آفتابنیوز : این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام قدرت و بیشتر درآمدهای کشور را در دست دولت می داند و می گوید که عده ای بیخود می گویند که دست دولت خالی است. چون در حال حاضر رییس جمهور فردی روحانی است، مردم مشکلات اقتصادی را به روحانیت مرتبط می کنند، در دوره آقای احمدی نژاد هم که ریاست جمهوری شخصی بود، باز هم مردم گرفتاری ها را از چشم روحانیت می دیدند، ولی باید گفت این نگاه مردم هم درست و هم نادرست است. زمانی درست است که رهبری از انجام وظایف خود کوتاهی کرده باشد و می بینیم که کوتاهی صورت نگرفته است، نادرست هم زمانی است که کار دست رهبری نیست و عده ای به پای رهبری و روحانیت می اندازند.
مساله ای که حتما باید برای مردم تبیین شود این است که رهبری از نظر قانون اساسی مجاز به ورود در امور اجرایی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نیست به عبارت دیگر سیاست گذاری با رهبری است، اما اجرا با رهبری نیست. شخص رهبر اهداف نظام را می داند و تبیین می کند و برای آن سیاستگذاری می کند، اما اگر این سیاست ها اجرایی و عملیاتی نشد، دیگر نمی توان به گردن رهبری گذاشت، نمی توان از رهبری انتظار و توقع داشت چون این مسئولیت به عهده ایشان سپرده نشده است. پس بازخواست از رهبری باید در حیطه وظایف ایشان باشد.
متن گفت وگوی شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین مصباحی مقدم را می خوانید:
* پس از گذشت بیش از ۴۰ سال حضور روحانیت در مقاطع مهم تاریخ ایران، امروز جایگاه و کار ویژه روحانیت بسیار مورد توجه قرار گرفته، نظرات و گاهی نقدهای مختلفی هم در این مورد دیده و شنیده می شود. عده ای معتقدند همین مسیری که روحانیت در پیش گرفته بهترین مسیر است و ایرادی به آن وارد نیست، اما برخی نقدهایی به این مسیر و جایگاه دارند و معتقدند که روحانیت از کار ویژه اصلی خود فاصله گرفته است. اگر امروز جامعه خود را در نظر بگیریم، مهم ترین وظیفه و کار ویژه روحانیت پرداختن به چه مسایلی و حضور در چه عرصه هایی است؟
کار ویژه روحانیت برای همیشه تبلیغ دین و ارایه فرهنگ دینی در هر زمان به مجموعه مخاطبان به ویژه نسل جوان است و البته تربیت اصلی روحانیت هم در همین راستاست. حوزه های علمیه که طلبه تربیت می کنند مقدماتی را به آنها آموزش می دهند که آنها بتوانند با متون و نصوص دینی به صورت عالمانه آشنا شوند و با کسب گنجینه ای از اطلاعات دینی به تبلیغ و ترویج دین بپردازند البته این تبلیغ و ترویج دین، مراتبی دارد.
یک مرتبه ی آن "مرتبه عمومی” است به عبارت دیگر نیاز عمومی جامعه از شهر و روستا و نهادها و کسانی که در محلات هستند تا داخل و خارج کشور. مرتبه دیگر، "مرتبه بسیار عالی” و آن مرجعیت دینی است؛ کاملاً تخصصی است و استنباط احکام و نظامات دینی و مرجعیت قرار گرفتن برای عامه مردم و پاسخگویی به احکام دینی آنهاست. طبعاً باید این نکته را مورد توجه قرار داد که دین اسلام یک دین جامعه است، این دین جامع منحصر به عبادات نیست، عبادات، معاملات، سیاسات، اخلاق و اعتقادات در حوزه دین تعریف می شود بنابراین یک مرجعیت و مبلغ دینی باید به معلوماتی مجهز باشد که بتواند این فراگیری را در سطوح عمومی پوشش دهد چه بسا لازم است که تخصص هایی پدید بیاید، تخصص هایی در حوزه مسایل اقتصادی، تربیتی، سیاسی، اجتماعی، قضایی و حقوقی اسلام تا اظهار نظر کند و پاسخگوی سوالات و نیازهای جامعه به صورت نو به نو باشد.
اگر چنین فراگیری مدنظر باشد، تبلیغ دین صرفاً به معنای تبلیغ عبادت خداوند که البته در رأس هست، نیست بلکه می باید معاملات مردم هم با اتکای به دستورات دین صورت بگیرد. ارتباطات مردم در جامعه هم می باید براساس دین شکل بگیرد. در رسانه ها هم باید قواعد دین حاکم باشد، اگر به این معنا بگیریم، دامنه فعالیت روحانی بسیار گسترده تر از یک دامنه ای است که احیاناً در تاریخ گذشته ما معنا پیدا می کرد خصوصاً با وجود حکومت دینی می باید مردم نسبت به مسایلی که مربوط به حکومت و ولایت می شود کاملاً آشنا باشند و دلایل آن را به خوبی بدانند و روشن شوند و با آگاهی است که مردم بهتر می توانند حمایت کنند.
* حضور روحانیت در مناصب اجرایی و حزبی باعث نشده که روحانیت از وظیفه اصلی خود که به گفته شما ارایه و مرجعیت دین است، فاصله بگیرد؟
در آغاز شکل گیری نظام جمهوری اسلامی، امام خمینی (ره) پرهیز داشتند از اینکه روحانیت مناصب اجرایی همچون ریاست جمهوری را داشته باشد، البته می فرمودند که مجلس شورای اسلامی متفاوت است، مجلس نمایندگی مردم است و تأکید بر حضور روحانیت در مجلس داشتند، وقتی یک یا دو دوره شخصیت هایی مسئولیت های اجرایی نظام را برعهده گرفتند که از نظر مبانی فکری خیلی قوی آشنا با معارف دینی نبودند، امام(ره) نظرشان تغییر کرد و فرمودند که تجربه های قبلی ما موفق نبوده است. اجازه دادند که روحانیت در منصب ریاست جمهوری و اجرایی حضور پیدا کنند، این اتفاق از باب ضرورت بود، نه اینکه حضور روحانیت در جایگاهی مثل ریاست جمهوری، وزارتخانه ها، سازمان ها، ادارات و امثال اینها، لازمه دینی عمل کردن این مجموعه باشد.
* امروز هم نیاز به حضور روحانیت در این جایگاه ها هست؟ برخی معتقدند مدیران لایقی داریم و روحانیت بهتر است به وظیفه اجتهادی خود برسند.
هرگاه این ضرورت احساس نشود، اولویت با این است که روحانیت همان کار ویژه خود را دنبال کند البته در بین مناصب، منصب قضا متفاوت است. منصب قضا لزوماً کار روحانیت است چون حاصل حقوق اسلامی است، حقوق اسلامی هم مبتنی بر فقه اسلامی است و فقه اسلامی را فقها می دانند و قاضی باید فقیه باشد. ما البته از این جهت کاستی های جدی داریم، به اندازه کافی قاضی مجتهد نداریم لذا ناگزیر در برخی از موارد قضات غیر مجتهد پذیرفته شده است. در حوزه قضا به کلی باید قضات ما مجتهد باشند، اما چون قضات مجتهد نداریم و نیاز به قضات هم زیاد است، به مراتب علمیِ پایین تر از مرحله اجتهاد هم اکتفا شده است.
در طول تاریخ چه در جهان اسلام و چه در عالم تشیع این مساله کاملاً پذیرفته بوده که قضاوت کار علمای دین است، پس مرجعیت احکام که افتاء باشد برای علماست، مرجعیت قضا برای علماست، مرجعیت اداره امور جامعه در سطح عالی که رهبری باشد هم کار ویژه روحانیت است و فقیه عادل در عالی ترین موقعیت ها باید چنین جایگاهی داشته باشد، اما به جز این حوزه ها، حضور روحانیت در مناصب اجرایی ضرورتی ندارد و براساس ضرورت، روحانیت باید به مسئولیت ها ورود کند.
البته آنچه بنده اطلاع دارم غالباً کم اتفاق افتاده که روحانیت در جایگاه های غیر از جایگاه های مناسب از نظر مدیریت ها قرار گرفته باشد، تعداد روحانیون کشور ما بالای ۱۵۰ هزار نفر است، اگر در نظر بگیریم تعداد کسانی که در نظام مشغول به خدمت هستند، نسبت به ۱۵۰ هزار نفر جمعیت روحانیت خیلی عدد کمی است البته بعضی پست ها که روحانیت در آن حضور دارند جایگاه های مدیریتی نیست بلکه پست هایی است که کار ویژه روحانیت هست مانند حضور روحانیت در عقیدتی سیاسی نیروهای مسلح. شبیه به این سمت در برخی نهادهای دیگر پدید آمده و برای امامت جماعت و پاسخگوی به مسایل شرعی است نه اینکه پست های مدیریتی را به عنوان یک فرد روحانی به دست گرفته باشد. گاهی اوقات روحانیون دارای تخصصی هستند که این تخصص علمی آنها را به منصبی کشانده است، این مساله کاملا متفاوت است وگرنه اساس این است که روحانیت کار ویژه خود را انجام دهد و از آن کار ویژه جزء در موارد ضرورت خارج نشود.
اما ورود در سیاست لازمه کار دین است، دین ما همانطور که اشاره کردم یک دین جامع است و تجربه تاریخی روحانیت هم این بوده که در جریانات تحولات سیاسی جامعه همیشه پیشتاز بوده است. در زمان مشروطه روحانیت پیشتاز است و مردم هم جزء این انتظاری نداشتند و به روحانیت اعتماد می کردند و به میدان می آمدند، در جریان انقلاب اسلامی این مساله کاملاً روشن هست و روحانیت پیشتاز است پس حضور در سیاست به این معنا نمی شود که آن را خلاف کار ویژه روحانیت تلقی کنیم چون دین ما از سیاست جدا نیست و سیاست ما از دین نباید جدا باشد بلکه سیاست باید مبتنی بر مبانی دینی باشد. سیاست باید در خدمت دین و پیشرفت دین قرار بگیرد البته نباید سیاست از ابزار دین به معنای وسیله ای برای رشد جایگاه سیاستمداران قرار بگیرد.
به عبارت دیگر دین نباید سیاسی شود بلکه سیاست باید دینی شود. این دو با هم کاملاً متفاوت است.
تجربه مشروطه این بود که روحانیت پیشتازی داشت تا مشروطه به پیروزی رسید و فرمان مشروطیت صادر شد، عدالت خانه به تعبیری ایجاد شد، مجلس شورای ملی شکل گرفت و اولین مجلس های دوران پس از مشروطه با اکثریت روحانیت شکل گرفت. مجلس اول شاید بالای ۶۰ درصد روحانی داشت، تعداد روحانیون در مجلس دوم همین حدود یا مقداری کمتر بود، هر چه پیش رفت کم کم غیر روحانی ها کرسی های مجلس را گرفتند تا اینکه در دوران مشروطه به کلی مجلس خالی از روحانی شد.
روحانیت به یک معنا در صدر مشروطه از موقعیت سیاسی کنار گذاشته شد یا کنار رفت، عده ای از روحانیون گفتند که ما کار خود را انجام دادیم و انقلاب مشروعه تحقق پیدا کرد و قدرت حکومت کنترل شد و مجلس شکل گرفت و مردم نمایندگان خود را به مجلس می فرستند و این نمایندگان مردم هستند که برای اداره امور کشور قانونگذاری می کنند لذا نوعی خاطر جمعی پدید آمد و آقایان روحانی کنار کشیدند و به مساجد خود رفتند، ولی تربیت شدگان غرب وارد عرصه های تصمیم گیری جامعه شدند، مجلس را گرفتند و از جریان مشروعه منحرف کردند و دیدیم که خروجی آن پدیده ای مانند رضاخان شد.
رضاخان دیکتاتور روی کار آمد و آنها هم در مقابل آن دیکتاتور خضوع کردند و محمدرضای پهلوی وابسته به غرب و روشنفکران و تحصیل کردگان خارج ما و غرب گراها از او تبعیت و همراهی کردند چرا که با نُرم های آنها سازگار بود. انقلاب اسلامی که رخ داد روحانیت گفت، من دیگر صحنه سیاست را ترک نمی کنم چون تجربه قبلی، تجربه تخلی بود و تجربه ای بود که رهبری جریانات سیاسی و مردم را روحانیت تا پیروزی به دست گرفت و بعد واگذار کرد و آنها منحرفش کردند پس این بار نمی گذاریم چنینی اتفاقی بیفتد.
مرحوم بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت در یکی از نطق های خود گفت که آقایان(روحانیون) به مساجد خود بازگردند، ما کشور را اداره می کنیم. مرحوم آیت الله مهدوی کنی گفت: اشتباه کردید، ما این بار از تجربه تلخ مشروطه درس گرفته ایم و صحنه را رها نخواهیم کرد و امور را به طور مطلق به شما واگذار نخواهیم کرد و دیدیم که انقلاب اسلامی نزدیک به ۴۰ سال است که با ثبات مبانی و جهت گیری ها و رهنمودهای امام(ره) و برقراری آن رهنمودها استمرار پیدا کرده و مقتدر و عزتمند شده و در جهان و منطقه موقعیتی پیدا کرده و تأثیرگذار شده است، پس این نگاه که روحانیت در سیاست ورود نکند، نگاه درستی نیست.
لازمه تعالیم دینی این است که روحانیت در سیاست باشد ولی نکته ای که گفتم کاملا مورد توجه است و معنای آن این نیست که روحانیت پست های اجرایی را به دست بگیرند به همین دلیل می بینید که در وزارتخانه ها ما یک وزیر اطلاعات روحانی داریم و دیگر هیچ… روحانی بودن این سمت هم اقتضای اجتهاد آن هست، در قانون مربوط به وزارت اطلاعات است که وزیر اطلاعات مجتهد باشد. سایر مناصب روحانی نیستند و این مساله در ادوار مختلف اتفاق افتاده یا احیاناً اگر کسی هم روحانی بوده در مسئولیت ارشاد هست که زمان آن هم بسیار کوتاه بود. البته وزارت ارشاد جایگاه تبلیغی دارد و کار ویژه روحانیت است.
یا مثلا شهید باهنر ابتدا وزارت آموزش و پرورش را برعهده داشت، ایشان شخصیتی آموزش و پرورشی و معلم بود و از معلمی به وزارت آموزش و پرورش رسید و بعد هم دیگر هیچ… مورد دیگری نداریم که این اتفاق افتاده باشد. بنابراین معنای حضور روحانیت در سیاست، گرفتن مسئولیت های اجرایی نیست بلکه باید مراقبت و نظارت کنند و حاضر صحنه باشند. تشکیلاتی به نام جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرسین یا مجموعه های مشابهی در جریان دیگر باید از نظام، جایگاه نظام و رهبری نظام مراقبت و حفاظت کنند و هرگونه انحراف و کج روی را در امور سیاست کلان کشور شناسایی کنند و جلوی آن را بگیرند.
بنابراین این امر نیازمند حضور روحانیت در صحنه و جایگاه تصمیم گیرنده است، می بینید که خبرگان ناظر بر رهبری همه مجتهد هستند، این جایگاه کار ویژه آنها و امری سیاسی است، پس هم حضور در جایگاه سیاسی و هم حضور در تعیین رهبری و هم کار ویژه روحانیت به معنای این است که اصول و مبانی این نظام محفوظ بماند. روحانیت به امور اقتصادی مردم کاری ندارند، در مواقعی که باید تذکر دهند، تذکر می دهند، معیشت مردم در دست روحانیت نیست، هیچ گاه وزارت اقتصاد، مسکن و کشاورزی در دست روحانیت نبوده و نباید هم باشد چون این حوزه ها امور اجرایی کشور است و متخصصان رشته های مربوطه باید مسئولیت ها و مدیریت ها را برعهده بگیرند و البته روحانیت در کنار مسئولان در مواقعی که نیازمند به ارشاد، تذکر و هدایت است، باید کار ویژه خود را انجام دهد.
* اما بنا بر اعتقاد برخی، مردم مشکلات اقتصادی را از چشم روحانیون می بینند و معتقدند که این کشور به دست روحانیت است. شما معتقدید که امروز مردم چه نگاهی به روحانیت دارند و آیا طالب این هستند که این نهاد مشکلاتشان را حل کند و روحانیون تا به امروز به درستی توانستند دغدغه های مردم را برطرف کنند؟
باید یک مطلبی را توضیح دهم، شاید انتظارات و توقعاتی که مردم از روحانیت دارند با توضیح این مطلب درست جهت داده شود. گفته می شود که این کشور در دست روحانیت است، این کلمه درست است ولی نادرست هم هست، بخشی از آن درست است چرا که رهبری نظام، رییس قوه قضاییه، و رییس خبرگان رهبری و رییس جمهور البته این مورد به انتخاب مردم، روحانی است چه بسا در منصب ریاست جمهوری مردم می توانستند غیر روحانی را انتخاب می کردند همانطور که در گذشته داشتیم. اگر از این جایگاه های رسمی و حضور روحانیون بگذریم، اداره امور کشور دست روحانیون نیست.
مساله ای که حتما باید برای مردم تبیین شود این است که رهبری از نظر قانون اساسی مجاز به ورود در امور اجرایی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نیست به عبارت دیگر سیاست گذاری با رهبری است، اما اجرا با رهبری نیست. شخص رهبر اهداف نظام را می داند و تبیین می کند و برای آن سیاستگذاری می کند، اما اگر این سیاست ها اجرایی و عملیاتی نشد، دیگر نمی توان به گردن رهبری گذاشت، نمی توان از رهبری انتظار و توقع داشت چون این مسئولیت به عهده ایشان سپرده نشده است. پس بازخواست از رهبری باید در حیطه وظایف ایشان باشد.
دفاع کشور برعهده رهبری است، جایگاه دفاعی کشور چطور هست؟! ایران در منطقه جایگاه اول و در جهان جایگاه ۴ یا ۵ است. این قدرت را چه کسی به وجود آورده البته خداوند تبارک و تعالی ولی این جایگاه با عنایت به وجود رهبری است.
از موارد دیگری که به رهبری سپرده شده، امنیت ملی است. امنیت ملی کشور بدون هیچ مناقشه ای در عالی ترین جایگاه خود هست. از این دفاع و امنیت ملی کشور بگذریم، تقریبا هیچ امر اجرایی به دست رهبری نیست و می بینیم که جایگاه اجرایی آنچه به رهبری سپرده شده در بهترین وجه و عالی ترین جایگاه انجام گرفته است.
نصب رییس قوه قضاییه توسط رهبری انجام می شود، ولی قوه قضاییه در اختیار رهبری نیست و در حوزه اختیارات رئیس قوه قضاییه است، رهبری در هیچ پرونده قضایی دخالت نمی کند. برخی انتظاراتی از رهبری دارند که بی معناست.
در صدا و سیما نصب رئیس صدا و سیما در حوزه اختیارات رهبری است چرا که مساله ارشاد کشور، هدایت مردم و اطلاعات و اخبار صحیح است، اطلاعات و اخباری که به امنیت کشور لطمه نزند. وقتی انتخابات صورت می گیرد نقش صدا و سیما نقش اول است، نمی گویم که هیچ مناقشه ای نیست، پر از مناقشه است و خود رهبری هم مناقشه دارند، ولی به طور کلی امور اجرایی که به دست رهبری بوده با کفایت اداره شده است.
کشور در امور اقتصادی، اجرایی و فرهنگی می لنگد و البته بخشی از امور اجتماعی به امور اقتصادی برمی گردد. امور فرهنگی دست رهبری نیست فقط صدا و سیما به دست رهبری است. البته به یک معنا رهبری در سازمان تبلیغات اسلامی و دفتر تبلیغات اسلامی نقش دارد، ولی حوزه کاری آنها آنقدر گسترده و فراوان نیست که ما بگوییم مسئولیت امور فرهنگی جامعه متمرکز در این دو سازمان است.
وزارت ارشاد در بخش فرهنگی کشور، جایگاه اول را دارد پس امور فرهنگی در وزارت ارشاد در اختیار رییس جمهور است. امور اقتصادی در اختیار وزارتخانه های اقتصای و این وزارتخانه ها در اختیار رییس جمهور است. امور اجتماعی در اختیار وزارت خانه مربوطه و در اختیار رییس جمهور است. روسای جمهور کشور توسط رهبری انتخاب نمی شوند، توسط مردم انتخاب می شوند البته در این زمینه یک اشکال ساختاری داریم و نتایج آن نا کارآمدی شده است.
آن اشکال ساختاری این است که ما با نبود احزاب قدرتمند و فراگیر روبه رو هستیم. روسای جمهور ما احیاناً برترین های مدیریت اجرایی کشور نبودند. در آغاز پیروزی انقلاب حزب جمهوری اسلامی وجود داشت و کارکرد آن عالی بود، دولتی که در آن زمان شکل می گیرد، قوی است و سیاست های نظام را درست اجرا می کند. حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان رییس جمهور بودند و دوران جنگ را بسیار عالی اداره کردند. بعد از جنگ، مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی مسئولیت دولت را برعهده گرفتند، انتخاب ایشان و رهبری در زمان جنگ به عنوان رییس جمهور پیش بینی شده بود، ولی بعد از آقای هاشمی انتخاب هیچ یک از روسای جمهور ما پیش بینی شده نبود.
سال ۷۶ انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفت، هیچ کسی تا یک ماه قبل پیش بینی نمی کرد که آقای خاتمی رییس جمهور شود، بعد از ایشان هیچ کسی پیش بینی نمی کرد که احمدی نژاد رییس جمهور شود، هیچ کسی پیش بینی نمی کرد که روحانی در دور اول رییس جمهور شود. این رفتار انتخابی ملت و نظام سیاسی ما معیوب است باید کاری کنیم که انتخاب ها بین دو یا سه نفر پیش بینی پذیر شود. رئیس جمهوری که منتخب می شود باید قبلاً طی یک پروسه طولانی مدتی وزرای او برای وزارتخانه ها آماده شده باشند و در حقیقت هیأت دولت پیش بینی شده باشد نه اینکه وقتی شخصی رییس جمهور شد، هیأت دولت و وزرا را انتخاب کند و آیا انتخاب درستی داشته باشد یا نداشته باشد.
مجلس های شورای اسلامی غیر از مجلس اول و دوم، مجلس هایی بودند که پیش بینی شده شکل نگرفتند و حداقل ۷۵ درصد نمایندگان مجلس در دوره های قبل، رأی نیاوردند. یا احیانا بعد از یک یا دو دوره مجددا توانستند به مجلس راه پیدا کنند. این تحولات نشان دهنده پیش بینی پذیر نبودن انتخابات مجلس است حال آنکه انتخابات مجلس و رفتار انتخاباتی مردم باید قابل پیش بینی باشد.
* چه زمانی می تواند قابل پیش بینی باشد؟
زمانی که احزاب مقتدری کاندیداهای نمایندگی مجلس را معرفی کنند. در این صورت آنها سعی می کنند کادر سازی کنند، بلند مدت بیاندیشند و برنامه داشته باشند، سپس برنامه های خود را ارایه می کنند و مردم براساس برنامه به آنها اقبال می کنند. کادرهای تربیت شده آنها برای نمایندگی مجلس و وزارت خانه ها و ریاست جمهوری به میدان می آیند و مسئولیت اقدامات خود را می پذیرند. حزبی که در اداره کشور ضعیف جلوه کند مسئولیتش را قبول می کند و می بینید که حزب رقیب برنده می شود و حزب رقیب هم تربیت نیرو کرده و برنامه داشته و بلندمدت فکر می کنند نه چهارساله و هشت ساله.
این یک اشکال اساسی در نظام سیاسی ماست ربطی هم به رهبری ندارد مربوط به خود مردم، نخبگان کشور و شخصیت های سیاسی است. هر جناحی باید یک حزب تشکیل دهد. رقابت دو جناح پذیرفته است منتها چون حزبی است می توانند بهترین ها و تواناترین های خود را به میدان بفرستند و توانایی خود را برای اداره وزارتخانه ها به کار بگیرند و دائما هم رصد می کنند که چه اهداف بلند مدتی داشته و چقدر از آن اهداف پیش رفته و چقدر پیش نرفته است.
سیاست های ابلاغی رهبر معظم انقلاب به زمین می ماند در حال حاضر حدود هزار بند سیاست های ابلاغی است که در ۳۷ بسته سیاستی طی ۱۷ سال قبل تاکنون ابلاغ شده است، ولی این سیاست ها چقدر پیاده شدند؟ بنده به عنوان عضو مجمع تشخیص می گویم که ارزیابی های ما ضعیف و گاهی متوسط نشان می دهد. پس سیاست ها به اجرا در نمی آید حال باید تقصیر را به گردن چه کسی انداخت!؟ قوه مجریه در کشور ما بالای ۹۰ درصد امکانات کشور در اختیارش هست بی خود عده ای می گویند دست دولت خالی است، اگر به درآمد ملی کشور نگاه کنیم حدود ۸۰ درصد درآمد ملی در اختیار دولت است بقیه در اختیار غیر دولت است. از ۸۰ درصد درآمد ملی که در اختیار حاکمیت است، بالای ۹۰ درصد منابع مالی در اختیار دولت است.
در مقابل دولت، قوه قضاییه را داریم. قوه قضاییه از نظر منابع در قیاس با دولت بسیار کوچک است و طبیعی هم هست چون کارمندان آن تعدادی قضات و کارکنان هست. بودجه مجلس هم نسبت به بسیار از وزارت خانه ها جمع و جور است. لذا قدرت دست دولت است حال که قدرت دست دولت است، با یک روندی روی کار نمی آید که پاسخگو باشد البته دولت باید پاسخگو به مجلس باشد و یکی از اشکالاتی که داریم، این است که همواره دولت ها سعی کردند مجلس را مطابق تمایلات خود شکل دهند و این خطاست چرا که چنین مجلسی دیگر رییس جمهور و دولت را تحت نظارت قوی قرار نمی دهد و این امر به نفع ملت نیست. بازخواست دولت توسط نمایندگان باید انجام گیرد و نمایندگان در حساس ترین شرایط سکوت می کنند و سوال نمی کنند و مشکلات ملت را مطرح نمی کنند و اگر هم مطرح کنند در نطق های خود مطرح می کنند که جنبه انتخاباتی دارد.
با این شرایط از مردمی که قضاوتشان این است که کارها دست روحانیت هست، باید خواست که دوباره برگردید و با توجه به قلمرو مسئولیت های روحانیت اظهار نظر کنید. در یک وزارت خانه ای مثل جهاد کشاورزی مدیریت دست وزیر است، روحانیت تنها نقش ارشادی دارد. کسی که فرمان اتوبوس را به دست دارد، مسئول است، آیا می توان به کسی که کنار راننده نشسته و با جانم و چشم موعظه می کند، گفت که مسئولیت تصادف با تو بود!؟
* اگر در شرایط فعلی که مردم از مسایل مختلفی به خصوص وضعیت اقتصادی ناراضی هستند، مسئولیت دولت را یک روحانی به عهده نداشت به نظرتان باز هم مردم در گرفتاری های خود روحانیت را مقصر می دانستند؟
بله! در دوره آقای احمدی نژاد هم که ریاست جمهوری شخصی بود، باز هم مردم از چشم روحانیت می دیدند.
* چرا؟
چون نظام را نظامی می دانند که براساس علاقه و فعالیت روحانیت تحقق پیدا کرده و در رأس آن رهبری است که روحانی هست. ولی باید گفت این نگاه مردم هم درست و هم نادرست است. زمانی درست است که رهبری از انجام وظایف خود کوتاهی کرده باشد و می بینیم که کوتاهی صورت نگرفته است، نادرست هم زمانی است که کار دست رهبری نیست و عده ای به پای رهبری و روحانیت می اندازند.
* در مورد سبک زندگی برخی از روحانیون هم انتقادهایی وجود دارد و گفته می شود که برخی از مردم حتی یک وسیله عادی ندارند ولی برخی از روحانیون بر ماشین های مدل بالایی سوار هستند و معتقدند که سبک زندگی برخی از روحانیون موجب شده که مردم نگاهشان نسبت به روحانیت تغییر کند و احساس کنند که این نهاد اصلا به فکر مردم نیستند و دغدغه های مردم را ندارند. موافق هستید که در بین روحانیون کسانی هستند که اینگونه زندگی می کنند و به نهاد اصلی روحانیت ضربه وارد می کنند؟
کاملاً موافق هستم. خصوصاً نسبت به کسانی که دستشان خالی بود، آنان مسئولیت هایی را به عهده گرفتند و اکنون دارای آلاف و الوف (یکباره ثروتمندشدن) هستند. مردم مقایسه می کنند میان آن زمان و این زمان. امام (ره) بسیار به ساده زیستی روحانیت تأکید می کردند، رهبر معظم انقلاب هم بسیار به ساده زیستی روحانیت تأکید دارند.
هم زندگی امام و هم زندگی رهبری الگوست، الگوهای بسیار برجسته که به بالاترین جایگاه های نظام دست پیدا کردند و از امکانات منابع مالی نظام سوء استفاده نکردند بلکه دائماً الگو بودند برای اینکه دیگران غیر از آن عمل نکنند. من لازم می دانم در این مورد به نمونه ای اشاره کنم؛ همسر من زمانی حج عمره مشرف شد و من ایشان را بدرقه کردم، در فرودگاه دیدم که یکی از فرزندان حضرت آقا با همسرش کناری ایستادند و آنها هم دارند به حج می روند و هیچ کسی متوجه حضور آنان در این مجموعه نیست یعنی بسیار ساده و ناشناس وارد شدند، با خدم و حشم نبود و کسی آنها را نمی شناخت، به همسرم گفتم احتمالا این خانم در سفر تنها باشد، سعی کن تنها نماند.
وقتی برگشتند من به استقبال رفتم، دیدم صحنه همان صحنه است و آقازاده حضرت آقا، آقازادگی رفتار نکرده بلکه بسیار ساده رفتار کرده است، هیچ کسی هم دنبال او نیامده است، خودش چمدانش را برداشت و کنار همسرش گذاشت و رفتند. این الگوست و این الگو را ما باید در روحانیت داشته باشیم. البته همین جا بگویم که بسیاری از روحانیون درجه یک نظام ما کسانی هستند که از همین الگو تبعیت می کنند. این یک طرف قضیه است و یک طرف قضیه هم کسانی هستند که روزگاری پستی و مسئولیتی حتی وزارت خانه ای داشتند و اکنون غرق در نعمت هستند.
زندگی او با دیگران هیچ قابل مقایسه نیست، آنها کسانی هستند که مدنظر مردم هستند ولی خیلی تعدادشان کم هست. یک عده روحانیون هستند که از نظام فاصله گرفتند و گاهی معترض و منتقد نظام هم بودند، نه منتقد دولت و از آلاف و الوف برخوردار هستند. اینها دیگر ربطی به نظام ندارد برخی زندگی آنها را می بینند که یک عده مرید و علاقه مند دارند و اتفاقا برای اینکه مریدان خود را از دست ندهند از نظام فاصله گرفتند و ماشین ها، خانه ها و سفرهای آنچنانی دارند، این افراد را نمی توان به پای نظام گذاشت، اما مردم تشخیص نمی دهند که این فرد مسئولیت دارد یا ندارد فقط می بینند که یک روحانی سوار بنز شده و بنز او، حفاظتی نیست بلکه شخصی است. اما باید بدانیم که این افراد با چنین زندگی هایی ربطی به نظام ندارند؛ چه کسی می گوید که این دارایی را از راه نظام به دست آورده، این شخص امکانات و دارایی های در دست را از راه مریدان شخصی خود به دست آورده است. در حقیقت اهل منبر و امام جماعت مسجدی است و این موقعیت ها را به دست آورده، این مسایل وجود دارد و مورد غفلت هم قرار می گیرد.
منبع: شفقنا
...