«من از مرگ نمیترسم، اما عجلهای هم برای مرگ ندارم. هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن دارم.» این جملهی استفان هاوکینگ کیهانشناس، فیزیکدان، نویسنده و یکی از مشهورترین دانشمندان دنیا درباره دیدگاهش نسبت به مرگش است؛ او امروز ۱۴ مارس ۲۰۱۸ مجبور شد کارهای خود را در شناخت هستی نیمه تمام بگذارد.
خانواده هاوکینگ امروز صبح در بیانیهای اعلام کردند که او امروز در خانهاش در کمبریج جان خود را از دست داده. فرزندان او لوسی، روبرت و تیم در بیانیه خود گفتند: «ما عمیقا ناراحتیم که پدر دوست داشتنی ما امروز جان خود را از دست داد. او دانشمندی عالی و انسانی خارقالعاده بود که کارها و میراث او برای سالها باقی میماند. شجاعت و مقامت او در کنار طنزش برای مردم دنیا الهام آفرین بود.
او یک بار گفته بود: اگر عالم خانهی کسانی که دوست داشتید نبود، چیز زیادی از آن باقی نمیماند. تا ابد دلمان برایش تنگ میشود.» او همچنین اعتقادی به دنیای پس از مرگ نداشت.
از تولد تا دانشگاه
۳۰۰ روز بعد از مرگ گالیله فیزیکدان ایتالیایی در ۸ ژانویه سال ۱۹۴۲ هاوکینگ در شهر آکسفورد انگلیس به دنیا آمد، پدر و مادرش از طبقه متوسط، فرانک پدر خانواده پزشک متخصص در بیماریهای مناطق گرمسیری بود و به همین جهت نیمی از سال را به سفرهای پژوهشی در مناطق آفریقایی میگذراند.
۱۷ سال بعد هاوکینگ موفق نشد تا برای تحصیل رشته ریاضی در دانشگاه آکسفورد قبول شود و به همین دلیل مجبور شود تا در این دانشگاه به تحصیل فیزیک و شیمی بپردازد.
هاوکینگ بعدتر در کتاب تاریخچه من در رابطه با دوران تحصیلاتش نوشت: «یکبار حساب کردم که در طول سه سالی که آنجا بودم حدود هزار ساعت کار کردم، من به این عدم کار کردن افتخار نمیکنم. یک نتیجه از بیماری من تغییر یافتن همهی این اوضاع بود.»
سفر به ایران
هاوکینگ در ۱۷ سالگی بعد از قبول شدن در دانشگاه آکسفورد فرصت سفر به یک کشور خاص با کمک هزینه دانشگاه را داشت و او برای این سفر ایران را انتخاب کرد.
او در رابطه با این سفر در اتوبیوگرافیش نوشت: «در تعطیلات طولانی پس از امتحان پایانی کالج در سال ۱۹۶۲ ترتیب یک سفر کوتاه را دادم و به ایران سفر کردم. همراهم دانشجویی بود به نام جان الدر که قبلا آنجا رفته بود و زبان فارسی را میدانست.
با قطار به استانبول رفتیم و بعدش به شرق ترکیه نزدیک کوه آرارات. پس از قطار وارد محدوده ی شوروی می شد، پس مجبور شدیم سوار اتوبوسی پر از مرغ و گوسفند شویم و به تبریز و سپس به تهران برویم. در تهران، جان و من از هم جدا شدیم و من با دانشجوی دیگری به سمت جنوب، به اصفهان، شیراز و تخت جمشید رفتم، که پایتخت پادشاهان ایران باستان بود و اسکندر آن را ویران کرد. سپس با گذر از کویر مرکزی به مشهد رسیدیم.
در راه بازگشت به خانه، من و همسرم گرفتار زمین لرزه ی بوئین زهرا به بزرگی ۷٫۱ شدیم که بیش از دوازده هزار نفر را کشت. من باید در نزدیکی مرکز زمین لرزه بوده باشم، ولی چون بیمار بودم و اتوبوس در جاده های پر دست انداز ایران بالا و پایین می پرید متوجه آن نشدم. چون زبان فارسی بلد نبودیم، در چند روز بعد هم که تبریز به دلیل اسهال شدید و استخوان شکسته ی سینه ام به خاطر کوبیده شدن به صندلی جلویی اتوبوس ماندگار شدیم، چیزی نفهمیدم. تازه هنگامی که به استانبول رسیدیم پی بردم که چه پیش آمده.
کارت پستالی برای والدینیم فرستادم، که با نگرانی به مدت ۱۰ روز چشم انتظار خبری از من بودند. آخرین چیزی که از من شنیده بودند خبر ترک تهران به سمت منطقه ی مصیبت زده در روز وقوع زمین لرزه بود.
دورهی دکترا و بیماری
بعد از اتمام دورهی کارشناسی هاوکینگ برای تحصیل در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا به دانشگاه کمبریج رفت اما در این بین اتفاقی برای او افتاد که کل زندگی او را تغییر داد، اتفاقی که بیشتر افراد هاوکینگ را به علت آن میشناسند. زمانی که هاوکینگ بیست و یک ساله بود آزمایشهایی که روی او انجام گرفت که علائم بیماری بسیار نادر و درمانناپذیری به نام «اسکلروز جانبی آمیوتروفیک» را نشان داد.
هاوکینگ در رابطه با آن سالها گفته بود: وقتی ۲۱ ساله بودم انتظاراتم به صفر رسید و این برای من یک امتیاز بود.
بیماری هاوکینگ باعث شد در سالهای اول او درگیر افسردگی شود، پزشکان حدس میزدند که او بیشتر از ۲ سال زندگی نمیکند ولی به دلیل افسردگی به او توصیه کردند تا به تحصیل ادامه دهد. سرانجام در سال ۱۹۶۶ میلادی او دکترای خود را در رشته ریاضی و فیزیک نظری در حوزهی نجوم و نسبیت عام گرفت.
یافته جدید هاوکینگ و نوبلی که به او نرسید
از مهمترین دستاوردهای پیدا کردن به رابطهٔ سیاهچالهها و قانونهای ترمودینامیک است، او در واقع نشان داد که سیاهچالهها بعد باید امواجی از خود تابش کنند، که امروزه این پدیده به تابش هاوکینگ خوانده میشود. او همچنین در مقالهی که در سال ۱۹۷۰ نوشت اثبات کرد که اگر نظریه اینشتین درست باشت جهان باید از انفجار بزرگ یا همان بیگ بنگ به وجود بیاید.
اما با این وجود که کشفیات هاوکینگ اهمیت بسیار زیادی در دنیای فیزیک داشتند اما به او هیچوقت جایزه نوبل نرسید چون هنوز تابش هاوکینگ مشاهده نشده است. این دقیقا همان دلیلی است که آلبرت اینشتین هم به علت نظریه نسبیت خود جایزه نوبل نگرفت.
البته او جوایز علمی زیاد دیگری دریافت کرده است، در سال ۱۹۷۴ او به آکادمی سلطنتی علوم انگلستان ملحق شد و یک سال بعد پاپ پل ششم به او و راجر پنرز مدال طلای "علوم پیوس ششم" را اعطا کرد. او همچنین از انجمن سلطنتی، مدالهای آلبرت اینشتین و هاگز را نیز دریافت کرد. هاوکینگ در جهان آکادمیک تا اندازهای درخشید که توانست در سال ۱۹۷۹ کرسی استادی "لوکاسی" ریاضیات را در دانشگاه کمبریج انگلستان کسب کند، جایگاهی که او برای ۳۰ سال بعد آن را حفظ کرد. تاریخچه این سمت معتبر به سال ۱۶۶۳ برمیگردد و فرد دیگری که این مقام را داشت اسحاق نیوتن بود
در سال ۱۹۸۰ هاوکینگ رتبه "فرمانده امپراتوری بریتانیا" را دریافت کرد که در انگلستان این مقام تنها قدمی با "شوالیه" شدن فاصله دارد. البته به هاوکینگ پیشنهاد شد تا لقب سیر را بگیرد اما او این پیشنهاد را قبول نکرد.