آفتابنیوز : دولت ایالات متحدهی آمریکا که از هشتم می سال میلادی جاری و به دنبال تصمیم دونالد ترامپ، مبنی بر خروج این کشور از برجام، انتظار حمایت دولت های اروپا از این تصمیم را داشت، در کمتر از 24 ساعت پس از صدور اعلامیه ی کاخ سفید، با پالس منفی اتحادیه اروپا روبرو شد. اتحادیه اروپا در نهم می، رسما اعلام کرد در صورتی که ایران به تعهدات خود در برجام پایبند بماند، این اتحادیه تحریمهای هستهای خود علیه تهران را بر نمیگرداند و این موضوعی نبود که واشنگتن انتظار شنیدن آن را از قارهی سبز داشت.
فارغ از میزان صداقت و جدیت عملی آتی اروپاییها دربارهی این وعدهی خود، وجود یک اختلاف پارادایمیک میان سیاستمداران رئالیست آمریکایی و دولتهای لیبرالیستی اروپا -که مغروق در اندیشههای صلح دموکراتیک هستند- را نمیتوان نادیده گرفت. ماجراجوییهای اروپا که همواره آنان را به کسب تجارب جدید از حضور و بروز و نقشآفرینی خود در منطقهی آسیای جنوب غربی و خاورمیانه سوق میدهد از یک سو و بازکردن جعبهی سیاه واقعیت ایران پسا انقلاب و محک زدن تهران برای برنامههای توسعهی همکاری فونکسیونالیستی مالی و فنی میان اروپا و تهران از سوی دیگر، این قاره را به اتخاذ جهتگیریهای متفاوت از مواضع کاخ سفید رهنمون میسازد.
به هر ترتیب آنچه که از سوی دولت ترامپ و معاونش مایک پنس و وزیرخارجه جدیدش مایک پومپئو طراحی و ابلاغ گردید، از سوی دیگرامضاءکنندگان توافق هستهای موسوم به «برجام» مورد استقبال قرار نگرفت تا جایی که این امر، خشم جان بولتن- مشاور امنیت ملی کاخ سفید را برانگیخت و همزمان با ایام مذاکرات اروپا-تهران بر سر مسئلهی ایجاد سازوکارهای جدید برای ادامهی تجارت اروپا با ایران، بولتن با ادبیاتی خارج از عرف سیاسی و دیپلماتیک گفت: «به حساب اروپا خواهیم رسید!»
به نظر میرسد سیاستمداری همچون بولتن که همواره نظریاتش در کلاسهی نظریات واقعگرایی تهاجمی قابل تفسیر و بررسی بوده، بیشتر و بهتر از سایر مشاوران و اطرافیان ترامپ، شعار انتخاباتی وی را که «عظمت را دوباره به آمریکا برمیگردانیم!» درک کرده است. واقعیت این گونه به نظر میرسد که ترامپ و بولتن و همفکران وی در حلقهی تصمیمگیری سیاست خارجی دولت ایالات متحده، علیرغم مخالفت مخالفان دموکرات و سایر منتقدین داخلی خود، راه گسترش هژمونی آمریکا در جهان را نه نقشآفرینی دموکراتگونه در میدان رژیمهای حقوقی بینالمللی و نهادها، سازمان ها و حقوق بین الملل معاصر میدانند، بلکه اتفاقا برعکس؛ از طریق بر هم زدن نظم حقوقی موجود، ایجاد توازن یکطرفهی قوا به نفع آمریکا و رساندن دنیا به آستانه ی شکنندگی و آسیب پذیری تا جایی که قدرت و وابستگی های یکطرفه کشورها به آمریکا به عنوان قطب بزرگتر قدرت، موجبات تبعیت از رفتارهای هژمونیک و برتری جویانه ی آمریکا را برای آنان و به طور کلی اعضای جامعه ی جهانی در پی داشته باشد و دوباره آمریکا آن گونه که ترامپ و همفکرانش در کاخ سفید شعارش را داده و انتظارش را دارند، بزرگ و با عظمت گردد.
در همین راستا، با توجه به اینکه پیمان منع موشکهای هستهای میان برد (INF)، مربوط به انهدام موشکهای هستهای میان برد از 500 تا 5500 کیلومتر بوده، خروج آمریکا از این پیمان با توجه به مسافت حدود 7000 کیلومتری میان مسکو و واشنگتن، بیشتر از اینکه امنیت واشنگتون، نیویورک، بوستون و سانفرانسیسکو آمریکا را در معرض خطر احتمالی قرار دهد، لندن، پاریس، رم، برلین و دیگر پایتختهای اروپایی که در معرض برد این موشکها قرار دارند را تهدید میکند. بنابراین ایالات متحدهی آمریکا هزینهی خروج از این پیمان را نه بر عهدهی خود و نه بر عهدهی مسکو، بلکه بر عهدهی اتحادیه ی اروپا گذاشته است. اتحادیهای که میبایست به دلیل حمایت از برجام و تلاش برای حفظ آن اکنون تنبیه شود!
اگر از درون ذهن رئالیستی بولتن به چالش «ارادهی مشترک کشورهای 1+4 برای حفظ برجام» بنگریم، چه تصمیمی بهتر از این که آمریکا تا پیش از موعد اعلام سازوکار جدید تجاری اروپا با تهران برای ادامهی تجارت با ایران، با بهانهتراشی جدیدی از پیمان منع موشکهای هستهای میان برد 1987 خارج شود. آمریکا که از سالها پیش روسیه را به نقض پیمان «منع موشکهای هستهای میان برد» (INF) متهم میکرد همواره خواستار خروج از این پیمان بوده است، اکنون با خروج از این پیمان، ضمن اینکه به سیاست دیرینهی خود دست یازیده است، اروپا را نیز در معرض تهدیدات موشکهای هستهای میان برد روسیه قرار داده و بدین ترتیب توانسته اروپا را به سختی تنبیه و از استمرار اقدامات حمایتگونهی اروپا از برجام و ایران جلوگیری نماید. اروپایی که در اتخاذ سیاست بولتنی علیه ایران با واشنگتن همراه نشد و ساز مخالف خود را نواخت.
طبیعی است که بلافاصله پس از خروج آمریکا از پیمان 1987 با روسیه، کرملین نیز از تعهدات خود ذیل پیمان مذکور صرف نظر کرده و با توجه به برد میانی موشکهای هستهای مورد اشاره که در قالب این پیمان مالکیت، تولید و یا پرتاب آزمایشی آنها با ممنوعیت مواجه شده بود، پیش از هر چیز ثبات و امنیت استراتژیک اروپا را مورد تهدید جدی قرار میدهد. صحت این فرضیه با توجه به سخنان دیمیتری پشکوف- سخنگوی کرملین که در واکنش به خروج آمریکا از پیمان INF گفته است: «اقدام آمریکا، جهان را به مکانی خطرناکتر تبدیل خواهد کرد و در صورت اقدام آمریکا برای خروج از این معاهده و ساخت موشکهای جدید، روسیه مجبور خواهد شد برای احیای توازن نظامی اقدام کند» به وضوح روشن و آشکار میگردد.
به نظر میرسد، این یک سناریوی همسو با روح حاکم بر اندیشههای رئالیسم آمریکایی و سیاست خارجی دولت ترامپ و نخستین گام از یک سلسله تنبیهات و تهدیدات علیه اتحادیهی اروپا به خاطر جدایی مواضع آن اتحادیه از سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا میباشد و در عین حال نیز گامی در جهت حقوقزدایی از نظم موجود بین المللی و سوقدهی آن به توازن قوای سنتی و رئالیستی مورد انتظار دولتمردان کنونی دولت آمریکا و حامیان فکری آنان در حزب جمهوری خواه میباشد.
نویسنده: احسان طاهری حاجی وند / دانشجوی دکترای روابط بین الملل