کد خبر: ۳۰۷۳۴۰
تاریخ انتشار : ۲۰ تير ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۱

قاتل کارگر فرحزاد: مست بودم، رفتارم دست خودم نبود

آفتاب‌‌نیوز : عامل جنایت در رستوران گل لاله فرحزاد تا وقتی رضایت خانواده قربانی‌اش را نگرفته بود پنهانی زندگی می‌کرد تا اینکه با پای خود نزد پلیس رفت و تسلیم شد.ساعت 2 بامداد 13 شهریور ماه سال 92 معین 23 ساله که کارگر رستوران گل لاله واقع در منطقه فرحزاد بود در استراحتگاه مورد حمله قاتل فراری قرار گرفت و کشته شد. وقتی با دستور بازپرس احمدبیگی از شعبه 7 دادسرای امور جنایی تهران تیمی از اداره ویژه قتل پلیس آگاهی دست به تجسس‌های تخصصی زدند، مشخص شد قاتل، جوان 25 ساله ای است که با یک خودرو  به رستوران رفته و در حالی که خودرویش را وسط خیابان رها کرده بود داخل شده و معین را کشته و گریخته است.بررسی‌های میدانی نشان داد ساعاتی پیش قاتل فراری که سیامک نام دارد به همراه دختری وارد این رستوران شده و پس از خوردن شام به خاطر جای پارک با معین درگیر شده و پس از ترک رستوران بار دیگر به رستوران برگشته و دست به جنایت زده است.سیامک پس از گذشت 21 ماه ساعت 3 بعدازظهر 31 خردادماه سال جاری در حالی که رضایت خانواده معین را با پرداخت دیه گرفته بود نزد بازپرس احمدبیگی رفت و تحقیر شدن خود را عاملی برای قتل دانست.

 

گفت‌وگو با قاتل مغرور


غرور از حرکاتش پیدا است. با بی‌تفاوتی وارد اتاق بازجویی می‌شود. در نگاهش سردی خاصی وجود دارد حتی غمی در چشمانش نمایان نیست.

سیامک 27 سال دارد و لقب قاتل را تا آخر عمر با خود یدک می‌کشد ولی عجیب است که نمی‌توانی پشیمانی را در چهره‌اش ببینی! گویی از وقتی که رضایت خانواده قاتل را گرفته غرورش هم بیشتر شده است و با قدرت بیشتری زندگی می‌کند.سیامک ملقب به کوروش پس از دو سال فرار در شهرهای ایران سرانجام خودش را تسلیم قانون کرد.این پسرجوان در گفت‌وگو با شوک از شب جنایت خونین گفت؛ جنایتی که تنها به خاطر یک غرور کودکانه و لجبازی بچگانه رخ داد و سرنوشت این مرد جوان برای همیشه تغییر کرد.

 چـــــقــدر درس خوانده‌ای؟

دیپلم تجربی دارم.

  کار هم می‌کردی؟

نمایشگاه خودرو دارم.

 پس درآمدت خوب بود، درسته؟

بله اوضاع مالی خوبی داشتم.

 چند تا خواهر و برادر داری؟

سه تا برادر دارم. خودم فرزند اولم و یکی از برادرام 13 ساله و برادر دیگرم حدود 17 تا 18 ساله است.

  شغل پدرت چیست؟

او هم نمایشگاه خودرو دارد.

 پس با پدرت کار می‌کردی؟

نه.

  با خانواده‌ات زندگی می‌کردی؟

نه پدر مادرم از هم جدا شدند، مادرم با برادرهایم در کرج زندگی می‌کند و پدرم نیز ازدواج کرد و مشغول زندگی خودش است.

 تو تنها زندگی می‌کنی؟

حدود پنج سالی بود خانه مجردی داشتم و با دوستانم زندگی می‌کنم.

 چرا کنار مادر و برادرانت  نماندی؟

کفیل آنها هستم اما ترجیح دادم با دوستانم زندگی کنم اما امکانات رفاهی را برایشان فراهم می‌کردم.

 کدام منطقه خانه داری؟

همان سمت فرحزاد.

   نزدیک محل جنایت؟

بله.

  پسر شروری نبودی؟

هرگز.

  یعنی هیچ‌وقت به جرمی یا به خاطر درگیری دستگیر نشدی؟

نه همیشه سرگرم کار و زندگی‌ام بودم و از شرارت دوری می‌کردم.

  پس چطور این قتل هولناک را انجام دادی؟

واقعاً‌ نمی‌دانم رفتارم دست خودم نبود.

  اعتیاد داری؟

اصلاً.

  در شرایط عادی این جنایت را مرتکب شدی؟

بهم ریخته بودم و به خاطر خوردن مشروب اختیار کارهایم دست خودم نبود.

   از شب جنایت بگو.

رفته بودم به رستورانی که در فرحزاد بود تا به دوستم سر بزنم که ناگهان آن اتفاق افتاد.

  یعنی شب حادثه تنها بودی؟

بله.

  اما تحقیقات نشان داده که دختری همراه تو بود که با هم به رستوران رفتید شام خوردید و بعد از درگیری او را رساندی و دوباره برگشتی فرحزاد؟!

نه من تنها بودم و هیچ‌کس با من نبود 10 دقیقه هم بیشتر آنجا  نبودم.

   یعنی اینکه رفتار معین تو را جلوی یک دختر تحقیر کرده بود؟

فرحزاد نزدیک خانه‌مان است و دوستم که همخانه‌ام نیز بود آنجا رستوران دارد ، من رفتم که کمی نزدش باشم.

 خب بعدش چه اتفاقی افتاد؟

با خودرو وارد فرحزاد شدم کارگر یکی از رستوران‌ها به من اعتراض کرد که پارک نکنم من هم کلافه بودم و از دستش عصبانی شدم بوق زدم و ناگهان بحث‌مان شد.

  بعد چه کار کردی؟

زنگ زدم دوستم. فکر کردم کارگر رستوران او  است از خود رو پیاده شدم. حسین کارگرش را فرستاد جدایمان کرد و رفتیم.

  چرا بی‌خیال نشدی؟

چرا اتفاقاً سوار خودرویم شدم و برگشتم که بروم خانه اما در اتوبان یادگار بودم که یک خودرو مسیر ورود ممنوع و یک طرفه می‌آمد و ناگهان تصادف کردیم و گلگیرم داغون شد.

  همین باعث شد دوباره برگردی و حرصت را سر پسر بیچاره خالی کنی؟

دلم پر بود. خیلی عصبانی شدم، به خاطر همین مسیر رفته را برگشتم تا بروم یک درس حسابی به معین بدهم.

  برای چی؟

من از او ناراحت بودم، خواستم بروم یکی دو تا سیلی به او بزنم و گوشمالی‌اش بدهم و حالش را بگیرم نه اینکه او را به قتل برسانم.

  معین هم مثل خودت سرپرست خانواده بود، چرا درکش نکردی؟ همیشه خودت را از بقیه بالاتر می‌دیدی؟

نه این‌طور نیست.

  وقتی برگشتی چه شد؟

سراغ معین را از حسین گرفتم. بارها به آنجا رفته، اما هیچ‌وقت معین را ندیده بودم. دوستم گفت معین به خانه‌شان رفته و صبح بر‌می‌گردد. فهمیده بود درگیر شدیم، خواست آرام شوم. چند دقیقه‌هم آنجا نشستم، به هم ریخته بودم تا اینکه کارگر حسین آمد در گوشم گفت معین در رستوران در حال استراحت کردن است و حسین دروغ می‌گوید که رفته است.

  چرا این کار را کرد؟

نمی‌دانم. در این دو سالی هم که از این اتفاق گذشته هر لحظه به خودم می‌گویم چرا به من گفت. اگر نمی‌دانستم و نمی‌فهمیدم هیچ‌وقت نمی‌رفتم سراغش اما...

  بعد چه کار کردی؟

تا فهمیدم آنجاست رفتم سراغش با هم درگیر شدیم و من هم با چاقو به او حمله کردم.

  چند ضربه زدی؟

فکر کنم 8 یا 9 شاید هم 10 ضربه به پایش و همه بدنش. دقیق یادم نیست.

  معین در حال استراحت بود؟

مست بودم، رفتارم دست خودم نبود.

  هیچ‌کس جلودار نشد؟

نه کسی نیامد، همه نگاه می‌کردند، شاید ترسیده بودند.

  همیشه چاقو همراه داری؟

نه اتفاقاً سه روز پیش همان چاقو دست یکی از کارگرهای رستوران در فرحزاد بود. از او گرفتم و گذاشتم در خودرویم اما همان برایم دردسرساز شد و وقتی عصبانی شدم چاقو را از داشبورد خودرویم برداشتم و به معین حمله کردم.

  بعد از قتل چکار کردی؟

من نمی‌خواستم بکشمش ترسیده بودم و فرار کردم.

  کی فهمیدی معین به قتل رسیده است؟

دو روز بعد از حادثه 13 شهریور 92.

  بعد از چه کار کردی؟

ترسیده بودم به خاطر مجازات، قانون، ترس همه اینها باعث شد فرار کنم.

  در این مدت کجا زندگی می‌کردی؟

همدان، شمال و...

  شرایط‌ات چطور بود؟

خیلی سخت، دائم در حال نگرانی و ترس از دستگیر شدن. دلتنگ مادر و برادرهایم روزها و شب‌های خیلی بدی را گذراندم، مخفی زندگی کردن وحشتناکه آن هم با عذاب وجدان.

  و رضایت خانواده مقتول را گرفتی؟

بله نمی‌دانم اگر رضایت نمی‌دادند، چه می‌کردم!

 چطور رضایت گرفتی؟

دوستانم به صورت خودجوش عمل کردند.

  یعنی حتی خانواده‌ات اقدامی نکردند؟

نه اصلاً ، دوستانم همه کار را کردند.

  شرایط زندگی خانواده معین چطور بود؟

مادر و دو خواهرش در شمال زندگی می‌کردند و معین برایشان خرجی می‌فرستاد.

دوستانم 160 میلیون تومان پرداخت کردند و رضایت گرفتند.

  پول دیه را به دوستانت بر‌می‌گردانی؟

خانه‌ام را می‌فروشم و قرض‌شان را می‌دهم.

  هنوز در برخورد و رفتارت غرور دیده می‌شود؟

من مغرور نیستم.

تحلیل شوک


دکتر هومن نامور روانشناس درباره این پرونده گفت: اصولاً چنین افرادی بچه‌های لوسی هستند به این معنی که توقعشان بسیار بالا است و تاب و تحمل رفتاری غیر از آنچه را که باب میلشان است ندارند و همیشه خود را محق هرچیزی می‌دانند.

 غرور این افراد به قدری زیاد است که دست به هر کاری می‌زنند تا خود را بزرگ جلوه دهند. در این پرونده سیامک به دلیل شرایطی که داشته خودش را خیلی بالاتر از کارگر رستوران دانسته و به همین خاطر نمی‌توانسته حرف منطقی را که کارگر زده قبول کند و تفکرش این بوده که «توی کارگر می‌خوای به من سیامک دستور بدی ، حالا بذار همچین حالتو بگیرم.»این تفکرات اشتباه باعث شده این پسر جوان دست به جنایت خونینی بزند که زندگی خودش و خانواده دیگری را برهم بزند.

به گزارش روزنامه ایران، وی ادامه داد: چنین افرادی اکثراً یک توهم تماشاگران خیالی و افسانه‌های شخصی دارند. در این حادثه نیز سیامک افسانه شخصی‌اش این است که من قاتل نمی‌شوم دیگری است که قاتل می‌شود. من مشکلی برایم به وجود نمی‌آید برای دیگری مشکل درست می‌شود و تماشاگر خیالی‌اش نیز این‌گونه است که همه مرا تماشا می‌کنند. من در آن لحظه ضایع شدم و باید این را جبران کنم و این‌گونه احساس رویین تن بودن می‌کند. باید کنترل خشم در همه افراد به وجود بیاید و به آن تسلط داشته باشند چرا که دیده می‌شود در یک درگیری یک بحث و یک اتفاق ساده حادثه‌ای مرگبار نهفته است. با کنترل داشتن بر رفتارها و خشم می‌توان از هر حادثه‌ای پیشگیری کرد. همچنین افراد بزهکار باید در زندان حتماً تحت نظر روانشناسان قرار بگیرند و حتی در زمان آزادی نیز تحت مراقبت و درمان باشند تا دیگر وارد دنیای بزهکاران نشوند و از حوادث احتمالی از سوی آنان پیشگیری شود.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین