آفتابنیوز : آفتاب: شهروز ابراهیمی* توسعه بطور اعم و توسعه علوم بطور اخص تصادفی نیست و دارای یکسری قواعد و اصولی میباشد. این اصول و قواعد از نوع تجربی و مشاهداتی میباشد. توسعه همهجانبه و پایدار علوم در هر جامعهای دارای قواعدی است و همینطور عقبماندگی علوم نیز در جوامع نشاندهنده نقص وجود این قواعد بطور نسبی میباشد. جوامعی که میخواهند دانشگاههای آنها پیشرفت کند، لازم است بدانند که قبل از این که بخواهند با طرح مباحث روبنایی و زائد مثلأ از طریق تغییر و تحول و اصلاح آییننامهها، به شکوفایی علوم برسند، لازم است به مباحث ساختاری و زیربنایی توسعه و شکوفایی علوم توجه جدی نمایند. اصولأ تا موضوعات ساختاری و زیربنایی حل و فصل نگردد -واین هم چیزی است که زمان میبرد و مستلزم فرهنگ سازی می باشد- دست بردن بر روبنا، تکرار مکررات بوده و ازپیش اگر هم محکوم به شکست نباشد، معلوم نیست که نتیجه آن چه خواهد شد.
شاید اولین و مهمترین اصل توسعه علوم از جمله علوم انسانی و علوم اجتماعی، اعتقاد به اصول و ضوابط علمی میباشد. این اعتقاد در سطح فرهنگ عمومی و گفتمان عمومی و بالاخص در متن نخبگان ابزاری لازم است نهادینه گردد. البته اعتقاد به علم به معنای اعم و اخص خود، و این که علم تا چه اندازه راهاحل مشکلات و مسائل جامعه است، چیزی نسبی میباشد. به هر اندازه که اعتقاد به علم و اصول علمی در متن و بطن جامعه و منجمله حاکمیت که داری قدرت ابزاری میباشد و همین طور بکارگیری عقل ابزاری و استفاده بهینه از این عقل به مدیریت و سازماندهی آن مربوط می گردد، قوی باشد به همان درجه علم میتواند توسعه یابد و بالعکس به درجهای که اعتقاد بدان کمتر باشد و جای آن را در فرهنگ جامعه و نظام حاکمیتی، چیزهای دیگر بگیرد، به همان اندازه نیز توسعه علمی عقب خواهد ماند.
دومین و مهمترین اصل توسعه علوم انسانی، توسعه و بسط ایدهها میباشد. البته این یکی با آن اولی کاملأ مرتبط به یکدیگر هستند. اگر به هر اندازه اعتقاد به علم در جامعهای قوی باشد به همان اندازه، فرهنگ جامعه ایستارهایی پیش خواهد گرفت که بسط و توسعه ایدهها را تسهیل خواهد کرد. علم بویژه در قلمرو علوم انسانی با تفکر سر و کار دارد. هیچ چیزی هم برای توسعه تفکر به اندازه آزادی طرح ایدهها حائز اهمیت نیست. اصولأ جایی که فضا برای طرح ایدهها کمتر باشد، خلاقیت دیگر وجود نخواهد داشت.
ایدههای درست در پرتو طرح تمام ایدهها حتی ایدههایی که به نظر ممکن است غلط باشند، مطرح خواهند شد. اصولأ بدون طرح ایدهها، معلوم نخواهد شد که چه ایدهای درست و چه ایدهای غلط است و از طرف دیگر ارزش ایده درست و حقیقی نیز به خوبی در جامعه فهمیده نخواهد شد. این موضوع را جان استوارت میل در حدود 150 سال پیش در کتاب "درباره آزادی" به خوبی طرح نموده است. او از تمثیل "دیگ جوش ایدهها" بهره برده است. از نظر او "چون اذهان انسان خطاپذیر است، حقیقت یا اشتباه یک ایده را تنها میتوان بواسطه به آزمون گذاشتن آن در دیگ جوش ایدههای متضاد فهمید: با سرکوب و طرد ایدهها، یک جامعه ایده حقیقی و درست را از دست میدهد. آن همچنین ممکن است یک ایده اشتباه را نیز سرکوب نماید که [وجود آن ایده اشتباه] ممکن بود برای آزمون و ظهور بالقوه حقیقت ایده دیگر مؤثر واقع شده باشد. میل این استدلال را که برخی ایدهها از حیث اجتماعی بیشتر مفید هستند تا برخی ایده های دیگر بدون توجه به حقیقت آنها، رد می نمود. او اعتقاد داشت که این استدلال فرض را بر این می گیرد که معیار خطاناپذیری تعیین می کند که کدام عقاید و ایده ها مفید هستند. اگرچه بدعت گذاران دیگر در چوبه مرگ نمیسوزند، میل معتقد بود که "عدم تساهل جمعی نسبت به عقاید ناهنجار و نامتعارف تهدیدی برای تضعیف اذهان و جلوگیری از توسعه و شکوفایی جامعه میباشد." عبارت برجسته وارزشمند او این بود: "بزرگترین خطر در هر عصری این است که فقط معدودی از انسانها جرأت نمایند که به انسانهای نامتعارف تبدیل گردند."
با آزادی بیان عقاید، افرادی که به شیوههای جدید زندگی میکنند، به جامعه بطور اعم و حتی برای مردم متعارف و عادی بطور اخص نفع میرسانند. آدمهای نامتعارف و ناهمرنگ جماعت راههای جدید زندگی را کشف میکنند که برخی از این راهها توسط دیگران پذیرفته میشود. اما مبتکران و مبدعان اجتماعی نیاز به آزادی تجربه دارند به جهت اینکه نفع ها (نفع به جامعه) متحقق گردد.
تا آن جا که میدانم، در هیچ جامعهای در طول تاریخ بدون طرح آزاد ایدهها، علم توسعه و شکوفا نشده است. ذات و ویژگی علم حاکی از این است که درآن تفکر بایستی آزاد باشد. البته این آزادی به معنای آزادی مطلق نیست بلکه آزادی در چارچوب قانون. تفکر از مقولهی چیزی است که ذاتأ نمیتوان جلو آن را گرفت. همچون خواب میماند که نمیتوان به یکی القاء و تحمیل نمود که چرا خواب میبیند و نباید خواب ببیند. تفکر ذتأ جوهری است که به جریان می افتد و همچون خواب که سراغ مغز می آید، آن هم سراغ ذهن یا مغز می آید و در صورت اخلال در آمدن آن و یا در عدم طرح آن، شخص دچار مشکل خواهد شد و همین طور در سطح کلان جامعه دچار مشکل و یا رکود خواهد شد. حتی اگر بپرسند که در یک کلمه راز توسعه بطور کلی چیست، احتمالأ پاسخ آن در یک کلام است و ان هم اجازه دادن به طرح ایدهها و اندیشه ها است. این طرح ایده ها آن چنان حائز اهمیت است که جان استوارت میل می گفت: "حتی زمانی که خرد عمومی حقیقت ودرست بوده باشد، آن حائز اهمیت است که تکثر ایده ها را[در چنین شرایطی نیز] حفظ کنیم ـ برای اینکه یک ایده درست اعتبار و قوت خود را حفظ نماید، مستلزم به چالش کشیده شدن و ارزیابی همیشگی است. به آزمون گذاشتن ایده ها با شنیدن دیدگاههای مخالف بهتر انجام می شود. جایی که هیچ مخالفی هم وجود نداشته باشد، دیدگاههای مخالف را بایستی [بطور ذهنی] به تصویر کشید. بدون این بحث و استدلال، مردم پایه های همین ایده های درست را نیز درک نخواهند کرد و بدین ترتیب این ایده ها به احکام و گزاره های مرده تبدیل شده و بدون درک واقعی شان کورکورانه تقلید خواهند شد. اصول صحیح رفتار و اخلاق، زمانی که آنها به شعارهای بی ارزش و عاری از محتوا تبدیل گردند، دیگر نمی تواند محرک عمل درست بوده باشد."
عامل مهم سوم در شکوفایی علم و به تبع آن شکوفایی توسعه در یک جامعه، سرمایهگذاری و تزریق پول است. در جوامعی علم شکوفا یافته است که در این حوزه هزینه زیادی انجام شده استو هزینه تحقیق و توسعه در این جوامع به مراتب بیشتر از هزینه تحقیق و توسعه در جوامعی است که تزریق پول کمتر انجام میگیرد. اصولأ نباید آن را به معنای هزینه در نظر گرفت بلکه یک نوع سرمایه گذاری است. به تبع تزریق پول، منابع و امکانات، صاحبان علم در آن جامعه مرجعیت پیدا خواهند نمود و چه بهتر که در یک جامعه، مرجعیت ازآن صاحبان و متولیان علوم بوده باشد. در چنین صورتی، گفتمان عمومی نیز مرجعیت آنها را خواهد پذیرفت. مشاهدات نشان می دهد که در هر حوزه ای که تزریق پول و منابع انجام می گیرد، آن حوزه مرجعیت پیدا می کند. در جامعه ای که استاد دانشگاه و پژوهشگر، در خط فقر یا زیر خط فقر قرار گرفته باشد، گفتمان عمومی، طبیعی است که حرف شنوی چندانی از مراجع آن نخواهد داشت. اگر استاد دانشگاه در حول و حوش خط فقر یا از آن بدتر زیر خط فقر باشد، بالطبع تولیدات آن مگر در موارد استثنایی، به درد آن جامعه نخواهد خورد و تولید صرفأ برای تأمین شکم خواهد بود. تولید علمی که با دغدغه تأمین شکم انجام گیرد، دیگر تولید نیست.
وزارت علوم در این دولت که عزم جزم نموده است که به کیفیت بهاء دهد، لازم است در کنار دو عامل مهم فوق الذکر به این مهم نیز بیاندیشد و بداند که بدون معاش، این به اصطلاح تولیدات علمی مگر در معدودی موارد و به استثنای معدودی تولیدات ارزشمند معدودی از اساتید و پژوهشگران، گرهی از مشکلات نخواهد گشود. این، منطق الفباست، که وقتی اکثر قریب به اتفاق مراجع و صاحبان علم، در سطح نیازهای امنیتی و فیزیکی باقی بماند، نمی تواند طرح ایده کند و نقد و اندیشه نقادی معنایی نخواهد داشت. جوامع توسعه یافته و از نظر علمی شکوفا، در بخش پژوهش و توسعه، ضمن عنایت به عوامل مهم فوق الذکر، به امر سرمایهگذاری در علم عنایت ویژهای نمودهاند.
عامل مهم دیگر، ارتباطات جهانی است. باز، مثل عوامل فوق الذکر، علم به جهت ویژگی جهانشمولبودنش، مستلزم این است که مراجع و صاحبان علم، جهانی بیاندیشند. جهانی اندیشیدن در خلأ و در انزوا صورت نمیگیرد. بلکه مستلزم تعامل و ارتباطات میان صاحبان علوم و رفت و آمد فراوان دانشگاهیان است. ایدهها زمانی شنیده میشود که ما از اثرات ایدههای جدید و کاربست آنها در جوامع دیگر مطلع باشیم. بویژه در عصر جهانی شدن که ضرب آهنگ تغییرات و طرح اندیشه ها بسیار سریع بوده و اصلأ قابل مقایسه با گذشته نیست، اهمیت این امر دو چندان می گردد. بدون استفاده از تجربیات جهانی و بدون شنیدن ایدههای آنها و تأمل در آنها و همین طور رد و بدل اندیشه ها که مستلزم سرمایه گذاری میباشد، توسعه و شکوفایی علوم رخ نمیدهد و بدون شکوفایی علوم، جامعه نیز آن چنان که باید شکوفا نخواهد شد. چرا که بلاشک، پشت هر جامعه توسعه یافته، علم شکوفا یافته نهفته است و پشت هر علوم شکوفا یافته، آزادی طرح ایده ها. علم، موتور محرک توسعه می باشد. محرک توسعه علم، چهار عامل کلیدی نامبرده و بویژه با فرض مسلم نهادینگی اعتقاد به علم، طرح آزاد ایده ها می باشد.
*استادیار روابط بین الملل دانشگاه اصفهان