آفتابنیوز : آفتاب: روزنامه شرق نوشت: این دو اعتراف کردهاند جنازه مقتول را در حوالی گرمسار به آتش کشیدهاند اما تاکنون جسد پیدا نشده و تحقیقات در این زمینه کماکان ادامه دارد. متهمان که سجاد و نیما نام دارند، در گفتوگو با خبرنگار ما، ماجرا را شرح دادهاند.
سجاد جوانی 23 ساله است که تا مقطع دیپلم درس خوانده و پس از آن به کار مشغول شده است.
پرسش- چرا بعد از دیپلم ادامه تحصیل ندادی؟
وارد بازار کار شدم.
پرسش- شغلت چه بود؟
نصاب کابینت بودم.
پرسش- چقدر درآمد داشتی؟
اگر خوب کار میکردم ماهی دو میلیون تومان.
پرسش- خودرو داشتی؟
نه، یک موتور داشتم که با آن سر کار میرفتم.
پرسش- سابقه یا اعتیاد داری؟
نه.
پرسش- چه شد که آدم کشتی؟
قصد آدمکشی نداشتیم، فقط میخواستیم ماشین بدزدیم.
پرسش- انگیزهتان از سرقت خودرو چه بود؟
میخواستیم زیر پایمان باشد، بعد هم کنار خیابان رهایش کنیم.
پرسش- پس چه شد که قتل انجام دادید؟
انگار داروی بیهوشی زیادی استفاده کرده بودیم که همین باعث مرگ صاحب ماشین شد.
پرسش- ماجرا را توضیح بده.
ما بعد از اینکه سوژه خوبی را انتخاب کردیم قرار گذاشتیم با ماشین دور بزنیم و همان روز هم برای به نام زدن به محضر برویم اما نقشهمان از قبل این بود که فروشنده را روز محضر با قرص بیهوش کنیم و ماشین را بدزدیم. 60 قرص کلونازپام را در آبمیوه ریخته بودیم. وقتی فروشنده آن را خورد بعد از 20 دقیقه از هوش رفت و بعد فوت شد.
پرسش- چند بار دیگر سرقت کرده بودید؟
دفعه اولمان بود.
پرسش- این شیوه را از کجا یاد گرفتید؟
در یکی از روزنامهها خوانده بودیم از مردی در پارک شهر با این شیوه دزدی کردهاند.
پرسش- چه مدت دنبال طعمه مناسب بودید؟
از اواخر مرداد به دنبال سوژه مناسب بودیم.
پرسش- آیا ماشین خاصی مدنظرتان بود؟
فقط ماشین مدل بالا میخواستیم. از طریق آگهی روزنامهها دنبال سوژه میگشتیم.
پرسش- چند خودرو در این مدت دیدید؟
حدود 20 ماشین دیدیم که بیشترشان اسپرتیج بود.
پرسش- چرا این خودرو را برای سرقت انتخاب کردید؟
قبلیها هرکدامشان ایرادی داشت که سرقتشان راحت نبود اما این سوژه راحت بود. ماشین را که دیدیم 200 هزار تومان بیعانه دادیم و قرار شد فردا برای بهنامزدن به محضر برویم.
پرسش- وقتی طعمهتان بدحال شد کاری برای نجات او انجام ندادید؟
صورتش را خیس کردیم و چند سیلی به او زدیم اما هیچ واکنشی نداشت.
پرسش- خب او را به بیمارستان نبردید؟
ترسیده بودیم و نمیدانستیم چکار باید کنیم.
پرسش- از کجا فهمیدید علایم حیاتی ندارد؟
نبض نداشت و نفس نمیکشید.
پرسش- بعد که این اتفاقات افتاد، چه کردید؟
نزدیک تونل رسالت بودیم که این اتفاق افتاد. بدجوری ترسیده بودیم و به همین دلیل بهجای خلوت رفتیم و جسد را در صندوق عقب گذاشتیم تا فکری به حالش بکنیم. چهار - پنج ساعت در شهر گشتیم. در نهایت تصمیم گرفتیم جسد را دفن کنیم اما دیدیم کار زمانبری است، به همین دلیل تصمیم گرفتیم جنازه را در بیابان آتش بزنیم. بنزین خریدیم و به بیابانهای گرمسار رفتیم و وقتی مطمئن شدیم کسی آن اطراف نیست جسد را آتش زدیم.
نیما، 24 ساله، متهم دوم این پرونده است. او هم اتهامش را قبول دارد.
پرسش- چقدر درس خواندی؟
اول دبیرستان.
پرسش- مواد مصرف میکنی؟
نه.
پرسش- ازدواج کردهای؟
بله. یک بچه دو ساله دارم.
پرسش- شغلت چیست؟
برقکشی.
پرسش- چرا آدم کشتی؟
نمیخواستم آدم بکشم فقط میخواستم پیش بچه محلها ماشین خوب زیر پایم باشد. چون پارسال ماشین خوب داشتم، میخواستم امسال هم همینطور باشد.
پرسش- خودرو خودت چه شد؟
کلاهم را برداشتند و مجبور شدم ماشینم را بفروشم.
بعد از اینکه مرتکب قتل شدید چه حسی داشتی؟
قصد قتل نداشتیم. شبها خوابم نمیبرد.
پرسش- چرا خودتان را معرفی نکردید؟
ترسیده بودیم و نمیدانستیم چه باید بکنیم. فکر دستگیر شدن نبودیم. فکر نمیکردیم سرنخی مانده باشد.
پرسش- افسر پرونده میگفت اقدام به خودکشی کردهای.
بله، وقتی فهمیدم مأموران سراغم آمدهاند 35 تا از همان قرصی که به مقتول دادیم خوردم اما نمردم.
پرسش- بعد از سوزاندن جسد، خودرو را چه کردید؟
همان حوالی خانه خودمان در تهران نو در خیابان رها کردیم.