آفتابنیوز : چاپ كتاب يكي از وسوسههاي اصلي سينماگران بوده است. بعضي از
آنها مثل داريوش مهرجويي و مسعود كيمیايي، جديتر از مابقي به اين حوزه
نگاه ميكردند و عدهاي هم از سر فراغت يا حتی تفريح و سرخوشي نوشتند. مردم
هم در اين ميان هميشه شيفته و شيداي چهرههاي مشهور بودهاند و فقط با
اكتفا به نام سينماگر يا خواننده مربوطه ميخريدند. در نمايشگاه كتاب
امسال، دفتر شعري از سيامك عباسي با عنوان «خاطرات متروك» منتشر شد كه
بيشباهت به استاتوسهاي شبكههاي مجازي نبود؛ هرچند كمي جديتر و قابل
تأملتر. اين كتاب در همان نمايشگاه به چاپ سوم رسيد. قبل از آن هم دفتر
شعر ليلا اوتادي از سوي نشر مرواريد منتشر شده بود كه تاكنون به چاپهاي
پيدرپي رسيده است. اين دفتر شعر با عنوان «در بهشتي كه مترسك نيست، كلاغ
هم نيست» چاپ شد و اشعار آن حكايت از بازيگري داشت كه دوست داشته شاعر هم
باشد. اين وسوسه نوشتن البته محدود به او نبود. قبل از او هم در اين سالها
خيليها سراغ چاپ كتاب رفتند؛ از عباس كيارستمي با روايتهاي عجيبش از
شاعران كهن بگير تا
بهنوش بختياري و حالا صابر ابر. او نوشتههاي اينستاگرامش را در
قالب كتابي منتشر كرده با عنوان «هر رازي كه فاش ميكني، يك ماهي قرمز
ميميرد». اين كتاب هم مطمئنا به چاپهاي بعدي خواهد رسيد. چنانکه پيش از
اين اشاره شد، در اين مقوله كيفيت چندان مهم نيست و به نظر ميرسد خريداران
در مواجهه با اسمهاي آشنا، رئوف و دست و دلبازند.
به گزارش شهروند، در ادامه به برخي از
اين چهرهها خواهيم پرداخت:
افسانه بايگان
«افسانه
بايگان» در سال ١٣٨٥ دفتر شعري به چاپ رساند با عنوان «مهر مكتوب» (نشر
ايشيق) كه بازتاب چنداني نداشت. شعرها هم چندان چنگي به دل نميزد؛ نه سر و
شكلي نو داشت كه با عنوان نيمايي بتوان آن را قالب گرفت، نه سنتي بود كه
از سفرههاي معنوي نسل گذشته سر در بياورد. اشعاري بود ابتدايي با ذهنيتي
كهنه كه براي شاعرش نه ناني آورد، نه آبي.
رضا كيانيان
داستانكهاي «رضا كيانيان» در كتاب «اين
مردم نازنين»، قصهوارههايي بود در قالب يادداشتهاي روزانه و درج اتفاقات
جالب كه در سال ٨٧ منتشر شد و بهسرعت به چاپهاي پيدرپي رسيد. انصافا
هم گاهي اين نوشتهها خواندني هستند اما اينكه بتوان آنها را در معناي اخص
كلمه «داستانك» ناميد، محل ترديد است. در هر حال «اين مردم نازنين» با
استقبال مخاطبان مواجه شد چراكه مطالعه تجربههاي يك بازيگر مطرح در كوچه و
خيابان لذتبخش بوده و هست.
مرجان شيرمحمدي
«مرجان شيرمحمدي» نخستین اثر داستانیاش را در سال ١٣٨٠ با عنوان
«بعد از آن شب» منتشر کرد كه برنده جايزه گلشيري شد. او در نخستين كتابش،
نويسندهاي توانا بود و در كتاب بعدي (يك جاي امن) هم همچنان قدرتمند نشان
داد تا اينكه سراغ نوشتن رمان رفت و آثارش كمكم از آن كيفيت سابق دور شد.
او در رمان «اين يك فصل ديگر است» آن نويسنده قدرتمند پيشين نيست و در
كتاب «آذر، شهدخت، پرويز و ديگران» بهكلي از روزگار گذشته فاصله گرفته
است. هر چند اين رمان توسط همسر او، بهروز افخمي، به فيلم سينمايي تبديل شد
اما مخاطبان جدي ادبيات را با خود همراه نكرد و چندان از آن استقبال نشد.
با اين حال اگر بشود بين سينماگران عدهاي اندك را نام برد كه به نويسندگي و
داستاننويسي به شكل جدي نگاه كردهاند، يكي از آنها بيشك مرجان شيرمحمدي
است.
ترانه عليدوستي
سال
٩٠ ترانه عليدوستي براي ترجمه مجموعه داستان «روياي مادرم» نوشته «آليس
مونرو» جايزه كتاب فصل را از آن خود كرد. در آن زمان مرحوم
بهمن
فرزانه هم جزو نامزدها بود اما خب، داوران ترجيح دادند از طريق نام خانم
بازيگر، نام جايزه را نيز سر زبانهاي بيندازند. البته نثر عليدوستي در اين
كتاب روان و خوانا است و مشخص است با بازيگري طرف هستيم كه اهل مطالعه
است، اما آليس مونرو در ايران مترجماني حرفهاي داشته كه به نظر ميرسد
آشنايي با اين نويسنده از طريق آنها پيشنهاد بهتري باشد؛ ازجمله مژده
دقيقي.
بهاره رهنما
«چهار
چهارشنبه و يك كلاهگيس» عنوان مجموعه داستاني از «بهاره رهنما» بود كه
در سال ٨٨ توسط نشر چشمه منتشر شد. او با همين يك كتاب نشان داد در حوزه
داستاننويسي شبيه برخي از همكاران خود نبوده و نيست. درست است كه اكثر
داستانها مضاميني مشابه با ادبيات زنانه اين روزهاي كشور دارند، اما
دستكم مشخص است نويسنده با مهارتهاي داستاننويسي از جمله شخصيتپردازي
يا توصيف صحنه آشنا است. او پس از اين، مجموعه داستاني ديگر به چاپ رساند
با عنوان «ماليخولياي محبوب من» كه به لحاظ كيفي در حد و اندازه كتاب قبلي
نبود. امسال هم مجموعه وبنوشتههاي خود را با عنوان
«ماه هفتشب» به چاپ رساند.
انديشه فولادوند
بسياري از
نوشتههايي را كه به اسم «شعر» ميبينيم، نميتوانيم «شعر» بدانيم. اين
متون يا چنان عاري از تخيل، احساس، ايجاز، تشبيه، استعاره و... هستند كه به
نثر شبيه ميشوند يا چنان مغلق و غيرقابلتفسير كه لذت خواندن را از دست
ميدهند. «عطسههاي نحس» خانم «فولادوند» را ميتوان در بعضي سطور، معادل
متوني ابتدايي و فاقد مولفههاي «شعر»ي دانست و گاهي نيز مشمول شرايطي كه
نام برديم. دفتر شعر خانم بازيگر، از آن نوع اشعاري است كه بايد آن را
تلاشهاي يك شاعر دانست؛ تلاشهايي كه گاهي موفق به ارایه بندهايي زيبا
بودهاند و گاهي هم نبودهاند.
فلامك جنيدي
فلامک جنيدي در
مجموعه داستان «جایی به نام تاماسکو»، نويسندهاي آشنا با اصول
داستاننويسي است. داستان اول مجموعه روايت زني تنها است كه معشوق خود را
از دست داده است. شخصيت اصلي داستان براي دم كردن چاي، جارو كردن خانه،
دعوت كردن میهمان و... ميرود اما درواقع به دنبال چيز ديگري است. او از
چيزي يا كسي در «گذشته» ميگريزد حال آنكه «گذشته» دایما با اوست و زن
داستان، توان رهايي ندارد. «فلامك جنيدي» ماهرانه زن امروز كلانشهر را
روايت ميكند؛ زني كه كوچكترين جزیيات زندگي، ممكن است براي او بهاندازه
بزرگترين اتفاقات زندگي يك مرد، مهم و قابل تأمل باشد. «جايي به نام
تاماسكو» يكي از مجموعه داستانهاي موفقي است كه در سالهاي اخير به قلم
بازيگران و اهالي سينما و تلويزيون نوشته شده است. اين مجموعه داستان در
سال گذشته از سوي برگزاركنندگان جايزه گلشيري، شايسته تقدير شناخته شد.
بهنوش بختياري
مجموعه داستان «كلاغهاي قيطريه» (اگر بتوان نام آن را مجموعه داستان گذاشت!) نوشته
«بهنوش
بختياري» يكي از ضعيفترين كتابهايي است كه در سالهاي اخير به قلم
بازيگران نوشته و منتشر شده است. اين مجموعه بيانگر عدم آشنايي نويسنده با
اصول داستان و داستاننويسي است. نويسنده در اين كتاب گاهي تلاش ميكند
ماجرايي را روايت كند، گاهي در ميان روايت، دست به دامن توصيف ميشود، گاهي
بدون توجه به رابطه جملات، خيالبافي ميكند و در كل، اصولا نه به دنبال
قصهگويي است و نه شخصيتپردازي و نه حتی نوشتن داستان كوتاه! اين مجموعه
ضعيف را ميتوان ملغمهاي از وبنگاري، دلنوشته، ماجرانگاري و خيالپردازي
دانست؛ ملغمهاي كه نه چنگي به دل ميزند و نه مخاطبان را به خريد
ميخواند و سرآخر كتابي ميشود كه نويسنده بهتر است از انتشار دوباره آن
صرف نظر كند.