آفتابنیوز : فاطمه قاسمی در گفتوگو با خبرنگار ایلنا درباره دلایل خودکشی میان کودکان و نوجوانان با بیان اینکه متاسفانه اطلاعات در رابطه با این نوع خودکشیها زیاد نیست و این موضوع مورد بررسی قرار نگرفته است، گفت: براساس آنچه مطرح شده و چندان هم مستند نیست، ارتباط این خودکشیها با مدرسه بسیار زیاد است.
وی ادامه داد: به نظر من مشکل آنجاست که توجهی به این خودکشیها نشده، درحالی که از نظر تعداد و گروه سنی، پروندههای این موارد باید مورد بررسی قرار میگرفت و دلایل آن مشخص میشد.
قاسمی با بیان اینکه در خودکشی کودکان دو مساله بسیار مهم است، افزود: یکی مساله سن است؛ بدین معنا که دوره نوجوانی، دوره بحرانی است و امکان بروز رفتارهای پرخطر در نوجوانان از جمله خودکشی وجود دارد.
این روانشناس کودک با اشاره به اینکه خودکشی نوع خشم درونی است که متوجه خود فرد میشود؛ خاطرنشان کرد: آنچه مسلم است؛ این گروه از کودکان از مسائلی بیش از حد روزمره ناراحت بودند و خودکشیها نشان میدهد؛ مساله ای که باعث ناراحتی آنها شده از شدت بیشتری برخوردار بوده است.
وی با تاکید بر اینکه کیفیت آموزش و پرورش ما بسیار پایین است، ادامه داد: آموزش و پرورش ما نه از نظر آموزشی دارای کیفیتی است که بتواند کودکان را جذب کند و نه طرز رفتار با آنها مطلوب است و ما مواردی از تنبیه، توبیخ و به طور کلی آزار را داریم، لذا میتوانیم بگوییم مدرسه از نظر رفتار با کودک و به لحاظ آموزشی میتواند؛ در روحیه دانشآموزان نقش داشته باشد.
قاسمی با اشاره به کیفیت پایین آموزش و پرورش و بحران دوران بلوغ اظهار کرد: ما کودکان را برای آشنایی با این بحران آماده نکردیم و شیوههای حل مساله را به آنها یاد نمیدهیم که این موضع هم ناشی از کیفیت پایین آموزش و پرورش است.
وی اضافه کرد: ماهنوز مهارتهای زندگی را در مدارس آموزش نمیدهیم؛ این در حالی است که این نوع آموزش به خصوص در دوران نوجوانی بسیار مهم است؛ آنچنان که چند سال پیش در کنفرانس وزرای آموزش و پرورش در داکار آموزش مهارتهای زندگی در مدارس اجباری شد.
این روانشناس کودک تصریح کرد: آموزش مهارتهای زندگی نه تنها در مدارس اجباری نشد؛ بلکه میزان موجود را نیز حذف کردیم.
مقاومت کودکان کاهش یافته استقاسمی در ادامه سخنان خود با بیان اینکه کودکان تغییر زیادی کردهاند، اظهار کرد: بررسیها نشان میدهد که میزان تابآوری ومقاومت کودکان کم شده که این موضوع دلایل مختلفی دارد.
وی با بیان اینکه در گذشته میزان تابآوری و تحمل مشکلات در کودکان بیشتر بود، خاطرنشان کرد: درحال حاضر شدت مشکلات بیشتر شده که یکی از دلایل آن رقابتهای موجود در مدارس است، چنانکه در این دوره کودکان از پایههای پایینتر برای شرکت در کنکور تست میزنند به بیان دیگر مشکلات افزایش یافته؛ ولی تحمل کودکان کمتر شده است.
قاسمی با اشاره به اینکه برخی خودکشیها نیز به عوامل خانواده بستگی دارد و همه موارد نیز مربوط به آموزش و پرورش نیست، گفت: مسوولیتپذیری بچهها در خانواده کمتر شده است، در حالی که میان مسوولیتپذیری و تابآوری ارتباط وجود دارد.
وی افزود : وقتی مسوولیتپذیری کم می شود؛ تابآوری نیز کاهش مییابد در حال حاضر گاهی خانوادهها آنقدر به فرزندانشان رسیدگی میکنند که حتی آنچه را بچه باید انجام دهد؛ خانواده انجام میدهد.
این روانشناس کودک با تاکید بر اینکه کاهش مسوولیت و تابآوری برخودکشی میان کودکان تاثیرگذار است، خاطرنشان کرد: البته این مساله قابل تحمیل به همه کودکان نیست؛ چنان که ما در گذشته بچه کار و خیابان نداشتیم، اما می بینیم که این گروه از کودکان با وجود تمام مشکلات، تاب آوری بالایی دارند.
وی با بیان اینکه بررسی موضوع خودکشی در میان کودکان از سوی سازمان های دولتی از جمله آموزش و پرورش و حتی انجمن اولیاء و مربیان دیده نشده است، اظهار کرد: این موضوع به میزان حساسیت و توجه دستگاههای زیربط به این مساله بستگی دارد و با توجه به اینکه امسال دومین سالی است که شاهد خودکشی در میان کودکان و نوجوانان هستیم؛ ضروری بود سال گذشته این موضوع بررسی و جمع بندی شده و درباره آن چاره اندیشی میشد.
دختران دهه 80 تقریبا بسیاری از ضدارزشهای غربی را در زندگی خود وارد کرده و ارزشهای جامعه دینی و انقلابی ما را با نگاهی گریز و ستیز محور دنبال می کنند. در جامعه غربی بخش اهم وظیفه اجتماعی خانواده را دولت به دوش می کشد و مشکل معیشت و شغل به عنوان هویت اجتماعی تقریبا وجود ندارد. اما در جامعه سنتی ما که استفاده بی پروا و مفرط از تکنولوژی غربی بدون توجه به تهدیدات آن فراگیر شده، و دولت هم عمدتا اسیر مداخلات و منازعات سیاسی و اقتصادی است، چگونه می توان نسلی را حفظ کرد که قرار است آینده کشور را از یک دهه بعد به آنها سپرد و حتی لاجرم رها کرد.
آیا دختری نوجوان که امروز به هر سلام نداده ای برچسب عشق می زند و در پی آن روانه شده و در مدتی کوتاه سرخورده و ناامید بازمی گردد و با ادبیات نوشته های پشت نیسان و کامیونهای جاده ای از زندگی و عشق نافرجام می نالد، چگونه مادری برای مدافعین آینده این سرزمین خواهد شد؟
کاش مسئولین ما هشیارتر می شدند وکمی به واقعیت تلخ نسل سرگشته، سرخورده و حیران این سرزمین فکر کرده و چاره ای می اندیشیدند.
والدین و اولیاء امور در مدارس، غالبا برای تربیت بچه های سرکش عصر حاضر،با آنها می جنگند، تنبیه می کنند، انتقام می گیرند، دادمی کشند، کم کردن نمره انضباط را به رخ کشیده و تهدید به اخراج و ... می کنند، اما فکر نمی کنند که این حربه ها برای کسانی موثر است که مانند ما فکر می کنند، در حالی که نسل روبه رشد امروز، اساسا درستی بسیاری از باورهای ما را به چالش می کشند و روش ما هم آنها را از ما دورتر و دورتر می کند.
حداقل ما یک نکته مهم تربیتی را در تربیت این نسل مظلوم گرفتار فراموش کرده ایم که:
درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد، طفل گریزپای را
من بسیار تلاش کردم و کمتر نتیجه گرفتم که کادر متدین مدرسه فرزندم را متقاعد کنم که با دادزدن نمی توان مانع دادزدن بچه ها شد، با بداخلاقی نمی توان اخلاق ترویج کرد، با کینه توزی نمی توان اصلاح کرد و زمانی که بچه ها معلم را پلیس و خود را دزد تصور کنند، هیچ تاثیر گذاریی از ناحیه مربیان و معلمین روی آنها نخواهد بود.
در یک کلام، ما برای آموزش فرزندانمان، روشهایی تاثیرگذار و هدفمند نداریم. روشهای قدیمی را تعطیل و مطرود می دانیم و روشهای جدیدمان هم که برداشتی ضعیف و غلط از روانشناسی غربی و شرقی است،نه تنها بی تاثیر ، بلکه مخربند و مسلما باید منتظر فاجعه ای باشیم.
کاش بخش ناچیزی از اعتبارات چندهزارمیلیاردی فرهنگی کشور را به جای سپردن به مبدیی که نه توان و نه تخصص تاثیر گذاری بر سرمایه های عظیم نسلی کشور را ندارند، به پژوهش در مقوله آسیب شناسی و دفع آسیب در این خصوص تخصیص می دادیم، قبل از آنکه دیر شود.