کد خبر: ۴۰۸۲۳
تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱۳۸۴ - ۱۴:۲۴

خاتمی :مسلمان به همه ادیان مومن است

آفتاب‌‌نیوز :  خاتمي در سخنراني خود با تاكيد بر اینکه تنها اصحاب بصيرت و معرفت به اسلام و عالم اسلامي مي توانند به نمايندگي از جهان اسلام سخن بگويند اظهار داشت : تنها اصحاب بصيرت و اصحاب معرفت يا به تعبيري ديگر، تنها محققان (Academicians) و عالمان (Scholars) هستند که مي توانند از جهان اسلام نمايندگي کنند. ولي آيا هر محقق و دانشمندي صلاحيت چنين کاري را دارد؟ 

خاتمي در پاسخ تشريحي به فرضیه اولیه خود ادامه داد:« اگر دانشمندان و محققان عالم اسلام را به دو گروه دانشمندان مسلمان و دانشمندان غيرمسلمان تقسيم کنيم و هر گروه نيز از نظر شيوه آموزش و تحقيق و منابع درسي و فکري به دو گروه سنتي و جديد تقسيم شوند، با چهارگروه مواجهيم:
الف) دانشمندان مسلمان سنتي (چون فقيهان، محدثان، مفسران و ... اعم از شيعه و سني.
ب) دانشمندان مسلمان متجدّد (اصطلاحاً روشنفکران مسلمان )
ج) دانشمندان غيرمسلمان سنتي (چون شرق شناسان و اسلام شناسان قرن نوزدهم و تا حدود ی دهه سوم نيمه دوم قرن بيستم) که بيشتر فيلولوگ و مورخ، جغرافي دان، باستان شناس و متخصص ملل و نحل بوده اند.
د) دانشمندان غيرمسلمان جديد، که عمدتاً ژورناليستها، جامعه شناسان، دانشمندان علوم سياسي و حقوق بين الملل و اقتصاددانان از اين گروه هستند.
براي شناخت فکر و زبان گروه نخست بايد به منابع اصلي دانش و تفکر آنان توجه کنيم. 
سرعت رشد علوم در قرنهاي اوليه اسلام هر محققي را شگفت زده مي کند. بدون ترديد اين رشد سريع متأثر از تعاليم قرآن کريم و روايات فراواني است که در باب علم و عالم بيان شده است. 

منابع دروني و بيروني معرفت اسلامي و چهره هاي بسياري از کارگزاران تمدن اسلامي، يعني فقيهان، محدثان، متکلمان، فيلسوفان، مفسران، عارفان، منجمان، رياضي دانان، پزشکان و اديبان عالم اسلام را ما امروز کم و بيش مي شناسيم. اما آنچه در اين زمينه نسبتاً مغفول مانده است، نه شيوه نگاه عالمان اسلامي به فلسفه يوناني و ساير علوم و معارفي که به جهان اسلام منتقل شد، بلکه کيفيت نگاه ايشان به منابع اسلامي است. 

علوم اسلامي از جمله تاريخ فقه، تفسير و کلام، تنگناها و حدود و امکانات خاص خود را داشته  و بدون شناخت مقتضيات و موانع آنها نمي توانيم به ميزان مشارکت عالمان در امر سخن گفتن به نمايندگي از جهان اسلام پاسخ دقيق تر بدهيم. 

در اين ميان آنچه وضوح بيشتري دارد و با صراحت بيشتر درباره آن مي توان سخن گفت اين است که شرط اول پاسخگويي و سخنگويي اسلامي در جهان امروز طبعاً شناخت عناصر فکر و فرهنگ در جهان امروز است. يک دانشمند هر چند در کار خود خبره باشد، اما اگر جهان امروز را با همه پيچيدگيها و معضلات آن به خوبي نشناسد، چگونه مي تواند به نام جهان اسلام در چنين جهاني سخن بگويد. 

دومين گروه که روشنفکران اسلامي هم در ميان آنها هستند، در تاريخ دوره اخير کشورهاي اسلامي به نام احياگران و اصلاحگران نيز معروف شده اند. البته بسياري از مشاهير را مي توان نشان داد که هم جزء گروه اول محسوب مي شوند، و هم جزء گروه دوم. 

روشنفکران طبعاً بيش از عالمان سنتي جهان امروز را مي شناسند، اما چه تعداد از ايشان منابع اصلي معارف اسلامي و در صدر آن قرآن مجيد را به خوبي مي شناسند؟ و تا چه حد با کار قدما انس دارند؟ و از سوي ديگر ميزان شوق و حتي شيفتگي آنان نسبت به تمدن غربي چه اندازه است؟ آيا ايشان توانسته اند همچنانکه به سنت و تاريخ خود با فاصله و منتقدانه نگاه مي کنند به تاريخ و تمدن غربي نيز با انصاف، ولي با فاصله و منتقدانه بنگرند؟ 

گروه سوم يعني مستشرقان و اسلام شناسان قرنهاي نوزدهم و بيستم کار تتبع و تحقيق درباره جزئيات تمدن و عالم اسلامي را به نحو چشم گيري متحقق کرده اند. اما کيست که نداند تمدن و معارف اسلامي براي اکثر اين محققان متعلق به گذشته است که نهايتاً تا قرن شانزدهم ميلادي زنده و سالم و فعال بوده است و با ظهور تمدن جهانگير جديد نه تنها ظواهر و مظاهر که اساس و بنياد آن نيز امري است موزه اي و متعلق به گذشته. هر چند اينان در بسياري از موارد تحقيقات و تتبعات ارجمندي دارند، اما هيچگاه نمي توان و نبايد با تکيه بر کار آنان به نمايندگي از اسلام و جهان اسلامي در جهان معاصر سخن گفت. 

اما گروه چهارم يعني روشنفکران و اسلام شناسان جديد غربي (و عمدتاًً غيرمسلمان) علاوه بر اشکال گروه سوم مشکلشان اين است که چون با مسائل بسيار جدي و اغلب سياسي جديدي مواجه هستند که اسلاف اسلام شناس آنان تقريباً آنها را نمي شناختند، خود را در مواجهه با حوادث سياسي امروز ملزم به توليد تئوريهايي در جامعه شناسي سياسي براي توجيه و تبيين بعضي مسائل مي بينند، اين تئوريها نمي توانند عمري بيش از عمر پديده هاي سياسي که در واقع موضوع آن تئوريها محسوب مي شوند داشته باشند و نتيجتاً از نگرش هاي مستمر و پيوسته و جامع دور مي شوند. 

شايد در اينجا لازم باشد تأکيد کنم که اين تقسيم بندي به لحاظ سهولت بحث مطرح شده است و خالي از موارد نقص نيست. 

با نگاه اجمالي به اين طباع شناسي (Typology) مشخص مي شود که هيچ يک از گروهها نمي توانند نماينده تام و تمام نگرش اسلام و جهان اسلامي باشند. تيپ آرماني (Ideal Type) نماينده اسلام بايد داراي مهم ترين محاسن هر يک از گروههاي مذکور و فاقد معايب اساسي آنان باشد. بر شمردن وجوه مشخص اين گروه مستلزم بحث مستوفي در باب وجوه متکثر اما ذي مراتب تعاليم اسلامي نيز هست که بايد در جاي ديگر به آن پرداخت.»
خاتمي در ادامه مباحث خودبا اشاره به این مساله که  اسلام و جهان اسلام را واقعيتي است که قابل انکار نيست  تاكيد كرد كه اينهمه بحث و نظر و حتي هياهو و برنامه درباره جهان اسلام بزرگترين دليل وجود اين واقعيت مهم در روزگار ما است. 

وي با اين مقدمه درباره انسان مسلمان و وضعي که امروز جوامع اسلامي دارند چنين سخن گفت:« به نظر يک مسلمانِ مؤمن، اسلام ديني است که بر پيامبر عظيم الشأن اسلام نازل شده است و مسلمان طبق آموزش قرآن، همچون خودِ پيامبر، مؤمن به اين دين است  و طبق  آيات 285و286 سوره بقره اولاً مسلمان کسي است که به همه پيامبران مؤمن است و هيچ تفاوتي ميان آنان قائل نيست، ثانياً انسان موجودي است گرفتار نسيان و خطا و انواع محدوديت هاي نفساني، اجتماعي و تاريخي. اسلام چيزي جز سمع و اطاعت و تسليم در برابر خداوند قادر متعال که حکيم و دانا و مهربان و زيبا و لطيف مطلق است نيست. اما آنچه بايد در کنار حقيقت دين که گوهر مشترک ميان همه اديان الهي و امري فرا تاريخي و فرازماني و فرامکاني است مورد توجه قرار گيرد، اين است که اسلام نيز همچون اديان الهي ديگر در تاريخ تحقق يافته است و اين تحقق تاريخي مناسبتي با شرايط و احوال دروني و بيروني انساني دارد که خود امر تاريخي است و طبعاً دين تحقق يافته در تاريخ نيز نسبت به دوره ديگري از تاريخ محدوديت‌ها و مضايق خود را دارد و يکي از فاجعه هايي که نسبت به همه اديان رخ داده است، اين است که انساني که در شرايط و مقتضيات خاص زمان و مکان و تاريخ خود با گوهر دين نسبت برقرار کرده است، اين صورت بدست آورده را با اصل دين يکي مي داند و با فروکاستن اصل دين به وجهي از دين که انساني و زماني و مکاني است، امکان جلوه هاي ديگر دين را در زمانها و مکانهاي ديگر و متناسب با شرايط آن سلب مي کند. 

امروز وقتي به تاريخ مي نگريم حکومتهايي را مي بينيم که منتسب به دين هستند و نيز از تمدن اسلامي، معارف، علوم و فرهنگ پاگرفته در دنياي اسلام نشان مي بينيم. در شاخه ها و شعبه هاي اسلام متحقق در تاريخ، شاهد آراء، سليقه ها و تجربه هاي گوناگوني هستيم که جملگي خود را اسلامي مي دانند و بر باور خويش چنان استوارند که گاه به کشاکش ها و درگيريهاي خونين نيز تن مي دهند. صرف نظر از جنگ هاي ناشي از گرايشهاي دينهاي مختلف در تاريخ اسلام و مسيحيت و ساير اديان همچنين شاهد جنگهاي خونين و فاجعه بار ميان پيروان مذاهب گوناگون در يک دين نيز بوده‌ايم.
دين که منبعي ماورايي دارد، به هرحال بايد فرود آيد و نازل شود تا در دسترس انساني قرار گيرد که خود موجودي تاريخي و محدد به حدود فراوان دروني و بيروني ست و با همين محدوديتها و احياناً پيش داوريها به سراغ دين مي رود. چنانکه عارفان، فيلسوفان، متکلمان، فقيهان، اهل ظاهر و حديث و اهل تأويل باطن هرکدام با گرايش و زاويه ديد خود به سراغ دين رفته اند و برداشتهاي خاص خود را دارند و تنوع و تکثر پرباري را در عرصه حيات ديني بوجود آورده اند که در جاي خود مبارک است. اينها حکايت گر اين است که اسلام نيز همچون اديان بزرگ ديگر الهي داراي چنان ظرافتي است که مي تواند دغدغه و پرسش انسانهاي مختلف را پاسخ گويد، اما فاجعه آنجا است که يک برداشت بشري از دين، عين دين به حساب آيد و بي توجه به تحولي که در زندگي انسان رخ مي دهد، به جاي نوسازي انديشه و تأمل جديد در عالم و آدم و دين، جامة تنگ شده بر اندامِ ذهن و زندگي انسان به نام دين را همچنان با تغيير شرايط و مقتضيات بر ذهن و زندگي انسان تحميل کنند و مورد مذمت خداوند قرار گيرند، آنجا که متعصبان سنت پرست را منحرفان به حساب مي آورد و آنان را که مي گفتند « إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم لَمُّقْتَدُونَ » نکوهش مي کند. در چنين حالتي که بسيار در تاريخ رخ داده است، آنچه دين به حساب مي آيد در برابر تفکر که ذاتاً ميل به آزادي دارد و در فضاي آزادي رشد مي کند قرار مي گيرد و تاريخ شاهد است که هر جا دين و تفکر در برابر يکديگر قرار گرفته اند، هر دو زيان کرده اند.» 
" رييس مركز بين‌المللي فرهنگ‌ها و اديان "سپس به چند نکته اساسي درباره وضع امروز به شرح ذيل اشاره کرد:
1- در زمان ما نيز صداهاي مختلفي را مي شنويم که خود را منتسب به اسلام مي دانند، از جمله صداي عقلگراي مردم سالارِ پيشرو و صداي واپسگراي مستبد و خشن، چنانکه در ساير اديان و آيين ها نيز مي توان چنين اختلاف صدايي را ديد. 

2- جامعه اسلامي در حال يک تحول مهم است که بايد هدايت شود. اين تحول نه از طريق تقليد که امري نامطلوب و به لحاظ علمي بدفرجام است، بلکه بايد از راه تأمل و برآوردن وجه مطلوب زندگي از درون و با وفاداري به منابع فکر و فرهنگ و آيين خود به گونه اي باشد که پاسخگوي انساني باشد که در اين زمان زندگي مي کند و به سوي آينده رو دارد. 

3- در دوران ما علاوه بر مشکل دروني در امر تحول، جهان اسلام با يک عامل مشکل زاي بيروني نيز مواجه است، يعني تجربه نوسازي که امري گريزناپذير است در زماني رخ مي دهد که تمدن غالب برعالم و آدم، تمدني غيراسلامي و حتي غيرديني است و تجربه نظام و جامعة نوِ ديني در جهان سکولار امري مشکل است. خاصه اينکه تمدن سکولار، جهان را تحت تأثير خود قرارداده است و علاوه بر آن از زبان قدرتمداراني که خود را نماينده اين تمدن مي دانند، داعيه جهان داري و جهان گيري نيز دارد. 

امروز آثار تمدن نو يعني علم جديد و فن آوري و ارتباطات و حتي بسياري از مفاهيم رايج چون دولت – ملت، حقوق انسان، (در برابر تکاليف او)، آزادي به معني Liberty، مردم سالاري و نظاير آن که همگي متناسب با معيارهاي فکري و ارزشي دنياي مدرن شکل گرفته اند، جوامع غيرغربي را نيز تحت تأثير قرار داده اند. به عبارت ديگر جهان، اعم از غرب و شرق شديداً متأثر از تمدن غربي و آثار و انگاره ها و انگيزه هاي آن است، در حاليکه فرهنگ حاکم بر جوامع غيرغربي با فرهنگ دنياي مدرن متفاوت است و تفاوت ميان عين و ذهن، جهان غير غرب را با مشکل روبرو کرده است. غرب هنگامي تجربه تازه خود را که به تمدن جديد انجاميد به کار بست که از فشار نيرويي بيروني رنج نمي برد. زيرا تمدن اسلامي که غرب بسيار از آن آموخت در حال افول بود. ولي ما در حالي بايد به نوسازي بيانديشيم که در متن شبکه اي از نظامات سياسي، اقتصادي، اطلاعاتي، علمي، فرهنگي و تکنولوژيک به سر مي بريم که هم بر ساخته غرب است و هم سررشته بسياري از آنها در دست قدرتهاي غربي است، آن هم قدرتهايي که تحت تأثير پندارهاي قرون هيجدهم و نوزدهم غرب، غرب را محور عالم و زندگي غربي را معيار زندگي مطلوب براي همه عالم مي دانند، علاوه بر آن در عرصه سياست و قدرت همه چيز براساس منافعي تعريف مي شود که عمدتاً با مصالح و منافع ملت‌هاي غيرغربي ناسازگار است. در چنين فضايي که از توطئه هاي رنگارنگ نيز خالي نيست، تجربه آزاد جهان غيرغربي از جمله جهان اسلام براي استقرار نظم ذهني و عيني متناسب با مقتضيات زمان و در عين حال سازگار با هويت تاريخي و فرهنگي اين ملت ها کار آساني نيست.

4- ذهنيت منفي موجود ميان جهان غرب و جهان اسلام که ناشي از جنگهاي صليبي و پس از آن استعمار نفس گير است و افزون بر آن، خود محور پنداري غرب که همه جهان را غربي مي پسندد و اسلام ستيزي و اسلام هراسي که ابزار راهبردي سياستهاي توسعه طلبانه پاره اي از قدرتهاي مغرور غربي است از يک سو و عکس العمل خشن و شديد بخشهايي از جهان اسلام که ناشي از تحقير شدگي و عقب ماندگي دنياي اسلام - با وجود منابع سرشار و سابقه درخشان است - چنان فضاي نامناسبي را پديد آورده است که لحظه به لحظه بر دامنه خشونت چه به صورت جنگ و اشغال و سرکوب و چه به صورت ترور و تخريب مي افزايد و امکان تفاهم را کاهش مي دهد.

5- سرخوردگي جهان اسلام از انواع مشي ها و مشرب هاي برون زا و نيز فجايع استعمار و حکومتهاي وابسته از يک سو و نگراني فزاينده آن از خشونت و افراط به نام اسلام از سوي ديگر پس از حدود دو قرن تنازع ميان سنت و تجدد در عالم اسلام آمادگي ذهني فراواني را براي پذيرش يک تحول اساسي در ذهن و زندگي مسلمانان پديد آورده است که مي تواند انبوهي از نيروهاي مؤثر بخصوص نخبگان را در دنياي اسلام گرد هم آورد تا با استقرار حکومتهاي مردم سالار که به منافع ملي مي انديشند و زمينه دستيابي به علم و تکنولوژي را فراهم مي آورد، جهان تازه اي را پديد آورند. جهاني که مي خواهد خلاء موجود در نظامهاي کنوني را که دوري از خدا، معنويت و اخلاق است با تسليم در برابر زيباي متعال جبران کند و دين را آنگونه بفهمد و به کار گيرد که با آزادي و پيشرفت منافات نداشته باشد و راه را به سوي آينده بهتر بگشايد. 

6- ما نه تنها در جهان اسلام که در عرصه جهان بايد خود مطلق بيني، تبعيض، فزون طلبي، غرور و خشونت را در هر جا و به هر نام که باشد منزوي کنيم تا جهان براي همه جهانيان امن و آرام شود و اين کاري است که بخش آگاه و منصف جهان اسلام و جهان هاي غيرغربي ديگر به همراه بخش منصف غرب مي توانند در کنار هم با تفاهم پيش ببرند. امري که اميدوارم جريان مورد استقبال و اقبال گفت و گوي فرهنگ ها و تمدن ها که به صورت نهاد ملّي و بين المللي غيردولتي عمل خواهد کرد، زمينه اين رويداد مبارک را فراهم آورد.بکوشيم در هر سو صداي گفت و گو را رساتر کنيم.»

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین