آفتابنیوز : بولتون در تاریخ 22 می 2006 گفت :اگر ایران از دستیابی به سلاح هسته ای منصرف شود، رهبران آن می توانند در قدرت بمانند و حتی روابط خود را با واشنگتن بهبود بخشند.
این اظهارات در حالی صورت می گرفت که در همین فاصله، رایس هم تلویحا تقلید از الگوی لیبی را به ایران پیشنهاد کرده بود. این اظهارات در حالی بیان می شوند که رایس و بولتون و مخصوصا بولتون از اصلی ترین هواداران سیاست تغییر رژیم در ایران بوده اند.
حتی بولتون پس از آنکه بخاطر ادامه مذاکرات سری میان آمریکا و لیبی، اسم لیبی را در لیست کشورهای محور به اصطلاح شرارت ندید، در سخنرانیهای خود علنا اظهار می داشت که لیبی چیزی فراتر از محور شرارت است.
رایس پیش از بولتون به این واقعیت پی برد که اصرار بر سیاست تغییر رژیم، مقبولیت و محبوبیت آمریکا را در جهان کاهش می دهد و لذا خط مشی رئالیستی را در وزارت خارجه آمریکا در پیش گرفت.
اما سوال اصلی ما در این نوشتار آن است که دلیل اظهارات بولتون را باید در کجا جستجو کرد؛ آیا این اظهارات به معنای آن است که دولت بوش؛ مشی گذشته خود در مورد لزوم تغییر رژیم و حملات بازدارنده را کنار گذاشته است؟ یا گویای تضعیف موقعیت نومحافظه کارانی چون رامسفلد، چنی و بولتون
می باشد، نومحافظه کارانی که پس از تبلیغات فراوان در مورد آثار و پیامدهای مثبت ساقط کردن صدام بر رژیم های یاغی، اکنون در عراق به معنای واقعی، در بن بست قرار
گرفته اند.
اما در مورد خاص ایران به نظر می رسد که نومحافظه کارانی چون بولتون به این نتیجه رسیده اند که ایران تحت فشار، حاضر به مذاکره نیست و در صورت تاکید آمریکا بر تغییر رژیم، تمایل ایران به نرمش و مصالحه کم و کمتر خواهد شد.
چنانچه جتلسون و وایتوک نیز در مقاله ای که در مجله امنیت بین الملل در مورد جریان خلع سلاح لیبی در زمستان 2005/ 2006 به چاپ رساندند، نتیجه گیری کردند که اصرار بر تغییر رژیم یک مانع عمده در برابر موفقیت دیپلماسی اجبار می باشد. توصیه تلویحی آنها این بود که اگر آمریکا می خواهد از دیپلماسی خود در برابر ایران جواب بگیرد، باید آشکارا تغییر رژیم را کنار گذاشته و بر کفایت تغییر سیاستها تاکید کند.
این همان چیزی است که در اظهارات بولتون مشهود است. آمریکا دیگر بدنبال تغییر رژیم در ایران نیست و تغییر سیاستها کافیست. غیر از دو نویسنده فوق، بسیاری از متخصصان مسایل ایران نیز در گذشته تاکید کرده اند، سیاست تغییر رژیم در مورد ایران جواب نمی دهد.
بنابراین می توان اینگونه تحلیل نمود که حرکت جدید دولت آمریکا گویای آن است که دولت بوش تصمیم گرفته است در موضوع سلاحهای کشتار جمعی و جلوگیری از گسترش آنها، منافع ملی را بر ایدئولوژی ترجیح دهد.
معنای ضمنی این حرف آن است که دولت بوش می کوشد، موضوعاتی نظیر حقوق بشر را جدای از مسایل خلع سلاح مورد توجه قرار دهد. با این وجود هنوز برای خوش بین بودن زود است.
علایم و شواهد موجود، حکایت از آن دارند که هنوز برای برخی نومحافظه کاران پشت پرده، گزینه تغییر رژیم در ایران گزینه جذابی به نظر می رسد و هنوز از دستور کار خارج نشده است. چه بسا از این منظر اظهارات ملایم اخیر بولتون، رایس و بوش در برابر ایران را بتوان یک مانور تبلیغاتی برای متقاعد کردن روسیه و چین برای نزدیکی بیشتر به آمریکا دانست. متقاعد کردن به اینکه آمریکا دنبال تغییر رژیم در ایران نیست و لذا چین و روسیه می توانند با اطمینان بیشتر به اقدامات احتمالی چند جانبه علیه ایران بپیوندند.
اما یک موضوع هنوز باقیست و آن این است که ایران، لیبی نیست. ترجمه این عبارت در زبان دیپلماسی بدان معناست که ایران به هیچ وجه حاضر نیست همانند لیبی سانتریفیوژها و تجهیزات خود را در کشتی گذاشته و راهی آمریکا کند.
لذا دیپلماسی آمریکا باید فکر خلع سلاح کامل ایران را کنار بگذارد و در اینجاست که تردیدها در مورد مسیر آینده آغاز می شود. ایران ده سال بعد، بدون لحاظ گزینه تغییر رژیم چگونه خواهد بود؟ همانند لیبی، کره شمالی، برزیل یا ژاپن، گزینه کره شمالی منتفی است چون نه در داخل و نه در خارج این گزینه مورد حمایت قرار نگرفته است.
گزینه لیبی هم منتفی است و لذا گزینه ایی که باقیست مدل برزیل یا ژاپن است، یک قدرت منطقه ای دارای فناوری غنی سازی که براحتی فشارهای بیرونی را تحمل کرده و در مقابل آنها سر فرود نمی آورد. این همان چیزی است که بوش و حتی شیراک ترس خود را از آن بیان داشته اند.
قدرتهای منطقه ای بلندپروازی که می خواهند به فناوری هسته ای دست پیدا کنند.