آفتابنیوز : ضیاالدین صبوری-*بحث از تغییرات قدرت در نظام بین الملل همواره یکی از دغدغه های مهم اندیشمندان و فلاسفه روابط بین الملل بوده است. تاریخ روابط بین الملل نشان می دهد که ماهیت و شکل قدرت مدام در حال تغییر بوده است.
نظام بین المللی چند قطبی حاکم در دوران قرن نوزدهم تا اویل قرن بیستم و بعد شکل گیری نظام دو قطبی با محوریت آمریکا و شوروی همگی نشان از سیالیت قدرت در روابط بین الملل است. این تغییر قدرت حتی بعد از فروپاشی شوروی هم رخ داد. بعد از سال 1991، آمریکا یکه تاز عرصه روابط بین الملل شد و دوران نوینی در نظام بین الملل به رهبری آمریکا آغاز شد.
در طی این دوران آمریکا با پرچمداری ارزش های لیبرال دموکراسی در پی رهبری جهانی و اعمال حاکمیت بر سرتاسر کره خاکی بود. این وضع تا آغاز هزاره میلادی جدید تداوم یافت و به نظر بعد از این دوران شاهد رویش هسته های مقاومت در بخش های از جهان به خصوص در حوزه اوراسیا بر علیه آمریکا هستیم.
رهبری این جریان جدید را روسیه پوتین و چین تازه به قدرت رسیده بر عهده داشت. این دو قدرت که یکی در عرصه نظامی و دیگری در حوزه اقتصادی و تجاری در سطح بسیار پیشرفته قرار داشتند با تشکیل سازمان شانگهای و گردهم آوردن قدرت های متوسط منطقه، منافع و امنیت آمریکا را در این بخش از جهان به چالش طلبیدند. از سوی دیگر پیوستن هند و آفریقای جنوبی به جرگه قدرت های پیشرو صنعتی، ایده چند قطبی را در نظام بین المللی را تقویت کرد. هند با برخورداری از جمعیت بالای یک میلیاردی و تکنولوژی پیشرفته در حوزه IT در منطقه جنوب غربی آسیا، در تلاش برای بر عهده گرفتن رهبری این منطقه است. قابل پیش بینی است که طی سال 2050 هند بعد از چین بزرگترین اقتصاد جهان را بر عهده خواهد داشت. از این رو با گذشت هر چه بیشتر زمان شاهد نضج گیری قدرت های متوسط و بزرگ جهانی به خصوص در حوزه هارتلند جهان(اوراسیا) و جنوب غربی آسیا هستیم.
با عطف به این تحولات است که نظریه پردازان جدید روابط بین الملل از شروع دوران افول آمریکا و سر برآوردن قدرت های جدید جهانی سخن می گویند. معروف ترین این دیدگاهها از آن فرید زکریا، نظریه پرداز هندی تبار آمریکا و استاد اش، ساموئل هانتینگتون است. فرید زکریا در کتاب اش جهان پسا آمریکایی معقتد است که نظام بین الملل جدید بعد از پایان جنگ سرد به سمت چند قطبی منطقه ای در حال حرکت است.
حال نکته در اینجاست که با گذشت هر چه بیشتر زمان، این چند قطبی های منطقه ای به سمت تبدیل شدن به قدرت های بزرگ جهانی حرکت می کند. پس واقعیت امروز نظام بین الملل است این است که بیش از آنکه قدرت آمریکا رو به افول بگذارد، این دیگران هستند که قدرت می گیرند و جایگاه و نقشی جدید در نظام بین الملل در اختیار پیدا می کنند. نظام آینده فرید زکریا همان طور که از نام کتاب اش پیداست، جهانی است که از هژمونی آمریکا گذر می کند و وارد مرحله جدید از نظام قدرت می شود. پس در آینده شاهد غروب آمریکا نخواهیم بود و این کشور کماکان در محورهای مختلف اقتصادی، صنعتی، تجاری و حوزه تکنولوژیک سرآمدی خود را حفظ خواهد کرد؛ اما این طلوع دیگر قدرت های بزرگ است که نوع و ماهیت نظام بین الملل را به کلی متحول می کند.
از دید زکریا، هند، چین، روسیه، اتحادیه اروپا در طی پروسه ای نه چندان طولانی، هم ترازی خودشان را با آمریکا پیدا خواهند کرد و نظام بین الملل را به دوران طلایی چند قطبی سمت و سو خواهند داد. همراستا با دیدگاههای زکریا، هانتینگنون هم بر این باور است که بعد از فروپاشی کمونیسم شوروی، حداقل در کوتاه مدت، قدرتی در جهان پیدا نخواهد شد که بتواند در سطح آمریکا قرار گیرد و با این کشور در حوزه های مختلف علمی و فناوری هماوردی کند. اتحادیه اروپا هنوز با مشکل همگرایی رنج می برد. اندیشه های ملی گرایی و جدایی طلبی در درون اتحادیه قوی است.
چین و روسیه هم با اینکه در حوزه های اقتصادی و نظامی در مقیاس جهانی قرار دارند، اما به لحاظ ارزش های سیاسی و دیگر مولفه های قدرت، هنوز در سطح آمریکا نیستند. هانتینگنون با ذکر این واقعیت ها به این نکته هم اذعان می کند که این قدرت ها روند روبه رشد خوبی هم دارند و به تدریج جایگاه خودشان را در نظام نوین بین المللی تثبیت می کنند. با عطف به همه این موارد، جهان آینده، شاهد یک نظام تک چند قطبی با محوریت آمریکا خواهد بود. در این شرایط آمریکا رهبری جهانی خود را با هماهنگی قدرت های مهم منطقه ای حفظ خواهد کرد. برایند این دیدگاهها حکایت از این واقعیت دارد که تغییر قدرت در نظام بین المللی اجتناب ناپذیر است. به قول پل کندی تاریخ دان مشهور، سیکل قدرت همواره در چرخش بوده است.
قدرت های بزرگ در طی دوره ای تاریخ با فراهم گشتن مولفه های داخلی و بین المللی، تبدیل به قدرتی بزرگ در نظام بین الملل می شوند و حال بعد از سپری شدن بازه زمانی قابل ملاحظه، همان قدرت در سراشیبی سقوط قرار می گیرد. تجریه های تاریخی گویای دقیق این امر است و تاریخ پر از داستان های ظهور و سقوط قدرت هاست. این قاعده هم اکنون نیز صادق است و امروزه شاهد هم افول مولفه های سخت افزاری و هم نرم افزاری قدرت آمریکا هستیم. آمریکای ترامپ بیش از هر دوره تاریخی دیگر در فشار، محاصره و حتی تحریم سایر قدرت های بزرگ قرار دارد.
اتحادیه اروپا استراتژیک ترین شریک آمریکا در دو حوزه فرهنگی و تمدنی، در حال طرح ریزی مسیری متفاوت با آمریکا در سیاست بین المللی است. چین، روسیه، هند و حتی شرکای نزدیک امریکا در حوزه نفتا هر کدام مدعی این هستند که سیاست ترامپ که بر پایه اول آمریکا و بعد جهان قرار داده شده است؛ در درازمدت اقتصاد آزاد بین الملل را با تهدید جدی مواجه ساخته و بحران های بزرگ مالی گریبان این اقتصاد جهانی را خواهد گرفت. برای همین منظور این قدرت ها در تلاش برای تعیین سازوکارهای جدید مالی همچون حذف دلار از تبادلات مالی برای ایمن ماندن از آسیب های ترامپ هستند.
از این رو در آینده ای نه چندان دور شاهد فاصله گیری هر چه بیشتر متحدان آمریکا خواهیم بود و نظام بین المللی به سمت منطقه گرایی نوین با رهبری قدرت های مهم منطقه ای حرکت خواهد کرد.
*رئیس انجمن ایرانی روابط بین الملل