آفتابنیوز : علی رضا فکوری_ فیلم بزرگ"نجات سرجوخه رایان" در سکانس های پایانی اش،گفت و گویی دارد که به یاد ماندنی و آموختنی ست.قهرمان داستان،که از مهلکه و معرکه ی جنگ سهمگین جان به در جستانده و به پیری رسیده و با زن همپایش در گورستان قدم می زند،رو به همراهش می پرسد:
"....آیا ما شایسته ی زنده ماندن بودیم!؟"
این پرسشی ژرف و انسانی ست که گمان می کنم باید از خودمان - همواره - بپرسیم.بپرسیم که آیا شایسته ی آن چه داریم یا آن چه در آرزوی آن هستیم و برایش - حتا - می کوشیم ،هستیم؟
****
این روزها و این ماه ها ،که اندک-اندک به موسم پایان دو دوره ی ریاست جمهوری "حسن روحانی" و فرا رسیدن زمانه ی گداز و گدار بینابینی آرایش سیاسی کشور نزدیک می شویم،گفتاره هایی از سوی رسانه ها و محفل ها شنیده می شود که برجسته ترین پیام آن این است:
ما در درازنای دو دهه ی اخیر،که جهان بسیار متحول شده و فیزیک کوانتم و فلسفه ی مبتنی بر "زبان" شتاب دگرگونی ها را سرسام آور کرده،در سیاست ورزی و مهارت های انتخاب رفتار و گفتار خود،از جا جم نخورده ایم.
آقای "عبدالله رمضان زاده"،که احتمالا خویش را "اصلاح طلب"می انگارد،با یورش مستقیم به یکی از مردان "حسن روحانی"،شاید آغازگر "پروژه"ای شده که همانند ش،دو - سه دهه در کشور پیشینه دارد و پرداختن به آن - از جانب هر کس که باشد - ابتلا به "منگولیسم"سیاسی را نشانه است.
بنا بر این،اگر چه در هستی نکات ارزنده تری از این "منچ بازی"های شبه سیاسی هست که همان بهتر به آنها بپردازم،اما،پارادکس های سالیان اخیر در رفتار آدم های حوزه ی "قدرت ملبس" و نا ملبس،نمی گذارد.والا چه اندازه بهتر بود تا اکنون،به جای کشاکش با این نوشته، "شیرکو بی کس" را می خواندیم یا شعر "انهدام" نصرت رحمانی را بازخوانی و باز فهمی می کردیم:
".....این روزها این گونه ام
با هر که دوست می شوم گویی
این قدر دوست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است.....
.
.
.
.
.
.
.
.....آری!
این چنین بود آغاز انهدام سلسله ی مردان
یاران!"
۱)در صد سال اخیر،هرگاه ایرانیان به روزهای خوب نزدیک شده اند و آهسته دستگیره ی "در"ی را که به سرسرای "رفرم" و "نوسازی"باز می شود چرخانده اند،نیروی نااندیشیده و سراسیمه ای این در معهود را با "لگد" - به شیوه ی زنده یاد "رضا بیک ایمانوردی" در فیلمفارسی های کودکی ام - هدف قرار داده و کافه را به هم ریخته است.
رفورم و نوسازی و "اصلاح"،در جان و ذات خود،بر پای آرامش ایستاده است؛بنا بر این،هر کنشی که زیر پرچم نوسازی و رفرم،با "رگ" گردن رهپویی پیشه سازد،در حقیقت عمله ی محافظه کاری و دیکتاتوری ست؛عین نقض غرض؛خیانت.
تازه ترین جنبش فرهمند مدنی ایران،که "سید محمد خاتمی" - البته در پی درک گفتمان روشنفکران بیرون قدرت - آن را برخیزاند و نگاه جامعه ی ایرانی و حتا حاکمان را در برابر مفاهیم بشری دگرگون کرد،از همان آغاز،با لگدپرانی جورواجور کسانی روبه رو شد - و دریغا که همچنان هست - که تا پایانه های سال ۷۵،واژه هایی که "خاتمی"وارد ادبیات جامعه کرد نشنیده بودند.و هم اینان،با رادیکالیزه کردن فرایند اصلاحات،این پروسه را به یک"پروژه" فروکاستند.آنان،هیچ گاه درنیافتند که بالاترین تراز "رفاه" و نیکبختی در شمال اروپاست؛در حالی که برای رسیدن به آن،کسی ماشه ای نچکانده و کسی زیر گوش کس دیگر نزده است؛آن ها هنوز پادشاه دارند.آن طرف اما،بر پا دارندگان انقلاب و براندازی،در بر ساختن"گیوتین"هم یکه ی تاریخ شدند!
پس،اصلاحات تنها با آرامش و فهم فرایندی آن به جایی می رسد.
۲)جناب آقای "رمضان زاده" و همفکران ایشان،باید دریابند که بزم بالماسکه تمام شده و باید روبنده ها را برداریم تا ملت نه چندان رشید در دانایی"انتخاب"،مارا بازشناسند:رفرمیستیم یا انقلابی؟.....در پی نوسازی می کوشیم یا براندازی؟اگر در پی نوسازی هستیم و در پی اراده ای خردمندانه "روحانی" را برای کرسی کنش رسمی در راه رسیدن به نوسازی کشور برگزیده ایم،پس باید متدو اسلوب "بیک ایمانوردی" را در گشودن آن "در"تاریخی فراموش کنیم.
۳)گفته می شود آدم ها نمی توانند از "خویشتن"خویش بگریزند و خلاصه
"هر کسی کو دور شد از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش"
.....نمی خواهم فشاری به هیچ کس بار شود،اما چاره ای جز این ندارم که یاد آوری کنم:سواران ماترول های زردگشت کمیته،یک فرهنگ داشتند و سیاستورزان باید فرهنگی دیگر بر آنان بار باشد.اگر آقای "رمضان زاده" - و همانندان شان - همچنان برآنند تا رفتار آن سالهای سرجوانی را در ترمیدور انقلاب، اکنون نیز مرام خود قرار دهند،ما ملت بی دست و پا را در همین نقطه عقال بسته اند.
۴)یکی از هراسناک ترین بازدارنده های ما در راه رسیدن به روزهای بهتر،این است که اهالی "قدرت" و "سیاست"ما،دچار سندروم"علم اجمالی"تاریخی هستیم.چه طور.....یعنی چی؟....
..یعنی این که یک سری داده ها و دریافت ها و برداشت ها از یک موضوعی به ما می رسد و یک علم نسبی در باره ی آن پیدا می کنیم.اما،دانایی لازم را برای این که دریابیم این علم برای کنش و واکنش کافی نیست و تنها یک "علم اجمالی"ست،نداریم و رمز و راز خطاها از همین جا آغاز می شود.آقای"رمضان زاده" که معاون رییس جمهوری منتخب خود را فاقد تخصص لازم برای ایفای مسوولیت خود ندارد،در حالی "محمد باقر نوبخت"را مورد یورش رسانه ای ،سیاسی و روانی قرار می دهد که علم او در باره ی وی "اجمالی"ست.بنا بر این،با این علم اجمالی،اهلیت اظهار نظر ندارد و صالح به آن نیست.والا،باورش چندان آسان نیست که کسی بخواهد یکی از کم شمار اقتصاددان های آکادمیست کشور را غیرمتخصص بخواند!کسی که در عین حال سالهای زیادی در ساز و کار بودجه و برنامه در پارلمان فعال موثر بوده است.
چرایی این جوسازی،اگر به "علم اجمالی"بر نمی گردد،ناظر به پروژه ای سیاسی کار است که می شود همان رادیکالیزه کردن فرایند نوسازی از طریق فروکاستن اجزای آن.می شود لگد زدن به در با اسلوب فیلمفارسی.البته آن زمانی که من این فیلمها را می دیدم،همانندان آقای "رمضان زاده" آنها را "اخ" می دانستند و ما را تعقیب می کردند تا ویدیوی کرایه ای مان را بستانند و ایضا نسق بکشند.به خانه ها ودر خانه هاهم یورش می بردند تا "دسگاه" - آن موقع به ویدیو می گفتیم دسگاه - گزارش و یا ردگیری شده را توقیف کنند.بعدا اما که متوجه شدند (خاتمی متوجه شان کرد)فیلمی داریم و سینمایی داریم و بد نیست،لابد این فیلمها را هم دیده اند.
***
...این رویدادها را که کنار هم نهیم،پاسخ آن پرسش اولی در می آید،اما گفتن آن آسان نیست:براستی؛ما شایسته ی اصلاحات هستیم؟
گام نخست این است که پشیمانی کرداری خود را ،مثلا از تکه کردن ذهنی و معنوی استانی که در آن استاندار بوده ایم نشان دهیم؛کاری که آقای "رمضان زاده"باید انجام دهد.اگر چه پرداخت برخی هزینه ها،گاه می تواند اندکی اسباب تطهیر و سپیدی یک پیشاکبودی را فراهم آورد،اما فقط"گاهی".در حالب که گفته ی "مولانا"را هم نمی توان کنار گذاشت.تاریخ بدکتاب کنار نمی گذارد.شرط لازمش این است که پای بعدی خود را کجا بگذاریم.فکر می کنم در دوره ای از تاریخ ایستاده ایم که باید کمی "ساکت"باشیم؛هم من و هم آقای "رمضان زاده".
زیرا - به گفته ی "شیرکو بی کس":
"آن کس که با سکوت دمخور نشود
نمیتواند با عشق من سخن بگوید
کسی که «باد» را
به چشم
نبیند
چگونه میتواند "نسیم" کوچم را درک کند؟
کسی که به صدای سنگ گوش نسپارد
نمیتواند صدایم را بشنود
کسی که در تاریکی نزیسته باشد
چگونه تواندبه تنهایی ام ایمان آورد؟"......