آفتابنیوز : عباس عبدی در «اعتماد» نوشت: «این یادداشت در مقام توصیهکردن به دستاندرکاران امور سیاسی و کشور برای کاهش یا حذف کلی ردصلاحیتها نیست ولی میخواهم یک واقعیت مهم را با توجه به تجربه تاریخی اخیر خودمان نشان دهم و توضیح دهم که ردصلاحیتها چگونه به نتایج ناخواستهای و بر خلاف انتظار اولیهای که از آن میرود منجر میشود. میخواهم نشان دهم که چگونه در عمل، ردصلاحیتها دور زده میشود و اینکه ردصلاحیت کردن سیاسی مثل حرکت روی دایره و برای دور شدن از نقطه مبداء است و هرچه سریعتر دور شوید، به نقطه مبدائی که میخواهید از آن دور شوید، با سرعت بیشتری نزدیک میشوید.
فرض کنید که یک جمع محدود 100 نفری رایدهنده داریم و چهار نفر نیز خود را نامزد انتخابشدن میان این 100 نفر کردهاند. این چهار نفر را با چهار گرایش موجود در جامعه شبیهسازی میکنیم. نفر اول اصولگرای تندرو است، نفر دوم اصولگرای میانه است، نفر سوم اعتدالی و نفر چهارم اصلاحطلب تحولخواه است. خیلی خود را در بند تعاریف این اصطلاحات نکنید. تقریبا میتوانید مصداقهای این گرایشها را در جامعه پیدا کنید. ترکیب و گرایش 100 نفر رایدهنده چگونه است؟ فرض کنید حدود ٢٥ درصد به اصولگرایان گرایش دارند. حدود ٥٠ درصد نیز به دو گروه اعتدالی و اصلاحطلب و ٢٥ درصد نیز فراتر از اصلاحطلبان یا بیموضع هستند. البته این درصدها فرضی است ولی از واقعیت چندان دور نیست. شاید آن ٢٥ درصد اصولگرایان زیادتر از واقعیت باشد ولی در کل قابل فهم است و تاثیری در نتیجه ندارد.
فرض کنید دو نامزد اصلاحطلب و اعتدالی به هر دلیلی ردصلاحیت شوند. و رقابت منحصر شود به نامزدهای دو گرایش اصولگرایی. در این صورت هر کدام از آنها به جای تاکید بر مطالبات و ارزشهای مخاطبان محدود خود که رای چندانی نیست و کسب آن را برای خود قطعی میدانند، کوشش میکنند تا خود را با ارزشها و مطالبات آن ٧٥ درصد دیگر تطبیق دهند و حتی از ابتدا کسانی را معرفی کنند که بهتر از سایرین میتوانند چنین هدفی را تامین کنند. البته این وضع به شرطی رخ میدهد که آن ٧٥ درصد دیگر که نامزد مورد نظر خود را در میان تایید صلاحیتشدگان ندارند، بخواهند یا انگیزه داشته باشند که در انتخابات شرکت کنند و یکی از عوامل انگیزهدهنده به آنان شنیدن مطالباتشان از زبان افراد باقیمانده در انتخابات است. در این صورت آنان با رایدادن خود و بالاجبار، مجموعه نامزدهای موجود را به سوی خود و سردادن شعارهایی مناسب با مطالبات خویش جلب میکنند.
بخش مهمی از تحولات نیروهای سیاسی در چند دهه اخیر ایران را میتوان از این زاویه تحلیل و فهم کرد. یکی از دلایل گرایش نیروهای اصلاحطلب به بخشی از نیروهایی که فاصله بیشتری با حکومت داشتند، همین بود. یکی از دلایلی که دولت پیش در پی انداختن طرحی نو در زمینه ایرانگرایی بود را از همین زاویه میتوان جستوجو کرد. حتی کاهش حساسیتهای آن دولت در زمان انتخابات به مسائلی چون حجاب و متوسلشدن به هنرمندان و ورزشکاران دقیقا در همین چارچوب قابل فهم است. نهفقط در چارچوب نیروهای سیاسی، بلکه روند رسمی سیاسی نیز تبعیت از همین منطق دارد. اگر نیک بنگریم و جایگاه ورزش قهرمانی را در ابتدای انقلاب و حالا مقایسه کنیم، متوجه میشویم به جای آنکه ورزشکاران را با ارزشهای رسمی اولیه انقلاب انطباق دهیم، این سیاست رسمی است که برای جلب نظر افکار عمومی خود را به طور نسبی با ورزشکاران تطبیق داده است.
ضرر چنین وضعی زیادتر از آن است که در ابتدا به نظر میآید. مشکل سیاست رسمی این است که وقتی یک گرایش ردصلاحیت میشود، به طور منطقی نباید طرفداران آن گرایش در عرصه انتخابات حاضر شوند. مثل این است که مغازهای حق عرضه جنس و کالای مورد نیاز ما را نداشته باشد، طبعا برای خرید به آنجا نمیرویم ولی چون ما پول داریم و پول خوبی هم برای خرید کالای مورد نیازمان میدهیم، آن مغازه هم کالای مورد نظر را به صورت قاچاق عرضه میکند ولی بستهبندی آن در کالاهای مجاز عرضه میشود. کافی است که بستهبندی را باز کنید تا کالای مورد نظر را پیدا کنید. چه کسی گمان میکرد که نامزد نزدیک به اصولگرایان در سال ١٣٩٢ بتواند پرچم شعارهای نیروهایی را بردارد که نامزد مطلوب خود را ندارند؟ حتی اگر آقای روحانی هم در میان نامزدها نبود، به احتمال زیاد یکی دیگر از نامزدهای اصولگرا که ظرفیت بیشتری داشت خود را با مطالبات اصلاحطلبان هماهنگتر میکرد.
بنابراین ردصلاحیت نامزدهای انتخاباتی وضعیتی متناقضنماست (پارادوکسیکال) و به نتایجی برخلاف خواست اولیه آن منتهی میشود. البته باید میان نتایج کوتاهمدت و میانمدت و بلندمدت کمی تفاوت گذاشت. این امر به شرطی رخ میدهد که آن ٧٥ درصدی که نامزد مطلوب خود را در میان نامزدهای تایید صلاحیتشده نمیبینند، عزم خود را برای حضور انتخاباتی جزم کنند و با حضور خود منشأ اثر شوند. در غیر این صورت نامزدهای موجود دچار تحول و دگردیسی نخواهند شد.
این نکته را در یک جمعی بیان کردم که اگر مردم و اصلاحطلبان در سال ١٣٩٢ در انتخابات حاضر نمیشدند، به احتمال قوی فرد دیگری رئیسجمهور میشد. در این صورت همه منتقدان از روی انفعال اظهار میداشتند که انتخابات مهندسیشده بود. در حالی که اکنون همه آنان از وضع پیشآمده برای ایران راضی هستند، آن انتخابات را آزاد معرفی میکنند. چرا؟ فقط به این دلیل که با حضور خود رنگ مناسب را به واقعیت و تابلوی انتخاباتی زدهاند.»