آفتابنیوز : قبل و پس از مرگ فیدل ،از شخصیت ،انقلاب کوبا،کارنامه دولت کمونیستی و سیاست خارجی اش سخن بسیار رفته و مکتوب زیادنوشته شده است.
مجموع نوشتارهای فراوان هریک از جنبه های مختلف موضوع را واکاوی کرده اند.از طیف های متنوع در ایالات متحده ،اپوزیسیون دولت کوبا تا سایرکشورهای جهان که تقریبا نوستالژی جالبی از دهه ی 1940 میلادی به بعدازشخصیت کاسترو داشته اند.بدیهی است ارزیابی کاسترو و کوبا نیاز به نگاه محققانه و علمی دارد که بتوان یک کشور با رهبری ویژه را بررسی کرد.به علاوه نوع نگاه به کوبا و کاسترو بسیار مهم است.
کوبا و کاسترو تا آن حد مخالفان و موافقان گسترده ای در همه جای جهان و حتی محافل دانشگاهی دارد که مخاطبان در ابهام و تردید باقی می مانند که کدامین روایت و با چه جنبه ای از موضوع را بپذیرند.به عنوان مثال توماس لئونارد در انقلاب کوبا 1959-1961از حفظ جذابیت قهرمان گونه و ملی گرایانه کاسترو برای اکثر مردم پس از دهه ها توصیف می کند.خوان دل اگویلا در کوبا :توسعه،انقلاب و زوال از تکنوکراسی نخبگان انقلابی می نویسدکه اقتدارگرایی متمرکز را پدیدار کرد.حتی در سناریوهای پس از فیدل نیز تعابیر متفاوت است.
در جدیدترین ها، لارنس وایتهد از آکسفورد5عامل برای فروپاشی را به شرح زیرتبیین کرد:
1-همبستگی یا پراکندگی نخبگان ،به عنوان نقطه ی بحرانی رژیم های اقتدارگرا و بیشتر اوقات برای جانشینی رهبری.
2-روحیه یگانگی وصمیمیت که اشاره به وفاداری های قوی زمان های اولیه توسط نسل جوان تر جزیره است که مجدد ایجاد نخواهدشد.
3-پشتیبانی عمومی که اندازه گیری آن سخت است،اما حتی اگر ما بپذیریم که هنوز به طور مشخص گسترده است،پرسش اجتناب ناپذیر این است که آیا بعد از مرگ کاسترو از عرصه ی سیاسی(پشتیبانی)باقی می ماند؟
4-ایده های جمعی و خاطرات،هیچ رهبری بهتر از فیدل کاسترو نبوده است و نویسنده پیشنهاد می دهد که فیدلیسمو منبع اصلی نسل های آن خواهد ماندگرچه تنها شکلی از نوستالژی باشد.
5-امیدها و ترس ها،درمسیررو به پیشرفت روابط با ایالات متحده ترس های قدیمی از امپریالیسم ایالات متحده جایگزین امیدهای جدید برای آینده می شود. ویگاردبای دانشمند سیاسی مرکزمطالعات توسعه محیط در دانشگاه اسلو درمقاله اش بیشتر به سمت جهت گیری سیاسی گذار کوبا اشاره می کند وبه مقایسه پارادایم دموکراسی سازی لیبرال-با ادبیات استحاله به پسا سوسیالیسم می پردازد،به ویژه مدل های چینی و ویتنامی که تحت عنوان واژه سوسیالیسم نئوپاتریمونیالیسم بحث می شود.سناریوهای ممکن گذار کوبایی از ترکیب این پارادایم ها مشتق می گردد.سپس نتیجه می گیرد لغو کامل تحریم هانوعی دولت ترکیبی-کاپیتالیستی در مشارکت با سرمایه های پراکنده به مقیاس بالا ایجاد می کند.
این موضوع می تواندنوعی سوسیالیست نئوپاتریمونیال با فضای محدودبرای شرکت های بخش خصوصی در داخل ایجاد کند.درباره جهت گیری موقعیت سیاسی آینده حزب کمونیست ممکن است رهبران نسل جدیدانتخابی بین فضای باز دموکراتیک و افزایش فشار را داشته باشند.
برت هافمن دانشمند علوم سیاسی موسسه آلمانی مطالعات منطقه ای و جهانی درباره ی تغییرات در روابط جامعه و دولت کوبا فراتر ازفضای اقتصادی بحث می کند.او گذار جاری در جزیره را به عنوان یکی از تغییرات اقتصادی بدون تحرک سیاسی مطرح می کندو استدلال می نمایدکه سیاست های کوبا همچنین دستخوش تغییر اساسی از جابجایی قدرت از فیدل به رائول کاستروشده است،حتی اگر آن را یکی از عوامل استمرار بدانیم.
تحلیل هافمن براین پروسه 4دیدگاه را ترسیم می کند:زوال شخصیت و نهادسازی مجددساختارهای سیاسی،گوناگونی سپهر عمومی،به ویژه با استفاده از رسانه های دیجیتال،آزادسازی سفر و مهاجرت که به شکل عمده تحرک بین المللی شهروندان را افزایش می دهدو سیاست خارجی میانه رویی با برجسته شدن روابط با ایالات متحده ایجادمی کندکه مفاهیم اساسی در حمایت های قانونی نظم سیاسی با ریشه های عمیق پروژه ضد امپریالیستی انقلاب 1959در آن موجود است.
سیاست کوبا در حال تغییر است ،اما اکنون این پروسه تغییر رژیم به سمت دموکراسی چندحزبی را دنبال نمی کند.براساس بحث هافمن در گام های آغاز پسا فیدل در 2006کوبا از مدل سوسیالیسم کاریزماتیک به سوسیالیسم بوروکراتیک تغییر خواهدکرد.هریک از این دیدگاه ها ممکن است حاوی عناصری از صحت یا نادرستی در خود داشته باشد.اما آنچه اکنون پس از مرگ فیدل کاسترو مهم است این است که کوبای به جا مانده از عملکرد فیدل چگونه است؟دمکراتیک؟پیشرفته؟عقب مانده؟
بااین مقدمه می توان نوشت که هر شخصیت،انقلاب یا هیات حاکمه ای دو رو دارد،مخالفان یک روی سکه و موافقان روی دیگر سکه را می بینند.بدیهی است هر انقلابی با آرمان ها و آرزوهایی منطبق با خواست ملتی شکل می گیردکه از درون آن رهبر یا رهبرانی به عنوان پیشرو کار هدایت انقلاب را به دست می گیرندو از این منظر بررسی توسعه در کوبا و عملکرد فیدل دو جایگاه -البته هم پیوند-خواهدداشت.نگاهی تطبیقی به همه ی انقلاب ها حاکیست کلیدواژه ی ابتدایی همه ی ان ها عدالت،مبارزه با فسادو ظلم و بی عدالتی و تبعیض و فقراست.مهم آن است که در طول یک حرکت انقلابی،انقلابیون و هیات حاکمه تا چه حد به آرمان های اولیه وفادار باشند و تا چه حد ومرزی حق محدودکردن آزادی های فردی و اجتماعی شهروندان تحت حاکمیت خود را داشته باشند؟
براین مبنا آیا فیدل کاسترو هیات حاکمه انقلابی اش بااستدلال ایجاد یک مدل سوسیالیستی منطبق با سانترالیسم دمکراتیک لنینی-استالینی حق محدودسازی آزادی های ملت از فردی تا مالکیت خصوصی را در 5دهه حکومت -که هنوز هم ادامه دارد، داشته اند؟فرض اینکه این الگو مقابل ایالات متحده و سرمایه داری مقاومت کرده است کافیست؟او قهرمان بین عناصری از چپ گرایان و رسانه هایی است که در مقاطعی از او بت ساختندو الگوی حکمرانی او را ستودند،درحالی که جوانان بیکار،بی پول ،محروم،مردمی مهاجرت کرده به سرزمینی دیگر،نخبگانی زبان بریده درخفقانی داخلی فاقد تریبون برای طرح دیدگاه های خودهستند. از این منظرنقدهای فراوان به عملکرد کاسترووارد است.
فیدل کاسترو آغاز گر یک جنبش مسلحانه و متاثر از خوزه مارتی پدر کوبای انقلابی است.ماهیت نظام باتیستا قبل از انقلاب کوبا ساختاری دیکتاتوری ،فاسد و وابسته به ایالات متحده داشت که حتی دولت های ایالات متحده نیز منتقدآن ساختار بودند. نسل جوان انقلابیون از جمله کاسترو با به وجود آوردن تشکیلات حزب کمونیست با مبارزات چریکی و مسلحانه، دیکتاتوری باتیستا را سرنگون کردندکه کمک ایالات متحده در این سرنگونی نیز تایید شده است. انگیزه اصلی کاسترو چه در زمان مبارزه و چه در زمانی که قدرت را در کوبا بهدست گرفت «کمک به حل مشکلات مردم» بود،دستورکاری که تقریبا همه ی انقلابیون آن را در همه جای جهان تکرارمی کنند.
باتیستا میراثی ازبیسوادی گسترده، نظام فئودالیته، فقر و وضعیت بسیار نامطلوب بهداشتی و درمانی را برجاگذاشت. در موضوع مبارزه با بیسوادی نظر کاسترواز ابتدا رویکردی مبتنی بر «نهضت» بود که بتواند با حل آن بقیه مشکلات تا حدودی تخفیف پیدا کند. البته با نگاه به کارنامه رهبر فقید کوبا مانند همه رهبران سیاسی یک دوره درخشان وجود دارد که بسیاری از مشکلاتی که ملت این کشور در آن مقطع با آن دست به گریبان بود تا حدود بسیاری حل شدکه اکنون همگان به آن افتخار می کنند،رفع بی سوادی و خدمات گسترده و عالی پزشکی. اما در مقاطع زمانی متاخرتر کوبا درگیر موضوعاتی دیگر از جمله مداخلات روز افزون ایالات متحده شد.مداخله ی ایالات متحده در فضای دوقطبی جنگ سردموجب شد تا آن کشور صدها طرح براندازی از مسلحانه تا خرابکاری و دسیسه را طراحی کند،سخت ترین و غیرانسانی ترین تحریم های جهانی را در قبال کوبا اعمال نماید.
اگر به تاریخچه ی سابقه ی موسسات دانشگاهی و اظهار نظر نخبگان حکومتی ایالات متحده توجه کنیم عبارت گذاربه پسا فیدل،تعیین تکلیف کوبادر پسا سوسیالیسم بیشترین ادبیات جاری را تشکیل می دادکه تعدادی از مصادیق جدید آن ذکر شد. برخی از تحلیلگران معتقدند که اگر نظام بینالملل در آن بازه زمانی «نظامی دو قطبی» نمیبودو مداخله ی مستقیم نظامی به ویژه در خلیج خوک ها صورت نمی گرفت و دشمنی روز افزون آمریکا در رابطه با این کشور به این شدت ایجاد نمیشد، کوبا تمایل شدید به برقراری متصلب گونه نظام کمونیستی در داخل و ایجاد روابط نزدیک با اتحاد شوروی پیدا نمیکرد.به هرحال روند تاریخ این گونه شدتاالگویی ازساختار رادیکال سوسیالیسمی بی سرانجام در رسیدن به کمونیسم ایجاد شود.
پرولتاریا به قدرت نرسید،تنها نخبگانی تکنوکرات بهره مند از مزایای حکومت به قدرت رسیدند که متمرکزترین نظام سیاسی پس از کره ی شمالی را ایجاد کردند.همین نظام متمرکز است زمانی که ناظران و افکار عمومی از بیرون به کوبا نگاه می کننداز فقدان ارتباطات رسانه های،نبودن کوچکترین مجوز برای کسب و کارخصوصی دچار شگفتی می شوند. برای نشان دادن اهمیت وضعیت ناهنجار کسب و کار به مطالعه ی موردی و پژوهشی یلینس مولت کانسپسیون تحت عنوان خوداشتغالی در کوبا:بین غیررسمی بودن و کارآفرینی،نمونه ساخت کفش استنادمی کنم.
او در مطالعه ی موردی خود که نمونه ای عالی برای واکاوی یک اقتصادغیرمعمول و شگفت آور در ارتباطات اقتصادی و اجتماعی کوبای حاضر است ،می نویسد:" رشد خوداشتغالی جنبه ی مهمی دراصلاحات جاری اقتصاد جدیدکوباست.بعداز بحران دهه ی 1990که اقتصاد برنامه ریزی شده برای نیازهای کالایی و خدماتی به شکست منجر شد،این فعالیت های اقتصادی امری ضروری برای بقا تلقی می شود.(به برخی مجوز داده نشد،برخی دردرون مدل توسعه سوسیالیستی قبول شدند).امروزه فعالیت هایی که توسط حکومت تشویق یا حتی ممنوع می شوند،دراستراتژی اقتصادی حکومت جاری ترکیب می شوند.
به خود اشتغالی که از اوایل دهه ی 90 شروع شد،به عنوان یک امر شر ضروری نگریسته می شود.امروزه این کار از سوی مقامات به عنوان راه حلی بی اعتباردر سوسیالیسم کوبا نگاه می شودو همچنین انتظار می روددر توسعه اقتصادی ملت هم مشارکت داده شود.عمده مطالعات دراین باره حول دو جنبه بوده است:
1-ویژگی ها و محدودیت های بخش خصوصی در کوبا
2-تاثیر ظهور بخش خصوصی در مشارکت مدنی کوبا. دررژیم سیاسی و سوسیالیسم کوبا حدودنیم میلیون کوبایی-10درصد مجموع نیروی کار-به عنوان خوداشتغالی ثبت نام کرده اند،گرچه دسترسی به این آمارکماکان محدوداست. دربحث پیش رو که ساخت کفش بررسی می شودشامل ترکیبی از ثبت نام رسمی کارگران با درون مایه ی غیرقانونی خرید ابزار آن از بازار سیاه است.
دراین فرایند که از بحران دهه 90 آغاز شد،سالانه 2 میلیون جفت کفش تولید می شود.درکوبا دشوار است که دقیقا مشخص کنیم چه کسی به خود اشتغالی مشغول است.بخشی از تعاریف بین المللی نشان می دهد که تعریف حکومت از خوداشتغالی باآن تعاریف متفاوت است.(نویسنده ضمن تعریف به معیارهای اشتغال از منظر بین المللی و از دیدگاه سازمان بین المللی کار می پردازد)دریک تعریف کارگران فقیری که واحدهای تولیدی کوچکی دارندو امکانات بهتری از نظرشغلی برای آنهاوجود نداردوحتی ممکن است آن ها دیگر مردم یا خانواده را برای کمک به کارها اجیر نمایند،این کار به عنوان شرکت یا تجارت ثبت نمی شود ودربسیاری از موارد انها مالیات نمی پردازند.دراین تعریف خوداشتغالی کوبایی شبیه سایر نقاط جهان است و به معنای تلاش برای بقا محسوب می شود.لکن در مورد کوبا هدف اصلی از انتخاب این دیدگاه فقدان پیشنهاد شغلی مناسب نبوده است و دلیل درآمدهای پایین در بخش رسمی می باشد.
به عبارت دیگرخوداشتغالی کوبایی به طور رسمی قابل تشخیص است.آنها به عنوان مالیات دهنده ثبت می شوندملزم و متعهد به ساماندهی هستند و وابسته به رژیم تامین اجتماعی می باشند.مجلس کوبا خوداشتغالی را در201طبقه بندی رسمی شامل 900فعالیت محدودکرده است.بیشتر فعالیت ها شامل تولید و فروش غذا با11%کارگر،حمل و نقل بخش خصوصی به ویژه مسافران با10%،لیزینگ فضا و هتل با6%،بنگاه های ارتباطی با5%.
خوداشتغالی درکوباموقعیت شغل رسمی را دارد،برخلاف بسیاری کشورها که کارگران مستقل مالیات نمی پردازندیامزایای تامین اجتمای ندارند.خوداشتغالی در کوبارسمی بیان می شود ،اماتعریفی حاشیه ای داردکه مایکل تودارو آن را به عنوان شمار بزرگی از فعالیت های اقتصادی در سطح پایین وخدمات توصیف می کندکه با هدف رفاه خانواده یا فردی از فناوری های متمرکز و ساده نیروی انسانی استفاده می کند.برابرنظر هرناندو سوتو این واکنش خلق شده و خودانگیخته مردم به دلیل فقدان توانایی دولت برای تامین نیازهای اساسی مردم است.
برخی نویسندگان متذکر می شوندکه بخش غیررسمی نباید با اقتصاد مخفی آمیخته شودکه شامل فعالیت های تولید یا فروش کالاها یا خدماتی است که طبیعتا غیرقانونی است.فرار مالیاتی و گریز از محدودیتهای حکومت به فعالیت های اقتصادی به عنوان بزرگترین انگیزه های روی آوردن به فعالیت های غیرمتعادل اقتصادی درنظرگرفته می شود،لکن دشوار است که بخش های اقتصادی غیررسمی و مخفی اقتصادی را از یکدیگر تفکیک کنیم.گرچه کارخانه ها و خدمات باکیفیت خوداشتغالی از نقطه نظر تولید نهایی به عنوان فعالیت های قانونی محسوب می شوند،اما در فرایند تولید غیرقانونی محسوب می شوند.فقدان بازار رسمی برای مواد خام ضروری برای تولید کالاهای متوسط به عنوان محدودیت های اعمال شده توسط دولت دربخش خصوصی منجر به غیر قانونی بودن می شودکه باید مواد اولیه را از منابع دولتی به دست آورندو در نهایت موجب گزارش غلط درآمد آنها می شود.تولیدکفش درکوبا به قرن 16 بازمی گردد.درانقلاب کوبا در1959این صنعت ملی شد.پس از فروپاشی بلوک سوسیالیست ها دراروپای شرقی برخی کارخانجات بسته شدند.
پس از اصلاحات 2011بیشتر تولیدکنندگان و فروشندگان ساخت کفش های دستی را تشویق کرد تا از بهترین مواد خام مثل چرم استفاده نمایند.2065تولیدکننده و فروشنده کفش ،5226پینه دوز،و 175 دباغ به عنوان خوداشتغالی ثبت نام کردند.تعدادزیادی ازتولیدکنندگان با مجوز در سه ایالت هاوانا،ویلاکلارا و هلگین متمرکز هستند.برابرتخمین 12000نفرازمردم در بخش خصوصی در زنجیره تولید قرار دارندو تنها 60 درصد آنها به طور رسمی ثبت شده اند.بخش خود اشتغالی 8میلیون جفت کفش در سال تولید می کند.-درچرخه ی تولیدکنندگان تخصص در کار نیست.-یک تولیدکننده به طور متوسط10تا15کارگر در اختیار دارد.-بیشتر کارگران بین 17تا30سال سن دارند.-90درصد مصاحبه شوندگان ادعا می کنند هیچ فرصت شغلی نداشته اند.-80%مواد خام وارد می شود.-قیمت متوسط 6تا 16 دلار برای هر کفش و 50 دلار برای کفش های با کیفیت بالاست.فناوری استفاده شده دستی است.رشد تولید کفش با خوداشتغالی درکوبا بازتاب تصمیمات حکومت است که شامل تعمیق خط مشی خوداشتغالی به عنوان جایگزینی برای تدارک حکومت.هدف در گسترش بخش خوداشتغالی کفش گسترش واردات است و ضروری است نوعی سیاست های حمایتی اتخاذ شود که این واردات به خوداشتغالی منجر شود.حکومت کوبا می تواند امکان توسعه ی کار با بسیاری از تولیدکنندگان اصلی چرم جهان را داشته باشد.دراین مساله ایالات متحده گام هایی برای روابط بهتر برداشته است.کوبا همچنین روابط باآمریکای لاتین را گسترش داده است.برای یکپارچگی ملی صنعت کفش و افزایش استفاده از منابع خام داخلی محدودیت های مختلف باید مورد تجدیدنظر قرارگیرد.امروزه خوداشتغالی توسط مقامات به عنوان یک دیدگاه ارزشمند درسوسیالیسم کوبا مورد توجه است و انتظار می رود در توسعه اقتصاددر 4 شیوه مشارکت کند.-به عنوان مکمل تدارکات دولتی برای تهیه کالاها و خدمات.-یک منبع جدید برای اشتغال.-به معنای افزایش درآمدهای شخصی مشارکت کنندگان.-به عنوان همکتری در بودجه دولتی با پرداخت مالیات.-اما ضروری است خوداشتغالی از سرمایه گذاری خصوصی تفکیک شودکه مستلزم رفتار متفاوت در مسائل نهادی و قانونی است.بخشی مانند سازندگان کفش 70درصد نیاز داخلی را تامین می کنند.،اما فاقد بازاررسمی برای مواد و تجهیزات هستند و نمی توانندبه تنهایی به عنوان منبع جایگزین اشتغال که مکمل فعالیت های دربرآورد نیازهای مردم است،عمل کنند.تولید کفش در کوبا به عنوان خدمتی خصوصی ظهور کرده است.علیرغم مواجهه با محدودیت های زیاد،این بخش سرمایه گذاری های خرد رابا ساختار روابط کارو انباشت و استراتژی های کاپیتالیستی ترکیب می کند."
بررسی و نمونه ی این مدل عالی صنعت کفش در اقتصاد کوبا به همراه تمام جزئیات نشان می دهد که بوروکراسی عمیق،گسترده و در هم تنیده ی کوبا تا چه حد نظارت های شدیدی بر روند اقتصاد اعمال می کندو تکنوکرات های نخبه ی حزب کمونیست چگونه تمام توان خود را صرف کنترل براقتصاد می کنند.
نظارتی که شاید یک اقتصاد دان یا بازاری -حتی در کشورهای توسعه نیافته -آن را بیهوده و مضحک تلقی کند.این نوع اقتصاد قطعا با هیچ معیارطبیعی همخوانی نداردو نتیجه گیری آن با خوانندگان است که این مدل را با کشور خود یا دیگر کشورها تطبیق دهند.
این شرایط به عنوان عامل اصلی پیش از سال 2000 و تقریبا بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی خود را در صحنه داخلی کوبا نشان داد .موضوع اقتصاداز زمان شروع نخست وزیری و ریاستجمهوری رائول کاسترو در سال 2006 باعث شد که تجدیدنظری اساسی و ساختاری در کوبا انجام شود. باید توجه داشت ارادهای در سطوح عالی حاکمیتی به این دیدگاه رسیده بود که لزوم تجدید نظر در ساختار و بخصوص موضوع اقتصاد فرارسیده است که احتمالا خود فیدل کاسترو بعنوان نماد مبارزه با امپریالیسم تمایل نداشت که این موضوع توسط وی انجام شود، به همین علت این امر مهم به برادر سپرده شد.
همچنین در همان زمان دو جریان هم در کوبا ایجاد شد: اول طرفداران فیدل کاسترو به نام «فیدلیستها» دوم طرفداران رائول کاسترو به نام «رائولیستها». اگر به آمار اجلاسیههای حزب کمونیست قبل از رائول کاسترو نگاهی داشته باشیم به ندرت برگزاری اجلاسی را مشاهده میکنیم. اما بعد از به قدرت رسیدن رائول با ورود اعضای جوان به بدنه حزب کمونیست این تشکل فعال شده و بحثهای تجدید نظر طلبانه با قوت بیشتری در اجلاسیههای متعدد مطرح میشود و خود رائول کاسترو هم بهصورت صریح و روشن ضرورت تغییر را بخصوص در حوزه اقتصادی بیان داشته است.
رائول کاسترو دراین ارتباط گفته بود، رشد اقتصادی کشورش در نیمه اول سال تنها ٩/١ درصد بوده است. وی به مردم کوبا درخصوص نتیجه گیری اشتباه در مورد این مساله هشدار داد و گفت: اشتباهات خود ما بزرگترین دشمن ماست و نه امپریالیسم آمریکا. رائول کاسترو اوایل سال ٢٠٠٨ به طور رسمی و در مجمع ملی این کشور قول داد که در زمینه اقتصاد این کشور تسهیلاتی را به وجود آورد. لذا بعدها 600 تن از نمایندگان پارلمان کوبا به بحث و تبادل نظر در خصوص خط مشیهای جدید سیاسی، اقتصادی و سوسیالیستی کشورشان پرداختندواز تابستان سال ٢٠١٠ تاکنون دولت به تدوین خط مشیها تغییرپرداخته است.
تغییرات به شکل عملی از سال 2006به این سو انجام شدکه بیشتر شامل حذف بیش از یک میلیون جایگاه کاری غیرمفید در موسسات و نهادهای دولتی بود.کارمندان اخراج شده از نهادهای مزبور فرصتهای شغلی جدیدی را در سازمانهای خصوصی جدیدالتاسیس پیدا کردند.اصلاحات اقتصادی جدید کوبا، جذاب شدن مقوله گردشگری توسط سازمانهای سرمایه گذار خارجی نیز از سایر برنامه ها بود.
اکنون سوسیالیسم در کوبا پایان نیافته،حزب کمونیست با 700هزارعضو تنها حزب قانونی فعال تصمیم گیرنده ی نهایی آینده ی کوباست.رسانه ها،رهبران دیگر نقاط جهان،سوسیالیست ها،آمریکایی ها و سرمایه داران جهان قاضی عملکرد کاسترو نیستند،به قول پست مدرنیست ها قاضی نهایی مردمی هستند که تریبون ندارند،در حاشیه بوده اند،فدای آرزوهای یک مرد شده اند و در نیمه ی ناکجا آباد رها شده و به هیچ افقی نرسیده اندو مردی که از آرمان سخن های پرشور و مهیج می گفت در افقی نامعلوم گم شده است و نسلی سوخته به جای مانده است.