آفتابنیوز : از روز دوشنبه 31ام اردیبهشت ماه مستندی با نام "شجریان؛ از سپیده تا فریاد" در برخی سرویس های وی او دی از جمله نماوا، فیلم نت و آیو به نمایش درآمد. این مستند با حمایت موسسه سوره و به کارگردانی مهدی طوسی، با هدف روایت زندگی هنری و سیاسی محمدرضا شجریان ساخته شده است. مستندی که دست روی یکی از محبوب ترین سرمایه های اجتماعی ایران گذاشته و با خوانشی تک بعدی و طیف بندی شده، با نگاهی انحصاری و مرز بندی شده و تنها برای رسیدن به اهدافی خاص، استاد آواز ایران را نشانه گرفته است. آن هم در حال و هوای ماه رمضان که نام او دوباره با ربنای روح نوازش در یادها پررنگ شده و دست هایی در گوشه و کنار سفره های افطار با دعا برای سلامتی اش بالا رفته است.
روایت های مستند از زندگی بزرگانی که با فعالیت های علمی، ورزشی، فرهنگی یا هنری شان به شاخصه ای اجتماعی تبدیل شده اند، همواره با جذابیت خاصی همراه بوده است. اما درست زمانی که رسالت این مستندها نشان دادن زوایای حقیقت محور از زندگی این افراد است، مرزهای نمایش واقعیت تحت تاثیر اهداف سیاسی قرار می گیرد و به طور شاخص آنچه از محمدرضا شجریان در این مستند روایت می شود، در نهایت بیننده را با این سوال مواجه می کند که شجریان واقعی کجاست؟ بیننده ای که از محمدرضا شجریان 78 ساله، حداقل یک بار تصنیفی را شنیده و بخش بزرگی از خاطره جمعی موسیقیایی جامعه ای که در آن زندگی می کند را مدیون اوست.
بیننده هوشیاری که در همان دقایق ابتدایی این مستند به تحسین هنر اعلا شجریان تشویق می شود اما نمی داند که آرام آرام قرار است با تصویری سیاست زده و مخرب به تماشای مستند پایان دهد. مستندی که معلوم نیست با چه هدفی تصمیم به دوباره آتش زدن خاکسترهای نشسته بر چهره استاد آواز ایران گرفته است. آن هم در شرایطی که او بیشتر از همیشه نیاز به آرامش دارد و اتفاقا بخاطر محدودیت های سیاسی که برایش ایجاد شده است، جامعه بیشتر از قبل نگران و همراه او است. اینجاست که باید گفت هنر نه تنها به خدمت هنر در نیامده، بلکه دست به تخریب سال ها فعالیت داخلی و بین المللی محمدرضا شجریان با هدف کسب درآمد زده و خجالت آورتر اینکه دایه داران فرهنگ سازی در فضای آنلاین هم با آن همراه شده اند. صحبت اصلی دقیقا با سرویس های ارایه دهنده خدمت وی او دی مانند نماوا، فیلم نت و آیو است که بر روی محتواهای عرضه شده خود هیچ نظارتی ندارند و تنها برای فروش یک محصول، آن هم محصولی که عواطف جمعی را نسبت به شخصیت بزرگی چون محمدرضا شجریان جریحه دار می کند، تبلیغ می کنند.
حال سوال اصلی اینجا مطرح می شود که آیا هنر از فرهنگ جداست و آیا با به زیر کشیدن و تخریب کردن مفاخر هنری می توان دایه دار فرهنگ بود؟ البته تناقض اصلی همانجاست که این مستند در دقایق ابتدایی خود شواهدی را مبنی بر جدا کردن هنر از سیاست اراِئه می کند و چهره ای از شجریان را به تصویر می کشد که نشان می دهد او هنرش را با سیاست در هم نمی آمیزد. اما اشکال اصلی آنجاست که بدون ارزش قایل شدن برای سرمایه اجتماعی ای که یک هنرمند در جامعه به وجود می آورد، در نقطه اوج مستند به فعالیت های مردمی او از جمله همراه کردن جامعه در جریان زلزله بم اشاره می کند، و درست چند دقیقه بعد او را بخاطر حمایت از همان مردم در سال 88 به بدترین القاب سیاسی متهم می کند. تضادها در این روایت مستند البته پایانی ندارند و هر چقدر هم که کارگردان تلاش کرده تا با صحبت با نزدیکان و همکاران شجریان نظرات آنها را با خود همراه کند باز هم به جایی می رسد که حسین علیزاده همراه محمدرضا شحریان در بسیاری از کنسرت ها می گوید: «قطعا من تن به مصاحبه اي نمي دهم که به يک نتيجه سياسي برسيم که همه تقصيرها را به گردن شجريان بندازيم. ما همچين قصدي نداريم.»
آنچه در پایان بار دیگر لازم است به کارگردان و تهیه کننده این اثر و همچنین به فروشندگان این محتوا یادآور شد این است که در همه ادوار سیاسی و اقتصادی یش از هر چیز سرمایه های اجتماعی ارزشمند بوده و بیش از هر چیز روی برگرداندن مردم باعث سقوط یک فعالیت سیاسی و اقتصادی شده است. پس چه بهتر که به قول سهراب سپهری «جای مردان سیاست بنشانیم درخت» و با فروش مفاخر و سرمایه های اجتماعی به فکر رونق فعالیت های خود نباشیم.