آفتابنیوز : ایسنا در مقدمه خبر خود تاکید کرده است که جهانبگلو «هيجانزده به نظر ميرسيد و بدون مقدمه و مسلسلوار اظهار نظر میکرد». او در توضیح دلیل خود برای مراجعه غیرمنتظره به این خبر گزاری گفت: «به خاطر اينكه قبلا ديده بودم در مطالبي كه منتشر ميكرديد صادقانه عمل ميكرديد و به هر حال بين خبرگزاريهاي مختلف چون ايسنا خبرگزاري دانشجويان و متعلق به قشر روشنفكري است آن را انتخاب كردم. مگر ما چند خبرگزاري داريم؟ من فكر ميكنم در انتخاب ايسنا راه درست را انتخاب كردم.»
جهانبگلو در پاسخ به اين نظر كه آيا بهتر نيست اين گفتوگو در روزهاي آتي، با فرصت و مجال بهتر و با حضور خبرنگاران ديگر رسانهها انجام شود، خاطرنشان كرد: «كار من كار فكري و تحقيقي است. خصوصا وقتي آدم از زندان خارج ميشود يا در شرايط سختي بوده عملا روحش آسيب ديده است دلش ميخواهد كه آرامش داشته باشد. بنابراين اينكه آدم ترجيحاً با انتخاب خودش صحبت كند، راضيتر است تا اينكه با تماسهاي مكرر بخواهند به زور با ديگر رسانهها حرف بزند. واقعا پيش خودم گفتم كه بهتر است خودم انتخاب كنم. همانطور كه گفتم ميخواستم با يك جا و در اولين فرصت مصاحبه كنم.»
جهانبگلو در توضيح اتهامي كه به وي تفهيم شده اظهار داشت: «اتهامي كه به بنده تفهيم شد اقدام عليه امنيت ملي و ارتباط با بيگانگان است. اتهام جاسوسي به بنده تفهيم نشده است. بنده در سايتهايي مطالبي مينوشتم يا درباره ايران يا درباره خاورميانه كه مربوط به ماموران امنيتي بود كه البته اين اقدامات ناآگاهانه انجام شده است.»
وي با بيان اينكه در تمام طول مدت در زندان از نظر جسمي وضعيت خوبي داشته و حتي دارويي نيز مصرف نميكرده، گفت: «در زندان براي همه چيز پزشك بود و تنها يك بار براي درد شكم به آنجا مراجعه كردم. من هيچ گاه تا به حال اوين نرفته بودم و فكر نميكردم در آنجا پزشكهاي مختلف وجود داشته باشد كه بيايند و به شما سر بزنند و بگويند حال شما خوب است يا خير؟ بنده در بند عادي نبودم، در بند اطلاعات بودم و پروندهام نيز از طريق دادگاه انقلاب دنبال ميشد. اين اولين تجربه بنده از زندان بود و هيچ گاه آرزو ندارم كسي به زندان برود كه طبيعتا تجربه سخت و تلخي است؛ اما صادقانه عنوان ميكنم كه تحت هيچ فشار روحي و جسمي نبودم. ماه اول برايم بسيار سخت بود؛ زيرا به محيط عادت نداشتم و ملاقات هم نداشتم. در سه ماه بعد بنده را در سلول انفرادي گذاشتند كه در آن تلويزيون و روزنامه وجود داشت و ميتوانستم با خانوادهام ملاقات كنم و تماس تلفني داشته باشم. نميدانم كه اين شرايط ويژه تنها براي من بوده است يا خير؟ اما اين شرايطي بود كه حداقل براي زندانياني كه در آن بند بودند وجود داشت.»
جهانبگلو با تاكيد بر اينكه دربازجوييها با وي خشونتآميز رفتار نشده است،اظهار داشت: «بازجوها با من بسيار مودبانه برخورد كردند و هيچ برخورد نامناسبي با بنده صورت نگرفت.»
وي با بيان اين كه وكيلي اختيار نكرده است، دربارهي دليل اين امر گفت: «بنده با قوه قضاييه ايران چندان آشنايي ندارم اما در صحبتي كه با خانوادهام كرده بودم تصميم بر اين بود كه خودمان مساله را حل كنيم. زيرا دقيقا نميدانستم به چه كسي بتوانم اعتماد كنم و او بتواند كارم را پيگيري كند. بخصوص كه من به عنوان متهم در بازداشت بودم. به اين دليل فكر كردم اگر خودم كار را دنبال كنم بهتر است.»
وي با ابراز بياطلاعي از ميزان وثيقه صادره براي خود، خاطر نشان كرد: «تنها ميتوانم بگويم كه اين وثيقه سنگين بوده است، و سند دو منزل را توديع كرديم. خانواده بنده خيلي موافق ايجاد التهاب در جو جامعه نبودند. البته هنوز فرصت نكردم كه با آنها صحبت كنم. چون امروز آزاد شدم و صحبتهايي كه كرديم خانوادگي بوده و بيشتر وقتم را با دخترم گذراندم».
جهانبگلو در بخش دیگر از اظهارت خود گفت: « فكر ميكنم اصولا در محيط زندان خيلي بد ميگذرد. به قول فرانسويها كسي دلش نميخواهد تعطيلاتش را در زندان بگذراند. بنابراين عملا هركس فكر ميكند بعد از اينكه از آنجا در ميآيد ديگر به آنجا نرود. ولي خوب شرايط دارد، يك موقع شما دربارهي گوانتانامو و ابوغريب صحبت ميكنيد كه عملا چنين چيزي در مورد من صدق نميكند. من دربارهي كسان ديگر صحبت نميكنم ولي شرايطي كه براي من بود اين بود كه از يك دوره به بعد توانستم تلويزيون نگاه كنم، روزنامه و كتاب داشته باشم و حتي چيزي بنويسم. من از آنجا تعريف نميكنم. ميگويم اين شرايطي است كه براي من مهيا بود ولي ميدانستم براي افراد ديگر هم مهياست. عملا در سلولهاي ديگر ميديدم كه كساني كه درازمدت بود قرار بود آنجا باشند دوش و توالت داشتند، تلويزيون هم داشتند.»
جهانبگلو افزود: «موضوع ارتباط من با بيگانگان از سال 1377 – 1378 آغاز شد، يعني بعد از اينكه بنده به كانادا و سپس به دانشگاه هاروارد رفتم. اين اولين آشنايي من با محيط دانشگاهي آمريكا بود. بعد از آن به دانشگاه تورنتو بازگشتم و آنجا بود كه از طريق همكاران با مجله دموكراسي آشنا شدم. بعد از اينكه سه سال در دانشگاه تورنتو تدريس كردم سازماني كه مجله دموكراسي در آن منتشر ميشد به نام (NED)، بورسي را به بنده پيشنهاد كرد كه اين بورس را گرفتم و به واشنگتن رفتم و سال 1380 و 1381 در آنجا بودم و از آنجا بود كه بحث زنجيرهاي كه به دستگيري من انجاميد،آغاز شد.»
وي با بيان اينكه اين موسسه پول خود را از كنگره آمريكا ميگيرد، خاطر نشان كرد:« اين موسسه بيشتر در جهت مبارزه با كمونيزم و فروپاشي كمونيزم در اروپاي شرقي درست شده بود، اما درحال حاضر سياست خود را بيشتر بر مبناي دموكراسي در جهان قرار ميدهد. بنده در آنجا بورسيه بودم و روي مساله روشنفكران كار ميكردم و بعد هم از طريق آنها با نهادهاي ديگر نيز آشنا شدم و در مكانهاي مختلف كنفرانس دادم و بايد گزارش نهايي تهيه ميكردم. آنها ميخواستند در اين گزارش نهايي بيشتر مباحث استراتژيك مطرح شود. استراتژيك از اين نظر كه بنده را هدايت كردند به اين طرف كه اگر ميتوانيد از روشنفكري در اروپاي شرقي در زمان سقوط كمونيزم الگوبرداري كنيد و بد نيست كه بتوانيد يك كار تطبيقي هم در گزارش نهايي دهيد. كار من هم بيشتر حالت تطبيقي پيدا كرد و در اين مرحله پايان يافت ولي در حقيقت ارتباط من با موسسات امريكايي از سال1381 تا 1385 ادامه پيدا كرد.»
وي ادامه داد: «البته دعوتهايي از سوي يك موسسه آمريكايي بود كه بورس ميدهد و سخنراني ميگذارد و بنده را به چند كنفرانس و سمپوزيوم دعوت كردند و آنجا براي بنده فرصتي بود كه با افرادي از وزارت خارجه آمريكا و ساير موسسات آشنا شوم و اين مدت از طريق اين موسسه به يك سري از كنفرانسها دعوت ميشدم و در برخي از آنها افراد ديگري هم بودند كه يك سري از وزارت خارجه آمريكا بودند به ويژه ماموران اطلاعاتي كه در برخي از اين كنفرانسها ماموران اطلاعاتي اسرائيل و آمريكا بودند. اين ارتباط مستمر از طريق اين موسسه با نهادهاي آمريكايي ادامه پيدا كرد تا اينكه سرانجام در يكي از كنفرانسهايي كه به اروپا رفته بودم با فردي آشنا شدم كه مشاور اسبق كلينتون و رييس مركز صندوق آلماني مارشال بود.»
وي افزود: «وي با كار من آشنا بود و كارهاي بنده را خوانده بود و پيشنهاد كرد طرح پيشنهادي بنويسم براي يك كار تطبيقي درباره روشنفكران ايراني و اروپاي شرقي كه اين طرح پيشنهادي را نوشتم و اين كار را براي اين كردم كه يك بورس جديد را به من پيشنهاد كنند تا اگر بشود 6 ماه به بروكسل بروم و طرح را پيش ببرم و اين سرانجام منجر به دستگيري بنده در 5 اردبيهشت ماه شد.»
جهانبگلو تصريح كرد: « علت دستگيري من با فروپاشي نرم يا از درون ارتباط پيدا ميكرد و حساسيت هم در ارتباط با دعوت از افرادي بود كه به ايران دعوت كردم. طرح پيشنهادي موسسه مارشال تحقيق تطبيقي بود در ارتباط با اينكه روشنفكران در اروپاي شرقي در زمان فروپاشي كمونيزم چه نقشي داشتند و چگونه اين نقش را ايفا كردند و چگونه جامعه مدني را توانستند توانمند كنند و نتيجه آن فروپاشي بوده است و مقايسه با اينكه روشنفكران در ايران به علاوه عناصر گروههاي غير دولتي، چگونه ميتوانند توانمند شوند.»
جهانبگلو خاطرنشان كرد: «وقتي بحث دموكراسي درجهان مطرح ميشود، دموكراسي سازي مساوي با آمريكايي سازي جهان جلوه داده ميشود كه بنده با آن هميشه مخالف بودم و اينكه در چند كنفرانسي شركت كردم به معناي آن نيست كه با آن موافق بودهام. درحال حاضر كه به گذشته نگاه ميكنم حالت قرباني را پيدا كردم زيرا عملا در حلقه و زنجيرهاي افتادم كه كار و هدف من نبوده است. در حقيقت يك نوع لغزش و انحراف از كار تحقيق فلسفي و روشنفكري من به سمت يك كار سياسي صورت گرفته است. من هيچ گاه عضو هيچ گروه سياسي نبودم و نميخواستم باشم. هميشه كار فرهنگي را به كار سياسي ترجيح ميدادم.»
جهانبگلو يادآور شد: «نسبت به انديشهاي كه ميخواهد بگويد اگر شما با ما نيستيد پس ضد ما هستيد و ما ميخواهيم به شما ياد دهيم كه چگونه دموكراسي داشته باشيد و اينكه چگونه در صحنه بينالمللي رفتار كنيد، نقد شديد دارم.»
وي اعلام كرد كه ديگر در زمينهاي كه تحقيق ميكرده كار نخواهد كرد و گفت: «نه به خاطر اينكه چون زندان رفتم اين احساس را ميكنم. فكر ميكنم از آن كاري هميشه دوست داشتم بكنم،انحراف و لغزشي صورت گرفته است. من فكر ميكردم كار دانشگاهي انجام ميدهم كه بعد متوجه شدم اين نهادها بيشتر سياسي هستند و نهادهاي دانشگاهي نيستند. من الان هيچ علاقهاي ندارم كه مجدد آن طرح را ادامه بدهم. هر چند كه علاقه به فرهنگ اروپاي شرقي داشته باشم اما دلم نميخواهد نتيجه كارم اين باشد كه بگويند شما عليه منافع ملي ايران عمل ميكنيد.»
رامين جهانبگلو در ادامهي گفت و گو با خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در پاسخ به اين سوال كه آيا سرانجام اتهام اقدام عليه امنيت ملي را پذيرفتيد يا خير؟ اظهار داشت:« اقدام عليه امنيت ملي را به اين صورت پذيرفتم كه گفتم ارتباط با بيگانگان داشتم و در اين زنجيره قرار داشتم. يعني به اين شكل كه اتهام اقدام عليه امنيت ملي را پذيرفتم منتها با اين عنوان كه نميدانستم آنچه انجام ميدهم اقدام عليه امنيت ملي است.»
وي افزود: «من طرح پيشنهادي براي صندوق مارشال نوشتم. در آن طرح مقايسهي تطبيقي بين روشنفكران اروپاي شرقي و ايراني كردم، بحث توانمندي جامعهي مدني و بحث فروپاشي را مطرح كردم. من در حقيقت تا لحظهي دستگيري اين ارتباطات را داشتم و اصلا فكر نميكردم كه يك كار سياسي انجام ميدهم. فكر ميكردم دارم يك كار روشنفكري انجام ميدهم. طرحم يك طرح نظري بود. طرحي براي يك گروه سياسي نبود. ولي ميبينم نتيجه عليه آن چيزي است كه من به آن فكر ميكنم يعني عملا به عنوان آدمي كه گذشته روشن و غيرسياسي، اجتماعي و روشنفكري در سطح جهاني دارد ميبينم كه از كارهاي من از نظر سياسي سوءاستفاده شده است.»
جهانبگلو ادامه داد: «ميخواهم مطلبي دربارهي تجربهي خودم بگويم كه چرا آدمي مثل من به سمت اين نهادها ميرود و دلش ميخواهد بورس بگيرد؟! خوب وقتي نگذارند در دانشگاههاي ايران درس بدهم همين اتفاق هم ميتواند بيافتد. من از سال 53 به خارج از كشور رفتم. يك دورهي خيلي كوتاه يك ماه در انقلاب آمدم و بعد نبودم تا سال 72. در اين مدت در فرانسه بودم. من دكترايم را در فرانسه گرفتم در رشتهي فلسفه و تاريخ و علوم سياسي. رشتهي دكترايم در فلسفه است ولي بقيهي رشتهها را هم خواندم. بعد از فوت پدرم به ايران آمدم. ميخواستم اينجا كار كنم. انجمن حكمت و فلسفه رفتم ولي قراردادم را فسخ كردند. دليل روشني هم نداشت. يك دورهاي با انجمن ايرانشناسي فرانسه كار كردم. از يونسكو براي نوشتن كتاب بورس گرفتم. به هر حال ارتباطم با خارج بود و يك مدتي به كانادا رفتم و در دانشگاه تورنتو تدريس كردم. بعد هاروارد و بعد به ايران برگشتم. ميخواستم تدريس كنم. به دانشگاه شهيد بهشتي رفتم. يك سالي توانستم در كارشناسي ارشد درس بدهم. گفتم مرا جزو گروه فلسفه كنيد ولي قبول نكردند. خيلي جالب است كه رييس گروه فلسفه كسي بود كه خودش دكترا نداشت. مدتي هم رفتم دكترا و كارشناسي ارشد در علوم و تحقيقات درس دادم.»
وي تاكيد كرد: «آسيبشناسي كه ميخواهم از تجربيات خودم مطرح كنم اين است كه وقتي يك روشنفكر و تحصيلكرده نتواند در اينجا جا بيافتد، طبيعتا كشيده ميشود به طرف اينكه از اين و آن بورس بگيرد و بتواند به گونهاي امرار معاش كند. من عملا در اين زنجيره قرار گرفته بودم كه موسسات آمريكايي داشتند استفاده يا سوء استفاده ميكردند. يكي از راهكارها اين است كه به گونهاي فضايي را براي فرهيختگان و نخبگان ايجاد كنيم كه همه بتوانند در آن شركت كنند و اين تعامل بتواند صورت گيرد. اگر عملا چنين مديريتي وجود نداشته باشد انديشهي ايراني در مقابل انديشهي آمريكايي در خطر است و آن مثل بولدوزري ميآيد و ميخواهد همه جا را تخريب كند و در نتيجه آن هويت ملي از بين ميرود و بحث آمريكاييسازي جهان هم مطرح ميشود.»
وي افزود:« من كسي هستم كه 30 سال عمرم را درس خواندم ، درس دادم و مطلب نوشتم. ميتوانم به چهار- پنج زبان حرف بزنم و به آن زبانها تدريس كنم و مطالب بنويسم. چرا من نبايد بتوانم جزو هيات علمي دانشگاهي در ايران باشم؟ اينجاست كه آسيبشناسي مهم است و اينكه چگونه بتوانيم از لياقتها و پتانسيلها استفاده كنيم. بايد مديريت روشنفكري و برنامهريزي درست انجام شود.»
در اين لحظه خبرنگار ايسنا گفت: « همين الان كه با هم صحبت ميكنيم ظاهرا سايتي نوشته است كه با توجه به اينكه گفته شده قرار است اعترافات جهانبگلو از تلويزيون دولتي پخش شود، اين نگراني وجود دارد كه وي با رفتن به خبرگزاري ايسنا قصد دارد بخشي از اعترافات خود را در ايسنا بيان كند!» جهانبگلو تصريح كرد:« من كسي نيستم كه دائما در محافل سياسي و جنبشهاي دانشجويي باشم و آدمهاي زيادي را بشناسم. مثلا هيچكدام از بچههاي تحكيم را نميشناسم. همه را از طريق آقاي قادري ميشناختم. اينكه چرا ايسنا را انتخاب كردم براي اينكه در ذهنم بود كه به جاي اينكه به يك روزنامه بروم به يك خبرگزاري بروم كه همه ميتوانند از خبرش استفاده كنند و در ميان خبرگزاريها نيز ايسنا را به دلايلي كه قبلا توضيح دادم انتخاب كردم.»
وي در بخش ديگري از اين گفتوگو دربارهي ايده مشهور به انقلاب مخملي و احتمال وقوع آن در كشوري مانند ايران گفت: «من هيچ وقت كار سياسي نكردم. رهبر سياسي هم نبودم و عملا قرار نيست در اين راستا عمل كنم. من فكر ميكنم انقلاب مخملي در ايران اصلا انجام شدني نيست. به خاطر اينكه شرايطي كه در اروپاي شرقي بوده با شرايطي كه در ايران است قابل مقايسه نيست. وجود فردي مثل گورباچف در آنجا، يا اينكه در لهستان نيروي ديني مثل كليسا داشتيد و پاپ و جنبش كارگري و معلمان، ولي آنچه من دربارهاش صحبت كرده بودم اين است كه آنها از نظر روشنفكري چه الگوهايي داشتند و آيا اين الگوها براي توانمند كردن جامعه مدني نه براي ايجاد انقلاب، امكانپذير است؟ يك مقدار زيادي از بحثي كه من مطرح كرده بودم بحث نظري و تئوريك و دربارهي ساختار روشنفكري در اروپاي شرقي و ايران بود. آنچه كه موجب شده بود كه به اين نتيجه برسند اين بحث استراتژيك است اين بود كه نهادهاي آمريكايي به خاطر اين مساله خيلي پول خرج ميكنند و آن هم به بحث امپراطوريسازي و سياست آمريكا در خاورميانه برميگردد.»
وي گفت:« دموكراسي چيز بدي نيست. به شرط اينكه نتيجهي اعمال شهروندان يك مملكت باشد، نه اينكه از بيرون بيايد. دموكراسي يك تمرين روزانه است از سوي شهروندان يك مملكت نه چيزي كه توسط يك سازمان يا بنگاه داده شود. يك خط مشي نيست كه با قلدري يا كادوهاي زيبا يا هديههاي سمي از بيرون داده شود.»
وي افزود: «اگر دموكراسي درونزا نباشد اتفاقي كه در عراق يا افغانستان شاهد آن هستيم،ميافتد كه من از اول مخالف آن بودم. براي اينكه مردم يك موقع صدايشان درميآيد كه سرباز آمريكايي كه خودش را به عنوان يك آدم مدرن و تمدنساز و شواليه صليبي جديد معرفي ميكند تا چه حد حق دارد كه ابوغريب و گوانتانامو به وجود بياورد؟ و اصلا در كشور ما بماند و بگويد شما بايد اينگونه انتخابات داشته باشيد؟ يك جاهايي بالاخره اگر هويت قومي و ملي مورد سوال قرار بگيرد همه درمقابل آن حالت دفاعي خواهند گرفت. در ايران هم همين مساله صادق است؛ چون ايرانيها اصولا ملت ناسيوناليستي هستند و هميشه اعتقاد دارم و داشتم كه ايراني ها هميشه نسبت به منافع ملي ، امنيت ملي و تماميت ارضي كشورشان حساسيت دارند. من هيچ وقت اينها را مورد سوال قرار ندادم.»
وي در ادامه باز هم به وضعيت خود در زندان اشارهاي كرد و افزود: «من يك آدم اكتيوم. نميتوانم يك جا بمانم. آنجا هم كه بودم كتاب ميخواندم و مطلب مينوشتم و انشاءالله مطالبي كه نوشتم چاپ ميكنم. حالا دلم ميخواهد مدتي را با خانوادهام و بيشتر در فضاي باز بگذرانم ولي پروژه من در حقيقت اين است كه اولين كاري كه بكنم برگردم به همان پروژهاي كه قبل از دستگيري شروع كرده بودم. من يك سفري به هند رفته بودم و ميخواهم برگردم به هند و آنجا كار هندشناسي را ادامه بدهم و نتيجهاش انشاءالله تبديل به يك يا دو كتاب شود و فكر ميكنم كه لااقل تا يكي دو سال ديگر وقتم را بگيرد.»