آفتابنیوز : محبیان از تئوریسینهای جریان اصولگرایی در آستانه انتخابات مجلس دهم به تشریح وضعیت ارودگاههای انتخاباتی اصولگرایان و اصلاحطلبان پرداخته است.
اهم اظهارات محبیان در گفتوگو با آنا، درباره آرایش سیاسی اصولگرایان، اصلاحطلبان و اعتدالیون به شرح زیر است:
اصولگرایان:
ـ در اردوگاه اصولگرایی، یک جریان تحت عنوان اصولگرایان سنتی هستند یا اصولگرایان معتدل که به عنوان جبهه پیروان خط امام و رهبری شناخته میشوند با چهرههای اصلی باهنر و لاریجانی. به نظر من الان تا حدودی انسجام درونی دارد ولی نمود رسانهایاش بسیار ضعیف است. به خصوص از بعد از دوم خرداد که به جریان اصولگرایی یک شوک جدی وارد شد هنوز در بازسازی خودش موفق نشده است. هر از گاهی هم نیروهای پرانرژیتر و نه لزوما معتدلتر از آن جدا میشوند و میخواهند به عنوان یک جریان مجزا برای خود حرکت کنند؛ از جمله ایثارگران و رهپویان که در یک مقطعی فعال شدند الان هم پایداری و امثالهم.
ـ اصولگرایان سنتی از لحاظ گستره تشکیلاتی، گسترده هستند، تواناییشان زیاد است و نیروهای پابهکار به معنای معتقد به خود، زیاد دارند. هرچند که اینها نیز مدتهاست در حالت انفعال قرار گرفتهاند و باید تکلیفشان را خیلی جاها روشن کنند.
ـ در آستانه انتخابات، در همین اصولگرایان سنتی نیز اختلافات زیادی بروز کرده است؛ مثلا مؤتلفه که یکی از چهرههای اصلی این جریان بود، الان بهنحوی به یکی از سه ضلع مثلث انتخاباتی اصولگرایان تبدیل شده است؛ مثلثی که یک ضلع آن جمعیت ایثارگران و رهپویان است، یک ضلع پایداری و یک ضلع هم مؤتلفه است. از این رهگذر، مقداری جبهه پیروان ضعیف شده است.
ـ مؤتلفه سعی دارد نقطه اتصال جبهه پیروان با این مثلث باشد تا آنها را کنترل کند. ولی در این میان خودش هم تضعیف شده و به یک مفهوم دست و پایش بسته شده است.
ـ جبهه پیروان به دبیرکلی آقای باهنر ضریبهایی از اختلاف یا زاویههایی با آقای لاریجانی نشان میدهد. حدس من این است که آقای ناطق بدون اینکه بخواهد وارد صحنه شود یک محور تقریبا نیمهآشکاری را با آقای لاریجانی ایجاد کرده است و خواهد کوشید آقای باهنر را به آقای لاریجانی نزدیک و این طیف را تقویت کند. اینها قصدشان ارائه فهرست است، فعال هم هستند و دارند فهرستهایشان را تهیه میکنند و تا حدودی هم جلو رفتهاند.
ـ جریان دیگری که قبلا از جریان اصولگرایان بیرون زده بود و یک مقداری تندتر حرکت میکرد، تشکیلات دوقلوی ایثارگران و رهپویان هستند. بین خودشان اختلافاتی دارند، به خصوص بعد از انتخابات مجلس نهم و نامزد شدن زاکانی و رأی نیاوردن آقای فدایی. ولی هنوز با هم هستند و سعی دارند بین جریان اصولگرایی سنتی و جبهه پیروان و پایداری قرار بگیرند، هم به عنوان پل باشند و هم موقعیت ویژهتری داشته باشند.
ـ آقای زاکانی در جریان بررسی برجام در مجلس، سعی کرد از خودش یک چهره رسانهای و تبلیغی نشان دهد. اما اینکه چقدر بتواند این تبلیغات رسانهای را به رأی تبدیل کند، من احتمال کمی میدهم؛ با این حال آنها کوشیدند که با ایجاد همین مثلث یک فهرست تهیه کنند که در آن سهم خوبی بیش از ظرفیت اجتماعی شان داشته باشند.
ـ جبهه پایداری، فعال، احساساتی و پرانرژی است ولی از نظر تئوریک و نظری، کمبنیه و جنجالزیست است. نقطه قوتش هم این است که نقاطی که به عنوان بحثهای جنجالی مطرح میکند نقاطی است که اتفاقا ایدههای نظام، یعنی بحثهای منافع ملی است ولی اشکالش این است که اینها را خیلی سیاسی، تبلیغی و سطحی مطرح میکند، با این شیوه، به این آرمانها یا دیدگاههای انقلابی ضربه میزند که خطرناک است. جبهه پایداری دنبال این است که حداکثر امتیاز را در انتخابات پیش رو بگیرد؛ هر چند نگرانیهایی هم دارند که رو نمیکنند. نگرانی پایداریها این است که با تغییر فضا کلا از صحنه خارج شوند همین نگرانی هم باعث شده است که بیایند به بقیه متصل شوند.
ـ جریان مهمی که میخواهم در درون اردوگاه اصولگرایان از آنها یاد کنم، جریان احمدینژاد است که به رغم اینکه شاید خیلی جدی مورد تحلیل قرار نگیرند، خیلی مهم هم است و خیلی هم زیرکانه عمل میکند. میتوانم بگویم که من تشکیلاتیترین و حرفهایترین نوع عمل را فعلا در جریان آقای احمدینژاد میبینم.
ـ یکی از کارهای جریان احمدینژاد این است که یک تور خیلی نامرئی را پهن میکند که بتواند افراد را جذب خودش کند. یک بخش این تور نامرئی، طیف هواداران آقای جلیلی است که محوریت تولید مطلب برای اعمال فشار روی حوزه هستهای را به عهده داشت. حوزه کار تخصصی است و دارند از این ظرفیت استفاده میکنند. نشریه وطن امروز هم انتقالدهنده ایدههای آنهاست. آنها تولید محتوا کردند و اثرگزار هم بودند و چون روی حوزه حساسی هم کار می کردند توجه خیلی از نیروهای انقلابی را به سمت خودشان جلب کردند. یک طیف دیگر، طیف جبهه پایداری بود که از یک طرف به آقای جلیلی نزدیک است و از طرف دیگر به آقای احمدینژاد نزدیک است. جبهه پایداری نقطه اختلاف خودش را با احمدینژاد فقط آقای مشایی قرار میداد بنابراین خط اتصال بین آقای احمدینژاد و آقای مصباح و بعضی از جریانات دیگر، جبهه پایداری بود.
ـ احمدینژاد از مسیر پایداری با بخشهایی از اصولگرایان اتصال برقرار کرده است؛ از جمله مؤتلفه که به نظر من به رغم اینکه با نیت خوبی وارد این قضیه شده است. اما دست آخر، اگر چالشی رخ بدهد، قسمتهایی از مؤتلفه کنده و به پایداری متصل خواهد شد. میخواهم بگویم اتصال به پایداری یا نزدیک شدن به پایداری کار سختی نیست جدا شدنش کار سختی است و بدون آسیب نخواهد بود.
ـ جبهه یکتا میگوید ما خط فاصله با احمدینژاد داریم. اینها تأکید دارند که نگویند احمدینژاد بلکه میگویند ظرفیت دولت قبل، به عنوان دولتی که در نظام بوده و متعلق به نظام و نیروهای متعلق به نظام است. اینها دور هم جمع شدند اما کارشان نگرفت ولی احتمال دارد در آستانه انتخابات بیشتر فعال شوند. اینها نقطه اتصال خط آقای احمدینژاد هستند با اصولگرایان سنتی، نمونهاش این است که بخش زیادی از تشکیلات یا آن جمعی که دور آقای تقوی جمع شدند، اینها بودند.
ـ اطرافیان احمدینژاد، در ورود به صحنه انتخابات بحث انتساب به احمدینژاد را طرح نمیکنند؛ آنها قطعا از دو موضوع استفاده خواهند کرد: یکی از ارزشهای انقلاب و مفاهیم مقاومت و ایستادگی در برابر نفوذ؛ مفاهیمی که مورد حمایت نظام است. اینها نمیگویند ما هوادار احمدینژاد هستیم میگویند ما ارزشهای انقلاب را میخواهیم. اینها یکسری آرمانها و ایدههایی را مطرح میکنند که ارزشمند است. دیگر اینکه از نقاط منفی و سلبی دولت یازدهم بهره میبرند. مثلا مطرح میکنند که این دولت نتوانسته است نظر مراجع را تأمین کند، نتوانسته است نظر مؤمنین را تأمین کند، نتوانسته است جامعه را جمع و جور کند و حتی در مسائل اقتصادی که خودش را متخصص میدانسته نتوانسته است کار مثبتی انجام دهد. در برجام هم که خود را حرفهای میدانست اگر رهبری حمایت و کنترل نمیکردند و خطوط قرمز را نمیگفتند، همه چیز را میدادند میرفت.
ـ به نظر میرسد که مانع اصلیای که پایداری و همینطور طیف یکتا را حداقل در شعار از احمدینژاد دور کرده بود، بحث آقای مشایی بود، بحث خط انحراف و امثالهم. مشایی از لحاظ فیزیکی دیگر حضور ندارد و وقتی حضور فیزیکی ندارد قطعا تعاملاتشان راحتتر خواهد بود.
ـ چالش عمدهای که دارد خودش را نشان میدهد اختلافات جبهه پیروان با مثلث مؤتلفه، ایثارگران و رهپویان و پایداری بر سر رهبری جریان اصولگراست. در واقع این مثلث رهبری را هم در قالب همین مثلث میخواهد؛ یعنی جامعتین از یکسو و آقای مصباح یزدی از سوی دیگر. در واقع، نقطه اختلاف شدید بین خط آقای لاریجانی و خط پایداری همین نقطه است. جریان آقای لاریجانی انتقاداتی به این مثلث رهبری اصولگرایان دارد که این انتقادات ضمن احترام به آقای مصباح وارد است.
ـ خب بالاخره کسانی که از طرف جامعتین هستند، چه آیتالله یزدی، چه آیتالله موحدی کرمانی به عنوان شخصیت حقوقی آنجا حضور دارند و سؤال و محل اشکال این است که چطور در شورای رهبریای که میخواهد در جریان اصولگرا شکل بگیرد، دو تا از شخصیتها حقوقی هستند و یکی شخصیت حقیقی است که از اتفاق خودش عضو یکی از آن شخصیتهای حقوقی است. آقای مصباح یزدی در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، رأی دارد و مسئله این است که وقتی در کنار جامعتین یک ضلع سومی را شکل دهد یعنی رأی بیشتری دارد و رأیش را در دو جا و در دو نقش اعمال میکند.
ـ نکته دیگر این است که اگر آقای مصباح میتواند یک ضلع باشد چرا دیگران نه؟ چرا آقای جنتی نه؟ چرا علما و بزرگواران دیگر نه؟ چرا آیتالله جوادی آملی یا اعضای دیگر جامعه مدرسین نباشند؟ آیا آقای مصباح نماینده جبهه پایداری است؟ قطعا این را قبول ندارد. ضمن اینکه مگر آقای مصباح تصمیمات جامعه مدرسین را قبول ندارد؟ اینها سؤالاتی است که از طرف طیف آقای لاریجانی مطرح میشود که نامعقول هم نیست و بالاخره باید جواب داده شود.
ـ هر فرد چقدر برای نمایندگی مجلس لازم دارد؟ 100 میلیون، 200 میلیون، 300 میلیون، اصلا فکر کنید یک میلیارد. فرض کنید یک میلیارد خرجی باشد که یک فرد بتواند به کمک آن، آرای مردمی را جلب کند؛ بنابراین اگر جریانی ثروتمند به نصف مجلس نیاز داشته باشد، با چیزی حدود 150 میلیارد تومان یا 200 میلیارد تومان، میتواند به هدفش برسد.
ـ فردی که در دادگاه میگوید الان 22 میلیارد یورو پول دارم. برای جریان فساد، 200 میلیارد تومان، شوخی است و با پولی که دارد، میتواند 500 مجلس دلخواهش را تشکیل دهد.
ـ باهنر یکی از چهرههای موفق مجلس است. اگر ما بخواهیم در مجلس چند نفر را به عنوان متخصص در امور مجلس معرفی کنیم یکی از آنها قطعا آقای باهنر است. من اگر جای آقای باهنر بودم به جای اینکه وقتم را در مجلس بگذارم میآمدم بیرون و تشکیلات را هدایت میکردم و کل مجلس را در اختیار میگرفتم. این توانایی را آقای باهنر دارد. متأسفانه تصویر منفی راجع به آقای باهنر شکل گرفته که غلط است. تصویر این است که آقای باهنر یک آدم باندباز فاقد اصول است ولی واقعا این نیست. آقای باهنر اصولش را زیر پا نگذاشته است. البته جاهایی به عنوان یک چهره سیاسی امکان مانور زیادی برای خودش قائل بوده است. آقای باهنر زمانی در اداره مجلس، دست راست آقای ناطق بود. در مجلس به آسانی قضایا را اداره میکرد. اتفاقا مواقعی که آقای باهنر ضربه خورد و موقعیتش ازبین رفت، دیدیم مجلس هم تعادلش از بعضی جاها ضربه خورد. باهنر حتی ظرفیت این را داشت که به آسانی رئیس مجلس شود. بسیاری از انتقادات هم بود که چرا رئیس مجلس نمیشود. باهنر جاهطلبیاش را محدود کرده است برای اینکه بتواند جریان اصولگرایی داخل مجلس را ساماندهیشده نگه دارد.
ـ آقای ناطق نوری شخصیت صاحب پرنسیپی است. ایشان تا آنجا که من اطلاع دارم، خودشان شخصا در مجلس حضور پیدا نخواهند کرد و در انتخابات نامزد نخواهند شد. خصوصیاتی که ایشان میپسندند در آقای لاریجانی هست. به نظر من آقای ناطق، نقش وزنه تعادلبخش را در جناح دارد که بعد از این هم احتمالا تقویت خواهد شد و میتواند مفید باشد. اما باید بگویم که آقای ناطق هرگز به سمت اصلاحطلبان نخواهد رفت. آقای ناطق آدم منصفی است و برخوردهای تند با هیچکس ندارد از جمله با اصلاحطلبان. ولی اشکالاتی که آقای ناطق به اصلاحطلبان دارد کاملا بنیادی است و این باعث جذب ایشان به آقای ناطق نخواهد شد، آنها هم جذب ایشان نخواهند شد. جایگاه اصلی، فضای رشد و قدرت گرفتن و چهره شدن آقای ناطق در بین اصولگرایان بوده است و آقای ناطق آدمی نیست که جایگاه خودش را ترک بکند.
اصلاحطلبان:
- جریان سبز جریان چپ یا تندتر مجموعه اصلاحطلبان محسوب میشود و دغدغه بزرگش فعلا تحت عنوان رفع حصر مطرح است. این جریان، در هر نشستی مطالباتش را اینگونه مطرح میکند. اینها پتانسیل حضور در انتخابات را ندارند. در عین حال اینها میخواهند در انتخابات منشأ اثر باشند بنابراین ترجیح میدهند در هنگام انتخابات خیلی فعالیت نکنند تا فضا را دوقطبی نکنند یا اگر میخواهند حضور داشته باشند به نحوی باشد که رأیها به سبد دولت ریخته شود نه جریان مقابل.
ـ جریان رییس دولت اصلاحات یا جریان بنیاد باران، نیز وضعیت مساعدی ندارند. دو حزب اصلی آنها یعنی حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به نحوی منحل شدهاند و رییس دولت اصلاحات، از سوی تریبونهایی به عنوان یکی از سران فتنه معرفی میشوند. اینها نیز به نظر پتانسیل حضور ندارند. البته اینها کار تشکیلاتی خود را انجام میدهند، بنیاد باران این کار را به صورت تشکیلاتی سامان میدهد و رییس دولت اصلاحات به عنوان دست پنهان ـ که البته خیلی هم پنهان نیست ـ موضوع را مدیریت میکند و نقش مؤثری هم در این زمینه دارد.
ـ جریان آقای عارف یا چیزی که تحت عنوان بنیاد امید ایرانیان، جریان بعدی اصلاحطلبان است. آقای عارف اصلاحطلب شناخته میشود اما موقعیت و جایگاه کاریزماتیک آقای خاتمی را ندارد. جریان اصلاحات هم ایشان را دفع نکرده است اما همیشه ایشان را چندان هم جدی نگرفته است. نظر ایشان این است که من در انتخابات ریاست جمهوری کنار رفتم، بنابراین امروز وقتش است در جواب پاسی که در خرداد 92 به آقای روحانی دادم، آقای روحانی توپ را به من برگرداند. در حالیکه نکاتی در این میان مطرح است؛ یکی اینکه ایشان به نفع آقای روحانی کنار نرفت و ثانیا دولت هم چنین احساسی ندارد که باید به ایشان سرویس ویژهای بدهد. اصلاحطلبان میدانند که امروز وقت آن نیست که بتوانند با کسی درگیر شود. بر این اساس است که امروز به آقای عارف در جریان اصلاحطلب و در سازوکار انتخاباتیشان، موقعیت ویژه داده شده است. این بخش آیا میتواند از فیلتر شورای نگهبان عبور کند؟ به هر صورت آقای عارف هم معاون اول آقای خاتمی بوده است. من معتقدم چهرههای سفیدشان یعنی آنهایی که حساسیتی رویشان نیست احتمال عبورشان از فیلتر شورای نگهبان وجود دارد آن هم البته بعد از یکسری تأملات.
ـ امروز این دیدگاه در درون اصلاحات وجود دارد که ندا، حزبی است که نظام به عنوان بدل اصلاحطلبی ایجاد کرده که اینها را در ذهن جامعه به عنوان اصلاحطلب جا بیندازد. مجموعه اصلاحطلبان بدبین به ندا نمیخواهند با اینها هم درگیر شوند؛ از این رو میبینیم به ندا هم فرجهای در درون شورای سیاستگذاری دادهاند؛ ولی به قدری جایگاهش کوچک و کم است که عملا نمیتواند خیلی منشأ تأثیرگذاری باشد. در واقع با این پذیرش، هم منتی بر سر ندا گذاشتهاند و هم چراغ سبزی به نظام نشان دادهاند.
ـ شخص آقای هاشمی، فعلا دغدغه اصلی شخصیاش، انتخابات مجلس خبرگان است چون برداشت ایشان این است که احتمال اینکه مجلس را بگیریم زیاد است.
ـ حزب کارگزاران، با توجه به اینکه بخش وسیعی از دولت فعلی را در اختیار دارد، یعنی فرمان دولت یازدهم بیشتر با دو حزب کارگزاران و اعتدال و توسعه میگردد، تلاشش این است که اصلاحطلبان را به سمتی ببرد که هیچ راه و گزینهای جز دولت آقای روحانی نداشته باشد. کارگزاران به خوبی میداند که آقای روحانی در حالت طبیعی گزینه اصلاحطلبان نیست و آنها به ناچار مجبورند به او رأی بدهند بنابراین خیلی از فشارهایی که به بدنه اصلی اصلاحطلبان میآید چندان مخالف نظر کارگزاران نیست. کارگزاران میداند که اگر اصلاحطلبان به خصوص طیف آقای خاتمی در مجلس آینده موقعیت ویژهای داشته باشند مسلما فشار شدیدی روی آقای روحانی خواهند آورد. استراتژی فعلی کارگزاران آن است که در انتخابات شرکت کند بحثش هم این است که ما میتوانیم از فیلترها هم عبور کنیم و به احتمال زیاد بتوانند از فیلتر شورای نگهبان عبور کنند.
ـ دولت در میان جریان اصلاحطلب و جریان اصولگرا، سعی کرده استراتژی بینابین داشته باشد؛ اما در عمل، میان دو گزینه مانده است: اینکه در انتخابات به صورت فعال شرکت کند یا خیر؟ دولت از یکسو در تردید است که اگر شرکت نکند ممکن است مجلس دهم از دست برود و چه بسا مجلس آینده، از مجلس نهم سختتر و تندتر باشد و دولت یازدهم را فلج کند. نکتهای که باید بگویم این است که دولت کنونی در این زمینه موقعیتش با دولتهای قبل متفاوت است. اگر دولت یازدهم بخواهد وارد انتخابات شود چند حالت دارد و چهار گزینه پیش رویش است: یکی این است که دولت برود طرف اصلاحطلبان. در این حالت، دولت مجبور است اعلام کند که گرایش اصلاحطلبی دارد چرا که بالاخره بدنه اجتماعی اصلاحطلبان به آن کمک کرده است و این توقع وجود دارد که دولت جبران کند. در این صورت، اصولگرایان یکپارچه علیه دولت خواهند شد و دیگر معتدل و غیرمعتدل در میانشان مطرح نخواهد بود. از طرفی اصولگرایان تندرو مطرح میکنند که دیدید ما میگفتیم اینها اصلاحطلب هستند و اعتدال و میانهروی، دروغی بیش نیست. دیدید ما میگفتیم اینها نفوذی هستند و امثال اینها. راه دوم این است که دولت در انتخابات، به سمت اصولگرایی برود؛ این نیز از سوی اصلاحطلبان خیانت تلقی میشود و به آنها فشار زیادی وارد میآورد. بسیاری از جریانها در درون خود دولت هم مثل کارگزاران مایل نیستند چنین اتفاقی بیفتد چراکه در این صورت، کارگزاران باید تکلیف خود را با اصلاحطلبان روشن کند. فرض کنید دولت بخواهد به صورت مستقل بیاید؛ یعنی بگوید نه اصلاحطلب نه اصولگرا، خودم میخواهم وارد میدان شوم. این سیاهترین و بدترین حالت ممکن است چراکه هر دو طرف به دولت حمله خواهند کرد زیرا برای هر دو طرف رقیب محسوب خواهد شد و از هر دو طرف کتک خواهد خورد.
ـ دولت به نظر من باید فضای سیاسی را به نحوی اداره کند که شکاف اصولگرا و اصلاحطلب محور تعیین جهتگیری آرا نباشد، بلکه شکاف معتدل، تندرو و رقابت میان این دو، میتواند ترکیب معتدلی را برای دوره دهم مجلس شورای اسلامی رقم بزند. باشد تا نتیجه انتخابات مجلس دهم، بیشتر به نفع دولت باشد تا اصلاحات یا اصولگرایی.