیامده است، مورد توجه قرار نخواهد گرفت.
ممیزاده در این زمینه میگوید: برای انجام هرکاری یک درک و یک شرایط لازم است. اگر روشنفکرها به ضرورت جمعآوری فلکلور و تحلیل آن پی ببرند راهکار خواهند یافت. اگر دولت هم پی به ارزش آن ببرد تسریع خواهد کرد. یک فعالیت فرهنگی مهم، جمعآوری ضربالمثلها و آثار عامیانه است. درک فلکلور باید در جریان روشنفکری کشور اهمیت یابد و اگر این شرایط پیش نیاید، فلکلور همین طور خواهد ماند.
یزدانی میگوید: در این شرایط رسانهها نقش اساسی دارند، و باید ضرورت فرهنگ عامه برای مردم و نقش مهم آن را با موشکافی، درک و نشر دهند.
احمدی میگوید: افسانههای آذربایجان بنیه متافیزیکی بیشتری از آثار مارکز دارند. خانه، مدرسه و رسانه، سه زنجیره هستند که باید به این موضوعها توجه کرد. افسانهها نقش تربیتی مهمی داشتند که جایش را امروز هالیوود گرفته است. رسانه جای افسانههای محلی را گرفته است، در دنیای مدرن رسانهها و شبکههای خبری انسانها را کانالیزه کردهاند. آیا افسانهها و فلکلور ما تسلیم شدهاند؟ هیچ وقت تسلیم نخواهند شد و همیشه یک سر و گردن بالاتر از آنها هستند. افسانههای آذربایجان بنیه متافیزیکی بیشتری از آثار مارکز دارند. متاسفانه اسطورهها در دنیای امروز یادآور گذشتهاند در حالی که اسطوره در دنیای امروز ضروری است. به قول بارت اسطوره همیشه وجود دارد.
نوین هم میگوید: در هر قرنی اسطورههای زمانی وجود دارند. در فرهنگ ما اسطورههای زیادی هستند.
احمدی هم ادامه داد: بهتر است بررسی و تحلیل شوند تا دادههای آنها برای ما مشخص شود.
نوین معتقد است: بهتر است معرفی این اسطورهها به صورت فیلم باشند. در سخنان خود ویژگی جامعه توسعه یافته را دیدم. به نتیجه رسیدم که دانش، مسائل جامعهشناختی، مدیریت، طب و پزشکی در این فرهنگ وجود دارد.
احمدی میگوید: رسالت بزرگ ما در رسانهها این است که اهل فن باید به جلسات دعوت شوند. در صدا و سیما فرهنگ عامه ارتباط با عامه قلمداد شده است و باید کار آکادمیک صورت گیرد و ادبیات منطقه و فلکلور باید در دانشگاه پیگیری شود و رسانهها با آنها درارتباط باشند.
یزدانی هم ادامه داد: فقر مطالعاتی در این زمینه وجود دارد، کسی که بخواهد در حوزه فرهنگ مأنوس با مردم کار کند سختیهای زیادی به خود میبیند و این حوزه یک حوزه حاشیهای دیده شده است. خانهها باید توسط رسانهها احیا شوند. متولی کیست؟ دانشگاهها باید به برنامههای بومی بها دهند تا افراد دیگر نتوانند این حوزه را به دست گیرند، اگر دانشگاه و مدرسه خودشان اقدام کنند، افراد توانمند را به این حوزه وارد کنند، امور به صورت عادی و مناسب پیش خواهد رفت.
ممیزاده با اشاره به فرصتها و تهدیداتی که در این زمینه وجود دارد، میگوید: رادیو و تلویزیون باید با ادبیات مردم سخن گوید و زبان را دچار استحاله نکنند، و لغات نامأنوس را به میدان نیاورند، اینها نشان میدهد که ما ایراد زیادی داریم. چنین بحثهایی کمتر دیده شده است و باید رواج یابد، که اگر رواج یابد مسلما تأثیر مناسبی خواهد گذاشت، فلکلورشناسی علم است و باید به میدان وارد شود.
وی ادامه میدهد: کسی که ادبیات عامیانه نداند نمیتواند سخن آنها را بفهمد و کار کند، تاریخ دان باید زبان عامیانه را بفهمد و آن را بشناسد. سیاسی کردن سخنان باعث افول بحثها در مورد فرهنگ عامه میشود؛ لذا به زبان فلکلور باید علمی نگاه کنیم و از سیاسینگری در این حوزه دوری کنیم و هر کس باید در حوزه علم خود سخن گوید. آشفته بازاری در این حوزه و نداشتن متولی و پرچمدار باعث میشود همه به متخصص و غیرمتخصص به یک چشم نگاه کنند.
یزدانی هم میگوید: فلکلور میدان خود را در دوران کودکی پیدا میکرد. شاخههای متعددی وجود دارند و فقط حوزه شعر و بیانی نیست، کودکان ما بینغمه ماندهاند. نوشتن شعر کودک از شعر جدی و بزرگانه سختتر است. به هر کس میگفتم ادبیات کودک کار کند، به این حوزه به دیده تحقیر مینگریست. حتی افراد با تجربه هم به این حوزه این گونه نگاه میکنند.
ممیزاده میگوید: فلکلورشناسی را از غرب بیاموزیم، ولی تحلیل خودمان را خودمان پیدا کنیم.
احمدی میگوید: فلکلورشناسی به ایران نیامده است.
محمد زینالی میگوید: انگار کسی داعیهدار فرهنگ عامه نیست.