آفتابنیوز : آفتاب: فاطمه خاتمی به علت بیماری سرطان درگذشت. او مادر شهید و از فعالان فرهنگی و قرآنی به شمار می رفت.
به گزارش آفتاب به نقل از یزدینیوز، چندی پیش خواهر او، سیده مریم خاتمی و همسر امام جمعه ی فقید یزد در یادداشتی در شخصیت او چنین نوشت: «حتی دختر بزرگ آیت الله سید روح الله خاتمی بودن نیز باعث نشده تا خواهر رئیس جمهور اسبق ایران، گرفتار غرور کاذب شود، و دست از تلاش بکشد و کار نکند!
هیچگاه به دنبال و در جستجوی پست و منصب سیاسی نبود، سهمی هم از انقلاب و جنگ نمی خواست. خیاطی، برش های دقیق هنرمندانه، و اینک بافتنی های زیبا در بستر بیماری شدید و در تخت بیمارستان و هنگامه دست و پنجه نرم کردن با بیماری کشنده و پیشرفت کرده سرطان!
دستهای چروکیده و بیمار «مادر شهید حسن خلیلی» هنوز هم با هنرمندی، بر کامواها، جان و روح و زیبایی می بخشد، بافتنی های زیبایی که مدام اهداء گشته و دست بدست می شود؛ و اما در هنگامه دعواهای سیاسی و جناحی، اینگونه بودنها، و این زندگی های هنرمندانه و صادقانه و مردمی، مورد تقلید و الگوی دختران نسل امروز قرار نمی گیرد!
دوره و زمانه ای بود که دختران ایرانی، دختران یزدی و اردکانی، هنر داشتند، هنرها را از مادرانشان یاد می گرفتند؛ و بقول قدیمی ها، از سر هر پنجه انگشتشان هنری می بارید، و اما امروز هنر نیز رنگ و معنای خود را از دست داده است! و بسیاری، تنها هنری که دارند، پول خرج کردن و رژ لب مالیدن و پیامک فرستادن است!
به احترام مادر شهید حسن خلیلی، دختر سید روح الله خاتمی، خواهر سید محمد و سید محمد رضا و سید علی خاتمی، و انسانی که سالها با سرطان مبارزه کرد و حتی وقتی نفس کشیدن هم برایش مشکل بود، انگشتانش برای کار از حرکت باز نایستاد، یک لحظه از جا برخیزیم و بایستیم، اینها آخرین نشانه های صداقت و اخلاق است، که روزی به خاطره ها خواهد پیوست!
کسی که الان در بستر بیمارى است و با مرگ دست و پنجه نرم می کند، از همان اوان کودکى، لحظه اى وقتش را بیهوده تلف نکرده، و از هوش واستعداد خدادادیش در راه تحصیل علم ودانش و مطالعه و کلاس قران و اخلاق استفاده کرده است. همو که شبیه ترین کس از نظر صفات و رفتار به پدرش بود او که محبوب هرکس که اورا می شناخت بود، از هرگونه ریا و خود پرستى پرهیز داشت. هرگز دنبال نام نبود. صادقانه در راه خدا و خدمت به خلق خدا می کوشید، هیچگاه از شهیدش استفاده ابزارى نمی کرد، همیشه شاکر الطاف خدایش بود حتى در سخترین لحظات زندگى و در اوج بیماریش، اکنون روح بزرگش آماده پر کشیدن به سوى محبوبش می باشد و به لقاالله می پیوندد، او می رود و ما می مانیم. مایی که دست به این زندگى پوچ زده ایم و همه چیز را در بزرگ بینى و خود خواهى خودمان خلاصه کرده ایم ،او می رود و یتیمان چشم انتظارش، مستضعفان تحت پوششش، کسانی که با مشورت با او گره مشکلاتشان گشوده می شد، تنها می مانند ووووو……
بگذار تا ببینمش اکنون که می رود
اى اشک، از چه راه تماشا گرفته اى!!؟»