آفتابنیوز : امید بی نیاز*- «آرتور میلر» بعد از خواندن برادران کارامازوفِ داستایفسکی یک تحلیل فوق العاده دارد. این تحلیل مانیفست نگارش درام مدرن است. او می گوید: وقتی برادران کارامازوف را خواندم، دیگر آنچه را که می دیدم، باور نمی کردم! دنیای ناشناخته ای در جهان هست! زندگی تنها یک هدف دارد؛ کشف ماهیت این نظام پنهانی!
برخی از نمایشنامه های «میلرِ مدرن» از جمله «قیمت» بر اساس چهار چوب ساختاری «درام ایبسنی» است، اما از نظر جوهرۀ فکری زیر تأثیر همین مرجع ادبی- هنری تاریخ (برادران کارامازوف) است. یعنی تأکید بر فضایی محدود، درام چند ساعته (یا لااقل چند روزه) و کاویدن و کالبد شکافی شخصیت هایی که ذره به ذرۀ اتم های روحشان هم، توسط مؤلف آشناست.
ذکر این نکته در رابطه با فیلم «ابد و یک روز» چه تناسبی دارد؟ ارتباطش ساده است! نخستین فیلم سعید روستایی را از این زاویه دید نگاه کنیم. فیلم بیشتر بر بر یک لوکیشن (خانه قدیمی) در جنوب شهر تمرکز دارد؛ اثر، یک درام خانوادگی است. شخصیت ها آنطور که پرداخت شده اند، برای فیلمنامه نویس آشنا هستند. فلسفه وجودی همزیستی و تنگاتنگی آدم ها (محیط خانواده) امکان شناخت دقیق را فراهم کرده است. از سوی دیگر تأکید بر زندگی چند روزه آدمهاست. دختر خانواده قرار است ازدواج کند. نامزد او اهل افغانستان است. خانواده داماد، بنابر یک رسم قدیمی «شیر بها» پرداخت می کنند. دختر قرار است که به افغانستان برود. برادر بزرگتر هم که یک بقالی درب و داغانِ ارثی از دوره پدر دارد، با این پول یک ساندویچی پر مشتری راه می اندازد. رفتن دختر دم بخت خانواده، تنش اصلی درام است. اما همین نیست! برادر میانی معتاد و مواد فروش است. پلیس او او را می گیرد. این اتفاق خانواده را هم درگیر می کند و همه مواد و آشغال های او را از ترس دور می ریزند. همین درگیری ها نیست. حتی نسل دومشان هم درگیری ساز است. صورتِ پسر خواهرشان در حومه تهران زخمی شده است. این پسر «عشق لاتی» است. وقتی که خواهر و برادران برای جویا شدن از حال او به خانه خواهرشان می روند، او یقۀ دایی اش را می گیرد و وی را نقش بر زمین می کند. بعد از همه می خواهد که از آنجا بیرون بروند؛ حتی مادرش!
باز هم، فقط همین درگیری ها نیست! دیالوگ به دیالوگ اهالی این خانواده، درگیری است. شخصیت پردازی های درست و دقیقی در فیلم هست. آدمها با هم و در کنار هم درگیرند؛ تنش در همه لحظه ها و ثانیه های آنها در هم تنییده و کل بافت دراماتیکی فیلم را در برگرفته است.
با این تفاسیر، لوکیشن کوچک و غمزده، چند روز از زندگی آدمها، درگیر ی ها و بدبختی هایشان و... ریتمی تند و حرفه ای به فیلم بخشیده است. به تبع، همه این مزایا در بازی بازیگران نمود دارد. بازی های این فیلم در اکثر موارد دیدنی است. پیمان معادی (برادر بزرگتر) نقش اول است؛ اما برادر کوچکتر (نوید محمد زاده) هم یک نقش کناری نیست. اگرچه نقش یک معتاد را دارد. اما انگار در طول و عرض روایت و درام، رشد و نمو دارد، قد می کشد و حضوری حسی و زمانمند در درگیری ها دارد. اگر لحظه ای نیست، ثانیه ای دیگری در گوشه ای از درام، خودی نشان می دهد. درگیری های شخصیتی این دو برادر کم نیست! اما درگیری خواهرها هم زیاد است. اغلب، بر سر ساده ترین موضوعات با هم مجادله و جر و بحث دارند. چشم انداز کلی زندگی آنها، تقریباً تلخ و تاریک است. چیزی به نام خوشبختی، معنی خاصی در این خانه کهنه و فرسوده جنوب شهر به چشم نمی آید. اما درهای خوشبختی هم بسته نشده است. فقیر هستد، اما در فقر مطلق نمی مانند. نمونه اش مغازه جدید فلافل فروشی مرتضی (پیمان معادی) است؛ سونامی مشتریان جلویش صف می کشند. از سوی دیگر گره محوری درام در ذهن تماشاگر جای اشاره دارد. رفتن دختر دم بخت، نوعی نامیدی کلی را به فیلم دیکته می کند. برادر کوچک خانواده، شاگرد ممتاز است. او نماد تغییر بنیادین این خانواده مفلوک است. همچنین اوست که بیشتر از همه به خاطر رفتن خواهر دم بختش ناراحت است. فیلمنامه نویس، خواهر دم بخت را در دقیقه نود از ماشین پیاد می کند که باز به همان خانه قدیمی برگردد.
فیلم ابد و یک روز یک تراژدی بومی است. کارگردانش (سعید روستایی) در اولین قدم، گامی بلند برداشته است. باید دید او در مسیر فیلمسازی اش، چطوری دوباره قدم بر می دارد. اما گام اول او همیشه در ذهن می ماند!
*عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران