آفتابنیوز : شاعر شیرازی می گوید: سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی/ به عمل کار برآید به سخندانی نیست. بعضی از سیاستمداران بسیار قشنگ حرف می زنند اما اگر عمل کنند آدم با خود آرزو می کند که ای کاش فقط حرف بزنند و عمل نکنند. نمونههایشان را حتما دیدهایم. اصلاح طلب و اصولگرا هم نمیشناسد. در نقطه مقابل هم البته عده ای هستند که به عمل شناخته میشوند. عملشان به گونهای است که مرزهای اصلاحطلبی و اصولگرایی را کمی جابهجا میکنند. نمیگویند اصلاحطلبند یا اصولگرا اما مرامشان تعیین کننده هویتشان است. حالا در عصری که اصلاح طلب و اصولگرا کمی به هم نزدیکتر شده اند راحت تر می شود آنها را پیدا کرد. کسانی که شاید نام اصولگرا داشته باشند اما عملکردشان همچون اصلاحطلبان است.
عصر جابهجایی مرزهای سیاسی
عصر عجیبی است. مرزبندیهای سیاسی جابهجا شدهاند. دیگر نمیشود مثل نمیشود به عقاید سیاسی خاص تعصب داشت. آنها که سالهای دهه هفتاد را به دقت رصد کردهاند شگفتی عصر ما را درک میکنند. دیگر روزهایی که هرکس با حرارت سینه سپر میکرد و میگفت به یک جریان سیاسی تعلق خاطر دارد و در همان اثنا دنبال آن بود که با یک نگاه سیاسی دیگر بحث و جدل کند، خاطره شدهاند. این روزها اما فرق میکنند. انگار که قرار نیست روزهای گذشته تکرار شوند؛ دهه 90 مشی جدیدی به عالم سیاست عرضه کرده است؛ شاید یکی در این میانه بخواهد بگوید جبر تاریخ است و دیگری هم بگوید اراده انسان. به هرحال نه اصلاحطلبان، اصلاحطلبان گذشتهاند نه اصولگرایان، آدمهای قبلیاند. هم یک اصلاح طلب میتواند اصولگرا باشد و هم یک اصولگرا میتواند خود را اصلاح طلب بداند.
این جابجایی مرزهای جناحی البته هنوز آنقدرها هم پررنگ نیست که بگوییم اصلاح طلب و اصولگرا یکی شده اند. هنوز هم خط بین دو جریان اصلاح طلب و اصولگرا پررنگ است اما گاهی این رنگ آنقدر کمرنگ است که اصلاحطلبی و اصولگرایی یکی می شود. این تغییر مرزها از همان زمانی شروع شد که دولتی از جناح اصولگرایان بر سر کار آمده بود. نقد عملکرد دولتهای نهم و دهم از برهه ای دیگر اصلاح طلب و اصولگرا نمیشناخت. طیف دولت آن روز به اصولگرایان تندرو شهرت پیدا کردند و منتقدینش تشکیل جبهه دادند. در سه انتخابات اخیر کشور، ستادهایی دیده می شد که اصولگرا و اصلاح طلب برای حمایت از فرد یا گروه خاصی در کنار هم مبارزه می کردند. تعدادی چهره اصولگرا در فهرست نامزدهای خبرگان اصلاح طلبان بودند تا به زعمشان کشور از دست تندروها امن باشد. در بین چهره های سیاسی کنونی افراد برجستهای هستند که در جابهجایی مرزبندیهای جناحی تعیین کننده بودند. در ادامه میخواهیم چهره هایی را بررسی کنیم که مصداق بارز این به همریختگی مرزبندیهایند.
حسن روحانی و معمای گرایش جناحش
بیشتر مسئولیت های کلان امنیتی داشته و سعی کرده در عالم سیاست فراتر از جریانات عمل کند. با این حال سابقه عضویت در جامعه روحانیت مبارز را هم دارد. همین می شود که او اصولگرا می خوانند. اما سالهاست که به جامعه روحانیت نرفته و حالا رئیس جمهور مورد حمایت اصلاحطلبان است. روزی که برای مبارزات انتخابات 92 به صدا و سیما رفته بود در برابر عابدینی، مجری صدا و سیما از کلمه اعتدال استفاده کرد. گفت که هم با اصلاح طلبان معتدل کار کرده و هم با اصولگرایان معتدل. اما در همانجا هم بود که سیاستهای دولت اصولگرای قبلی را زیر سوال برد. روحانی سالها بود که در صدا و سیما دیده نمیشد. مجری از روحانی که دبیر شورای عالی امنیت ملی بوده درباره مذاکراتش با غربی ها درباره پرونده هسته ای پرسید. روحانی آنجا برآشفت و راه و روش خود را نشان داد. آنجا بود که روحانی که خیلی رسانه ای نبود ابعاد دیگری از خود را به جامعه نشان داد. مرام سیاسی او تقریبا شبیه به آیت الله هاشمی رفسنجانی است. خود را منحصر به یک جریان سیاسی نشان نمی دهد و بیشتر این تصویر را از خود نشان داده که فراتر از دستهجات سیاسی است. حمایت هاشمی و خاتمی هم در پیروزی اش در ریاست جمهوری تاثیرگذار بود. او در این 4 سال ریاست جمهوریاش از خود عملکردی به جا گذاشته که اصلاحطلبان را معترف کرده که در بعضی زمینه ها مثل پیگیری حقوق شهروندی روحانی بیشتر از حد انتظار ظاهر شده است.
مطهری؛ مصداق بارز چالش خطوط قرمز
وقتی صحبت از به هم ریختگی مرزبندیهای سیاسی میشود اولین کسی که به ذهن می رسد علی مطهری است. وقتی نامزد نمایندگی مجلس شده بود نامش در لیست اصولگرایان قرار داشت. اما آخرین باری که قرار بود دوباره رخت نمایندگی بر تن کند جناح مقابلش از او حمایت کرد. برای نویسنده خیلی سخت است که او را اصولگرا بخواند یا اصلاحطلب. اما اصلاحطلبان خودشان قبول دارند که بعضی اوقات رفتارهایی نشان داده که بسیاری از کسانی که شعارهای توسعه سیاسی و جامعه مدنی سر داده اند هم به گرد پایش نرسیده اند. همین رفتارها بوده که اگر خیلیها با خود میگویند مطهری در انتخابات بعدی ممکن است ردصلاحیت شود. البته در گذشته هم او دو بار با ردصلاحیت رو به رو شده اما با اعتراض توانسته ورق را برگرداند. چند ماه پیش وقتی قرار بود انتخابات هیات رئیسه مجلس برگزار شود بعضی رسانهها گفتند دستهایی برای کنار زدن مطهری از نایب رئیس مجلس وجود دارد. اما اصلاحطلبان او را خط قرمز خود خواندند. خط قرمز اصلاحطلبان اما خودش هم خط قرمزهای فرهنگی هم دارد. مثلا خودش میگوید در مساله حجاب از اصولگرایان طیف جبهه پایداری هم تندتر است. اعتراض به ساپورت و پخش تصاویر مربوط به آن در برابر مواضعی که درباره موضوعاتی مثل حصر می گیرد چالش خطوط قرمز را در مطهری به وضوح نشان میدهد. به هرحال او سیاستمداری است که میخواهد خود را باشد.
مسیح مهاجری
روزنامهای مثل کیهان باعث شده در بخشی از مردم این تصور به وجود بیاید که صاحبان تریبون رسمی همگی صدای تندروها هستند. اما وقتی نگاهی به عملکرد دو رسانه رسمی دیگر می اندازیم مصادیقی پیدا می کنیم که این قاعده را نقض می کنند. روزنامه جمهوری اسلامی 36 سال است که توسط مسیحمهاجری اداره می شود. این روحانی روزنامه نگار به ظاهر اصولگراست اما درونمایه های اصلاحطلبی هم در او دیده میشود. این روزنامه نگار را در بسیاری از موارد می توان با سیدمحمود دعایی همکارش در روزنامه اطلاعات و فعال سیاسی اصلاح طلب مقایسه کرد. او از نزدیکان آیت الله هاشمی رفسنجانی روحانی صریح الهجهای است که یکی از دغدغه هایش رعایت نشدن اخلاق در سیاست است. از این گلایه داشته که «اگر نسل اول همگی دست به دست هم در مسیری که امام ترسیم کرده بود پیش میرفتند و انقلاب اخلاقی را حفظ میکردند اکثریت نسل امروز اخلاق را رعایت میکردند. علت اینکه امروز با چنین مشکلی مواجه هستیم به این دلیل است که دو تابلو در مقابل ما قرار دارد؛ یکی تابلوی انصاف و اعتدال و اخلاق و دیگری تابلوی بداخلاقی، پرخاشجویی و بیانصافی.» او در یادداشتی هم به اهانت به حسن روحانی اعتراض کرده و می نویسد: «کسانی که به نام دین و به بهانه حمایت از ولایت، زشتترین تهمتها را به رئیس جمهوری که با تنفیذ ولایت مشغول کار است میزنند و هر جا که بخواهند بدون هیچ مانعی سخنرانیهای تفرقهافکنانه میکنند، دروغ میگویند، تخریب میکنند، ناسزا میگویند و حتی به تهدید متوسل میشوند، چرا مهار نمیشوند؟ کسانی که مسئولین ارشد نظام را خائن مینامند و بدون ارائه کوچکترین مدرک و سند هرچه بخواهند به آنها نسبت میدهند، چرا آزادانه به این تخریبها ادامه میدهند و کسی مانع این همه تخلف نمیشود؟» او حتی درخواست محاکمه محمود احمدی نژاد را داشته است.
وقتی رئیس دولتهای نهم و دهم برخلاف توصیه رهبری در انتخابات ریاست جمهوری 96 ثبت نام کرد مهاجری گفت: «شورای نگهبان باید آقای احمدینژاد را رد صلاحیت کند. ایشان در ابتدا باید محاکمه شوند و پس از برگزاری دادگاههایشان میتوان در این باره صحبت کرد. عدهای نگذاشتهاند که ایشان محاکمه شود.» او حتی درباره افرادی که این روزها اصولگرا نامیده میشوند از آنها انتقاد کرده و گفته: «اصولگرایانی که امروز مخالف هاشمی هستند، شعار «دشمن هاشمی، دشمن پیغمبر است» را ساختند.» او انتقاداتی هم به بعضی هملباسهای خود در تریبونهای نماز جمعه داشته است. در یکی از یادداشت هایش در روزنامه جمهوری اسلامی نوشته است: «واقعیت این است که عدهای از ائمه جمعه در حد مطلوبی به وظایف خود عمل میکنند و در جذب مردم و ایجاد وحدت و همدلی و تقویت جبهه حق موفقند، عدهای نیز هرچند موفق نیستند ولی کارنامه منفی هم ندارند، اما عدهای متاسفانه در کارنامه خود غیر از ایجاد تفرقه، چرکین کردن قلبها نسبت به همدیگر و دفع مردم چیزی ندارند.» او در همین هفته نیز یادداشتی منتشر کرد و در آن نوشت: «گاهی به این نکته فکر میکنم که حکومتهای دیگر که علمای دینی در راس آنها نیستند، حتی رژیم گذشته ایران که ضد دین و دشمن علمای دین بود، این همه اختلاف در داخل خود ندارند و نداشتند. ما که علمای دینمان باید الگوی وحدت و مسالمت و گذشت باشند چرا اینهمه با هم اختلاف داریم و هر کدام از ما درصدد تفسیق و تکفیر و طرد آن دیگری بر میآئیم و حاضر نیستیم نظرهای همدیگر را تحمل کنیم؟» البته مقایسه مهاجری با مطهری و روحانی درست به نظر نمیرسد چرا که او برعکس دو نفر دیگر نه در متن سیاست بلکه در تحریریه روزنامه اش موضع گیری میکند.
ز عمل کار برآید
این سه نفر فقط نمونه های بارزی از افرادی هستند که موضع گیریهایشان جابهجایی مرزهای سیاسی را نشان میدهد. منشی که این افراد پیش گرفته اند راهی در عالم سیاست باز کرده است که می تواند الگویی برای سیاستورزی در دهه اخیر باشد. عملکرد این مصادیق تعریف جدیدی از فعالیت سایسی به دست می دهد. دیگر اصلاح طلبی و اصولگرایی به اسم نیست بلکه به رسم و مرام است. یک اصولگرا می تواند به اندازه یک اصلاح طلب دغدغههای حقوق شهروندی داشته باشد و در مقابل یک اصلاح طلب هم می تواند فقط در عنوان و عضویت در یک حزب ادعای اصلاحطلبی داشته باشد و در مقابل عملکردش تفاوتی با جریان اصولگرا نداشته باشد.
منبع: روزنامه همدلی