کد خبر: ۴۸۷۸۷۱
تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۲

بینامتنیت در چه کسی سهراب را کشت

همواره مسئله بینامتنیت در بازنویسی آثارکهن مطرح است؛ اما نوشتاری که دارای ویژگی بینامتنیت است؛ اساسا یک نگاه تازه را در اثر ایجاد می کند.
آفتاب‌‌نیوز : مریم جعفری حصارلو *- همواره مسئله بینامتنیت در بازنویسی آثارکهن مطرح است؛ اما نوشتاری که دارای ویژگی بینامتنیت است؛ اساسا یک نگاه تازه را در اثر ایجاد می کند. درعین حال آثاری که دارای ویژگی بینامتنیت هستند در روند بازنویسی بر شکل وسیاق نمادها و المان ها، دیالوگ های اثر بازنگری می شود و شکل تازه ای از آن تصویر می شود که خواه ناخواه فضایی تازه می آفریند. نمایش«چه کسی سهراب را کشت»نوشته و کارگردانی شهرام کرمی که این روزها در سالن قشقایی تئاتر شهر به روی صحنه می رود. نمونه ای بارز از این گونه آثار است. اساسا یکی از آثاری است که دارای ویژگی بینامتنیت است.

داستان به ماجرای قتل یک پسر به دست پدر بر اثر یک تصادف رانندگی است. اما خانواده مدتی است داغدار شده و چون پدر، پسرش را کشته است؛ همه اعضای خانواده دچار بحران روحی و ذهنی شده اند. مادر و پدر بیش از تنها دخترشان آرزو اشفته هستند. پدر به سراغ روانپزشک می رود و تلاش می کند تا از این بحران روحی نجات یابد. مادر اما مهار زندگی را از دست داده و بی خودانه از ازدواج دخترش سر باز می زند زیرا تصور می کند با ازدواج، دخترش را نیز از دست می دهد.

آنچه در این اثر اهمیت دارد؛ اول مسئله بینامتنیت است. نام این اثر«چه کسی سهراب را کشت» ملهم از داستان رستم و سهراب است که رستم در ستیز با سهراب- فرزندش- بی آنکه بداند او فرزندش است؛ او را می کشد. دوم آنکه اثر مملوء از نشانه های شاهنامه است. در انتخاب اسم های کاراکترها، از اسامی شاهنامه استفاده شده است. نام پسر آرش و نام دختر آرزو و......

یکی دیگر از مسائلی که در اثر وجود دارد و گروتسکی است که ناخودآکاه در دیالوگ ها جاری می شود و باعث خنده مخاطب می شود. هرچند فاجعه رخ داده. طنزی که بیشتر درآثار پست مدرنیستی وجود دارد.

دوم مهم ترین حادثه یعنی «فرزند کشی» که از داستان رستم و سهراب برگرفته شده و در روند بینامتنیت قرار گرفته است. به جز ویژگی بینامتنیت، مسئله ابزوردیسم نیز در این اثر وجود دارد.

ابزودیسم نوعی تکرار بی پایان و بی هدفی است. نوعی نیهیلیسم در تفکر که دقیقا در مورد انسان هایی که در جریان فاجعه قرار گرفته بودند، رخ می دهد. در اینجا کاراکترها، به نوعی سرخوردگی رسیده اند. مسئله ای که در آثار مدرنیستی وجود دارد. بنابراین «چه کسی سهراب را کشت» نوعی از ابزوردیسم را نیز در بر می گیرد.  به خصوص با در نظر گرفتن رنگ خاکستری در فضا سازی، طراحی صحنه.
 زیرا رنگ خاکستری یکی از محوری ترین رنگ های سبک ابزوردیسم است. اما اساسا کارگردان تلاش کرده است، فضای اثر را در میانه دو مفهوم سیاه و سفید یا به عبارتی خوبی و بدی نگه دارد تا تراژدی انسان مدرن را نشان دهد. انسان مدرنی که در برابر فاجعه، واکنشی نمی تواند انجام دهد. اما جالب آنکه کارگردان تلاش می کند با قرار دان یک گلدان گل شمعدانی روح زندگی را نیز در این فضای سرد بی روح به رخ بکشد.

اما بازی با نمادها، یکی از ویژگی های این اثر است. به این معنا که کارگردان تلاش می کند از گوی ها(تیله ها) که مدام از دست مادر بر زمین می ریزد، مفهومی از به هم ریختگی و آشفتگی زندگی اش را تصویر کند و یا درب های دیوار کشیده خانه که مفهومی از هیچ کجایی را برای فضای طراحی شده یک اتاق در نظر می گیرد. فضای صحنه درعین حال تقسیم بندی شده و یک بخش مطب پزشک، یک بخش خانه و یک بخش پارک است. این تقسیم بندی درعین حال سیالیت مکانی را درصحنه ایجاد می کند زیرا پرسناژها در بخش بندی صحنه حرکت نمی کنند و تنها در اپیزودها متوجه می شویم که این مکان بدل به یک مکان دیگر تبدیل شده است.
یکی دیگر از المان ها، جعبه ها و وسایلی است که در صحنه به طور بی نظم قرار گرفته اند. این مقوله مفهومی از اسباب کشی خانواده از خانه و یا مفهوم سفر  را مطرح می کند. به نوعی کارگردان در نظر دارد مفهوم، این جهان، سرای فانی است و مقوله سفر در شاهنامه را مطرح کند.

بازی پرسناژها با رئالیسم اجتماعی سنخیت دارد و به فرآیند ویژگی های متن در نوشتار بینامتنی و یا ابزوردیسم کمتر نزدیک می شود. بازیگران تلاش می کنند باور پذیری  را برای بیننده فراهم کنند.؛هرچند طنز در دل دیالوگ ها حس بازیگران نشان داده می شود.  


** عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران و جهان


بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
خبرهای مرتبط
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین