آفتابنیوز : آفتاب- مهسا امرآبادی: سفر جدید علی لاریجانی دبیر شورای عالی امنیت ملی و مذاکره کننده ارشد هستهای ایران به عربستان سعودی را میتوان آغاز دور جدیدی از تلاشهای دیپلماتیک تهران برای حل بحران پرونده اتمی قلمداد كرد. اگرچه ایران پس از صدور قطعنامه شورای امنیت میكوشد تا با نرمشهای لفظی پرونده هستهای را مدیریت كرده و از گسترش اجماع جهانی علیه فعالیتهای صلحآمیز هستهای جلوگیری كند اما به نظر میرسد كه غرب نیز اكنون متحد كردن كشورهای عربی منطقه علیه تهران را در دستور كار دارد. برنامهای كه به نظر میرسد این بار رایس وزیر امور خارجه آمریكا و گیتس وزیر دفاع این کشور آن را در منطقه خاورمیانه دنبال میكند.
اما حضور تقریبا همزمان مقامهای دیپلماتیك دو كشور ایران و آمریكا در عربستان میتواند حاوی تحلیلهای دیگری نیز باشد و به نظر میرسد در نبرد سنگین لاریجانی و رایس در ریاض، بازیگر پیروز فردی است كه بتواند با بهرهگیری از قواعد بینالمللی، عربستان و برخی دیگر از كشورهای عربی منطقه را با خود همسو كند. مسعود بهنود روزنامهنگار در همین رابطه با آفتاب به گفتگو نشسته است:
به نظر شما همزمانی سفر مقامهای دو كشور ایران و آمریكا به این كشور عربی چه پیامهایی را به دنبال دارد؟ واقعیت این است كه به نظر من تا زمانی كه در این بخش از جهان یعنی در شرق دنیا، همچنان بیخبری، اطلاعنرسانی و پنهان كاری وجود دارد هر نوع همزمانی در سفر و حتی تصادف در آسمان نیز ممكن است به یك ماجرا و یا مقاصد ویژهای تعبیر شود در حالی كه اكنون در قرن بیست و یكم مقامهای دولتهای مختلف میتوانند به راحتی گوشی تلفن را برداشته و با همدیگر گفتوگو كنند. در دنیای كنونی افراد برای گفتوگو كردن نیاز چندانی به حضور فیزیكی در كنار یكدیگر ندارند. از سوی دیگر مسئله اینجاست كه در طول این سالها دو كشور ایران و آمریكا هیچگاه در شرایط قطع گفتوگو با هم نبودهاند. بلكه مقامهای این دو كشور به صورت مستمر از تریبونهای متفاوت با یكدیگر گفتوگو كردهاند. همزمانی این سفر ارزش چندانی ندارد و حتی اگر به فرض محال بپذیریم كه آقای لاریجانی و خانم رایس پشت درهای بسته اتاق یكی از شیوخ عرب با یكدیگر گفتگو کردهاند! ارزش آن كمتر از گفتوگوی تلفنی و مستقیم مقامهای دو كشور برای رفع تخاصمهاست.
اما به نظر میرسد به دلیل تلاش آمریكا و متحدانش در منطقه خاورمیانه برای اجماع اعراب علیه ایران، سفر آقای لاریجانی و تحركات دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی با انگیزه خنثیسازی این برنامهها صورت گرفتهاست. این مسئله را چگونه ارزیابی میكنید؟
به نظر من از مجموع تحولاتی كه طی چند هفته اخیر در خاورمیانه رخ داده، پیداست كه ایران در رجزخوانی و كشیدن سفره به سمت خود در كوران جنگ 33 روزه لبنان و اسرائیل زیادهروی كرده است. مسئله اینجاست كه ایران همواره در میان كشورهای عربی و كشورهای منطقه از نفوذ بسیار خوبی برخوردار بوده است و اینگونه نیست كه بگوییم این نفوذ به تازگی به دستآمده است. اگر شما به تاریخ رجوع كنید خواهید دید كه در دورانهای گذشته نیز مثلا امپراتوری عثمانی 13 سال تمام از سفر ناصرالدین شاه به عتبات جلوگیری كرد، چراكه میترسید همزمان با سفر پادشاه كشور شیعه ایران، تحولاتی در آن منطقه اتفاق بیفتد. حتی امپراتوری روسیه هنگام سفر پادشاه ایران تلاش كرد تا پادشاه، در سفر خود به این كشور از مناطقی چون چچن و... عبور نكند.
این نفوذ همواره در طول تاریخ همراه ما بوده است و بخشی از منافع ملی ما قلمداد میشود ولی نكتهای كه باید به آن توجه كرد این است كه گاهی اوقات ما با استفاده نادرست از این نفوذ، از نفوذ خویش كاستهایم. به نظر من، ما این بار در لبنان از نفوذ خود میان اعراب خوب استفاده نكردیم و بیش از اندازه از صندوق ذخیره منافع ملی خویش خرج كرده و گشادهدستی كردیم.
همین حوادث میتوانست در مورد افغانستان هم اتفاق بیفتد اما پس از یك دوره ناكامی در زمان روی كار آمدن طالبان در افغانستان؛ در سایر مقاطع ایران همواره برنده بازی نفوذ در افغانستان بوده است ولی در مورد عراق و لبنان برخی برخوردهای دستگاه دیپلماسی دولت نهم و رئیس جمهور مبنی بر بازیهای تبلیغاتی و رفتارهای هیجانی و اغراقآمیز از یكسو و استفاده بیش از حد از پدیدهای به نام «نفوذ در میان شیعیان عراق و لبنان» از سوی دیگر باعث شد كه حتی كشوری بیفكر و منطق نشناس به نام آمریكا كه پایگاه چندانی هم در منطقه ندارد، این آوردگاه را نقطهای برای مقابله با ایران ارزیابی كند.
علاوه بر مسئله عراق و لبنان دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی اكنون با مسئلهای به نام پرونده هستهای ایران در جامعه بینالمللی دست و پنجه نرم میكند و به نظر میرسد مهمترین نقطهای كه غرب میكوشد از آن برای فشار به ایران استفاده كند، بحران در روند پرونده فعالیتهای اتمی ایران است. به نظر شما راهبرد ایران در دوران پس از صدور قطعنامه 1737 شورای امنیت سازمان ملل برای جلوگیری از اجماع جهانی علیه تهران چگونه باید طراحی شود؟
دقت كنید! من میگویم پرونده هستهای جزیی از سیاست خارجی كلی جمهوری اسلامی است. به اعتقاد من این فكر كه پرونده هستهای را جزیرهای جدا در سیاست خارجی قلمداد كنیم و یا اینكه تنها موجودیت خود را در سرنوشت پرونده هستهای ببینیم فكر بسیار خطرناكی است. واقعیت این است كه ایران در سیاست خارجی علاوه بر مسئله فعالیتهای هستهای، مسائل جذاب، حساس و بسیار مهم دیگری هم دارد.
اگر به هر دلیلی قرار باشد ما هیچ انعطافی در مسئله هستهای و حل این بحران از راههای دیپلماتیك به خرج ندهیم و سرنوشت خود را به پرونده هستهای گره بزنیم لاجرم متضرر میدان خواهیم شد و سیاست خارجی ما نیز با بنبست مواجه میشود. ولی اگر قرار است برنامه دستگاه دیپلماسی خود را براساس فهم مشترك با دنیا تنظیم كنیم چارهای جز مدارا و تنشزدایی در روابط خود با جهان بینالمللی نداریم.
جامعه ایران اكنون در نقطهای قرار گرفته است كه پس از گذشت 27 سال از انقلاب اسلامی «مصونیت دیپلماتیك» را در سراسر جهان فریاد میزند و پس از اشغال كنسولگری ایران در اربیل اكنون ایران به منادی مصونیت دیپلماتیك در جهان تبدیل شده است در حالی كه اهالی همین سرزمین بیست و چند سال پیش، 444 روز سفارت آمریكا در تهران را تسخیر كردند. تغییر رفتار ایران از اشغال سفارت و نادیده گرفتن حقوق دیپلماتیك به نقطهای كه در نقش منادی مصونیت دیپلماتیك در منطقه ظاهر شود، خود یك روند خجسته و رو به پیشرفت است كه به اعتقاد من بایستی این روند از اجرای سیاست خارجی ما نیز عبور كند و تغییراتی را در آن ایجاد كند.
متحد كردن برخی كشورهای عربی و كشورهای حاشیه خلیج فارس كه از نظر جغرافیایی نیز با ایران مرز آبی مشترک دارند بخشی از برنامهای است كه غرب دنبال میكند. پرسش اینجاست كه ایران چگونه میتواند، با بهرهگیری از راهكارهای دیپلماتیك اعتماد متقابل با این كشورها را حفظ و گسترش دهد؟
سیاست خارجی ما بایستی سیاستی متین باشد كه قدرت برای كشور و حفظ منافع ملی را در دل خود جای دهد ولی از تحریك جلوگیری كند. هنگامی كه به این سه نقطه یعنی حفظ منافع ملی، افزایش قدرت جهانی و جلوگیری از تحریك در صحنه بینالمللی دست پیدا كنیم آنگاه خواهیم توانست به راحتی اسب خود را در این صفحه شطرنج برانیم.
باید گفت كه ما بایستی با مسلمانان منطقه و كشورهای عربی همسایه با احترام و اعتماد متقابل زندگی كنیم و برای این كار چارهای نداریم جز اینكه از رفتارهای تحریكآمیز خود كاسته و ضریب اعتماد ایشان را افزایش دهیم. برخی رجزخوانیهای بیمورد و بعضی از سرمقالهها درباره قدرت ایران اتمی هیچ فایدهای جز بسیج جهانی علیه ایران به دنبال ندارند. مگر آنكه نویسندگان اینگونه مطالب كسانی باشند كه منفعت خود را در شرایط بحرانی ببینند. تنها افراد بحرانزا هستند كه الزاما در هر شرایطی بحرانزایی میكنند و از آن سود میبرند.