آفتابنیوز : احد درويش- فيلم ايستاده در غبار به گمانم فيلم ارزشمندي است كه هم اينك بر تارك سينماهاي شهر مي درخشد؛ روايتي از زندگي سردار احمد متوسليان كه همين روايت سينمايي نيم بند به خوبي گوياي متفاوت بودن او در ميان سرداران جنگ است، گو اينكه سرنوشت عجيب او و سوال بزرگ زنده بودن يا نبودنش خود نتيجه اين تمايز با ديگران مي تواند باشد.
اين فيلم اگر در خور ستايش است تنها بخاطر فرم آن نيست كه البته مي توان سطرها در تمجيد از كار جسورانه كارگردانش نوشت و سخن گفت؛ چه آنكه در زمانه عسرت فيلمهاي جنگي وقتي كه ملودرام هاي جنگي پر سوز و گداز هم چندان با استقبال مواجه نمي شوند، فيلمي شبه مستند در مورد يكي از شخصيت هايِ جنگ ساختن، جگر شير مي خواهد، فيلمي بدون ديالوگ كه نريشني مدام بر روي بازيها جريان دارد و اگر كمي ناكوك باشد مي تواند همان ابتدا در آغاز فيلم تماشاگر را راهي درِ خروجي كند. اما نمي كند! بخش عمده وجه دراماتيك فيلم بر دوش موقعيت هاي واقعياي است كه به خوبي بازسازي شده و بازي باورپذير بازيگر نقش متوسليان و موسيقي درست و بجاي آن به ياري آن موقعيت ها ميآيد. غير از فرم، شكل روايت اش هم هوشمندانه و شريف است؛موقعيت هايي بر مي سازد كه به نحو تحسين برانگيزي خالي از عناصر اغراق آميز و اگزجره هاي معمول است. سويه اي بشدت رئال در مواجهه با سوژه دارد؛ متوسليان كاراكتري است كه مثل همه آدم ها اشتباه مي كند، منيت دارد، بعضا خودرأي است و البته ابايي هم از پذيرش اشتباهش ندارد آنجايي كه شهيد محسن وزوايي فرمانده گردان حبيب ابن مظاهر را در مقابل خيل نيروهايش تحقير مي كند و البته بعدتر فروتنانه در مقابل همان نيروها از او حلاليت مي طلبد.
تصوير روايت شده از متوسليان از او قهرماني زميني مي سازد نه يك ابرقهرمان كه نسبتي با وهم و خيال دارد، به تعبيري قهرماني است كه از زمين به آسمان مي رود نه بالعكس. اين نوع روايت كردن از شخصيتي بالنسبه اسطوره اي به گمانم ارزشمند و تجربه موفقي است كه نشان مي دهد مي توان قهرمانان را همانگونه كه بودند و هستند تصوير كرد بدون آنكه خاكي بر چهره آنان پاشيد. اما آنچه مهمتر از اينها است شايد معنايي است كه در بطن فيلم نهفته، فيلم در فرازهايي ثانوي اشاراتي به برخي وقايع جنگ دارد و البته تلنگرهاي بر وضع فعلي مي زند؛ ارزش هايي كه بعضا فراموش شده اند و متوسليان و متوسليان ها فرصت خوبياند كه دوباره آن ارزشها را ياد كنيم. سكانس درخشاني در فيلم هست كه به زمان فرماندهي متوسليان بر سپاه پاوه در سالهاي ابتدايي پس از انقلاب برميگردد، جايي كه او با شوراي سپاه پاوه بر سر هزينه كرد بودجه و عدم شفافيت شورا و وابستگي برخي اعضاي آن به گروهكها دچار اختلاف ميشود. در سخناني درخشان كه در فيلم هم صداي اصلي خود او پخش ميشود، مي گويد من به عنوان يك سپاهي با لباس سپاه با آرم سپاه به شما مردم ميگويم بايد مشخص شود كه اين مقدار پول در كجا هزينه شده، شما مردم بايد از سپاه سوال كنيد و بخواهيد كه توضيح دهد، شما هم مسئوليت داريد(نقل به مضمون).
از اين نوع برخوردها و نقاديها البته فراوان دارد، مثلا وقتي پس از چند سال خدمت در كردستان و سر و سامان دادن به اوضاع آن ديار از طرف فرماندهي وقت سپاه به جنوب فراخوانده ميشود انتقاد ميكند كه فرماندهان درجه يك سپاه اغلب خوزستانياند و به كردستان و غربت و ستمديدگي مردم محروم آن بي توجه! اين نوع برخورد مقداري به شخصيت خاص و معمولا نقاد متوسليان بر ميگردد و بخش ديگر آن به گفتمان مسلطي كه در آن دوران سپاه را سرباز و خدمتگزار مردم ميدانست. گفتمانی که به نظر می رسد کمتر این روزها می شنویم و بايد با اين تصاوير و صداهايي كه بجا مانده و ميتوان از دل آرشيوها بيرون كشيد بارها و بارها آن ارزشهاي محجور مانده را يادآوري كرد. بايد بيش از اين تلاش كرد و از زبان كساني كه هنوز محبوب مردمند و البته كسي را ياراي آن نيست كه گردي بر چهرهشان بنشاند، غبار از آن ارزشهاي به محاق رفته زدود!
ضمنا تا فرصت هست فيلم را ببينيد، وقت تان را به هدر نمي دهيد!