آفتابنیوز : به گزارش ایبنا به نقل از گاردین، وقتی «جورج آر. آر. مارتین» اعلام کرد که هنوز کتاب ششم «ترانه یخ و آتش» را به اتمام نرسانده با عکسالعملهای متفاوتی مواجه شد.
عدهای گفتند دوستداران وی از این بیخیالی در ارائه اثر بعدی حمایت کردهاند. عدهای دیگر که انگیزه رقابت دارند، اعلام کردند که اگر «مارتین» هر چه زودتر شروع به نوشتن سری جدید این داستان نکند ارتباط معنایی بین اتفاقات را از یاد خواهد برد و شاید بهتر باشد فردی دیگر نگارش این سری را به عهده گیرد.
عدهای دیگر از خود میپرسند آیا حالا که او پول و زمان کافی دارد انگیزه نگارش قسمت بعد را از دست داده است؟! از دیدگاه این آدمها آمار و ارقام حرف آنان را ثابت میکند. در سالهای بین 1996 تا 2000 او سه کتاب منتشر کرد. 15 سال از انتشار اولین کتاب این مجموعه میگذرد و قطعاً «مارتین» طی این زمان هم از نظر ذهنی و هم جسمی قادر است آثار بیشتری تولید کند. سؤال اینجاست که وی اصلاً قصد دارد این مجموعه را قبل از مرگش به پایان برساند یا خیر!
بسیاری از نویسندگان معتقدند وی باید روشی دیگر در پیش گیرد. مارتین هم در حال پیوستن به فهرست بلندبالای نویسندگانی است که پروژههای بزرگ دریافت میکنند اما توان به نتیجه رساندن آن را ندارند. قدیمیترین داستان ادبیات انگلیس کتاب «حکایتهای کانتربری» است. داستان سفر صنفهای شغلی مختلف جامعه آن زمان به سوی زیارتگاهی که هیچوقت رسیدن یا نرسیدنشان برای خواننده مشخص نمیشود.
نویسنده که در ادبیات انگلیسی به عنوان پدر شعر آن کشور نامیده میشود قصد داشت 24 داستان بنویسد اما فقط توانست 12 عدد را به پایان برساند-در ایران نیز بخشیهایی از این اثر را انتشارات «کتاب آمه» با ترجمه علیرضا مهدیپور» منتشر کرده است- یا کتاب «ملکه پریان» نوشته «ادموند اسپنسر» کتاب معروف دیگری است که ناتمام مانده است. البته ناتمام ماندن این دو اثر به دلیل نام بزرگ نویسندگان بعدها نشانه بزرگی آنان تلقی شد. مارتین اما هنوز زنده است.
اگر شهرت نویسندهای در زمان حیات باشد بسیار دردسرساز میشود. «چارلز دیکنز، که پدر ادبی سریالهای محبوب است، بسیار خوشبخت بود که بیشتر زندگیاش را در آرامش گذراند. «دیکنز» البته حاضر بود به خانوادهاش بیتوجهی کند اما طرفدارانش را نادیده نگیرد.
با وجود این در میانه نوشتن یکی از داستانهایش، چند ماه پس از انتشار بخشی از کتاب «اسرار ادوین درود» به صورت اپیزود در سال 1870، از دنیا رفت. در زمان مرگش داستانهای منتشرنشده بسیاری داشت اما بخشهایی از این کتاب در روزنامهها منتشر شده بود و ناتمام ماند. در نتیجه خواننده نمیداند که قاتل کتاب «درود» چه کسی است و مجبور به حدس و گمان میشود. خوانندگان بسیار خوبی هستند که همچنان حدس میزنند و بیبیسی نیز نسخه تلویزیونی کتاب را ساخته است.
بعضی طرفداران «دیکنز» چنان درگیر ماجرا شدند که رأی خود را صادر کردند و یکی از شخصیتهای داستان را قاتل و نمایش نسخه ذهنی خود را نیز ساختند اما هیچکدام از این موضوعات به غروب شهرت و محبوبیت نویسنده منجر نشد.
اما مارتین باید حواسش را جمع کند چون اثر خود را در آغاز برای تبدیل به نسخه تلویزیونی به شبکه HBO داده است. آن هم در عصری که در آن افراد بیشتر از اینکه کتاب بخوانند دوست دارند داستانی را تماشا کنند و این برای مارتین بسیار خطرناک است.
نبودن اینترنت و شبکههای اجتماعی سبب شد طرفداران پرشمار دیکنز به تئاتر رو بیاورند اما حالا وضع بسیار متفاوت است. نویسندگان نگران هستند نامشان با خود آنان از دنیا برود. مساله دیگر این است که سلیقه مخاطبان هر روز بیشتر از پیش به سمت مصرفگرایی میرود! بنابراین اگر مارتین کتاب بعدی را به بازار نفرستد و سپس نسخه تلویزیونی آن حاضر نشود مخاطبان خود را برای همیشه از دست میدهد.
البته بعضی خوانندگان ممکن است با مقایسه «مارتین» با «دیکنز» مخالف باشند. فرد دیگری که میتوان مارتین را با او مقایسه کرد «رابرت جوردن»، مردی نظامی اهل «کارولینای شمالی» است که داستانهای دنبالهدار فانتزی تحت عنوان «چرخ زمان» را نوشت. وی بر اساس علاقه خودش داستانی درباره تاریخ قدیم نوشته است.
کتاب در دهه 90 میلادی جزو آثار پرفروش بود و طرفداران بسیاری داشت. اما «جوردن» نیز مانند «مارتین» موضوع داستان خود را وسیعتر یافت. قرار بود شش کتاب بنویسد اما 6 تبدیل به 12 شد. وقتی خوانندگان در اماکن عمومی او را میدیدند گله میکردند که چرا در خانه نمیماند که قسمت بعد را به پایان برساند. «جوردن» هنگام نگارش کتاب دوازدهم متوجه شد سرطان دارد و چند ماه پس از آن از دنیا رفت.
اما قبل از مرگش به خوانندگان اطمینان داد که داستان را به شکل نکته درآورده تا فرد دیگری بتوان آن را به پایان برساند. همسر نویسنده پس از مرگش از رماننویس دیگری به نام «براندون ساندرسون» در خواست کرد آخرین کتاب را بنویسد.
«ساندرسون» به این دلیل انتخاب شد که یکی از طرفداران «جردن» بود. وی پس از قبول این مسئولیت گفت: «تلاشم بر این است که در نگارش این کتاب کمال صداقت را به خرج دهم و زبانم به زبان نگارش آقای جردن نزدیک باشد.» به نظر مسئولیت سنگینی است اما او این کار را تمام کرد و کتاب را به نام خود «جردن» به چاپ رساند.
آقای «مارتین» نیز اگر میخواهد نامش در تاریخ گم نشود باید به فکر اتمام کاری باشد که آغاز کرده است. باید منتظر ماند و دید چه اتفاقی رخ خواهد داد!