ابعاد اين تبليغات بويژه با گفته هاي گوردن براون (١) روشن تر ميشود ، وزير ماليه کنوني و جانشين احتمالي توني بلر، در آفريقاي شرقي اعلام کرد: « دوراني که در آن انگلستان مي بايد بخاطر گذشته استعماري اش پوزش بطلبد، سپري شده است»(٢). اظهار اين مطلب درست پيش از آغاز مبارزات انتخاباتي بهار ٢٠٠٥ با روزنامه ديلي ميل که در راس جريان اعاده حيثيت از گذشته استعماري قرار دارد، نمي تواند تصادفي و ناشي از يک اشتباه بوده باشد.
در واقع در مصاحبه اي که براون ٤ ماه پيش از اين تاريخ با همين نشريه در بريتيش موزيم (٤) ( اين غار علي بابائي که گنجينه هاي غارت شده مستعمرات پيشين را در خود جاي داده) انجام داده بود، بر روي اين موضع تاکيد داشت:« ما مي بايد به امپراتوري افتخار کنيم». حتي خود بلر نيز هرگز تا اين حد پيش نرفته بود. او حتي اجازه داده بود که متقاعد ش کنند که جمله مشابه اي در يکي از سخنراني هاي انتخاباتي اش در سال ١٩٩٧ حذف شود، يعني درست پيش از به قدرت رسيدن او براي نخستين بار(٥).
در ژانويه گذشته، تمام نشريات انگليس وسيعا به بررسي اين گفته های بهت آور پرداختند. دفاع وزير ماليه از مواضعي که تا همين چندي پيش همچون بازنگري تاريخي ( رويزيونيسم ) جريان هاي راست افراطي تلقي ميشد ، از سوي آن بخش از افکار عمومي که مورد نظر براون بود، ناديده نماند.علي رغم گرايش هاي نئو ليبرالي و اتحاد ش با نخست وزير، او همواره تلاش مي کرد که خود را طرفدار برابري اجتماعي و سوسيال دمکرات تر از رقيب « نيو لابور» (٦) اش نشان دهد. دفاع پر شور براون از دوران استعمار باعث تعجب تاسف بار افرادي شد که در انتظار گسست او با عصر نئو امپرياليسم ليبرال و جنگ هاي مداخله گرايانه بلر بودند. اما پافشاري او در قرار گرفتن به نوبه خود در پشت پرچم انگليس (يونيون جک (٧)) ، اين « لباس کار قصابان » به تعبير جيمز کونولي (٨) ، سوسياليست ايرلندي، عناصر قدرت در انگلستان را که او بدنبال اغواي آنها بود، بطور مثبتي تحت تاثير قرار داد.
قدرت حاکمه در انگلستان ( دولت ، رسانه ها....) مي پندارد که استعمار زدائي به گذشته تعلق دارد. آنها هيچگاه تا اين اندازه تلاش نداشتند که از بحث درباره آنچه بوقوع پيوسته ، احتراز کنند. در دوران پس از عقب نشيني خونين نيروهاي انگلستان از يمن( عدن) در سال ١٩٦٧ ، تقريبا هيچ گونه بحث عمومي اي درباره شيوه هائي که تاج وتخت انگلستان براي حفظ سيطره خود بر حدود يک چهارم کره زمين بکار مي گرفت، انجام نپذيرفت.
کارزار اعاده حيثيت از امپراتوري به آغاز دهه ١٩٩٠ بازميگردد، زماني که در ايالات متحده هم چون انگلستان صداهاي مخالف به افشاي دخالت فاجعه بار امريکا در سومالي پرداختند. امري که بدنبال يک طرح « خيال پردازانه » براي بوجود آوردن مستعمرات جديد تحت سرپرستي سازمان ملل به وقوع پيوسته بود. در ژانويه ١٩٩3، نشريه وال استريت ژورنال تا حد تخصيص سرمقاله به اين موضوع و چاپ عکس لرد کيت چنر (٩) ، استعمار گر معروف قرن گذشته و مسئول قتل عام طرفداران مهدي در سودان، پيش مي رود.
با شروع جنگ در بالکان در سال هاي ١٩٩٠، اصل « دخالت انساندوستانه» توانست تمام جريانهاي ليبرالي در غرب را حول خود متحد سازد. در حاليکه در پايان قرن نوزدهم، ترويج تمدن مسيحي و گسترش تجارت بهانه اصلي اميرياليسم ليبرال بود، زين پس حقوق بشر ، بازار و حکومت لايق (١٠) است که مورد استفاده قرار مي گيرد.
در کشاکش جنگ کوسوو ، بلر فراخواني براي آغاز موج جديدي از دخالت هاي بين المللي صادر نمود که بنيان آن بر روي معجونی از منافع شخصي و اصول اخلاقي قرار داشت. هنوز يکسال از تاريخ صدور اين فراخوان نگذشته بود که او به « دکترين جامعه بين المللي» اش در سيرالئون ، اين مستعمره سابق انگلستان ، جامه عمل پوشاند. بدين ترتيب نيروهاي نظامي انگلستان پس از ٣٩ سال مجددا در يک جنگ داخلي مرگبار و بي پايان داخل شدند.
سوقصدهاي ١١ سپتامبر در نيويورک و واشنگتن و پس از آن حمله تحت نظارت سازمان ملل به افغانستان ، اين قلمرو سابق انگليس، طبيعت واقعي سياستي را نشان داد که در محافل حاشيه قدرت در انگلستان، نام آن از سر خجالت به زبان نمي آيد. در اولين بهار پس از اين وقايع، رابرت کوپر(١١) ، مشاور آنتي بلر در مسائل خارجي که به افغانستان نيز اعزام شده بود ( او هم اکنون براي خاوير سولانا درشوراي اتحاديه اروپا کار مي کند) ، جزوه اي را به چاپ رساند که در آن از « امپرياليزم جديدي که مقبول جهان مدافع حقوق بشر و عقايد متفاوت است » (١٢) ، دفاع نموده بود. تقريبا در همين دوران، آنتي بلر در يک مصاحبه خصوصي گفت که مدافع دخالت نظامي در زيمباوه و بيرماني ، اين مستعمره هاي سابق انگلستان مي باشد.
چنين ماجراجوئي اي البته بدليل افتضاح سياسي و فاجعه انساني جنگ و اشغال عراق موقتا متوقف شده است. با اينهمه ، دخالت هاي نظامي غرب باعث رونق « ارتجاع عقب افتاده فکلی » شده است و اين امکان را براي مفسرين و تاريخ نويساني مانند نيال فرگوسن(١٣) و اندرو رابرتز(١٤) فراهم آورده تا خود را همچون قهرمانان امپرياليزم نو تحميل کرده و به باز نويسي تاريخ گذشته استعماري بپردازند. مدافع سرسخت يک امپراتوري جهاني تحت رهبري ايالت متحده، فرگوسن که مولف کتاب هاي « امپراتوري » و « چگونه بريتانياي کبير جهان مدرن را آفريد» مي باشد(١5)، از استعمار انگليس که به تعبير او زمينه ساز جهاني شدن مبادلات تجاري در قرن بيستم است، دفاع ميکند. روندي که در ادامه خود لابد رهبراني چون براون را جايگزين « تاجران ، کاشفان و مبلغين مذهبي » اي خواهد ساخت که امپراتوري را بنا نهادند.
تاريخ نويس ديگر طرفدار تاچر، رابرتز، که متخصص مطبوعات خارجي است، استعمار مجدد افريقا را تحت اين عنوان که : « هرگز افريقا، دوراني به باشکوهي زمانيکه تحت سلطه انگليس قرار داشت به خود نديده است»، مي ستايد. او که به اظهارات رئيس جمهور افريقاي جنوبي که چرچيل و « ارثيه و حشتناک» اش را افشا کرده بود ، پاسخ مي گفت، مجددا بر روي امواج شبکه بي.بي.سي تاکيد نمود که امپراتوري براي جهاني که تا آنزمان در « جهل مطلق» بسر مي برد، « آزادي و عدالت » به همراه آورد (١٦).
بايد ديد که چگونه رابرتز خواهد توانست چنين ادعاهاي عجيب و غريبي را با آخرين تحقيقات تاريخي اي آشتي دهد که از رفتار وحشيانه نيروهاي بريتانيا در کنيا، در زمان سرکوب جنبش مائو مائو در سالهاي ١٩٥٠ پرده بر ميدارند: ٣٢٠ هزار « کي کويو » در اردوگاه هاي مرگ زنداني شدند، ١٠٩٠ نفر حلق آويز گرديدند ، خشونت هاي سازمان يافته به قصد هراساندن روستائيان به همراه شوک الکتريکي ، ضرب وشتم و تجاوز دسته جمعي اعمال ميشدند . تمام اين رفتارها با جزئيات توسط کارولين الکين (١٧) در کتاب « گولاک انگليسي » ( ١٨) که اخيرا منتشر شده ، به تحرير در آمده اند. کارنامه مرگباري که تعداد قرباني هاي آن به بيش از ١٠٠ هزار نفرتخمين زده ميشود.
در آن دوران سربازان انگليسي براي قتل يک « کي کويو » ، پاداشي معادل ٥ شلينگ ( معادل 7 یوروبه ارزش امروزی) دريافت مي کردند. و هر بار که يک « کي کويو » مرد را به قتل مي رساندند در به میخ کشیدن قطعات بريده شده بدن اين شورشي آفريقائي به تابلوي عملیاتی خود ، درنگ نشان نمي دادند. در جنگ ديگري، در مالزي که ١٠ هزار کشته بجاي گذاشت، همين سربازان در حاليکه سرهاي بريده « تروريست » هاي کمونيست را در دست داشتند ، در مقابل دوربين عکاسي ظاهر مي شدند. در برنامه مستندي که اخيرا از تلويزيون پخش شد(١٩)، نظاميان بازنشسته از بد رفتاري ، شکنجه و قتل هائي سخن گفتند که توسط سربازان انگليسي در پايان سال هاي ١٩٦٠ در عدن ، پيش از عقب نشيني ارتش انگلستان اعمال مي شد. حتي يکي از درجه داران سابق از دادن جزئيات بيشتردر باره اين وقايع از ترس تحت تعقيب قرار گرفتن به جرم جنايات جنگي ، خودداري نمود. تمامي اين رفتار ها بنام تمدن انجام مي پذيرفت و آنچه امروز در عراق صورت مي گيرد تنها در چارچوب ادامه اين اعمال است که توضيح پذير مي باشد.
چنين شواهد غير قابل انکاري ، اسطوره اي را به زير علامت سوال مي برد که بر اساس آن انگلستان بر عکس فرانسه و ديگر قدرت هاي استعماري اروپا ، استعمارزدائي صلح اميز و انساني اي را به انجام رسانده است. ماجراهاي خشونت آميزي که فروپاشي امپراتوري را همراهي کردند، بر خلاف آنچه فرگوسن و ديگر سردمداران امپرياليسم نو ادعا مي کنند ، حوادثي منزوي در شاهراه پر افتخار امپراتوري به سوي آزادي و استقلال نيستند.
شکل گرفته در واقع از نسل کشي ، پاکسازي نژادي در ابعاد وسيع و برده داري، امپراتوري انگلستان عميقا طبقه بندي نژادي و استثمار شديد را تحميل کرده است. ريچارد درايتون(٢٠) ، استاد تاريخ در دانشگاه کمبريج متذکر ميشود:« گوش هاي ما را از نقش حکومت قانون، دولت فساد ناپذير و پيشرفت اقتصادي پر مي کنند در حاليکه آنچه اتفاق افتاده ظلم، سرکوب، فقر و مرگ بي دليل ميليون ها انسان است»(٢١).
برخي از هواداران متعصب امپراتوري مدعي اند که تنها دوران آغازين استعمار با خشونت همراه بوده و تاريخ قرن نوزدهم و بيستم گواه آزادي و پيشرفت اقتصادي مستعمرات است. دروغي آشکار!. در هند ، اين گوهر تابناک تاج سلطنت انگلستان، قحطي هاي آخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم ، بيش از 30 ميليون قرباني به جاي گذاشت. امري که باعث نشد که مسئولين انگليسي صادرات غله از هند را متوقف سازند ( همانطور که پیش از این در زمان قحطي سال هاي ١٨٤٠ در ايرلند عمل کرده بودند) و يا دادگاهاي آنها ٨٠ هزار حکم شلاق در سال را صادر ننمايند.
٤ ميليون نفر از گشنگي در سال ١٩٤٣ در بنگال از قحطي اي جان سپردند که کاملا قابل پيش گيري بود چرا که هرگز نظير آن پس از استقلال بوقوع نپيوست . بنگادش کنوني يکي از ثروتمند ترين مناطق جهان پيش از آمدن انگليسي ها که به عمد صنايع نساجي اش را نابود کردند ، بود. وقتي دريالرزه دسامبر گذشته، جزاير آندامان را ويران کرد، چه کسي به خاطر مي آورد که اين جزاير در اوايل قرن بيستم ، ٨٠ هزار زنداني سياسي را در ارودگاه هائي جاي داده بود که در آنجا پزشکان ارتش انگلستان از اين زنداني ها همچون خوکچه آزمايشگاهي استفاده مي کردند(٢٢).
در انگلستان هرگز تلاشي جدي براي رودررو شدن با اين حقايق و بررسي نتايج استعمار بر روي قربانيان آن از کشمير تا فلسطين، از زيمبابوه تا عراق ، صورت نگرفته است. و مسئولان دوران استعمار امروز مي توانند با طيب خاطر و بدون وحشت از محاکمه ، دوران بازنشستگي آرامي را در خانه هاي پيران شهر « سوري » در انگلستان سپري کنند. در کتب هاي درسي تاريخ که در در دبيرستان ها به نو جوانان ١٦ ساله تدريس مي شود، فصل هاي متعددي به جنگ دوم جهاني، جنگ سرد ، تحول شيوه زندگي در انگلستان و امریکا، حکومت وحشت استالين و جنايات نازي ها اختصاص داده شده است، بدون آنکه نه به امپراتوري هاي اروپائي، انگليس و ديگران، که بخش بزرگي از جهان را بين خود تقسيم کرده بودند، اشاره اي شود و نه به جناياتي که توسط آنها در قلمروها يشان انجام مي گرفت.
انگلستان امروز به پوزش خواهی و قبول مجرميت نيست که نياز دارد بلکه آموزش اين تاريخ و پذيرش خطا و به نوعي جبران آن است که مي بايد مد نظر باشد: پذيرش اين امر که بربريت همراه هميشگي تلاش براي تحميل حاکميت خارجي به مردم بي دفاع بوده است. کساني که سعي بر پوشاندن وحشيگري هاي تاريخ استعماري قرن بيستم دارند در واقع بدنبال قانوني جلوه دادن عملکردهاي امپرياليزم نوئي هستند که امروز در عراق درمانده است. و کساني که کوشش های تاریخی کشورها ئي را که براي ساختمان نوع ديگري از جامعه تلاش کرده بودند،شیطانی جلوه میدهند ، فقط قصد دارند که بر ناگزيري کاپيتاليسم ، همچون تنها راه ممکن ، اصرار ورزند. اگر براون واقعا بدنبال باشکوه جلوه دادن عملکردانگليسي ها ست و مي خواهد روابط نويني را با آفريقا برقرار کند، بهتر است بجاي تجليل از استبداد نژادپرست(دسپوتيسم راسيست)، ازکساني قدرداني کند که این رفتارها را افشا کرده و براي آزادي مستعمرات مبارزه کردند.